02-14-2013, 04:57 PM
02-15-2013, 01:30 AM
(02-14-2013 04:40 PM)mir abas نوشته شده توسط: [ -> ]اقا فرهاد عزیز خیلی خوشحالم که میبینم حال پدر گرامیتان خوب شده و کدورت برطرف شده .انشاءالله سایه شان سالیان سال بالای سرتان باشد .با سلام.جناب خالدی عزیز خیلی خیلی متشکرم.
خداوندا شکرت


(02-14-2013 04:57 PM)vahid61 نوشته شده توسط: [ -> ]آقای قربانی عزیز منم همین الان متوجه شدموحیدجان ممنون از لطف شما. موفق و پیروز باشید
خوشحالم پدر بزرگوارتون سلامت هستند و خطر رفع شده

02-15-2013, 01:35 AM
خدایا از تو می خواهم روز بروز این محبتها و دوسنی ها را زیادتر و زیادتر کنید.
آمین.
آمین.
02-15-2013, 01:36 AM
آقای قربانی من هم تازه متوجه شدم. از اینکه پدر گرامی تان در سلامت هستند شادمانم. امیدوارم همه فرزندان ایران زمین قدر این نعمت بزرگ را بدانند.
02-15-2013, 01:51 AM
(02-15-2013 01:35 AM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]خدایا از تو می خواهم روز بروز این محبتها و دوسنی ها را زیادتر و زیادتر کنید.امین یا رب العامین
آمین.
(02-15-2013 01:36 AM)Alireza_Kh نوشته شده توسط: [ -> ]آقای قربانی من هم تازه متوجه شدم. از اینکه پدر گرامی تان در سلامت هستند شادمانم. امیدوارم همه فرزندان ایران زمین قدر این نعمت بزرگ را بدانند.خیلی مخلصیم علیرضاجان.خدا به شما سلامتی بده

02-15-2013, 03:14 PM
انشالله 100 سال دیگه عمر کنند و سایه شون رو سرتون باشه آقای قربانی عزیز
02-28-2013, 09:46 PM
سلام
بی گمان انسان در طول زندگیش با افراد بسیاری آشنا می شود که باعث ارتقای فکر و روحش می شود.
اگر از هر انسانی، حتی همانی که از شما متنفر است نیاموزی ، زندگی کردن یک رویه بدون ارتقا و تعالی خواهد بود.
پدرم از وقتی به خاطر دارم تاکنون ، همیشه تأکید میکرد قدرشناس بودن یک موهبت است که ممکن است در مواجه با فعالیتهای خودت آن را نبینی اما دلیل نمیشود که تو در برابر فعالیت ها، راهنمایی ها و هر آنچه که از هر کسی می آموزی قدرشناس و سپاسگزار نباشی............
به عادت آنچه که از یگانه پدرم آموختم، همیشه در برابر هر آن کسی که به من چیزی آموخت یا راهی روشن را نشان داد، تواضعم را حفظ میکنم .....
من عادت دارم به یادداشت خاطرات زیبایم.
در این انجمن مطالبی نوشتم که هیچ جا آنها را ننوشته ام ............
اولین بار خاطره کسی را گفتم که به من قدرت پرسش کردن ، شک کردن و نترسیدن از فهمیدن را آموخت.
بار دوم از کسی نوشتم که به من ایمان حقیقی را نشان داد.
این بار سوم است که میخواهم از فرد و افرادی از همین انجمن قدرشناسی کنم که به من جرات فعالیت کردن را آموخت و آموختند....
(البته ناگفته نماند ایشان به من گفتند تشکر کردن از من بزرگ ترین اشتباه تو خواهد بود
..............
من دوست دارم اشتباه بزرگم ادای احترام و ادب و تشکر به ایشان باشد....
)
وقتی یک نوجوان بودم، با وجودیکه مباحث راز و فکر و .....در کار نبود ، همیشه خودم را موفق میدیدم و در رویاهایم به راحتی مدارج علمی رو طی میکردم و خوشحال که در بعد از سی سالگی در بهترین موقعیت قرار گرفتم.
یک وقفه کوتاه در قبولیم در رشته شهری که مورد انتخابم بود باعث شد سراغ هنر برم.....چیزی که رویش هیچ تصوری نداشتم.
بعد از اینکه در بر خی رشته های هنری به مرحله قابل قبول برای زدن نمایشگاه رسیدم، سیر قبولی های متعدد دانشگاه شروع شد و...........
