11-22-2013, 07:26 PM
گاو یا خرس. مساله اینست
یکی از دوستان عزیزم برام مطلبی فرستاد که توش در مورد بازار گاوی و خرسی نوشته بود. همواره این مطلب مورد علاقه من بود.گفتم براتون یه چند خطی بنویسم.گاوها چه کسانی هستند؟ خرسها؟ دیگر حیوانات هم هستند؟؟؟!!!
اول اینو بگم که این اصطلاحات ، اصطلاحاتی بین المللی هستن و از اونجا که قوانین بازار ما یه مقداری منحصر به فرد هستن شاید نیاز باشه که بعد از آشنایی با مفاهیم بین المللی این تعاریف بیاییم و برای خودمون بومی سازیشون کنیم.
خوب از اینجا شروع میکنم. گاو نماد سرمایه گذارانی هست که معتقدن قیمت سهام بالا میره. اما خرس در مقابل، نماد سرمایه گذارانیه که معتقد به پایین اومدن قیمت هستن. میشه این دو اسم رو به خریدارها و فروشنده ها هم نسبت داد. این نام گذاری ناشی از قدرت این دو حیوونه که از لحاظ جثه و قدرت جز قوی ترین حیوانات هستن و اگه یه روز دعواشون بشه معلوم نیست که چه اتفاقی پیش بیاد. حیوانات دیگه ای هم پاشون تو بازارهای مالی باز هست که از بین اونا میشه به خوکها و جوجه ها اشاره کرد.حالا نکته ای رو که در مورد بومی سازی گفتم توضیح میدم. ببینید در بازاری مثل بازار ما روش معامله به این صورته که دو حالت ممکن از یک معامله گر وجود داره. یا شخص چیزی برای فروش تو سبدش داره و میاد برای فروش. یاشخص نقدینگی داره و میاد برای خرید. من خریدار و شما فروشنده وارد بازار میشیم و با هم معامله میکنیم و این وسط هم یه مبلغی به نام کمیسیون به کارگزارها میپردازیم. این خیلی ملموسه نه؟ حالا سوال. اگه قیمت بالا بره همه میخوان بخرن و اگه قیمت پایین بیاد همه میخوان بفروشن. همونطور که با نگاه به بازار و تشکیل صفهای سنگین میشه دید. آیا یه کم با مفهوم گاو و خرس ناهماهنگی نداره؟ اصلا نیازی به تعریف گاو و خرس دیده میشه تو یه همچین بازاری؟ همه یا گاون یا خرس. خوب چه کاریه یه هو بگیم بازار گوسفندیه دیگه. البته جسارت نشه اینو از این بابت گفتم که بگم این تعریف یه مقدار برای بازار ما نا ملموسه. از دلایل دیگه برای ناملموس بودنش هم ، همون بازه های مثبت/منفی چهار در روز هست که قبلا بهش اشاره کردم.
حالا نوع دوم بازار. بازارهای جمع صفر که یکی از پیچیده ترین بازار ها هستن.مثل fx. تو این نوع بازار عناصری وجود دارن به نام dealer یا دلال. در اینجا خریدار و فروشنده ای به شکل ملموس دیده نمیشه. یه کم بیشتر توضیح میدم. من پول دارم و میخوام سرمایه گذاری کنم. میام تو بازار معاملات ارزی جهانی و میبینم که مثلا قیمت پک یورو/دلار تو سقف قیمتی قرار داره. آیا خرید عاقلانه ست؟ مسلما نه. پس چیکار کنم بزارم پولم تو بانک بمونه؟ امکانی که تو این بازار به خاطر ذات خاصش وجود داره اینه که شمایی که نقدینگی دارین و میخواید سرمایه گذاری کنین و قیمتها هم بالا هست ،میتونین کالایی رو اول بفروشین و بعد که قیمتش اومد پایین بخرین!! بله فروش قبل از خرید. این جمله که میگن معامله گر خوب هم تو بازارهای صعودی سود میکنه هم در بازارهای نزولی بیشتر تو این بازار صدق میکنه نه تو بازار ما. به خدا انقدر جملات بی در و پیکر به خورد مردم بیچاره میدن که واقعا حق میدم هر کی میاد متضرر بشه.تو بازارهایی مثل بورس ما سودی که از بازار در زمانهای نزولی میشه برد اینه که قبل از بقیه فروخته باشی و نظاره گر باشی تا روند عوض بشه. حالا در مورد مکانیزم خرید و فروش توسط معامله گر و dealer تو بازار معاملات ارزی جهانی بعدا توضیح میدم و میگم که چرا الان نباید توش سرمایه گذاری کنید.فقط خواستم بدونین که گاو و خرس کجا میتونن خودشونو نشون بدن. به این معنا که هیچ محدودیتی برای معامله گر برای خرید و فروش وجود نداره و هیچ محدودیتی هم برای قیمت وجود نداره. همیشه یه عده هستن که تفکرات گاوی دارن و یه عده هستن که تفکرات خرسی دارن. یعنی این امکان براشون فراهمه.
