03-09-2012, 10:23 PM
سلام خدمت دوستان عزیز و گل انجمن
ما بالاخره از سفر اومدیم با یه دنیا خاطره.
واقعا یکی از بهترین روزهای عمرمو دیروز گذروندم و فهمیدم این رفاقت چقدر ارزشش بالاست و هیچ وقت پول و ثروت نمیتونه جای معرفت و مردونگی و رفاقت رو بگیره.
ما روز چهارشنبه صبح ساعت 5 از تهران راه افتادیم و ساعت 10 در استان اصفهان بودیم.
آقا محمد هم که لطف کردند به استقبال ما اومدن ترمینال.و ما اون روز با آقا محمد رفتیم خونشون /واقعا نمیدونم چطوری تشکر کنم از این همه لطفی که خانواده ی محترمشون در حق ما کردن.واقعا از همینجا جاداره از محمد جان و خانواده محترمشون سپاسگذاری کنم که خیلی در حق ما لطف کردند.
بعد نهار رو منزل آقا محمدینا صرف کردیم و حدود 3 ساعتی با هم صحبت کردیم.در رابطه با مسائل کاری.
شاید باورتون نشه.ولی همین جا،جاداره بهتون بگم که آقا محمد یکی از افراد فوق حرفه ای در زمینه گرافیک هستن که اگر نمونه کارایی که طراحی کردن رو ببینید متوجه منظورم میشید.
(البته تا چند روز دیگه که سایت راکا رو دیدی متوجه میشید)
بعد با هم سه تایی ساعت 4 راه افتادیم و رفتیم به سمت پل خواجو.
که اینم عکسش:
توضیحات عکس:
از طرف راست:ناصر ،محمد و من
بعد همینطور سه تایی چرخیدیم و زنگ زدیم که مهندس مسیح(mhe) هم بیاد تا از محضر ایشون هم فیض ببریم.تا مهندس بیاد یه سری عکس یادگاری انداختیم.
که اینم چندتا از اوناست:
بعد مهندس تشریف آورد و باهم دیگه راه افتادیم به سمت سی و سه پل.نمیدونید چقدر برا من هیجان داشت این صحنه هارو میدیم.ساعت حدودا 6 بود ما رسیدیم پیش مهندس و بعد از احوال پرسی و قدم زدن رفتیم یه بستنی فروشی و باهم بستنی زدیم.جاتون واقعا خالی بود.خیلی خوش گذشت.
بعد برا مهندس یه کاری پیش اومد و بنده خدا از جمع ما جدا شد.ولی واقعا جای خالیش رو حس کردیم بعد از رفتنش.
بعد ما راه افتادیم سه تایی به سمت میدون امام.چقدر لذت داشت .کلی چرخیدیم و سوغاتی خریدیم.بعد محمد جان مارو برد یکی از رستوران های معروف و سنتی اصفهان و باهم غذای معروف اصفهان که همون بریونی باشه ،خوردیم.واقعا معرکه بود.دست آقا محمد هم درد نکنه که واقعا مارو شرمنده کرد(از بابت حساب کردن پول غذا).واقعا خوش گذشت.
بعد ساعت 10.5 شب راه افتادیم ه سمت ترمینال من یکی که فوق العاده حالم گرفته بود.و آخر آخرا دیگه اعصابم داشت میریخت بهم.چون واقعا خیلی سخت بود رفتن.ساعت 11.30 شب بود که سوار اتوبوس شدیم.محمد واقعا سنگ تموم گذاشت و با ما اومد ترمینال برای بدرقه.
سوار اتوبوس شدیم.وقتی اتوبوس راه افتاد من دیگه نتونستم خودمو نگه دارم دل سیر گریه کردم.شاید اگر شما تو اون لحظه جای من بودید همین اتفاق براتون میوفتاد.خیلی سخت بود دلکندن از دوستانی که آدم رو به خاطر خودش بخوان نه به خاطر شخصیتش.همچین رفیقایی باور کنید خیلی سخت پیدا میشن.
واقعا دست کامیار درد نکنه بابت راه اندازی این انجمن.ما قدیمیای انجمن میفهمیم که کامیار چه کار بزرگی رو انجام داده.واقعا هیچ جای این دنیای مجازی حتی تو ف/ی/س ب/و/ک/ش/م که اینقدر صاحبش ادعاش میشه.یه همچین جایی نیست که اعضا اینقدر هم دیگرو دوست داشته باشن.
بچه ها واقعا از این انجمن نهایت استفاده رو ببرید.روزی میرسه که باید حسرت بخوریم که چرا این کاررو نکردیم.
از همین جا جاداره دست کامیار عزیزو ببوسم بابت این همه تلاش بی دریغی که برای موفقیت ما میکنن.
به امید موفقیت همشیگی شما.