اما چندسال بعد به دلیلی شاید واهی بعد از اتمام تحصیلات و نمایشگاه هایم، دچار وقفه بدی شدم....
روح و جسمم شروع به فرسوده شدن گرفت......هر روزم بدتر از دیروز می شد و دیگر انرژی و هیجان و موفقیت های گذشته از دسترسم خارج شدند.......
میدانید چه حسی داشتم؟
حس انسانی که ناگهان در مطلع پیروزی، زمین میخورد و آنقدر عاجز میشود که نمیتواند دست به زانویش بگیرد و از جا برخیزد نگاهش به فاصله کمش تا موفقیت است گذشتن خیلی از افرادی که بسیار عقب تر از او بودند......
همه ذهنم درگیر مسأله ای شده بود که خواست خداوند نبود، اما من برایش میجنگیدم و میجنگیدم و هر روز خسته تر از روز قبل میشدم آنقدر که به بیماریم انجامید.....
و خدا با من بود هرچند من با او نبودم.
ابتدا نفر اول باعث شد یاد بگیرم جسورانه تر زندگی کنم و حرفم رو بزنم....میگفت مغزت را چون بدنت ورزش بده با دانستن با پرسش کردن با دیدن و دقیق بودن......میگفت نگاهت را با تغییرات چنان وفق بده تا کوچکترین تغییر که دیده هم نمیشود حس کنی...............
با وجودیکه دین خاصی داشت، بزرگترین درسی که به من داد صداقت بود و رعایت اصول تحقیق علمی..... میگفت تحت هیچ شرایطی صداقتت را از دست نده حتی اگر در تاراج تهمت و قضاوت ها بودی. ایشان الان انگلستان هستند.....![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
سپس با نفر دوم آشنا شدم که راه آرام تر بودن و چگونگی طالب شدن خواسته هایم را نشانم داد....به من آموخت چگونه خدا را احساس کنم.... ایشون اکنون یکی از موفقترین اساتید دانشگاه تهران هستند........![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
من آرام شدم و کنکاش گر و تا حدی جسور در گفتارهایم........
اما هنوز پاهایم توان حرت نداشتن و دستانم دیگر معجزه خلق نمیکردن ........
نمیفهمیدم اشکال کارم چی بود.
که آشناییم با دوست سوم، باعث شد حرکتم را دوباره شروع کنم
آشنایی من با ایشون دقیقا یک هفته بعد از شروع فعالیتم در این انجمن رخ داد یعنی مهرماه......اولین نفری بودند که در این انجمن سعادت آشنا شدن را یافتم.
برای بانک اطلاعاتیشون فهمیدند من اندک توانایی دارم که خاموش شده است......
با نقدهای خوب و مهمتر تشویق های مستمرشان باعث شدند، دنبال راه های جدید در هنرم باشم و دوباره شروع کنم.
آقای یوسف عزیزی ، به احترام شما همیشه سرم را فرو میآورم ..... بابت همه چیز بی نهایت و به غایت سپاسگزارم ....
من حرکتی جدید رو شروع کردم با لطف ایشان و تشویق هاو ایده های خوبشون.
این روزها باز شدم همون دختر 18 ساله ای که در رویاهایش زیباترین روزها را میدید، بی آنکه کتابی خاص راجعش خوانده باشد......اینکه آیا این کار مرا به سمت پول سوق میدهد یا خیر، تا حد کمی مهم هست ...آنچه که مهم ترست لذت انجام این کار است
و خیلی اهمیت دارد کار کردن توام با عشق ورزیدن و لبخند زدن باشد.
در نهایت:
صادقانه میگویم این افراد در انجمن آقای کاظمی گرامی؛ که افتخار آشنا شدن با آنها را داشتم در شروع دوباره تلاشهای من سهیم بودند....
آقا بهداد پرتلاش (با معرفی کتاب معجزه)...![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای قربانی بسیار خوش اخلاق (اولین نامه ارزشمند را ازایشان داشتم که به من گفتند هدفت را مشخص کن و از خودت بپرس چرا توی این انجمنی)....
.
