عظیم ترین راز کسب ثروت در تاریخ

[abdolhossein]

پست پنجم

21. پول یک امر معنوی نیست. [ارتباطی به امور معنوی ندارد.]
22. شما باید به منظور به دست آوردن پول دست به اقدامات بسیاری بزنید که باب میلتان نیست.
23. من به اندازه کافی پول ندارم تا آن را با دیگران تقسیم کنم یا ببخشم.
24. قبول کردن پول [از دیگران] مرا در محظوریت [کمک به آن ها ] قرار می دهد.
25. بهتر است کمتر از حقوقم دریافت کنم و از موقعیت ها و وظایف سخت راحت شوم.
26. برای این که فرد با ارزشی باشم باید از دیگران بیشتر کار کنم و پول کمتری بگیرم.
27. پول داشتن، شما را از شاد بودن باز می دارد.
28. پول، شما را فاسد می کند.
29. هیچ وقت به مقدار کافی نخواهم داشت.
30. اگر نسبت به اشتباهات گذشته احساس بدی نداشته و نسبت به دیگران نگران نباشم دوباره مرتکب همان اشتباهات خواهم شد. (منقول از یک واسطه سرمایه گذاری)

[abdolhossein]

پست ششم

31.بهتر است فقط به اندازه گذراندن امورات داشته باشم.
32. شما آن چه را سزاوار آن هستید به دست می آورید.
33. دقت فوق العاده در خصوص هر یک پنی کاری خوب و درست است.
34. هرگز چیزی را که نیاز ندارید نخرید.
35. اگر زن عاقلی بودید تا الان به سادگی به تامین آتیه خود پرداخته بودید.
36. اگر زن عاقل و زیبا و جذابی بودید تا حالا به شخص ثروتمندی ازدواج کرده بودید.
37. من همیشه خانه اجاره می کنم، داشتن خانه به احتمال زیاد خیلی ترسناک است.
38. اگر مسئول چیزی بیشتر از یک بانوج بودم هیچ گاه احساس امنیت و راحتی نمی کردم.
39. برای این که احساس امنیت و آسایش کنم باید خانه شخصی داشته باشم. البته مشروط به داشتن حداقل یک قایق تفریحی. اگر چیزی بخرم که می شکند ، ... هستم.
40. نگرانی راجع به پول عقیده ای نخ نما و کهنه است.
41. اگر ولخرجی نکنم پدرم مرا دوست خواهد داشت.
42. می خواهم وقتی پیر شدم مقدار زیادی پول داشته باشم. در این صورت مردم نسبت به من مهربان خواهند بود.
43. هیچ گاه نمی خواهم مردم بدانند من چقدر پول دارم. زیرا مردم در واقع نسبت به اشخاص ثروتمند ، بدجنس هستند.
44. اگر پول زیادی به من پرداخت شود مردم خواهند دانست که من کلاهبردارم.
45. اگر ولخرجی نکنم پدرم بیش از گذشته عاشق من خواهد بود.
46. همگان طالب مقدار بیشترند؛ نوبت به پول که برسد کمتر بهتر است.

[abdolhossein]

پست هفتم

در صورتی که هر یک از باورهای فوق برای شما آشنا است، دانه به دانه به سراغشان بروید و در مورد هر کدام به این سه سوال پاسخ دهید:
• چرا به آن باور دارید؟
• آیا آن باور، باوری صحیح است؟
• اگر به آن باور، اعتقاد نداشته باشم، ممکن است چه اتفاقی بیافتد؟
از طریق پرسیدن این سه سوال موشکافانه ، در مورد هر یک از اعتقادات ، می توانید قدرت آن را خالی کنید و آزاد شوید تا به خواسته هایتان برسید.
همچنین رها خواهید شد تا ببخشید و همچنین دریافت کنید.
پیش بروید و از همین الان آن عقاید را بررسی کنید.

[abdolhossein]

ماندی اوانز به هزاران نفر از مردم آموخته چگونه آزادتر ، خلاق تر و شاد تر شوند. و این کار را از طریق تغییر در باورهایی که آن را ساکن نگه داشته یا محدودشان کرده و موجب رنج ذهنی و احساسی شان شده انجام داده است. کتاب های وی «آزاد سفر کنید : چگونگی بهبود یافتن از گذشته » و «گزینه های هیجانی» به تایید چیپاک چاپرا ، برنی سیگل ، جان گری و من رسیده است. از سایت http://www.mandyevans.com بازدید کنید. کتاب های او را از سایت http://www.amazon.com خریداری کنید یا با شماره 1579-431-800 تماس حاصل نمایید.

