04-23-2013, 11:11 PM
ولی یه حسرت موند تو دلم
روز اخر تو راه ترمینال اینقدر دلم میخواست راننده بره تو یه کوچه ی تنگ و تاریک نگه داره من و مهیار این علی رو بگیریم اینقدر با میلگرد بزنمیش ، اینقدر بزنیمش ، اینقدر بزنیمش از گردن به پایی تمام اسختوناش پودر بشه
حیف قسمت نشد ، انشالله دفعه بعد
روز اخر تو راه ترمینال اینقدر دلم میخواست راننده بره تو یه کوچه ی تنگ و تاریک نگه داره من و مهیار این علی رو بگیریم اینقدر با میلگرد بزنمیش ، اینقدر بزنیمش ، اینقدر بزنیمش از گردن به پایی تمام اسختوناش پودر بشه
حیف قسمت نشد ، انشالله دفعه بعد