آقا پارسای مهربان که نهایت لطفشون رو بارها مشاهده کردم ........![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای رضایی بزرگوار که اولین ملاقاتم با ایشان و گفتارهایشان بسیار انرژی بخش بود......![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای گلدمن گرامی بابت حرفهای منطقیشان راجع بنده حقیر......![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
[color=#000080]و نقدها و همه ی انرژی های بسیار خوب استاد بزرگوارم آقای قربانیان عزیز...
ادب و احترام مرا بپذیرید .......![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
اینکه بالاخره توانستم از جایم بلند شوم را [b]مدیون لطفی میدانم از خداوند که مرا با شما دوستانم در این انجمن آشنا ساخت.......
دیگر وقت آن رسیده من هم تمام فعالیت های مجازیم را به کمتر از نصف کاهش دهم....
مناجات امیدواران، مناجات همراهم خواهد بود.....
خدایا هنگامی که کسی به تو روی می آورد او را به خود نزدیک میکنی و میان خود با او فاصله ای نمی گذاری و آنگاه که آشکارا تو را نافرمانی میکند، گناهش را پنهان داری و چون به تو توکل کند او را کفایت کنی...کیست که با دل امیدوار در پیشگاهت بایستد و تو به او احسان نکرده باشی؟
تویی که عیوب ما را میپوشانی و همیشه مهربان تر از پدر و مادر ما را نظاره گری.....
آیا شایسته است نومید از درگاهت بازگردم؟
بی گمان انسان در طول زندگیش با افراد بسیاری آشنا می شود که باعث ارتقای فکر و روحش می شود.
اگر از هر انسانی، حتی همانی که از شما متنفر است نیاموزی ، زندگی کردن یک رویه بدون ارتقا و تعالی خواهد بود.
پدرم از وقتی به خاطر دارم تاکنون ، همیشه تأکید میکرد قدرشناس بودن یک موهبت است که ممکن است در مواجه با فعالیتهای خودت آن را نبینی اما دلیل نمیشود که تو در برابر فعالیت ها، راهنمایی ها و هر آنچه که از هر کسی می آموزی قدرشناس و سپاسگزار نباشی............
به عادت آنچه که از یگانه پدرم آموختم، همیشه در برابر هر آن کسی که به من چیزی آموخت یا راهی روشن را نشان داد، تواضعم را حفظ میکنم .....
من عادت دارم به یادداشت خاطرات زیبایم.
در این انجمن مطالبی نوشتم که هیچ جا آنها را ننوشته ام ............
اولین بار خاطره کسی را گفتم که به من قدرت پرسش کردن ، شک کردن و نترسیدن از فهمیدن را آموخت.
بار دوم از کسی نوشتم که به من ایمان حقیقی را نشان داد.
این بار سوم است که میخواهم از فرد و افرادی از همین انجمن قدرشناسی کنم که به من جرات فعالیت کردن را آموخت و آموختند....
(البته ناگفته نماند ایشان به من گفتند تشکر کردن از من بزرگ ترین اشتباه تو خواهد بود

من دوست دارم اشتباه بزرگم ادای احترام و ادب و تشکر به ایشان باشد....
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
وقتی یک نوجوان بودم، با وجودیکه مباحث راز و فکر و .....در کار نبود ، همیشه خودم را موفق میدیدم و در رویاهایم به راحتی مدارج علمی رو طی میکردم و خوشحال که در بعد از سی سالگی در بهترین موقعیت قرار گرفتم.
یک وقفه کوتاه در قبولیم در رشته شهری که مورد انتخابم بود باعث شد سراغ هنر برم.....چیزی که رویش هیچ تصوری نداشتم.
بعد از اینکه در بر خی رشته های هنری به مرحله قابل قبول برای زدن نمایشگاه رسیدم، سیر قبولی های متعدد دانشگاه شروع شد و...........
اما چندسال بعد به دلیلی شاید واهی بعد از اتمام تحصیلات و نمایشگاه هایم، دچار وقفه بدی شدم....
روح و جسمم شروع به فرسوده شدن گرفت......هر روزم بدتر از دیروز می شد و دیگر انرژی و هیجان و موفقیت های گذشته از دسترسم خارج شدند.......
میدانید چه حسی داشتم؟
حس انسانی که ناگهان در مطلع پیروزی، زمین میخورد و آنقدر عاجز میشود که نمیتواند دست به زانویش بگیرد و از جا برخیزد نگاهش به فاصله کمش تا موفقیت است گذشتن خیلی از افرادی که بسیار عقب تر از او بودند......
