سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: خاطره سفر به اصفهان
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4
سلام خدمت دوستان عزیز و گل انجمن
ما بالاخره از سفر اومدیم با یه دنیا خاطره.
واقعا یکی از بهترین روزهای عمرمو دیروز گذروندم و فهمیدم این رفاقت چقدر ارزشش بالاست و هیچ وقت پول و ثروت نمیتونه جای معرفت و مردونگی و رفاقت رو بگیره.

ما روز چهارشنبه صبح ساعت 5 از تهران راه افتادیم و ساعت 10 در استان اصفهان بودیم.
آقا محمد هم که لطف کردند به استقبال ما اومدن ترمینال.و ما اون روز با آقا محمد رفتیم خونشون /واقعا نمیدونم چطوری تشکر کنم از این همه لطفی که خانواده ی محترمشون در حق ما کردن.واقعا از همینجا جاداره از محمد جان و خانواده محترمشون سپاسگذاری کنم که خیلی در حق ما لطف کردند.
بعد نهار رو منزل آقا محمدینا صرف کردیم و حدود 3 ساعتی با هم صحبت کردیم.در رابطه با مسائل کاری.
شاید باورتون نشه.ولی همین جا،جاداره بهتون بگم که آقا محمد یکی از افراد فوق حرفه ای در زمینه گرافیک هستن که اگر نمونه کارایی که طراحی کردن رو ببینید متوجه منظورم میشید.
(البته تا چند روز دیگه که سایت راکا رو دیدی متوجه میشید)

بعد با هم سه تایی ساعت 4 راه افتادیم و رفتیم به سمت پل خواجو.
که اینم عکسش:
[تصویر: 45e9fafbfb68b05aa8605fdf6f249197.jpg]

توضیحات عکس:
از طرف راست:ناصر ،محمد و من

بعد همینطور سه تایی چرخیدیم و زنگ زدیم که مهندس مسیح(mhe) هم بیاد تا از محضر ایشون هم فیض ببریم.تا مهندس بیاد یه سری عکس یادگاری انداختیم.
که اینم چندتا از اوناست:

[تصویر: 08b1e5a04dfff6039051ab28766be105.jpg]


[تصویر: 1d1f2078d41778911506ef1fe0c9b73c.jpg]

بعد مهندس تشریف آورد و باهم دیگه راه افتادیم به سمت سی و سه پل.نمیدونید چقدر برا من هیجان داشت این صحنه هارو میدیم.ساعت حدودا 6 بود ما رسیدیم پیش مهندس و بعد از احوال پرسی و قدم زدن رفتیم یه بستنی فروشی و باهم بستنی زدیم.جاتون واقعا خالی بود.خیلی خوش گذشت.

[تصویر: 3cf56387c7e4b406a2d5117621a74c7c.jpg]

بعد برا مهندس یه کاری پیش اومد و بنده خدا از جمع ما جدا شد.ولی واقعا جای خالیش رو حس کردیم بعد از رفتنش.

بعد ما راه افتادیم سه تایی به سمت میدون امام.چقدر لذت داشت .کلی چرخیدیم و سوغاتی خریدیم.بعد محمد جان مارو برد یکی از رستوران های معروف و سنتی اصفهان و باهم غذای معروف اصفهان که همون بریونی باشه ،خوردیم.واقعا معرکه بود.دست آقا محمد هم درد نکنه که واقعا مارو شرمنده کرد(از بابت حساب کردن پول غذا).واقعا خوش گذشت.

[تصویر: 02ff0bdcaebe675cdeef904f9858f009.jpg]

بعد ساعت 10.5 شب راه افتادیم ه سمت ترمینال من یکی که فوق العاده حالم گرفته بود.و آخر آخرا دیگه اعصابم داشت میریخت بهم.چون واقعا خیلی سخت بود رفتن.ساعت 11.30 شب بود که سوار اتوبوس شدیم.محمد واقعا سنگ تموم گذاشت و با ما اومد ترمینال برای بدرقه.
سوار اتوبوس شدیم.وقتی اتوبوس راه افتاد من دیگه نتونستم خودمو نگه دارم دل سیر گریه کردم.شاید اگر شما تو اون لحظه جای من بودید همین اتفاق براتون میوفتاد.خیلی سخت بود دلکندن از دوستانی که آدم رو به خاطر خودش بخوان نه به خاطر شخصیتش.همچین رفیقایی باور کنید خیلی سخت پیدا میشن.
واقعا دست کامیار درد نکنه بابت راه اندازی این انجمن.ما قدیمیای انجمن میفهمیم که کامیار چه کار بزرگی رو انجام داده.واقعا هیچ جای این دنیای مجازی حتی تو ف/ی/س ب/و/ک/ش/م که اینقدر صاحبش ادعاش میشه.یه همچین جایی نیست که اعضا اینقدر هم دیگرو دوست داشته باشن.

