بازگشت جادوگر

[حمید سیدی زاده]

سلام به یاران جادوگر یه اون دوستانی که کلی ادب دارند ، آره ادب، چون ادب رو نمی شه خرید ، ولی با ادب میشه همه چی رو خرید .
بدون شرح بگم
عاشق زندگی ام
با تمومه پستی بلندی هاش
عاشق خستگی هاشم ، وقتی میرم خونه و خواب به من می چسبه .
عاشق تنهایی هاشم ، وقتی من و گیتارم تنها میشیم و با هم میخونیم .
عاشق صبح های زود هستم ، وقتی صبح روز فردا رو میبینم و می دونم یک روز کامل با تمومه امکاناتش در خدمت من هست .
عاشق انتظار هاشم ، وقتی یک حسی طه دلم قیلی ویلی میره میگه امروز وقت رسیدن فلان آرزوی توست .
عاشق مشکلاتش هستم ، که احساس رینگ بکس رو به من میده و نمی گذاره روز هام تکراری بشه .
عاشق بد آوردن هاشم ، چون حسی میگه صبر کن حمید خیری در کار است .
عاشق مردمم هستم که هر روز صبح در راه شرکت کافیه یک لبخند ممتد بزنی ، محاله به شما لبخند نزنن .
عاشق کشورم هستم ، چون به خون کورش و تمدنش هر جای دنیا باشم میبالم .
آره من عاشق هستم .
عشق همیشه جادو میکنه .
ابزار من برای جادو در کارم یک لبخند با مهر ، یک دل صاف و توکل به خدا .
یک دست کت و شلوار مشکی ، پیراهن سفید و کراوات مشکی .
دور از دسترس نیست

زندگی رو زیاد سخت نگیرید .
شادی و + *&