سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

خدا را شکر .
انشالله سایه پدر و مادر بر سر همه عزیزان باشد .

شعری متفاوت از سهراب سپهری بنام خیال پدر

شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال ##### خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود

در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت ##### رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود

درعالم خیال به چشم آمدم پدر ##### کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود

موی سیاه او شده بود اندکی سپید ##### گویی سپیده از افق شب دمیده بود

یاد آمدم که در دل شبها هزار بار ##### دست نوازشم به سر و رو کشیده بود

از خود برون شدم به تماشای روی او ##### کی لذت وصال بدین حد رسیده بود

چون محو شد خیال پدر از نظر مرا ##### اشکی به روی گونه زردم چکیده بود

##########################################################################آقا کامیار عزیز خوشحالیم که پدر بزرگوارتان سلامت هستند ، دوستان انجمن ، به گونه ای با دو نعمت پدر و مادر رفتار نماییم که آنها احساس کنند واقعا عاشق شان هستیم .

انشااله هر چه سریعتر بهبودی ایشون حاصل بشه .
ان شالله که هیچ مریضی در هیچ بیمارستانی نباشد.

سلام

خدا رو شکر که سلامتیشون رو بدست آوردن

دو نعمت بزرگ ،عافیت و امنیته

(05-04-2013 06:05 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط: [ -> ]سلام خدمت تمام دوستان عزیزم

متاسفانه بعد از سفر خوب اصفهان، برای پدر نازنینم بیماری ایجاد شد که تقریبا تا امروز در بیمارستان بودم، البته از همه عزیزانی که از موضوع اطلاع داشتم خواستم تا برای اینکه دوستانم، برادرها و خواهرهای خوبم، ناراحت و نگران نشوند، چیزی گفته نشود اما بسیاری از عزیزان لطف داشتند و آنقدر بنده را شرمنده خود کردند که لازم دیدم از همه شما تشکر داشته باشم.
واقعا دلم برای انجمن و انرژی های مثبتش تنگ شده بود
باتمام وجود خوشحالم که باز اینجا، کنار خواهرها و برادرهای نازنینم هستم
ببخشید اگر در ارسال پیام ها تاخیر ایحاد شد یا نتوانستم جوابگوی محبت همه باشم
جا دارد از شهرام گل یک تشکر جانانه داشته باشم که بارها در این مدت وقت ایشان را گرفته و از تجربیات خوبشان استفاده بردم و با این کار بنده را برای همیشه مدیون خود کردند

ان شاالله سایه پدرومادر همیشه بالای سر همه باشد که این یک مدت، تنها چیزی که از خدا میخواستم این بود که تکیه گاه پدر کنارم باشد.

یک تجربه:

- خدا چاره همه مشکل ها است، هیچ وقت توکل را فراموش نکنیم.
- سلامتی نعمتی بزرگی است به بزرگی نعمت وجود پدرومادر.
- نباید نعمت پول را فراموش کرد که مانند پلی است که می تواند باعث رسیدن شما به بسیاری دیگر از نعمت ها شود.

"جا دارد از شهرام گل یک تشکر جانانه داشته باشم که بارها در این مدت وقت ایشان را گرفته و از تجربیات خوبشان استفاده بردم و با این کار بنده را برای همیشه مدیون خود کردند"
- خدا حفظتون کنه جناب شهرام عزیز.....واقعا از توصیه های صمیمانه - احوالپرسیها و دلگرمی هایتان ممنونیم و ان شالله بتونیم تو شادیهایتان جبران کنیم....
- از همه دوستان با معرفت انجمن هم متشکریم....به لطف خدا حال پدر گلم که واقعا تکیه گاه و ستون خونه است عالیییییییییییییییییییییییییییه(به یاد اقای سلمان پور گرامی...)......خدا جونم شکرت......
-الهی تمام پدرها ومادرها سلامت باشن وسایه اشون بالا سر همه ما.....الهی امین...

خدا رو هزاران مرتبه شکر . ....
واقعا تحمل بیماری پدر و مادر سخته .
برای سلامتی همه ی پدر و مادر های عزیز بلند صلوات بفرست

خدایا هزاران بار شکرت
که باز دلی از عزیزانم را با لطفت شاد کردی
انشالله که سایه پدر و مادر همیشه بر سر فرزندان باشه
کامیار جان دلمون برات تنگ شده بود

می تونم بفهمم تو روزای بیمارستان چه حالی داشتین. خیلی خیلی خوشحالم که شما هم از بیمارستان ناامید برنگشتین! آخه منم تعطیلات عید امسال رو کامل تو بیمارستان بودم. مامان جوون و نازنینم بخاطر تشخیص اشتباه پزشکا بعد از سه روز بستری بودن تو بیمارستان سکته کرد و تو شرایط جسمی بدی بود. با کلی دردسر منتقلش کردیم بیمارستان امام رضای مشهد. شرایط بدی بود پشت در سی سی یو هر دم خبر مرگ یکی رو به فامیلش میدادن و من همش به درگاه آقا امام رضا دعا میکردم کسی رو ناامید از این بیمارستان بر نگردونه. چه حس بدی بود وقتی پزشکا و پرستارا اطرافیان یه بیمار رو ناامید میکردن. البته به ما هم خیلی انرژی منفی دادن اما خدا ما رو تنها نذاشت و مامانم رو از شرایط وحشتناکی بهمون برگردوند.
برا همین اون روز که یکی از عزیزان، تاپیک زد و گفت یکی از دوستان انجمن درگیر بیماری پدرشون هستند خیلی دعا کردم با دل خوش... از بیمارستان مرخصشون کنید.
خوش به حال پدرتون که فرزندشون اینقدر وفادار هستند.

(05-04-2013 11:41 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط: [ -> ]خدایا هزاران بار شکرت
که باز دلی از عزیزانم را با لطفت شاد کردی
انشالله که سایه پدر و مادر همیشه بر سر فرزندان باشه
کامیار جان دلمون برات تنگ شده بود

دادا محمد منو تو انجمن می دیدی انگار آقای کاظمی را می دیدی

یادتونه تو سفر اصفهان هی از کامیار درخواست می کردید مدیریت به مریم واگذار بشه. الانم یه چند وقت رنگ سرخابی مدیر شده