در سایه سار مولا امیر المومنین
ما بالاخره از سفر اومدیم با یه دنیا خاطره.
واقعا یکی از بهترین روزهای عمرمو دیروز گذروندم و فهمیدم این رفاقت چقدر ارزشش بالاست و هیچ وقت پول و ثروت نمیتونه جای معرفت و مردونگی و رفاقت رو بگیره.
ما روز چهارشنبه صبح ساعت 5 از تهران راه افتادیم و ساعت 10 در استان اصفهان بودیم.
آقا محمد هم که لطف کردند به استقبال ما اومدن ترمینال.و ما اون روز با آقا محمد رفتیم خونشون /واقعا نمیدونم چطوری تشکر کنم از این همه لطفی که خانواده ی محترمشون در حق ما کردن.واقعا از همینجا جاداره از محمد جان و خانواده محترمشون سپاسگذاری کنم که خیلی در حق ما لطف کردند.
بعد نهار رو منزل آقا محمدینا صرف کردیم و حدود 3 ساعتی با هم صحبت کردیم.در رابطه با مسائل کاری.
شاید باورتون نشه.ولی همین جا،جاداره بهتون بگم که آقا محمد یکی از افراد فوق حرفه ای در زمینه گرافیک هستن که اگر نمونه کارایی که طراحی کردن رو ببینید متوجه منظورم میشید.
(البته تا چند روز دیگه که سایت راکا رو دیدی متوجه میشید)
بعد با هم سه تایی ساعت 4 راه افتادیم و رفتیم به سمت پل خواجو.
که اینم عکسش:
توضیحات عکس:
از طرف راست:ناصر ،محمد و من
بعد همینطور سه تایی چرخیدیم و زنگ زدیم که مهندس مسیح(mhe) هم بیاد تا از محضر ایشون هم فیض ببریم.تا مهندس بیاد یه سری عکس یادگاری انداختیم.
که اینم چندتا از اوناست:
بعد مهندس تشریف آورد و باهم دیگه راه افتادیم به سمت سی و سه پل.نمیدونید چقدر برا من هیجان داشت این صحنه هارو میدیم.ساعت حدودا 6 بود ما رسیدیم پیش مهندس و بعد از احوال پرسی و قدم زدن رفتیم یه بستنی فروشی و باهم بستنی زدیم.جاتون واقعا خالی بود.خیلی خوش گذشت.
بعد برا مهندس یه کاری پیش اومد و بنده خدا از جمع ما جدا شد.ولی واقعا جای خالیش رو حس کردیم بعد از رفتنش.
بعد ما راه افتادیم سه تایی به سمت میدون امام.چقدر لذت داشت .کلی چرخیدیم و سوغاتی خریدیم.بعد محمد جان مارو برد یکی از رستوران های معروف و سنتی اصفهان و باهم غذای معروف اصفهان که همون بریونی باشه ،خوردیم.واقعا معرکه بود.دست آقا محمد هم درد نکنه که واقعا مارو شرمنده کرد(از بابت حساب کردن پول غذا).واقعا خوش گذشت.
بعد ساعت 10.5 شب راه افتادیم ه سمت ترمینال من یکی که فوق العاده حالم گرفته بود.و آخر آخرا دیگه اعصابم داشت میریخت بهم.چون واقعا خیلی سخت بود رفتن.ساعت 11.30 شب بود که سوار اتوبوس شدیم.محمد واقعا سنگ تموم گذاشت و با ما اومد ترمینال برای بدرقه.
سوار اتوبوس شدیم.وقتی اتوبوس راه افتاد من دیگه نتونستم خودمو نگه دارم دل سیر گریه کردم.شاید اگر شما تو اون لحظه جای من بودید همین اتفاق براتون میوفتاد.خیلی سخت بود دلکندن از دوستانی که آدم رو به خاطر خودش بخوان نه به خاطر شخصیتش.همچین رفیقایی باور کنید خیلی سخت پیدا میشن.
واقعا دست کامیار درد نکنه بابت راه اندازی این انجمن.ما قدیمیای انجمن میفهمیم که کامیار چه کار بزرگی رو انجام داده.واقعا هیچ جای این دنیای مجازی حتی تو ف/ی/س ب/و/ک/ش/م که اینقدر صاحبش ادعاش میشه.یه همچین جایی نیست که اعضا اینقدر هم دیگرو دوست داشته باشن.
بچه ها واقعا از این انجمن نهایت استفاده رو ببرید.روزی میرسه که باید حسرت بخوریم که چرا این کاررو نکردیم.
از همین جا جاداره دست کامیار عزیزو ببوسم بابت این همه تلاش بی دریغی که برای موفقیت ما میکنن.
به امید موفقیت همشیگی شما.
در سایه سار مولا امیر المومنین