سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: کافه گپ میلیاردرها
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
خدایا به همین شب عزیز از تو میخواهیم که همه حاجت ،حاجتمندان روا، شفای تمامی بیماران ،الالخصوص این دوست عزیزمون سرکار خانم شرافتی را از درگاهت تمنا داریم..

به امید ورود دوباره و در صحت و سلامت کامل سرکار خانم شرافتی
خدایا تو این شب که دل هممون غم داره بزرگیه خودتو به ما نشون بده و این خواهر خوبمونو به جمع ما به سلامت برگردون
خدایا یه بار دیگه بزرگیتو به ما اثبات کن ما همه فراموشکاریم
امروز خونه مامانم نذری داشتیم سر دیگ دعا کردم واسش
(01-11-2013 10:41 PM)mahyar_delsuz نوشته شده توسط: [ -> ]
(01-11-2013 08:32 PM)فرهاد قربانی نوشته شده توسط: [ -> ]سلام.یا الاه.یاالاه!!!کسی تو کافه نیست؟کجاین دوستان ؟ چه خبرا؟ خوش میگذره؟

خوب در رفتی آقای قربانی,خوبه همین قهوه خانه بود پیدات کردم.قرار بود در مورد چایی اونجا مشورت بدی به ما .
ناز دستت آقا من این چیزا حالیم نیس یه دو سیب برام جور کن 12_002 12_002 12_002
سلام،مهیار جان.هر چی اطلاعاتی میخوای بگو ،من در خدمتم.فکر کنم تو پیام خصوصی به شما اطلاع دادم. بازم اگه هر گونه اطلاعاتی میخوای ،بگو در خدمتم.

در ضمن اینجا قلیون ممنوعه،ولی تشریف بیار پیش ما،هم دو سیب داریم ،شیر و نارگیل هست و کاپیتان بلاک هم داریم.تازه اصل خوانسار هم داریم.شما تشریف بیار.در خدمتیم.
دوستانی که میخواییم بریم مشهد

اهل قلیون هستید؟؟؟؟؟؟؟ یا نه
اصلا!!!
ما که خانوادمون اصلا اهل دود و دم نیستند هوا را هم به زور می کشن!!!
(01-12-2013 12:03 AM)صدفی نوشته شده توسط: [ -> ]دوستانی که میخواییم بریم مشهد

اهل قلیون هستید؟؟؟؟؟؟؟ یا نه

قلیونها با وانت پیکان به مشهد می رسند.WinkWinkWink
پس احتمالا من و آقای شهراسبی بین شما فقط اهل قلیونیم



استاد فکر بکری بود
(01-10-2013 02:07 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط: [ -> ]
(01-10-2013 02:00 PM)حامد نوشته شده توسط: [ -> ]با سلام بر دوستان گلم.
یه چند روز به انجمن دسترسی نداشتم الان که امدم دیدم ماشالله چه تعغیراتی توی این چند روز انجام شده.
پست اول جناب نامی چیزی مثل منشور نامه میلیاردرهای این انجمن بر سر در این کافه خورد.

لطفا" یه پرده وسط این کافه بزنید تا قلیون بازهاش از هم جدا بشند.

اینجا گیلان ، هوا بارونی و بسیار تمیز (قابل توجه محمد قربانی)....

I love you all 's billionaires

حیف حامد جان
امروز تا دقیقه نود تصمیم داشتم بیام گیلان
اما نشد
کارهام زیاد بود
اما حتما مزاحم میشم

خانواده تهران ماندند و من برگشتم قزوین. اطلاع می دادی سریع آماده می شدم و باتفاق رشت می رفتیم.
با سلام و سپاس

خداوندا به گنهکار بودنم نگاه نکن به سوز دعایم بنگر.


خداوندا تو را به عظمت خودت قسم یاد میدهم که شفا برای این عزیزمان عطا کن و صبر و استقامت را در وجود ما بیفزا.

خواهر بزرگوارم با تمام وجودم درکت میکنم ولی:

صبور باش
قوی باش
امیدت را از دست مده
و به رضای خدا راضی باش.هر چه از دوست رسد نیکوست.


در معرض امتحان ایزد منان هستی پس نگران هیچ چیز نباش عزیزم.
این نیز بگذرد.
خاطره فراموش نشدنی:
پریروز با خانواده عازم تهران بودم.
خودرو را آماده کردم برای رفتن. روغن خوب وکمی احتیاج داشت ضدیخ بریزم. ریختم و رفتیم.رسیدیم زیر گذر رسالت داخل تونل. یکدفعه بخار شدیدی از زیر کاپوت خودرو درآمد. اکثرماشینها وحشت کردند و راه دادند آمدم حاشیه تونل که برای چنین مواقعی اجازه نمی دهند خودروها از این لاین رد شوند. کاپوت را بالا زدم چه بخاری. در مخزن آب نبود.وقتی قزوین ضدیخ را ریخته بودم یادم رفته بود درش را بگذارم ودر راه افتاده بود.رادیاتور یک قطره آب نداشت. کمی آب ریختم و نایلونی را پیدا کردم و گذاشتم روی در مخزن. از تونل بیرون آمدیم کمی جلوتر باز بخار بلند شد. کناری نگه داشتم و امدادخودرو رسید. در نداشت. آب ریختم و نایلونی روی درمخزن گذاشته و با ترس ولرز راه افتادیم. بالاخره به سختی به مسیر رسیدم.
خانمم بد جوری عصبی شده بود و دلش هم نمی آمد حرفی بزند.
با لبخند گفتم : خانم اجازه؟ نمره نمیدی؟
چنان نگاه عجیبی بمن کرد (یعنی حواست کجا بود؟)
دخترم که همیشه داستان جهان آگهی و استادش را مطالعه میکند و برای مادرش هم تعریف کرده گفت:بهش بده 1 و از کلاس بیرونش کن. هر دو زدند زیر خنده.
من گفتم : خداجان اجازه؟ شکر .خیلی دوستت دارم.

خلاصه با شوخی جریان را فیصله دادم.
لینک مرجع