[abdolhossein]

«یکی از دلایلی که بسیاری از مردم پول ندارند آن است که به طور ضمنی یا به صراحت آن را محکوم می کنند. »
جوزف مرفی ، چگونگی جذب پول

[abdolhossein]

روشن فکری از طریق پست الکترونیکی، یا چه کار کنید تا TUT شما درست از آب درآید؟

مایک دولی نمی دانست چه می خواهد بکند ؟ او کارش را در پرایس واتر هوس ترک کرد. شرکت، امنیت و خانه‏اش را واگذاشت. به اورلاندو رفت و در آن جا رحل اقامت گزید. گم و حیران شد و منظر ماند. هیچ اتفاقی نیافتاد.
در این اثنا ، برادرش از طریق حق امتیاز تی شرتی که طراحی کرده بود، داشت مقداری پول جمع می کرد. بنابراین برادرش مایک و کمی بعد مادرشان وارد تجارت تی شرت شدند. آن ها کسب و کار خود را TUT ، مخفف تی شرت های کاملا انحصاری، نامیدند. همه از دیسنی گرفته تا ماسیس آن ها را خریده و می فروختند. در طول ده سال آن ها بیشتر از یک میلیون تی شرت فروختند. زندگی خوب بود.
وقتی بازار شروع به تغییر کرد و خریداران شروع به تولید تی شرت های خودشان کردند خانواده تصمیم به توقف کار گرفت. برادر هنرمند به حرفه بازیگری و کمیک تریس روی آورد. مادر سرمایه دار ، که چندی قبل دو کتاب هم نوشته بود، به صورت تمام وقت شروع به نویسندگی کرد. مایک تصمیم گرفت کسب و کار خانواده را که در آن زمان تحت عنوان «اندیشه های کاملا انحصاری» معروف شده بود بخرد و خود آن را اداره کند .
یک روز پشت تلفن به من گفت: « مورد قبول ترین تی شرت های ما همیشه آن هایی بودند که رویشان عبارت های معنوی یا الهام بخش درج شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم صبح های دوشنبه نکات انگیزشی را به هواداران با وفایمان ایمیل کنم.»
یادداشت های دوشنبه معمولا در قالب های شعری بودند. در آن زمان گروه کوچک طرفداران مایک به حدود 1000 اسم می رسید. او تصمیم گرفت به جای نوشتن به این اشخاص با شروعی مانند :«مشتری با وفای گرامی...» مشی خاص تری در پیش بگیرد.
مایک توضیح داد: « من یک باشگاه تبلیغاتی ایجاد کردم و از آن ها دعوت کردم به ازای پرداخت 36 دلار در ماه عضو آن شوند . آن ها به صورت هفتگی و حتی روزانه پیام هایی از جانب من دریافت می کردند که همگی ماهیتی الهام بخش ، انگیزشی و یا معنوی داشتند.»
آیا باشگاه کار کرد؟
«خیر، تقریبا هیچ کس بهای آن را نپرداخت. پس طبیعتا من تصمیم گرفتم آن را به صورت رایگان ارایه کنم . در حالی که می دانستم به نحوی طریقه پول درآوردن از آن را کشف خواهم کرد.»
یادداشت های صبح دوشنبه مایک ادامه یافت. مردم اشعار الهام بخش هفتگی را دوست داشتند . سرانجام او جرات کرد تفاسیر و برداشت های شخصی خود را که می توانست در راستای اشعار باشد اضافه کند . مشترکین او به 3000 اسم رسید.
مایک می گوید: « در آن زمان دوستی داشتم که ماهیانه 15000 دلار از آگهی های کارت اینترنتی اش در می آورد. پس تمام انرژی ام را روی تولید کارت های اینترنتی گذاشتم تا مردم بتوانند با کلیک روی آن ها از آن ها حمایت کنند. من از هنر قدیمی تی شرتی که داشتم استفاده کردم و تعدادی برداشت شخصی اضافه کردم تا کارت های اینترنتی را منحصر به فرد کنم.»
اما آن هم کار نکرد.
« در حدود شش ماه کارت های اینترنتی از رونق افتادند. دوستم کسب 15000 دلار در ماه را متوقف کرد و من هرگز نتوانستم بیشتر از 100 دلار به دست آورم. اما با این وجود خوشحال بودم که آن کار را انجام دادم. »
چرا مایک خوشحال بود؟
او توضیح می دهد: « آن کارت ها تبدیل به یک کمپین تجاری شدند که مانند ویروسی شایع گشت. مردم آن ها را برای دیگران می فرستادند و ناگهان وب سایت من به صورت بالقوه برای میلیون ها نفر شناخته شد. آن کارت های الکترونیکی هنوز یک خصوصیت مردم پسند در وب سایت من است. »
وی در سال 2001 بلندترین گام را در خصوص نیل به هدفش برداشت:
«من 12 نوار صوتی ضبط کردم و به صورت مجموعه ای در آوردم و نامش را امکانات نامحدود: هنر زنده کردن رویاهایتان نامیدم. آن مجموعه شامل ترکیبی از یادداشت های اینترنتی هفتگی ام ، سخنرانی های قدیمی ای که ایراد کرده بودم و تعداد موارد دیگر بود.»
آن نوار تبدیل به نقطه عطفی در تجارت آنلاین مایک شد.
«مردم یک کارت اینترنتی از یک نفر می گرفتند ، لینکی را در زیر آن در خصوص نوارهایم مشاهده می کردند و سپس ترغیب می شدند و آن را می خریدند.»
مایک ماه 40 تا 60 مجموعه نوار را به ارزش تقریبی 125 دلار برای هر کاست یا سی دی می فروشد. او، در حالی که هیچ کس از او نخواسته، نمونه ای از نوارها را برای تست کردن پیش از خرید گذاشته است. شما می توانید آن را در سایت http://www.tut.com/auwc.htm مشاهده کنید.
این جا سه مورد [از نظرات استفاده کنندگان ] به صورت گذرا ارایه می شود:
«انسان را میخکوب می کند. الهام بخش است. حتی معجزه آسا است. به ندرت مطالبی تا این حد حکمت آمیز و پرورش دهنده ذهن و توصیه هایی تا این حد کاربردی و اثبات شده شنیده بودم.»