در حالت کلی اما اگه بخوایم گاو ها و خرسها رو به زور بکشیم تو بازار خودمون، میتونیم از مفهوم خریدارا و فروشنده ها استفاده کنیم. و بگیم خریدارا گاوا و فروشنده ها خرسها. همین و بس.اینم بگم که در بازارها همواره افراد در حال تبدیل به گاو از خرس و از خرس به گاو هستن و اینطور نیست که یک گاو همیشه گاو بمونه و یه خرس همیشه خرس.خوب فکر کنم به اندازه کافی در مورد این دو تا حیوون نوشتم. برم سراغ دو تا حیوون دیگه. جوجه و خوک. جوجه ها افرادی هستن با ریسک پذیری بسیار پایین که معمولا هم ناشی از ضررهای تازه کارانه حاصل میشن. این افراد از هرگونه خطر کردن میترسن و معمولا از ابزارهای دیگه مالی مثل سود بانکی، اوراق قرضه ، صندوق ها و غیره استفاده میکنن و با اینکه تلاش زیادی تو بازار مالی کردن و خیلی چیزا آموختن و تجربه کردن ولی به خاطر ترسی که تو دلشون افتاده دیگه خودشون دست به معامله نمیزنن و به این صورت خودشون رو از سودهای خیلی خوب محروم میکنن.البته این درسته که نباید جایی سرمایه گذاری کرد که شب خوابمون نبره و لی یادتون باشه که یکی از فرقهای یک اندیشه ثروتمند و یک اندیشه فقیر اینه که اندیشه ثروتمند همیشه هر دو روی سکه رو میبینه و اندیشه فقیر فقط یک طرف اون رو. اندیشه فقیر میگه این کار ریسکش بالاست انجام نمیدم .اندیشه ثروتمند میگرده ببینه چطور میتونه همون کار رو با ریسک پایینتر انجام بده یا اینکه میگرده ببینه چطور میتونه توانایی هاش رو برای تحمل ریسک بالاتر زیاد کنه. و اما خوکهای عزیز که مورد علاقه بسیاری از حرفه ای های بازار هستن. اینها آدمای ریسکی هستن. به دنبال لقمه های چرب و نرم و آسون. بی صبر ، حریص و احساساتی. شبیه گراز. با کله میان وسط میدون ولی ممکنه تو تله بیفتن. تو بازارهای مجموع صفر حرفه ای ها عاشق خوک ها هستن چون از محل زیان خوکها اونها به سود میرسن. ولی خوب تو بازار ما اونا بیشتر شانس بقا دارن چون اگه با وجود اشتباه سریع درس بگیرن و از خوکی خودشون دست بردارن میتونن در بلند مدت از ضرر خارج شن و حتی به سود برسن.
خوب بحثم تموم شد و دوباره به اون جمله همیشگیم رسیدم. اینجا تو بازار همه چیز بستگی به خودتون داره . میخواید چی باشین.گاو/خرس جوجه یا خوک. فقط یادتون باشه قبل از آمادگی کامل دست به هیچ کاری نزنین.
خوب یه کمم در مورد مسابقه آموزشی مون صحبت کنیم. ظاهرا هیچ کدوم از گزینه ها اتفاق نیفتاد ولی خوب وقتی دیروز یه هفته سهم رو نگاه کردم یاد اون جمله قشنگه افتادم که میگفت بازار رو عقل و منطق و ریاضیات تکون نمیده بلکه اون چیزی که بازارها رو تکون میده احساسات مردمه. چه کسی با فاند میتونست ثابت کنه که این سهم بعد از اون گزارش اینطوری رفتار کنه. حتی تکنیکالی هم در خوشبینانه ترین حالت میتونست با توجه به گزارشش حداقل دو روز منفی بخوره و حتی میتونست روند صعودی معتبرش رو بشکونه ولی اتفاقی که افتاد واقعا تعجب انگیز بود. این رو هم بگم که من هیچ تحلیلی نداشتم و فقط برای متنوع شدن مسابقه گزینه چهار رو انتخاب کردم و دوستان یه موقع فکر و خیالی نکنن. خدا رو شکر جواب هم متفاوت بود البته. اما چه میشه گفت در مورد این اتفاق. اولین درس : تو بازار مالی هیچ وقت سعی نکنید بازار رو پیش بینی کنید. حتی جان مورفی عزیز تو کتاب زیباش اینو گفته که نمودارها زاده نشدند که آینده رو به ما نشون بدن.فقط سعی کنید از الگوها استفاده کنید و از حدود سود و زیان بهره بگیرید. درس دوم اینکه سعی کنید دیدتون بلند مدت باشه تا در نود و پنج درصد شبها سرتون رو راحت روی بالش بگذارید. درس سوم اینکه سعی کنید تو جامعه شناسی هم یه چیزایی به دست بیارید. درک احساسات مردم دور و برمون خیلی وقتا درسهای خوبی بهمون میده. اجازه بدیم دیگران بی هیچ دغدغه ای برامون از نظرات مخالفشون بگن و ما فقط شنونده و تاییدکننده باشیم. من عاشق این کارم که از کسی چیزی بپرسم و اون ساعتها در مورد اون قضیه و حتی تاریخچه خانوادگیش و احیانا سایز تیشرت پسرخاله ش هم برام حرف بزنه و احساس کنه که سخنور خوبیه. برای تمرین دوستتون رو گیر بندازین و یه بحث باهاش راه بندازین و بزارین حرف بزنه فقط جایی که شل کرد یه مغلطه بیارین که دوباره گرم شه. بزارین شنیدن رو یاد بگیرین. هزار تا فایده علاوه بر این هم توش هست که از حوصله بحثهای ما خارجه. هر چی آدمایی که حرفهاشون رو میشنوین بیشتر باشن قدرت شما در مورد چگونگی رفتارهای جامعه ای که توش زندگی میکنین بیشتر میشه.
روزهای بیشتری قبل از شروع بازار رو ببینید. با آدمای بیشتری قبل از شروع کار صحبت کنید. رفتارشناسی مبحث خیلی مهمیه که مجبورم همین جا ببندمش ولی خودتون حتما بیشتر روش کار کنید.