بچه ها واقعا از این انجمن نهایت استفاده رو ببرید.روزی میرسه که باید حسرت بخوریم که چرا این کاررو نکردیم.

از همین جا جاداره دست کامیار عزیزو ببوسم بابت این همه تلاش بی دریغی که برای موفقیت ما میکنن.

به امید موفقیت همشیگی شما.
در سایه سار مولا امیر المومنین
واقعا خوشحال میشوم وقتی صمیمت بی ریای اعضای دوستاشتنی مان را میبینم.
ایمان دارم که این صداقت و راستی اعضای خوبمان باعث خواهد شد تا روز به روز بر موفقیت های اعضای خوبمان افزوده شود.
ممنون مهدی جان شما و دیگر اعضای خوبمان هستید که به قولی "چراغ این جامعه بزرگ را روشن نگه داشته اید."
دوستان اصفهانی حالا که کم کم در حال آشنایی بیشتر باهم هستید پیشنهاد میدهم که در اولین فرصت با همکاری اعضای اصفهانی انجمن، کسب وکاری موفق دیگری نیز به فعالیت های اعضایمان اضافه کنید.
سلام
دیروز واقعا یکی از بهترین روزهای زندگیم بود ، چون سه تا از بزرگوارترین و شریفترین دوستانم رو از نزدیک ملاقات کردم ( آقا ناصر ، مهدی جان گل ، مهندس مسیح عزیز )
واقعا بحث و گفتگوهای خیلی خوبی داشتیم و از تجربیات این بزرگواران لذت بردم
انشالله با برنامه ریزی و تصمیمات جدی که داشتیم ، میخواییم یک کار گروهی خوبی رو شروع کنیم و به اهدافمون برسیم
همچنین از دوستان اصفهانی که در انجمن مشغول هستند دعوت به همکاری میکنم ، که به همراه ناصر و مهدی عزیز یک کار عملی خوبی رو انجام بدیم ، چون فعلا من توی اصفهان برای اینکار دست تنها هستم و احتیاج به همکار داریم که با کمک هم بتونیم اصفهان رو ساپورت کنیم و برسونیم چاپخونه به دست مهدی و ناصر
به عبارتی نمایندگی چاپخانه راکا در اصفهان
از زحماتی هم که جناب کاظمی برای ایجاد کردن و مدیریت این فضا دارند تشکر میکنم ، انشالله روزی برسه که بتونیم از خجالتشون در بیایم ، چون اگه راهنمایی و دلگرمی های جناب کاظمی نبود هیچ وقت چنین جو صمیمی به وجود نمیومد.
---------------------------------------------------------------
پ.ن : مهدی جان ، دادا یکم سایز و حجم عکس ها رو کم میکردی D: ، شاید سرعت بعضی از دوستان کم باشه و سخت براشون لود بشه
موفقیت تک به تک شما را آرزو دارم.
میگفتین منم میومدم
(03-09-2012 11:38 PM)sherafati نوشته شده توسط: [ -> ]میگفتین منم میومدم

باور کنید من نمی دونستم شما اصفهان هستید.مگرنه میگفتم که تشریف می آوردید.البته من برای فروردین ماه دوباره میخوام بیام اصفهان حتما خدمتتون میرسم.

امیدوارم که شما هم بتونید به ما کمک کنید تا با هم اصفهانو ساپورت کنیم.

چون اونطور که ما باهم دیروز تو خیابون چهار باغ چرخ زدیم و من هم با چندتا طلا فروشی صحبت کردم بدجور راغب بودن که کاراشونو بدن ما انجام بدیم.ولی بنده خدا محمد دست تنها خیلی براش سخته.اگر شما بتونید کمکش کنید فوق العاده میشه.
ميگما اين عكسهارو نگه داريد.فردا پير شديم بكارمون مياد نگاه كنيم.
(03-09-2012 11:31 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]موفقیت تک به تک شما را آرزو دارم.
بنده از جناب قربانیان هم نهایت تشکر رو دارم
چون ایشون بودند که در اوج نا امیدی و در فشار دیوارهای ذهنی این انجمن رو بهم معرفی کردند و بهم راهنمایی کردند
انشالله توی جشن موفقیت هامون بتونیم از خجالت شما بزرگواران در بیایم
:گل:

(03-09-2012 11:38 PM)sherafati نوشته شده توسط: [ -> ]میگفتین منم میومدم
چشم
خانم شرافتی انشالله در ملاقات بعدی ، حتما بهتون خبر میدم
بلی بلی
ای جان
اومدین اصفهان و ما خبر نداشتیم.
برنامه داشتین ماشالله و ما نبودیم.

میاین این طرفا به ما هم خبر بدین حداقل بتونیم ببینیمتون.
صفحه ها: 1 2 3 4
لینک مرجع