«منفجر شدم! از خوشحالی مدت زیادی جیغ می کشیدم!»
«به کرات به نوارها گوش دادم. چیزی فوق العاده عالی است. دور نماهای جدید و بیشماری ارایه می کند. کلمات شما مرا به وجد آورد.»
مایک به یادداشت های هفتگی یادداشت های روزانه را نیز اضافه کرده است. نه آگهی ای داده ، نه تبلیغاتی صورت داده و نه دست به کسب و کاری زده است. در این حال نوارهایش به صورت شفاهی و دهان به دهان به فروش می رسد.
پایگاه داده های او اخیرا 5000 اسم دارد و در حال افزایش است . او برای ساخت پایگاهش از سرویس های پرداخت توسط کلیک کردن استفاده می کند. در ادامه برروی برنامه ای که آن را به تازگی روی سایت خود گذاشته تمرکز خواهد کرد.
به طور خلاصه ، مایک از یک شرکت متروکه بدون هدف آمد و تبدیل و مردی با اهدافی بسیار بزرگ شد. او از اینترنت به عنوان وسیله ای مهم برای کمک به اشخاص در جهت حرکت به سمت تحقق آرزوهایشان استفاده می کند. ابزار اصلی کسب و کار او ، پیام های الهام بخش روزانه و هفتگی «روشنفکری به صورت ایمیل» است که به صورت رایگان ادامه دارد.
توصیه او برای بنای یک تجارت موفق و ساختن TUT (افکار کاملا منحصر به فرد) چیست؟
وی توصیه می کند: «با حداکثر وضوح نتیجه نهایی چیزی را که خواهید، در قالب جملات احساسی تعریف کنید. اکنون حتی قبل از آن که شروع به کار برای رسیدن به آرزوهایتان کنید یا حتی از شغل خود استعفا دهید در آن احساس وارد شوید. داشتن نتیجه نهایی در ذهن به صورت محکم در زمان حال به شما در مقابل هر گونه رخدادی که ممکن است در آینده حادث شود کمک خواهد کرد.»
او اضافه می کند: « و در مورد این که چگونه به نتیجه نهایی خواهید رسید نگران نباشید. برای رسیدن به شهرت یا ثروت یا هرچه بخواهید میلیون ها راه وجود دارد. با فکر کردن به این که کاینات باید از یک مسیر معین بیاید دست آن را نبندید. کاینات احتمالات بیشماری در چنته دارد. به آن اعتماد کنید.»
نهایتا من از مایک پرسیدم آیا می تواند به طور اختصاصی برای شما خواننده این کتاب یک «فکر کاملا منحصر به فرد» ارایه کند. او چنین فرستاد:
«موفقیت در جهان بیشتر از این که به چگونگی استفاده از زمان و مکان اطرافتان بستگی داشته باشد وابسته به کیفیت در اختیار گرفتن کاینات و جادوی آن توسط شما است. این راز موفقیت تمامی انسان های موفق است چه بدانند چه ندانند.
کار شما تهیه امکانات و لوازم جهت مبارزه با مشکلات، بازی کردن در دستان کارکنان و مشریان آینده یا اختراع مجدد چرخ نیست. کار شما تعریف کردن آرزوهایتان، تصور نتیجه نهایی و حرکت با احساسات و غرایزتان است. کار شما این است. سایر امور به صورت خودکار و بدون نیاز به تلاش در جای خود قرار خواهد گرفت. مانند یک استراتژی درخشان مالی، موقعیت مکانی عالی، ایده «کلاچ» و تنظیم وقت کامل بین آن ها. کاینات زنده و در امورات ما فعال است. بیاموزید چگونه از آن استفاده کنید.»
و این هم نقل دیگری از مایک است که ارتباط زیادی با موضوع دارد: «بخشش به کاینات می گوید که شما معتقدید که آماده اید. آماده اید برای این که حتی اگر جیبتان خالی هم باشد نترسید. برای نشان دادن اعتقاد راسخ خود که سالم خواهید ماند و این که صندوق هایتان دوباره پر خواهد شد و این که عشق و علاقه تان نسبت به کسی که به او بخشیده اید در در جه اول اهمیت است. هر آینه ، چنانچه معتقد به صحت این چیزها باشید، چنان حقایقی را نیز تجربه خواهید کرد و وفور نعمت بر شما باریدن خواهد گرفت. گویی درهای آسمان باز شده باشد. »
ملاحظه خواهید کرد که بخش اعظم موفقیت مایک از طریق بخشش حاصل شده است. او کارت های اینترنتی را بخشید و (هنوز هم می بخشد. ) و هنوز یادداشت های روزانه و هفتگی الهام بخشش را می نویسد و اهدا می کند.
مجموع فروش مایک به اضافه درآمد حاصله از سخنرانی ها و فروش کتاب هایی در زمینه یادداشت هایی در خصوص کاینات ، افکار منحصر به فرد، یادآوری هایی بیشتر راجع به جادوی هر روزه و غیره امسال باید به بیشتر از 000/250 دلار برسد و برای رسیدن به 000/000/1 دلار در ماه برنامه ریزی کرده است!
مایک می گوید: «اگر من تمام ایمیل ها و عضویت در باشگاه را رایگان نمی کردم هیچ یک از این امور در زندگی ام اتفاق نمی افتاد. هر چند در آن زمان ایده ای در خصوص این که کجا این کار دست مرا خواهد گرفت یا نهایتا برایم سودمند خواهد بود نداشتم. فقط احساس می کردم کارم درست است. مردم سپاسگزار بودند و حرفه ام را دوست داشتم.
گاهی اوقات کاینات همیشه با مهربانی یا انداختن دلار به شما پاسخ نمی دهد. اما در عوض به شما اطمینان، رویا و الهام می بخشد که حتی بهتر از bucks است. زیرا به یاد دادن ماهیگیری می ماند (در مقایسه و تقابل به دادن ماهی) . در این صورت می فهمید چگونه بیشتر به دست آورید. »

