مشاور من باش!

[محسن قلي زاده]

براي مسئله سوم آقاي كاميار عزيز به نظرم ميتونه به صورتي كه ميگم حلش كنه:
- وظيفه فرد مشكل ساز رو عوض كنه ولي جوري اين كارو كنه كه ناراحت نشه، مثلاً بگه: آقاي فلاني جوونه ميخوام محكش بزنم ببينم چيكارست، شما كه با تجربه اي و الحمدلله فعاليتت تو همه كارا خوبه بچسب به كار x، بذار آقاي جوون كار الانه تورو انجام بده تازه اينكار خيلي وقت و سختي داره، بهتره شما راحت تر كار كنين.
- جلسات كاري بذاره كه توش افراد غريبه هم هستن و كاري كنه كه اون افراد غريبه اظهار نظر كنن و در مورد نظراتشون جواب بخوان از افرادي كه كار رو آسون ميگيرن، اينكار باعث ميشه افراد محيط رو بشناسن و بدونن كه قراره كار كنن اينجا نه استراحت و بازي!
- سعي كنه به همه بفهمونه كه اين يه كار بزرگه كه بايد هدف مشترك باشه و افراد در راستاي هدف مشترك هركاري از دستشون برمياد بكنن و نبايد اعتبار شركت رو پايين بيارن چون اينكار ادامه خواهد داشت و تو كارهاي بزرگتر به هر كس وظايف و پستهاي بهتري داده ميشه كه هم قدرت عمل شخصي داشته باشن هم يكي از پايه هاي شركت ميشن كه ميتونن تو همه چيز نظر عملي بدن.
- فضا رو طوري بسازه (به كمك افراد غريبه)، كه اشخاص مشكل ساز از ناحيه آشناها و فاميل ها هم تحت فشار قرار بگيرن: يعني جوري بشه كه همه محيط رو پويا بدونن و خود بخود فرد مشكل ساز متوجه ميشه كه يا بايد بره بيرون تا بين فاميل هايش هم ضايع نشه يا بايد درست كار كنه.

[محسن قلي زاده]

موضوع ديگه اي نميذارين؟

[iranboy]

(07-03-2013 11:33 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  مسئله (1) :

داستان از زبان قهرمان قصه ما که از این به بعد نام او را "ثروت آفرین" مینامیم:

اوایل که کسب و کار خود را براه انداخته بودم, با کلی این در و آن در زدن توانستم چند بازاریاب برای فروش محصولات شرکت نوپایم پیدا کنم, با خوشحالی که نمیتوانستم آن را پنهان کنم, قرارداد همکاری را که بنظرم وسوسه انگیز و البته بسیار بالاتر از سقف عادی قرارداد دیگر بازاریاب ها بود با بازاریاب ها بستم و تقریبا تمام کار فروش را به آنها سپردم, هر روز منتظر فاکتورهای فروش بودم, اما فروش آنچنان که انتظار داشتم نبود, چندان اعتراضی نداشتم و البته به فروش کمتر هم راضی بودم و به اینکه بالاخره محصولم معرفی خواهد شد دلخوش بودم, اما در میانه راه, بازاریاب ها سطح توقع خود را بالاتر برده و حتی پنهانی تهدید هم کردند که اگر به خواسته آنها تن در ندهم و درصد سود آنها را بیشتر نکنم, با تبلیغات منفی و عدم بازاریابی درست, همان چند مشتری را هم از من خواهند گرفت ...

بنظر شما:

1) قهرمان داستان ما, چه اشتباهی را در همکاری با بازاریاب ها و در چرخه بازاریابی داشته است و اگر شما بجای او بودید, چه میکردید که با این مسئله روبرو نشوم؟

2) حالا که این مشکل ایجاد شده است, برای حل آن چه پیشنهادی دارید؟

1) قهرمان داستان ما, چه اشتباهی را در همکاری با بازاریاب ها و در چرخه بازاریابی داشته است و اگر شما بجای او بودید, چه میکردید که با این مسئله روبرو نشوم؟
ایشون اول باید قوانین کاری خود را بنویسد و با هر بازاریابی که میخواهد کار کند برگه قوانین را بدهد که به چه صورت درصد ها افزوده میشود و پاداشها به چه صورت هست و از این دست موارد.

2) حالا که این مشکل ایجاد شده است, برای حل آن چه پیشنهادی دارید؟
بازاریاب مشکل ساز را شناسایی کند و با آن تسویه حساب کند.

[mjdehghani]

(08-04-2013 12:37 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  تشکر بسیار از عزیزانی که نظرات و تجربیات خود را در اختیار همه قرار میدهند.

