سفر و سفرنامه اصفهان (بهار 1392)

[mjdehghani]

(05-20-2013 08:47 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  سلام و صد سلامممممممممممممممممممم

خدمت دوستان عزیز...
عاقا این برقای ما هی میره هی میاد
چه خبر خوبید انشالله؟

دیگه توضیحات تکمیلی خانم MARYAR خدمتتون گفتند....
واقعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا​اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا​ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مهمونی عالی ای بود....
خیلی خوش گذشت....
از شهرزاد خانم و آقا نسیم تکشر خیلی خیلی ویژه دارم
که واقعا خیلی بهمون خوش گذشت....
عباس آقا هم که دقیقا بد موقع رسید (منظورم اینه که باید قبل شام میومد)
خیلی خوش گذشت...
آدم با این زوج جوون و خوش صحبت باشه اصلا نمیفهمه که زمان چجوری گذشت....
دست همتون درد نکنه
دست آبجی مریم گل هم درد نکنه که زحمت هماهنگیا رو کشیدن.....
دست آقای قربانیان هم درد نکنه که مارو این همه خندوندند(داشتیم میترکیدیم که خبر امد بخوابید وگرنه میام پائینا )

جای محمد جان، سبحان جان و داش مهیار جان گل خالی بود......
اگر شما ها بودید مجلس 100000000000000 برابر جذاب تر و شادتر میشد....

مهدی جان از این پنلها که رییس جمهور بالای پشت بوم خونشون گذاشته . شوما هم بذار عزیزم

[MARYAR]

(05-20-2013 09:17 PM)صدفی نوشته شده توسط:  پس دیشب راه گم کنی بود اومده بودید ببینید اوضاع چطوره؟؟؟؟؟

تشریف بیارید واسه چند روزنمیزاریم بد بگذره بهتون

آره دیگه نباید لو می دادم. سفر بعدی خونه خانوم صدفیه البته با اس ام اس هماهنگ می کنیم و سوپرایزتون می کنیممممممم
ئههههههه شهرزاد جونمممممم توام از این شکلک فرار استفاده می کنیااااا

[mjdehghani]

خوب یه تاپیک جداگانه بزنید ، مثلاً سفرنامه های درون شهری.

[صدفی]

(05-20-2013 09:28 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  

(05-20-2013 09:17 PM)صدفی نوشته شده توسط:  پس دیشب راه گم کنی بود اومده بودید ببینید اوضاع چطوره؟؟؟؟؟

تشریف بیارید واسه چند روزنمیزاریم بد بگذره بهتونی

آره دیگه نباید لو می دادم. سفر بعدی خونه خانوم صدفیه البته با اس ام اس هماهنگ می کنیم و سوپرایزتون می کنیممممممم
ئههههههه شهرزاد جونمممممم توام از این شکلک فرار استفاده می کنیااااا

شوخی بود دوستم

[mohammadshamosi]

هی روزگار
ما دیشب این موقع داشتیم با کشیدن دندون دسته و پنجه نرم میکردیم ، بعد خام معاون هی پیام میدادند و از اوضاع دل سوزان مهمونی آمار میدادن.
از حرص میخواستم ، صندلی رو از پهنا بکنم تو حلق آقای دکتر!
هـــــــی

---

آسیاب به نوبت

[مهدی گل محمدی]

خیلی دلم برات سوخت مملی ....
مخصوصا لحظه ای که بستنی ها اومد...
لحظه ای که سر سفره مرغ های خوشمزه خانم صدفی اومد....
اصلا میخوام ببرمت امشب خونه خانم صدفی.....فقط با من همکلام شو

از اون پای سیب ها که اصلا نمیشه چیزی گفت(من 8 تا خوردم)

[MARYAR]

(05-20-2013 10:12 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط:  هی روزگار
ما دیشب این موقع داشتیم با کشیدن دندون دسته و پنجه نرم میکردیم ، بعد خام معاون هی پیام میدادند و از اوضاع دل سوزان مهمونی آمار میدادن.
از حرص میخواستم ، صندلی رو از پهنا بکنم تو حلق آقای دکتر!
هـــــــی

---

آسیاب به نوبت

خوب باید گزارش های لحظه به لحظه را می دادم تا قشنگ حس کنی توی مهمونی هستی

محمد اون پیام آخرت داغونمون کرد

ساعت 2 اینا بود دیگه خواب نذاشت بیشتر بنشینیم (البته خواب خانوم و آقای میزبان )

[mjdehghani]

مرسی ، لطفاً یه ناظم بزارید مخصوص من .
اصلاً پیشنهاد منم ناظم کنید . قول می دم غلطای خودم رو بگیرم
انقده خوبه

[صدفی]

آقای شموسی عزیز سر فرصت باید پیش ما بیایی همین طور مهیار

[MARYAR]

پس ما چی شهرزاد جون؟؟؟؟؟