سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: کافه گپ میلیاردرها
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
یادم میاد قبلنا با مودم معمولی کامپیوتر می شد دریافت و ارسال فکس داشت! الان دیگه کسی از اون مودما داره هنوز؟!
من که ندارم Sad
درود بر شما عزیزان

می خواستم نظر اساتید رو راجبه شغل گوهر تراشی بدونم ؟
یک وبسایت طراحی کنید و در این سایت طبقه بندی مشاغل انجام دهید با امکان جستجو، و از اعضا بخواهیدکه پروفایل و شغل خود را در این سایت تبلیغ کنند. سپس با پول کمی که از این تعداد زیاد آدم گرفته می شه، دائما این وبسایت رو تبلیغ کنید.
حسابی عاشقی ها ممد اقا
بی خودی نبود بچه ها میگفتن عروسی عروسی Smile
ولی انصافا جملاتت زیبا و تاثبرگذاره سوز داره
اوه اوه کلید تو در قفل در کافه نمیچرخه......از بس که زنگ زده

آآآآآآآآآآآهان باز شد....

اه ......پسر تار عنکبوتارو ببین.....

مهیار بیا رو این دستگاه قهوه جوش رو پاک کنم.....

امروز باید کلا کافه رو یه دستمال درست و حسابی بکشم چند روز نبودیم ببین چی شده...
چراغ کافه خاموش نبود دادا فقط کمی خلوت شده بود A00 (69)
(04-18-2013 09:11 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط: [ -> ]روزهایم را . . .
.
خیابان‌های شهر می‌گیرند . . .
.
شب‌هایم را . . .
.
خواب‌های تو . . .
.
" بیولوژی " هم نخوانده باشی . . .
.
می‌فهمی چه مرگَ‌م شده است . . .!
میدونم دلت برای من تنگ شده! باشه به محض اینکه ماشینم آماده شد،یه سر دیگه بهت میزنمA00 (9)A00 (9)A00 (9)A00 (9)
حتما بخونید :

تو آپارتمان بغلی ما یه خانم جوون با دختر شیش سالش تنها زندگی میکنه که نمیدونم چرا تنهاس و دوستم ندارم بدونم.ولی از زیبایی و نجابت و متانت این خانم هر چی بگم کم گفتم .همیشه لباسای ساده ولی تمیز و شکیل به تن داره دختر کوچولوش واقعا دوس داشتنی ونازه اسمشم سمیراس.دیروز رفته بودم خونه پسر عمه ام که چن تا سی دی برنامه بهش بدم همین رفتم تو پارکینگ آپارتمانشون دیدم سمیرا تک تنها با یه عروسک کهنه و پاره پوره داره تو پارکینگ پای پله ها بازی میکنه تعجب کردم بهم سلام کرد گفتم سلام عمو جون تو اینجا چیکار میکنی نکنه شمام فامیلتون اینجا زندگی میکنه؟ولی سمیرا به جای جواب دادن به عروسکش نگاه کردو چیزی نگفت.منم عجله داشتم دیگه چیزی نپرسیدم لپشو کشیدم وگفتم باشه عمو جون مواظب خودت باش بعد از پله ها با عجله رفتم بالا چون اسانسور نداره مجبور بودم از پله ها برم رو پاگرد طبقه دوم بودم که دیدم یه خانمه داره با دستمال داره پله هارو تمیز میکنه!اون پشتش به من بود منو ندید ولی من سریع شناختمش همون خانم جوون همسایه بود...
آروم پله هارو برگشتم به پسر عمم زنگ زدم گفتم بعدا میام و رفتم سمیرا هنوز داشت با عروسک کهنه اش تو پارکینگ بازی میکرد ....
آره با شرف و آبرو زندگی کردن واسه یه خانم جوون و تنها خیلی سخته ولی میشه.
به سلامتی همه اونایی که تن به سخت ترین کارها میدن ولی به علت فقر و نداری تن فروشی نمیکنن.
لینک مرجع