[abdolhossein]

چگونه بخشش به 1,500,000دلار رهنمون می شود.

توسط جان میلتون ناگ

بسیاری از نویسندگان ادعا می کنند کتابشان پرفروش ترین کتاب بوده است.
بله خب ... ممکن است در شهر کوچک محل سکونت خود نویسنده پرفروش ترین کتاب باشد. اما... این امر کاملا با زمانی که کتابی یک میلیون نسخه فروش داشته کاملا متفاوت است!
این ادعایی است که جان میلتون ناگ می تواند در مورد کتابش «عظیم ترین شبکه ارتباطی جهان » داشته باشد. پاسخ جان به پرسش چگونه چنین فروشی داشته است این است:
من کتاب را بخشیدم.
من کتاب عظیم ترین شبکه ... را در سال 1922 نوشتم. در آن زمان من مالک / ویراستار انتشاراتی به نام آپلاین بودم که مردان و زنانی را در حرفه تجارت شبکه ای به کار گرفته بود. در آن زمان نهایتا دو هزار مشترک داشتیم.
برای اولین چاپ پولی در اختیار نداشتم. دوست و راهنمای تجاری من تام بیگ آل شرتیر به من پیشنهاد کرد کتاب ها را به اشخاصی که می توانستند آن ها را به دیگران بفروشند پیش فروش کنم. مانند عمده فروش ها ، بازاریابان شبکه‏ای ، اشخاصی که مجله ها و کاتالوگ هایی حاوی ابزارها ، نوارها و کتاب های فروخته شده در اختیار داشتند و ... تام به من گفت که کتاب ها را با قیمت بسیار کمی به آن دوستان پیش فروش کنم تا آن ها بتوانند پول بیشتری [از طریق فروش کتاب ها ] به دست آورند. با مبلغی که به دست می آوردم می توانستم هزینه چاپ کتاب ها را فراهم کنم. او خود 000/1 نسخه را هر یک به ارزش 3 دلار خرید.
از او پرسیدم چگونه می خواهد کتاب هایی را که از من پیش خرید کرده بفروشد . او به من گفت نمی خواهد کتاب ها را بفروشد . بلکه می خواهد آن ها را اهدا کند .
گفته او توجهم را جلب کرد. بنابراین پرسیدم: «چرا؟»
تام توضیح داد که می خواهد در بازار دانه بپاشد. او تشخیص داده بود که مردم کتاب را دوست خواهند داشت یا عاشق آن خواهند شد و باز خواهند گشت و کتاب های بیشتری برای اهدا کردن یا فروختن به دیگران خواهند خرید. این قضیه موجب تبلیغات دهان به دهان برای کتاب خواهد شد که به معنای فروش بیشتر برای او ( و برای من ) می باشد.
تام همچنین برای من ایده پاداش «ارزش افزوده» را توضیح داد: او یکی از محصولاتش را به دوستانش پیشنهاد می‏کرد و به همراه آن کتاب عظیم ترین شبکه ارتباطی ... را به عنوان انگیزه ای برای خرید به رایگان اهدا می نمود. مردم به او 15 دلار می پرداختند در حالی او فقط 3 دلار پرداخت کرده بود. مبلغ خوبی بود و به او کمک می کرد مقدار بیشتری از تولیداتش را بفروشد.
برای مردم هم مبلغ خوبی بود. آن ها هدیه ای رایگان دریافت کرده و احساس عظمت می کردند و تمایل بیشتری به خرید آن چه او ارایه می کرد پیدا می نمودند.
من نمی دانم تام در خلال سال ها چه تعداد از کتاب های مرا فروخت . اما به خوبی می دانم که سرمایه اش را برگرداندو بر آن افزود خیلی هم افزود.
با دیدن مورد او ایده بزرگی را فرا گرفتم. بنابراین شروع کردم به بخشیدن عظیم ترین شبکه ارتباطی ... به مشترکین آپلاین. مشرکینم یک هدیه مجانی دریافت می کردند و بیشتر علاقه مند مجلات آپلاین می شدند. کتاب من توسط بهترین افراد ممکن خوانده شد. کسانی که می توانستند در وصف آن سخنوری کنند و آن را نشر داده و مرا یاری دهند تا بیشتر بفروشم.
