هجدهمین صندلی داغ(لوازم یدکی اتومبیل - پخش مواد غذایی) باحضور فرهاد قربانی

[فرهاد قربانی]

(12-09-2012 01:19 AM)434343 نوشته شده توسط:  سلام آقای قربانی
اخطار:می خوام یکم شعله رو زیاد کنم، مواظب باش نسوزی!!
1-شما کار پخش رو از کجا شروع کردین؟ یعنی اول اولش چی شد که تصمیم گرفتین پخش کننده بشین، چطور و با چه امکاناتی شروع کردین؟ اولین کالایی که تو این کار خریدین و فروختین چی بود؟
من کار پخش رو از شهرستان لنگرود شروع کردم(شوخی) .من اول مغازه الکتریکی و سیم کشی برق ساختمان داشتم.دیدم به دلم ننشست و چون قبل از خدمت سربازی در تهران بودم و دوستانی در قسمت پوشاک داشتم،به توصیه انها وارد کار پخش پوشاک شدم. و در ان موقع چند تا از دوستان بد کلاه مرا برداشتند و رفتند. ومنهم از پوشاک خداحافظی کردم.ولی دوستانم (تولید کنندها) هنوز هسنتد و رفاقت ما هم پابرجا. که اومدم تو کار پخش لوازم یدکی. لوازم یدکی رو با یک قلم جنس شروع کردم و توسط یدکی بدهکاری پوشاک رو دادم.
2-سود کدوم کار بیشتره، لوازم یدکی یا مواد غذایی؟ کدوم راحتره؟ هر کدوم از شغلها معایب و محاسن خودش رو داره.سوده یدکی بیشتره ،یدکی سرمایه بیشتری میخواد.شما 10میلیون میتونید یک خاور مواد غذایی بگیری ولی با 10میلیون یک وانت یدکی نمیشه گرفت.ولی زمان برگشت پول تو مواد غذایی زودتره.

3-آقای قربانی من یک بار شما رو تو رشت ملاقات کردم، بی تعارف می گم شخصیت شما دلنشین و جذاب هست و جون میده برای بازاریابی و دلبری از مشتری. آیا مهارتهاتون ارثیه یا اکتسابی؟منظورم اینه که خودتون به صورت ارادی رو مهارتهای ارتباطی کار کردین یا از اولش همینجوری بودین؟ شما لطف دارید.(البته من که چیزی بلد نیستم )ولی هر چه یاد گرفتم از بازار یاد گرفتم.از گلدکویست تونستم در بالا بردن روابط عمومی و اعتماد به نفس بهره خوبی ببرم.

4-برای شروع کار پخش چه امکاناتی لازمه؟ در کل برای افرادی که با کمترین سرمایه و امکانات و تجربه می خوان وارد اینکار بشن یه راهنمایی بکنید.
اول از هر گونه حرکتی ،مدتی شاگردی کنند. کار پخش بیشتر روابط عمومی.ادم باهر امکاناتی میتونه شروع کنه.من با یک کیف سامسونت شروع کردم و با یک قلم جنس.
5-خیلی دوستون دارم و خاطره مهمانوازی شما و بچه های باصفای گیلان رو هیچوقت فراموش نمی کنم.

شما خیلی خیلی لطف دارید.
دوست دارم یه خاطره از شاگردی نکردن خودم براتون بگم. من تا حالا برای کسی شاگردی نکردم.من در ساله1382و83 همیشه تو کار یدکی، فروشم خوب بود.یکی از بازاریهای یدکی که خیلی هوای منو داشت و خیلی کمکم میکرد.یه روز ازش پرسیدم:حاجی چرا من این همه فروش دارم،وضع من خوب نمیشه؟خندیدو گفت ها ها ها. شاگردی نکردی که. من گفتم بابا بی خیال شاگردی نکردی یعنی چی؟ گذشت تا سال1388 یکی دیگه از دوستانم که اونم حاجی بازاری بود و پیرمردی ،(البته من نماینده انحصاریش تو گیلان بودم)از خواست من مدیر فروشش بشم،(چون یه مقدار تو کار فروششون ضغیف بودند) من اونجا شروع به کار کردم .شنبه از شمال حرکت و سه شنبه برمیگشتم شمال.(حقوقش خوب بود).اونجا بود من فهمیدم که شاگردی نکردی یعنی چی . بعداز5سال. سرتون درد اوردم ببخشید