(04-24-2013 06:46 PM)ali mohammady نوشته شده توسط: [ -> ] (04-24-2013 06:35 PM)3ObHaN نوشته شده توسط: [ -> ] (04-24-2013 06:29 PM)Delta.H نوشته شده توسط: [ -> ]به نظر شما وحشتناکترین لحظه سفر به اصفهان کجا بود؟؟؟:|
جشن پتو خصوصی علی در اطاق سه تفگ دار 
وحشتناک چیه؟چرا قضیه روکوچیک میکنید؟
یه حادثه تروریستی بزرگ تاریخی رخ داد حالا شما میگید وحشتناک؟
منو از تو اسانسوری که درش داشت بسته میشد ربودند و اول روی زمین کشیدن و بعد با کمک مهدی مثل کیسه سیمان بلندم کردن بردن تو اتاق و پرتم کردن رو تخت و
بعد پتو رو انداختن روم و 3 نفر مثل موشک کروز از ارتفاع ده هزار پایی سقوط ازاد میکردن رو من و وقتی از تخت افتادم رو سرامیک کف اتاق هم رحم نکردند و طی
عملیات انتهاری استخوان ترقوه ی بنده رو مسدوم کردن.
من بعد از این قضیه متوجه شدم که با دکتر هماهنگ کردن برای مسدوم کردن من و دکتر برای این که من مسدوم بشم و برای مداوا برم پیشش بهشون 30درصد
پورسانت داده.اما منم نامردی نکردم پیش دکتر برای مداوا نرفتم
اما واقعا ترقوه ام الان بیشتر از اون موقعی که پریدین روم دردمیکنه.
اقا داغونم لهه لهه
غصه نخور علي جان اين كتكها خوردن داره من به شماحسوديم ميشه كاش آدم ازدست دوستاش كتك بخوره ولي پوزخنددشمناشو نبينه بقول شاعر
هرچه ازدوست مي رسد خوبست
گرچه ازسنگ ياكه ازچوبست
ولي براي من وحشتناكترين لحظات سفر چند دقيقه مونده به وقت صبحانه وشام بود چون ميترسيدم ديربرسم و از گرسنگي سقط بشم!!(س و ق را مفتوح بخوانيد!)
فقط 2 ساعته دارم از صفحه اول مطالب قشنگتون رو میخونم.
خیلی سفر پرباری برای من و آقای سیدی زاده بود.
با مشورت دوستان بزرگوار آقای سلمان پور، آقای قدسی ، آقا پارسا ، آقای طوسی
و آقای گل محمدی تصمیمات جدید کاری و شغلی برای ما شکل گرفت .
آشنایی با خواهر دوست داشتنی گل آقا کامیار و خاله مهربانشان که
هلیا با دیدن عکسها بسیار یادشان میکند خیلی مسرت بخش بود.
یافتن فرشتگانی مهربان مثل شما عزیزان خیلی کم امکان پذیر است
ولی با توجه به اعتقادم که فقط غیر ممکن غیر ممکن است، من ایمان
داشتم که روزی این چنین دوستانی از اقصی نقاط ایران و حتی جهان
خواهم داشت، خوب کائنات هم گفت فرمانبردارم سرورم و حالا بچه های
باحال ایرونی با هم و خیلی صمیمی این را ثابت کردیم که ما می توانیم.
دلم برای تک تکتون یک ذره شده ، یک کلام خیلی با حالین every body.