وقتی اینترنت اجازه داد ، کتاب را وب سایتم گذاشتم و آن جا هم آن را اهدا کردم.
در خلال سال ها احتمالا بالغ بر 000/40 نسخه از کتابم را اهدا کرده ام که گفته می شود ارزش آن ها 000/50 دلار بوده است. بنابراین از یک منظر من 000/50 دلار بخشیده ام. اما از نسخه های فروخته شده عظیم ترین شبکه ارتباطی در جهان ثروت بسیاری به دست آورده ام. این نسخه ها به هیچ وجه پولی را که از فروش کلی یا خرید جزیی کتابم توسط مردم حاصل شده در بر نمی گیرد.
حساب کنید.
حدس صد در صد من آن است که از طریق شبکه 5/1 میلیون دلار عایدم شده است . همه این ها به خاطر آن است که کتابم را اهدا کرده ام.
در این جا یک داستان دیگر نیز در مورد بخشش وجود دارد:
آیا شما سث گلدین را می شناسید؟ (او در کنار جو یک آموزگار تجارت اینترنتی است. )سث، ویروس ایده را نوشت . آن کتاب، انقلابی را آغاز کرد. مردم او را دیوانه می خواندند. بیش از یک و نیم میلیون نسخه از کتاب اینترنتی او در آن جا برده شد. و بعد، پس از اهدای رایگان ، آن را با جلد کالینگور به قیمت هر نسخه 45 دلار به چاپ رساند و از طریق فروش آن ثروت سرشاری به دست آورد. رقم آن را خودتان حدس بزنید!
من امتیاز رویایی مصاحبه را با او برای مجله نتورکینگ تایمز در اختیار داشتم. او داستان «تجارت از طریق بخشش» را که در ادامه ذکر خواهد شد برایم تعریف کرد و مرا ترکاند!
او دوست خواننده ای داشت که برای کودکان موسیقی می ساخت. آن خانم سه cd داشت و آن ها مستقلا می‏فروخت. اکنون سث دیگر مشاوره نمی دهد. اما آن خانم یکی از دوستان صمیمی او می باشد. و در نتیجه وقتی پرسید که آیا وی ایده ای در خصوص این که چگونه می تواند سی. دی های بیشتری بفروشد دارد یا نه، آقای تجارت اذنی (او این کتاب را نوشته است) پذیرفت.
سث پرسید سی دی ها را به چه قیمتی می فروشد؟ او پاسخ داد: 15 دلار. سث پرسید: هزینه تولید و بسته بندی هر سی دی چقدر می شود؟ پاسخ داد: 80 سنت. سث گفت: «ببین. هر وقت کسی از تو یک عدد سی . دی خرید برایش دو تا بفرست. هیچ کس از سی . دی دوم استفاده نمی کند. زیرا همان موسیقی سی . دی اول را دارد. در نتیجه احتمالا به عنوان کادو ، آن را می بخشد. یکی از این بچه های کوچک یکی از سی . دی ها را به عنوان کادوی جشن تولد به دیگری می دهد و آن ها احتمالا دو ، سه یا چهار سی . دی دیگر را هم می خرند. زیرا والدین از شنیدن مداوم یک موسیقی خسته می شوند. »
همان طور که گفتم : «این یک ایده درخشان بود. » همان طور که سث اشاره کرد احتمالا والدین دو یا سه سی. دی دیگر تا حتی تمام پنج سی . دی را خواهند خرید و هر وقت می خرند یک عدد رایگان نیز دریافت می کنند و می گردند و آن را به یکی از دوستانشان اهدا می کنند و می گویند: «این آهنگ خیلی خوبی است. هری کوچولو واقعا عاشقش خواهد شد.» اوه، آن خانم آهنگ ساز از طریق سی . دی هایی که بخشید تجارتش را دو برابر و سپس سه برابر کرد.

