سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: کافه گپ میلیاردرها
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
آقا مجید آوانس داد بهت سبحان دفعه پیش
این سری میزنه ناکارت میکنه ها
امروز اومدم تا یه خاطره دیگه از روز کاری امروز براتون تعریف کنم....

امروز صبح زود ،خیلی زود (در حد ساعت 6 صبح) از خونه زدم بیرون...
رفتم سوار اتوبوس شدم و به سمت ایستگاه صادقیه رفتم..
وارد ایستگاه شدم دیدم که در واگن بازه سریع پریدم تو...
یه لحظه حس عجیبی بهم دست داد و گفتم چه عجب تا حالا مترو رو اینطوری خالی ندیده بودم....
اصلا هیچکس داخل مترو نیست...چه جالب مائیم و مترو کرج
بعله....دقیقا همینطور بود ما بودیم مترو کرج...در ها بسته شد....
مترو راه افتاد.....
چشتون روز بد نبینه رفت به سمت نا کجا آباد...
بعله درست فهمیدید متاسفانه من اشتباها سوار مترو صادقیه شده بودم مترویی که از کرج به سمت صادقیه اومده بود و داشت میرفت به سمت استراحتگاه....
عجب!عجب!
خیلی جالب بود برام ....یه چیزایی دیدم که خیلی تازه گی داشت....
ما گفتیم این مترو دوباره بر میگرده....الان بعد از چند دقیه دوباره راه میافته...
ساعت 7 بود.....
الان راه میافته
ساعت 8 شد
الان راه میافته
ساعت 9 شد
و دیدم که دیگه هیچ خبری نیست و این مترو تبدیل به متروکه ای شده که ما توش گیر افتادیمYosef.gif
حالا چه باید بکنیم؟؟؟
رفتم نشستم لب پنجره
که اگر احیانا پرنده ای ،حیوان درنده ای یا شاید انسانی از اونجا رد شد ازش کمک بخوام....
از شانس یه مرد که تازه از سر آبادی برگشته بود(البته شوخی میکنما) صدای فریاد مارو شنید و به داد ما رسید
گفت الان میرم راننده رو صدا میکنم میاد....
بعد رفت و در افق محو شد.
دوباره نشستیم و نشستیم ساعت شد9.30
واقعا باورم نمیشد که یه نفر از در واگن اصلی وارد واگنی که من بودم شد...
و گفت آقا تشریف بیار بریم بیرون...
هیچی دیگه تا حالا اینطوری قانع نشده بودمYosef.gif
اومدیم بیرون حدودا یه 7 یا 8 کیلومتر از مترو صادقیه رد شده بودیم.....
یه بیسیم زد حراست و گفت که یه مورد داریم بیا دنبالش..
عاقا ما هم ترسیده بودیم که نکنه فک کردند که ما بمبی چیزی دست مون بوده .....
هیچی عاقا سرتون رو درد نیارم....
یه دفعه دیدم یه خاور اومد
به حق چیزای ندیده و نشنیده ....
خاور نگو قطار بگو...چرخ نداشت ولی روی ریل راه میرفتYosef.gif خیلی باحال بود.
محو تماشای خاور بودم که یه دفعه یه صدایی گفت عاقا تشریف بیار اینجا
ما هم رفتیم سمت اون بنده خدا و گفت بیا بالا ببرمت ایستگاه صادقیه.....
ما هم گفتیم دمت گرم داداش...
فک کنم وقتی ظرف غذامو دید فهمید که هدف من خیر بوده و هیچگونه قصد اذیت و آزار ندارم
عاقا سوار قطار خاور شدیم(جل الخالق)
رفتیم به سمت ایستگاه صادقیه ....
تو راه برگشت به من گفت شانس آوردی اون بابا دیده بودتت وگرنه تا فردا باید اینجا میموندی
گفتم چطور ؟گفت:آخه این قطار از ساعت 5 تا 7 صبح کار میکنه و الان توقف کرده بود تا فردا صب راه بیافته
هیچی دیگه شانس عجیبی آورده بودم
واقعا باورش برام سخت بود.....قرار بود یه روز تو مترو بمونم...
اگر میموندم مطمئن بودم که یه کتا ب مینوشتم و یا یه فیلم نامه....
ولی حیف که نشد دیگه ....خیلی هیجان داشت....
عاقا تو راه این مرده انقد صحبت کرد که مخمون رفت....
بالاخره رسیدم 500 متری ایستگاه صادقیه و گفت دیگه از اینجا به بعد من نمیتونم بیام پیاد شو و از بغل برو به سمت ایستگاه.
هیچی دیگه ما هم اومدیم به سمت ایستگاه و سوار شدیم رفتیم کرج...
هی میاین حرف میزارین تو دهن من ، هی دهن منو باز میکنین Big Grin
اصن به من چه که حساب کاربری چطور حذف میشه Big Grin
چرا حساب کاربری باز کردی که الان حذفش کنی ؟؟؟
هی میاین حاشیه درس میکنین بقیه هم بال و پر میدن بهش اخر کتکش رو من باید بخورم Big Grin
یکی نفرتون بیاد منو قایم کنه تا مجید نیومده Big Grin یکی دیگتون بره میلگرد ها رو قایم کنه تا مجید نیومده Big Grin
از ما گفتن بود
(05-18-2013 10:59 PM)صدفی نوشته شده توسط: [ -> ]مهیار جان یه نوشیدنی خنک برای رفع گرما زدگی لطفا برای من درست کن

بفررررررررررمایید

[تصویر: ahkg0ou84pgexaaapl7l.jpg]

[تصویر: yjx20ffiuh8w9bo2t3x.jpg]
خیلی حس خوبی دارم که بعد از چند وقت امشب دوباره کافه گپمون پر شده از هیاهو و شیطونی و شادییییییییییییییییییییییی

خدایا متشکرم
متاسفم برات سبحان این دفعه دیگه راهی برای فرار نداری!!!
هم از دست مجید هم از دست معاون!!! Yosef.gif
با من چرا از پست 2150 به بعد رو نمیبینم ؟
(05-18-2013 11:15 PM)صدفی نوشته شده توسط: [ -> ]با من چرا از پست 2150 به بعد رو نمیبینم ؟

احتمالا دست به تنظیمات کاربریت زدی
هی می گم با این تنظیماتا بازی نکنید خطرناکه Yosef.gif
نه بخدا به هیچی دست نزدممممم من35SadSad
لینک مرجع