خاطره سفر به اصفهان

[mohammadshamosi]

خوب دوستان ، یکسری عکس هم بود که پیش من مونده بود که گفتم آپ کنم و اینجا بذاریم برای یادگاری
--------------------------------------
گزارش تصویری :
ساعت دیگه 4 بعدازظهر بود که با مهدی و ناصر اومدیم پل خاجو
( بسم الله ، مهدی داره اماده میشه برای عکس گرفتن )


----------------------------------------------
بعد مهدی گفت این عکس قبول نیست و من در حال حرکت بودم که با زور و اجبار یه عکس دیگه گرفتم

-------------------------------------------------------
بعد دیدم اینطوری نمیشه ، و باید خودم هم باشم که با ناصر موقعیت رو عوض کردیم ، هر چند که دلش نمیومد از توی عکس از مهدی دل بکنه

------------------------------------
بعد هم پیاده راه افتادیم به طرف سی و سه پل که مهدی خیلی به تعداد سی و سه بودن پل ارادت داشت و دائم میپرسید واقعا سی و سه پل ، سی و سه تا پل داره ؟!
که بلاخره رسیدیم و مهندس مسیح عزیز رو ملاقات کردیم
که دیدن مهندس مسیح همانا و عکس گرفتن های بعدی هم همانا



اینجا یه بنده خدا رو دیدیم که داره بی هدف قدم میزنه ، که زحمت انداختن عکس رو بهش دادیم


--------------------------------------------
بعد هم که رفتیم و جای همگی رو خالی کردیم و بستنی رو توی سرما خوردیم
و بعد هم توی چهارباغ قدمی زدیم که دیگه بعدش مهندس به خاطر کاری که پیش اومده بود جدا شدند
که بنده مسئولیتم جهت بادی گارد بودن مهدی و ناصر بیشتر شد
رفتیم میدان امام و توی بازارها هم گشتی زدیم که کاسبان عزیز هم ما رو از شرمندگی درآوردند
و دیداری هم با اونها تازه کردیم
بعد هم نالان و خسته دیگه چرخ میزدیم که یاد سفره خانه سنتی که کنار مسجد شیخ لطف الله بود افتادم
خلاصه رفتیم و جاتون خالی بود ، بریونی رو خوردیم و زدیم بیرون توی میدون و باز مشغول عکس گرفتن شدیم
که در پست بعدی میبینید

---

در آخر هم رفتیم ترمینال کاوه ، و دو عزیز رو صحیح و سالم سوار اتوبوس کردم
و این بود شرح حال مسافرت مهدی و ناصر عزیز به اصفهان