آدرس سایت جان میلتون http://www.GreatestNetworker.com/is/jmf است.

[abdolhossein]

قانونی که هیچ گاه نقض نمی شود.

توسط دکتر رابرت آنتونی

دو سال پیش ایمیلی از دوستی دریافت کردم که می گفت: «اخیرا وارد وب سایتی شدم که در صفحه اصلی اش جمله‏ای را از تو نقل قول کرده بود.» بررسی کردم و اطمینان کافی پیدا کردم. در آن سایت نقل قولی از کتابم فرمولی پیشرفته برای موفقیت کامل به صورت برجسته در صفحه اصلی کار شده بود.
پس از بررسی بیشتر وب سایت تحت تاثیر خدمات ارایه شده توسط صاحب آن قرار گرفتم. با او تماس گرفتم و همین را به او گفتم . و علاوه بر نقل قول ، به او پیشنهاد نوشتن مقاله کوتاهی را در تایید خدماتش دادم . او نمی توانست باور کند که من این کار را بدون چشمداشت وجهی برایش انجام خواهم داد.
قصد من حمایت از او و کمک به وی برای موفق شدن بود. هرگز حتی اتفاق هم برایم نیافتاد که در مقابل چیزی از او بخواهم. می دانستم که کاینات مراقب هر گونه دستمزدی خواهد بود.
به عنوان نتیجه تاییدیه ام ، دریافتم که در سال بعد، فروش او به نحو معنا داری بالا رفت. در طول آن دوره هیچ گاه با هم تماسی نداشتیم و من صادقانه همه چیز را در مورد آن قضیه فراموش کرده بودم.
اندکی بعد از یک سال بعد، ایمیلی از او دریافت کردم که می گفت: «شخصی با من تماس گرفته است. آن ها تاییدیه شما را در وب سایتم دیده و گفته اند می خواهند با شما در ارتباط باشند. می گوید امر بسیار مهمی است. آیا تمایل دارید من آدرس ایمیل شخصی تا را به او بدهم؟»
با کمال تعجب درنگ نکردم و گفتم :« بله، بگذار با من تماس بگیرد.»
از سال گذشته که به صاحب وب سایت کمک کرده بودم این نخستین ارتباطی بود که با وی داشتم .
من قضیه را دنبال کردم و با مردی که با من مکاتبه کرده بود تماس گرفتم. همان یک تماس زندگی مرا متحول کرد.
همچنان که بعدا مشخص شد، این مرد تبدیل به دوستی صمیمی و همچنین بازاریاب و مدیر تجاری من گردید. در نتیجه با کمک او ، تجارت من بالای 500% رشد یافت!
تمام این امور از بخشش رایگان به شخصی بدون در خواست چیزی در مقابل نشات گرفت. این نتیجه ی واضح قانون عمل متقابل (بخشیدن و دریافت کردن) است.
دکتر روبرت آنتونی نویسنده چند کتاب پرفروش است . وب سایت او را به آدرس http://www.drrobertanthony.com مشاهده کنید.

