دوران دبیرستان یخورده شیطون بودم.
یروز ساعت ۶:۳۰ صبح مثل دیونه ها پاشدم رفتم دم مدرسه یه
تیکه چوب کردم تو قفل مدرسه.
آخه ساعت اول امتحان ریاضی داشتیم.
جونم براتون بگه که تا ساعت ۱۰نرفتیم مدرسه.خیلی حال داد.
اینجوری نیگام نکنید معذب میشم

انقدر که موبایلم ساکته
اگر یه موقع یکى زنگ بزنه گوشیم به جاى زنگ خوردن هول میشه سرفه میکنه !
دکمه روشن کردن کولر باید همه جای خونه باشه
دکمه خاموششم تو انباری زیر دبه سیرترشی
واسه اینکه دست بابا بهش نرسه !
دیدی درد نداشت؟
جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه هاشون
در حالی که بچه داره خون گریه میکنه
یعنی اون همه اشک ماله شوق بوده

لذتی که در “کوفت” گفتن مامان هست در “قربونت برم” هیچکس نیست

تمام وسایل و امکانات زندگی ما رو مامانم میزاره “همون جا”
کلا همه چی و هرچی که می پرسی جوابش همون جاست !
به فزرندان خود چیزی نیاموزید !
دو روز دیگه شاخ میشن واستون
لامصب وقتی مهدی و محمد و مهیار دارن درس میخونی
تازه میفهمن که بحث های شبکه ۴ هم خیلی سودمند و پرهیجانه !
نقش معلم پرورشی تو مدرسه مث نقش مداد سفید تو مداد رنگیا بود

یعنی اعتماد به نفس بعضیا رو اگه صندوق صدقات داشت
الان بانک مرکزی بود !