همه ذهنم درگیر مسأله ای شده بود که خواست خداوند نبود، اما من برایش میجنگیدم و میجنگیدم و هر روز خسته تر از روز قبل میشدم آنقدر که به بیماریم انجامید.....
و خدا با من بود هرچند من با او نبودم.
ابتدا نفر اول باعث شد یاد بگیرم جسورانه تر زندگی کنم و حرفم رو بزنم....میگفت مغزت را چون بدنت ورزش بده با دانستن با پرسش کردن با دیدن و دقیق بودن......میگفت نگاهت را با تغییرات چنان وفق بده تا کوچکترین تغییر که دیده هم نمیشود حس کنی...............
با وجودیکه دین خاصی داشت، بزرگترین درسی که به من داد صداقت بود و رعایت اصول تحقیق علمی..... میگفت تحت هیچ شرایطی صداقتت را از دست نده حتی اگر در تاراج تهمت و قضاوت ها بودی. ایشان الان انگلستان هستند.....
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
سپس با نفر دوم آشنا شدم که راه آرام تر بودن و چگونگی طالب شدن خواسته هایم را نشانم داد....به من آموخت چگونه خدا را احساس کنم.... ایشون اکنون یکی از موفقترین اساتید دانشگاه تهران هستند........
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
من آرام شدم و کنکاش گر و تا حدی جسور در گفتارهایم........
اما هنوز پاهایم توان حرت نداشتن و دستانم دیگر معجزه خلق نمیکردن ........
نمیفهمیدم اشکال کارم چی بود.
که آشناییم با دوست سوم، باعث شد حرکتم را دوباره شروع کنم
آشنایی من با ایشون دقیقا یک هفته بعد از شروع فعالیتم در این انجمن رخ داد یعنی مهرماه......اولین نفری بودند که در این انجمن سعادت آشنا شدن را یافتم.
برای بانک اطلاعاتیشون فهمیدند من اندک توانایی دارم که خاموش شده است......
با نقدهای خوب و مهمتر تشویق های مستمرشان باعث شدند، دنبال راه های جدید در هنرم باشم و دوباره شروع کنم.
آقای یوسف عزیزی ، به احترام شما همیشه سرم را فرو میآورم ..... بابت همه چیز بی نهایت و به غایت سپاسگزارم ....
من حرکتی جدید رو شروع کردم با لطف ایشان و تشویق هاو ایده های خوبشون.
این روزها باز شدم همون دختر 18 ساله ای که در رویاهایش زیباترین روزها را میدید، بی آنکه کتابی خاص راجعش خوانده باشد......اینکه آیا این کار مرا به سمت پول سوق میدهد یا خیر، تا حد کمی مهم هست ...آنچه که مهم ترست لذت انجام این کار است
و خیلی اهمیت دارد کار کردن توام با عشق ورزیدن و لبخند زدن باشد.
در نهایت:
صادقانه میگویم این افراد در انجمن آقای کاظمی گرامی؛ که افتخار آشنا شدن با آنها را داشتم در شروع دوباره تلاشهای من سهیم بودند....
آقا بهداد پرتلاش (با معرفی کتاب معجزه)...
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای قربانی بسیار خوش اخلاق (اولین نامه ارزشمند را ازایشان داشتم که به من گفتند هدفت را مشخص کن و از خودت بپرس چرا توی این انجمنی)....
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقا پارسای مهربان که نهایت لطفشون رو بارها مشاهده کردم ........
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای رضایی بزرگوار که اولین ملاقاتم با ایشان و گفتارهایشان بسیار انرژی بخش بود......
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
آقای گلدمن گرامی بابت حرفهای منطقیشان راجع بنده حقیر......
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
[color=#000080]و نقدها و همه ی انرژی های بسیار خوب استاد بزرگوارم آقای قربانیان عزیز...
ادب و احترام مرا بپذیرید .......
![[تصویر: 53.gif]](http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/53.gif)
اینکه بالاخره توانستم از جایم بلند شوم را [b]مدیون لطفی میدانم از خداوند که مرا با شما دوستانم در این انجمن آشنا ساخت.......
دیگر وقت آن رسیده من هم تمام فعالیت های مجازیم را به کمتر از نصف کاهش دهم....
مناجات امیدواران، مناجات همراهم خواهد بود.....