[abdolhossein]

بخشش واقعا به دریافت رهنمون می شود.

توسط باب برگ

هر گاه در خصوص موضوع شبکه صحبت می کنم، همیشه اطمینان حاصل می کنم که تعریف خود را از «شبکه» از نظر خودم بیان کرده باشم.
روی همرفته ، بسیاری از مفاهیم اشتباه فهمیده شده اند و همراه خود تصورات و عقاید از پیش ساخته شده ی منفی ای را به همراه دارند . من شبکه را «زراعت سودمند دو طرفه ، دادن و گرفتن و روابط برد – برد » تعریف می کنم.
چنان چه می توانید ملاحظه کنید تاکید بر بخش «دادن» است .
شخصی سوال می کند: «اما اجازه دهید . آیا این از آن نوع تفکراتی نیست که در جهان واقعی عمل نمی کند؟»
به هیچ وجه! بخشیدن عمل می کند.
بگذارید دوباره بگویم: بخشیدن عمل می کند!
و هیچ چیز «انتزاعی» در خصوص آن وجود ندارد. بخشیدن در هر دو جنبه مادی و معنوی عمل می کند.
بیایید نگاهی هر چند کوتاه ، فقط به جنبه مادی بیندازیم.
آن چه را من «قانون طلایی » شبکه می نامم عبارت است از «همه چیز در حال تعادل است. مردم با آن تجارت می کنند و تجارت خود را به آن مستند می سازند. آن ها آگاهند ، دوست دارند و اعتماد می کنند. »
وقتی به کسی چیزی می بخشیم یا کاری برایش انجام می دهیم، گام مهمی به سمت ایجاد مولفه «آگاه بودن ، دوست داشتن و اعتماد کردن» در طرف مقابل بر می داریم. من همیشه گفته ام که بهترین راه برای به دست آوردن تجارت و معارفه ، اول دادن تجارت و معارفه است.
چرا؟
زیرا وقتی افراد می فهمند که شما به حدی به آن ها توجه دارید که تجارت را به آن ها می دهید، احساس خوبی نسبت به شما پیدا خواهند کرد. نه تنها این، بلکه نسبت به شما احساس عظمت پیدا می کنند و تمایل می یابند به سویتان بازگردند.
البته لازم نیست چیزی که می بخشید تجارت واقعی باشد . می تواند اطلاعات باشد. اطلاعاتی که بتواند به آن ها در خصوص زندگی تجاری، شخصی ، اجتماعی یا تفریحاتشان کمک نماید.
شاید یک کتاب به آن ها معرفی کنید(یا برایشان بخرید) کتابی که می دانید برای آن ها واقعا ارزشمند است.
شاید می دانید پسر یا دختر آن ها به دنبال شعلی در یک شرکت خاص است شما در آن جا شخصی را می شناسید که مسئول کارگزینی را می شناسد . تماسی با او می گیرید و با کلمات مناسب کاری می کنید که استخدام او در آن جا قطعی شود .
در واقع اهمیتی ندارد. اجازه دهید در صورت تمایل نمونه ای را از زندگی شخصی ام با شما در میان گذارم. این قضیه چند سال پس از زمانی که به صورت حرفه ای شروع به سخنرانی کرده بودم اتفاق افتاد. شرکت به خصوصی بود – از آ« شرکت هایی که زیر مجموعه های زیادی دارند- با این حال به نظر نمی رسید که حتی بتوانم پایم را جلوی در آن بگذارم. حتی نمی توانستم در را پیدا کنم!
در معاهده سخنرانان با فردی ملاقات کردم که برای مدتی به صورت حرفه ای سخنرانی کرده بود. من با او و خانواده اش طرح دوستی ریختم و در مواقع گوناگون مشتاق دیدن آن ها بودم.
