ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ .. ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﮕﻢ : ﺑﻠﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺣﻤﻮﻣﯽ ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ : ﭖَ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻟَﻨﺪﻧﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺍﺯﺭﺍﺩﯾﻮ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ
ﻣﯿﮕﻪ : ﺩﺭ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﺕ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﺣﻮﻟﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﻓﻬﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ
شیخ را گفتند : علم بهتر است یا ثروت ؟شیخ بیدرنگ شمشیر از میان بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسیم نمود و گفت : سالهاست که هیچ خری بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند .....مریدان در حالیکه انگشت به دندان گرفته ولرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند یا شیخ ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .....شیخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب میرفتیم ، دوستم ترک تحصیل کرد من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه داره...من پوشه...او اوراق مشارکت دارد،ومن اوراق امتحانی...او عینک آفتابی من عینک ته استکانی...او بیمه زندگانی.من بیمه خدمات درمانی...او سکه و ارز...من سکته و قرض....
سخن شیخ چون بدینجا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی ...
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیح خودم: البته این لطیفه ای بیشتر نیست. در عالم واقع نه علم تنها خوب است نه ثروت تنها. بلکه علمی خوب است منجر به تولید ثروت و قدرت شود و ثروتی خوب است که علم و قدرت انسان را بیشتر کند.
شوهر: یک طرح عالی دارم که می توانیم با آن پولدار شویم!
زن: چه عجب بالاخره تو هم تونستی فکری کنی! حالا این طرح پولساز تو چی هست؟
شوهر: هیچی خیلی راحته. مهرتو بذار اجرا تا بتونیم با پولش خونه بخریم!!!!
زن: چرا تا حالا به فکر خودم نرسیده بود؟؟؟!!!!
نکته تربیتی لطیفه بالا:
مهریه حق مسلم زوجه است و باید عند المطالبه پرداخت شود. آقایان در این قضیه به همرانشان مدیونند. آیا ما در فرآیند میلیاردر شدن به چگونگی پرداخت این بدهی مسلم و در برخی موارد سنگین فکر کرده ایم؟ اگر میلیاردر شویم یعنی تمکن مالی پیدا کنیم و مهریه را نپردازیم مدیونیم ها!
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!!
اینو حتما بخون :
ماشین یه آقایی رو میدزدن...
بعد دو روز میبینه ماشینش صحیح و سالم تمیزش کردن و شستن در خونشون وایستاده...
میره داخلش رو نگاه میکنه میبینه یه پاکت نامه رو داشبورد ماشین گذاشته که چندتا بلیت سینما توشه......
پاکت رو باز میکنه نوشته بوده : نمیدونم چطور ازتون معذرت خواهی کنم...
من زنم حامله بود و ماشین نداشتم و مجبور شدم ماشین شما رو بدزدم ....
امیدوارم که منو ببخشید... نمیدونم چطور جبران کنم ولی اونی که در توانم بود همین چند بلیت سینما بود که شما و خانواده محترمتون با هم خوش باشید و گوشه ای از این کار زشتم رو جبران کرده باشم.....
اون مرد هم اشک شادی تو چشمش جمع میشه و خوشحال از اینکه تونسته بدون اینکه کاری انجام بده یک نفر رو خوشحال کرده و میره واسه خانوادش تعریف میکنه و با هم میرن سینما.......... ..
وقتی بر میگردن میبینن خونشون رو دزد زده یه پاکت نامه هم جلو در خونشون گذاشتن توش نوشته
((امیـدوارم کـه از فـیـلم خوشتــون اومده باشه... بوس بوس...

))
دکتر خطاب به بیمار: متاسفم ! مشکل شما در تخصص من نیست. من متخصص اطفال هستم.
بیمار: عیبی ندارد آقای دکتر . ان شاء الله بیشتر درس می خوانی متخصص بزرگسالان هم می شوی!
مورد داشتیم دختر با قیافه بدون آرایش
رفته پلیس+ ۱۰ برای گواهینامش ،بردنش سربازی !
1مورد دیگه داشتیم طرف رفته خواستگاری
عروس چایی آورده
داماد گفته اگه میشه تو لیوان خودم بیار !
طرف بدون گواهینامه پشت فرمان نشسته بوده افسر جلویش را می گیره می گه " گواهینامه تون رو بدید"
یارو می گه: "سرکار ببخشید .مگه شما قبلا به من گواهینامه داده بودید که الان می خواین؟"
بچه های این دوره زمونه به کمک مادراشون از بسته ی آموزشی بالابالا استفاده میکنن...
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
اون وقت مادر من برای تربیت ما از یه پکیج استفاده میکرد که شامل:
یه لنگه دمپایی، فلفل قرمز، دومتر شیلنگ، و یک عدد قاشق داغ میشد! :|