چه اسارت بی افتخاری است در بند حرف این و آن بودن . . .
خیلی ها میخواهند اول به آسایش و خوشبختی برسند بعد به زندگی بخندند
ولی نمی دانند که تا به زندگی نخندند به آسایش و خوشبختی نمی رسند . . .
برای زیبا زندگی نکردن ، کوتاهی عمر را بهانه نکن ؛ عمر کوتاه نیست ، ما کوتاهی می کنیم !
امید یعنی آرزو کنیم چیزی اتفاق بیفتد !
ایمان یعنی یقین داریم چیزی اتفاق خواهد افتاد !
شجاعت یعنی اینکه باعث شویم چیزی اتفاق بیفتد . . .
وقتی گرسنه ای یه لقمه نون خوشبختیه . . .
وقتی تشنه ای یه قطره آب خوشبختیه . . .
وقتی خوابت میاد یه چرت کوچیک خوشبختیه …
خوشبختی یه مشتی از لحظاته یه مشت از نقطه های ریز که وقتی کنار هم قرار می گیرن یه خط رو می سازن به اسم زندگی !
قدر خوشبختی هاتونو بدونید !
هرگاه واژه توقع را فراموش کردى ، خواهى دید که چقدر دنیا زیباست !
به یاد بسپار آنچه سرنوشت زندگی ما را تعیین می کند . . .
تصمیم ماست ، نه شرایط . . .
بهترین تصمیم ها رو براتون خواستارم
سلام به همه شما دوستان عزیز
یکی از جاهای که به من انرژی میده و شاد میشم این سایت هست
وقتایی که حالم از چیزی گرفته می‌شه میام توی این سایت و سراسر شور و عشقو نشاط شادی و انرژی میشم
سایتی که در اون امید‌ها زندست
به امید روزی که ان‌شاالله تمام ایران عزیزمون سراسر از عشق و امید در میان مردمانش باشه (امین)
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!
[size=large]در روزگاري دور حدود قرن پانزدهم ميلادي، در روستايي نزديك نورنبرگ آلمان يك خانواده پر جمعيت 10 نفره زندگي مي كردند. شغل پدر خانواده كفاف زندگي آنها را نمي داد براي همين او شبانه روزي كار مي كرد تا همسر و فرزندانش احساس كمبود نكنند.
در بين فرزندان آنها دو پسر دوقلو بودند به نامهاي آلبرت و آبريش. آنها علايق يكساني هم داشتند و دوست داشتند در آينده نقاش يا مجسمه ساز شوند. آنها آكادمي هنر سوئد را براي تحصيل خود انتخاب كرده بودند.
سالها گذشت و آنها به سن دانشگاه رسيدند. اما پدر قادر به پرداخت هزينه تحصيل هردوي آنها بطور همزمان نبود. براي همين قرار شد كه قرعه كشي كنند و نفر برنده به سوئد رود و نفر بازنده با كار در معدن كمك خرج تحصيل برادرش باشد.
قرعه به نام آبريش افتاد و او به سوئد رفت وبه تحصيل در رشته نقاشي پرداخت. آلبرت هم در معدن كار مي كرد. 4 سال گذشت و حالا آبريش يك نقاش معروف شده بود. او با خوشحالي به خانه بازگشت و از آلبرت خواست تا به سوئد برود.
اما دستهاي آلبرت در اثر كار در معدن خراب و ضخيم شده و انگشتانش از حالت طبيعي خارج شده بودند. او گفت: من ديگر با اين دستها قادر به نقاشي نيستم اما دستهاي تو دستهاي من هم هست. مهم اين است تو به آرزويت رسيدي. آبريش اشك ريخت و برادرش را در آغوش گرفت. برادري كه آينده اش را فدايش كرده بود.
سالها گذشت و نام آبريش دورر بعنوان بهترين نقاش رنسانس در همه دنيا پخش شد. اما ازميان همه آثارش يك نقاشي بسيار زيبا وجود دارد كه آن را از روي دستهاي برادرش آلبرت كشيده و به او هديه كرده است. يك شاهكار هنري معروف به نام "دستان بهشتي". [/size]
امشب یکی از دوستان زنگ زد گفت میام در خونه باهات کار دارم.
وقتی اومد دیدم یه بغل عکس یک کاندید شورای شهر رو اورد داد به من.
گفت امشب شب اخر تبلیغاته یه کاریش بکن من هر جا چسبوندم بعد نیم ساعت دیدم پارش کردن.
ازش کمک خواستم که باید حالا چیکارش کنم ؟
به من جواب داد نمیدونم ولی به درد چرک نویس که میخوره برو استفاده کن.
از امشب دیگه تصمیم گرفتم تو هیچ انتخاباتی دیگه کاندید نشم حتی برای کلاس هم که شده.
هیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس .
اُرد بزرگ
-----------------------
اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها راهی که می توانی مشکلات را برای همیشه حل کنی، این است که طرز فکرت را تغییر دهی.
وین دایر
-----------------------
چرخهای سنگین و زنگ زدۀ زندگی با دستهای نامرئی امید می چرخد .
ناصرالدّین صلب الزمانی
-----------------------
خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست فرمانروایی می کند .
اُرد بزرگ
و خداوند انجمن رو آزاد کرد!
سلااااااام
ممد جان سلام.
نبودی ؟
نکنه ناظر صندوق بودی؟
.gif "A00 (56)")
.gif "A00 (35)")