در طول آن زمان، هیچ گاه از او ، به رغم اطلاع از این که او فردی کاملا موفق است، چیزی نخواستم. و [بر عکس] تا حد توان به او کمک کردم. در موارد مختلفی وقتی از من برای تاریخ مشخصی وقت خواسته و آن را رزرو کرده بودند ، او را به نماینده شرکتی که با من [برای سخنرانی ] تماس گرفته بود، معرفی می کردم. در انتشارات مقالاتم در مجلات نام او را هم به عنوان همکار مولف می آوردم. این امر البته توسط همه طرفین پذیرفته و مورد تحسین قرار می گرفت و به هیچ وجه چیزی از من کم نمی کرد. این یکی از عظیم ترین چیزها در خصوص بخشش است؛ بخشش به همه کمک می کند و به هیچ کس آسیب نمی رساند.
فقط دو سال بعد از آشنایی با او بود که از طریق شخص ثالثی دریافتم که آن شرکتی که به دنبالش بودم و موفق نمی شدم ، یکی از مشتریان اصلی وی می باشد. حال ، شاید من می توانستم بروم و صراحتا از او بخواهم به من کمک کند. اما نمی خواستم احساس کند به دلیل این که راه را برایش باز کرده ام چیزی به من مدیون است. به هر حال وقتی از او در خصوص این که چگونه می شود ، خودم، آن ها را دنبال کنم راهنمایی خواستم احساس راحتی می کردم.
به او گفتم: « من می دانم که این شرکت یکی از بزرگترین مشتری های تو است و من به هیچ وجه نمی خواهم از تو بخواهم مرا به آن ها مرتبط کنی. من مشتاقم بدانم بهترین راه برای من کدام است تا از طریق آن خودم شخصا با آن ها ارتباط برقرار کنم و بگذارم حداقل بدانند من کیستم و چگونه می توانم به آن ها کمک کنم و بنابراین موقعیت ایجاد و گسترش یک ارتباط را فراهم سازم؟»
خب، پاسخ او به داستان بلندی که برایش تعریف کردم خیلی کوتاه بود. گفت: «ترتیبی خواهم داد که رابط اصلی من در آن شرکت با تو تماس بگیرد.» و ترتیب آن را داد.
و کار با آن مشتری در طول سال ها میلیون ها دلار عایدی نصیب من کرد .
و این اولین بار ، و اولین آخرین بار، نیست که بخشیدن در آغاز، سود سرشاری [در ادامه ] به همراه می آورد. من از این طریق تجارت خود را پیش می برم. من از این طریق زندگی خود را جلو می برم.
در آغاز، بخشیدن کارها!
یک تذکر مهم در این جا وجود دارد: شما نباید با انتظار عمل متقابل مستقیم ببخشید. اصلا هیچ انتظاری در خصوص آن نداشته باشید. اگر به این بیاندیشید که : «بسیار خوب ، او چه کاری برای من خواهد کرد؟» بخشش فایده این نخواهد داشت.
نه این که شما اصلا از طرف مقابل چیزی نخواهید گرفت. اما آن چیز به احتمال زیاد یک چیز به درد نخور است. چیزی است که از سر اجبار و وظیفه داده شده است و به هیچ وجه این حس را منتقل نمی کند که طرف مقابل «شما را شناخته ، دوست داشته و به شما اعتماد کرده است.» و مایل است شما را موفق ببیند.
نه، ببخشید چون بخشش کار درستی است و انتظار عمل مقابله به مثل از طرف مقابل نداشته باشید. در این صورت خواهیددید که این اصل یکی از درست ترین حقایق عالم است.
باب برگ به صورت بین المللی در خصوص موضوعات «تجارت شبکه ای» و «مهارت های ترغیب کننده مثبت» سخنرانی می کند. کتاب های او «مراجعات نامحدود» و «پیروزی بدون ترس» هر یک بیش از 000/100 نسخه به فروش رفته اند. به منظور عضویت در خبرنامه ایمیلی هفتگی رایگان باب از سایت http://www.burg.com دیدن نمایید.

---

[abdolhossein]

«عشق باید سرلوحه تمامی بخشش های ما قرار گیرد. »
جیمس . ای . دکر؛ تصمیم باشکوه