به مسئله سوم می رسیم (سعی میکنم داستان موضوع را کمی بیشتر کنم تا برای همه ملموس تر باشد.):

- در این مدت قهرمان داستان ما سعی کرده بود تا برای خلاصی از اعتماد به کارمندان غریبه, بیشتر از دوستان و آشنایان برای کار در شرکت خود استفاده کند. از برادر همسر تا دختر عمه و ... اما مشکل از زمانی شروع میشود که باجناق او که برخی کارهای اداری و بانکی خارج شرکت را انجام میدهد و با اصرار همسر و خواهر همسرش مشغول شده است؛ گاهی اشتباهات فاحشی میکند که ممکن است اعتبار شرکت را زیر سوال ببرد. ابتدا تصور میکند که با مدارا و راهنمایی میتواند به او کمک کند اما این همکار ناخواسته که گویا چندان راضی از زیردست بودن ان هم برای "ثروت آفرین" نیست, دست به چند اشتباه میزند که "ثروت آفرین" فکر نمیکند که این خرابکاری ها از روی نادانی باشد, اعتبار شرکت در حال خرج شدن است اما چگونه میتواند موضوع را ختم بخیر کند؟
چه کار میتواند انجام دهد که روابط شغلی بر روی روابط خانوادگی تاثیر نگذارد؟

در این مورد نوع مدیریت شرطه . در نظر من مدیریت کج دار و مریض منجر به شکست فعالیت می شه . توبیخ و تنبیه و همچنین تشویق می تونه عرصه وسیعی رو در اختیار مدیر قرار بده تا راحت مانور بده . توی این مساله اشتباهات باجناق ابندا به صورت ضمنی و در گوشی گوشزد بشه و اگر باز تکرار شد در حضور متضمنین به همراه یک توبیخ کوچک ، و باز در صورت تکرار در سطحی وسیع نر و باز هم در صورت تکرار ، دلیلی برای حضور ایشان در مجموعه نمی ماند ولی در طول همین روند کوچکترین عمل درست باجناق مورد تشویق قرار بگیره

[iranboy]

(07-28-2013 10:18 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  تشکر بسیار از عزیزانی که زیبا جواب های خود را ارسال فرمودند.

حال مسئله دوم:

ثروت آفرین قصه ما, بعد از مدتی توانست که سروسامانی به بخش فروش خود بدهد اما حالا که در حال رشد بود با مشکلاتی بزرگ تر روبرو شده بود که به اجبار باید تمام وقتش را صرف حل آنها میکرد.

برای ورود کالاها به بازار پر رقابت باید فکری میکرد, اطرافیان و افراد با تجربه این موارد را پیشنهاد میدادند:
- تخفیف ها و قیمت های بسیار پایین
- قبول چک های فروش بلند مدت
- هدیه و اشانتیون های عالی برای فروشنده ها
- ...

بنظر شما:
اما برای کسب نوپای او که هر روز با هزینه ای جدید روبرو است چطور این گونه رقابت امکان دارد؟
به نظر شما, او برای جا انداختن محصولات در بین خریداران چگونه میتواند با رقبای قدیمی و پرتوان رقابت کند؟
رقبایی که با توجه به منابع مالی خود و به وسیله کاهش قیمت ها سعی در تسلط بر بازار و افزایش سهم فروش خود دارند.

راه چند ساله را یکروزه نتوان رفت.

---

(08-04-2013 12:37 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  تشکر بسیار از عزیزانی که نظرات و تجربیات خود را در اختیار همه قرار میدهند.

به مسئله سوم می رسیم (سعی میکنم داستان موضوع را کمی بیشتر کنم تا برای همه ملموس تر باشد.):

- در این مدت قهرمان داستان ما سعی کرده بود تا برای خلاصی از اعتماد به کارمندان غریبه, بیشتر از دوستان و آشنایان برای کار در شرکت خود استفاده کند. از برادر همسر تا دختر عمه و ... اما مشکل از زمانی شروع میشود که باجناق او که برخی کارهای اداری و بانکی خارج شرکت را انجام میدهد و با اصرار همسر و خواهر همسرش مشغول شده است؛ گاهی اشتباهات فاحشی میکند که ممکن است اعتبار شرکت را زیر سوال ببرد. ابتدا تصور میکند که با مدارا و راهنمایی میتواند به او کمک کند اما این همکار ناخواسته که گویا چندان راضی از زیردست بودن ان هم برای "ثروت آفرین" نیست, دست به چند اشتباه میزند که "ثروت آفرین" فکر نمیکند که این خرابکاری ها از روی نادانی باشد, اعتبار شرکت در حال خرج شدن است اما چگونه میتواند موضوع را ختم بخیر کند؟
چه کار میتواند انجام دهد که روابط شغلی بر روی روابط خانوادگی تاثیر نگذارد؟

آموزش نحوه انجام کار.

[مهیمن]

سلام به نظر من اشتباه قهرمان قصه در این بود که برای معرفی محصول در ابتدا کار به بازار یاب تکیه کرده اون میتونست با شناسایی مشتریان برتر و شناساندن محصول خود به صورت حضوری وهمرا ه با کا تالوگ محصولات نظر مشتری رو درز این باره جلب کنه و بعد از مدتی با کمک چند وزیتور ان هم با قرارداد وسقف مشخصی از حقوق ومزایا سطح فروش خودش رو افزایش بده تا به سود مطلوب خودش برسه بعد از اون با کمک چند بازاریاب مجرب بازار خودش رو گسترش بده اگه خیلی مبتدیانه بود ببخشید

[tarfand]

به نظر من قهرمان داستان یه جلسه بذاره و حرف خودشو محکم بزنه و هرچی هم بازاریابان دلیل بیارند با منطق و یا بدون منطق رد کنه و فقط حرف خودشو بزنه
کم کم بازاریابان خسته میشن و وقتی میبینند که اذیت کردن فایده نداره بی خیال میشن