خدایا هنگامی که کسی به تو روی می آورد او را به خود نزدیک میکنی و میان خود با او فاصله ای نمی گذاری و آنگاه که آشکارا تو را نافرمانی میکند، گناهش را پنهان داری و چون به تو توکل کند او را کفایت کنی...کیست که با دل امیدوار در پیشگاهت بایستد و تو به او احسان نکرده باشی؟
تویی که عیوب ما را میپوشانی و همیشه مهربان تر از پدر و مادر ما را نظاره گری.....
آیا شایسته است نومید از درگاهت بازگردم؟
02-28-2013, 10:10 PM
مالارمه عزیزم.
من هم از این فرصت استفاده میکنم و از حضور گرما بخشت در این انجمن که کاملا ارزشمند و مفید هست تشکر میکنم . بارها با نوشته های زیبات جان به تنم برگشته و تلنگر های بسیار به جایی از موضوعاتت گرفتم.
دوست بسیار خوبم صادقانه نوشتی و بسیار به دل نشست . شایسته بهترین هایی و امیدوارم همیشه و همچنان در اوج ببینمت .
من هم از این فرصت استفاده میکنم و از حضور گرما بخشت در این انجمن که کاملا ارزشمند و مفید هست تشکر میکنم . بارها با نوشته های زیبات جان به تنم برگشته و تلنگر های بسیار به جایی از موضوعاتت گرفتم.
دوست بسیار خوبم صادقانه نوشتی و بسیار به دل نشست . شایسته بهترین هایی و امیدوارم همیشه و همچنان در اوج ببینمت .
02-28-2013, 10:50 PM
هر کاری از من بر میومد انجام دادم و این را وظیفه ی خودم میدونستم نه منتی نه به چشم کمک نه به دید تحرم یا استاد بازی ها و .... . اون زمانیکه من مرتبا می باختم کسی رو جز خدا نداشتم اما الان همه چز و همه کس دارم چون من یعنی همه و همه یعنی من
درسته کمی دیر جوش و سختگیرم اما این فقط برای خودت بود
من هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم و اگر در انجمن هستم بخاطر اینکه نمیخوام کسی درد نوجوونی های منو تجربه کنه
وقتی خلاقیت هنری داری چرا باید مایوس باشی ؟!
توئی که از جنس نوری پس باید به جلو بتازی نه گذشته
یک نقاش روی یک بوم یک طرح میکشه و یک کودک هم روی همون بوم خالی میتونه نقاشی کنه
خوشحالم مثل همیشه میخندی و شادی با اطرافت خوب کنار اومدی و راه سعادت و خوشبختیت قدم بر می داری
همه چیز روبراهه و تو برنده ی امروزی و بازنده ی دیروز
با سپاس
درسته کمی دیر جوش و سختگیرم اما این فقط برای خودت بود
من هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم و اگر در انجمن هستم بخاطر اینکه نمیخوام کسی درد نوجوونی های منو تجربه کنه
وقتی خلاقیت هنری داری چرا باید مایوس باشی ؟!
توئی که از جنس نوری پس باید به جلو بتازی نه گذشته
یک نقاش روی یک بوم یک طرح میکشه و یک کودک هم روی همون بوم خالی میتونه نقاشی کنه
خوشحالم مثل همیشه میخندی و شادی با اطرافت خوب کنار اومدی و راه سعادت و خوشبختیت قدم بر می داری
همه چیز روبراهه و تو برنده ی امروزی و بازنده ی دیروز
با سپاس
03-01-2013, 12:20 PM
سلام مالارمه
شما همه چیز رو گفتین و نیزا به سخن اضافه نیست
این جمله هدیه من بشما برای اینکه باز شدن همان چیز که میخواستین
توكل يعني اجازه دادن به خدا كه خودش تصميم بگيرد... تو فقط بخواه وآرزو كن اما پيشاپيش شاد باش! خداوند نه به قدر روياهايت بلكه به اندازه ايمان واطمنيان توست كه مي بخشد....
یاعلی
شما همه چیز رو گفتین و نیزا به سخن اضافه نیست
این جمله هدیه من بشما برای اینکه باز شدن همان چیز که میخواستین
توكل يعني اجازه دادن به خدا كه خودش تصميم بگيرد... تو فقط بخواه وآرزو كن اما پيشاپيش شاد باش! خداوند نه به قدر روياهايت بلكه به اندازه ايمان واطمنيان توست كه مي بخشد....
یاعلی
