زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!!
یه دوستی داشتم که اصلن اهل این سوسولبازیا و تقلب و این حرفا نبود. یه روز قبل از امتحان یه چاقو میزاشت جیبش میرفت دم خونهی استاد
ما شالله الان مهندس قابلی هم شده...
یادم باشه حتماً وقتی خواستم ازدواج کنم
یکی از شرایط این باشه که همیشه کنترل تلوزیون دست من باشه
از پـدر و مـادرای عزیز خواهشمندیم به بچه هاشون نـگـن تنبل …
مـــا در حالت صرفه جویی در مصرفِ انــرژی هستیم !
من نمیدونم این چه کاریه که همیشه میگن باید ازصفر شروع کنیم
من خودم یه بار از ۷۶ شروع کردم اتفاقا خیلی هم خوب جواب داد
یکی از سخت ترین کارا اینه که..
به مامان بابات معنی جمله ی حسش نیست رو بفهمونی
قدیما دخترایی که تو دوره متوسطه شوهر گیرشون نمیومد
میرفتن دانشگاه،
بعدها دخترا جوگیر شدن هدف اصلی رو فراموش کردن
با اونایی که ” دستشون به دهنشون نمیرسه ” درست حرف بزن!!
ممکنه دستشون به دهن تو برسه
چیزی لذت بخشتر از زدن بچه ی پرروی مهمان دور از چشم پدر و مادرش نیست

زمانى که ما مدرسه مى رفتیم، یه نوع املاء بود به اسمِ “دیکته پا تخته ای”!
توی زمان خودش و در نوع خودش عذابى بود الیم!
براى کسى که پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام..!
و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم..!

