ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی زمان کنونی: 07-08-2024, 10:46 PM |
|||||||
|
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
|
11-23-2012, 11:12 AM
ارسال: #131
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
امروز می خواهم درد و دلی با شما دوستان گرامی و بزرگوار داشته باشم. سخنم راجع به ایران است. ایرانی که تنها "تمدن غنی و با فرهنگ و ادبیات کهنش" گوش مردمانش را پر کرده اما همین مردم با این تاریخ و فرهنگ غریبند.
این سخنان تکراری است اما دوست دارم بار دیگر آن را تکرار کنم شاید تنها به این دلیل که یادمان نرود که هستیم و جایگاه ما در کجای تاریخ است و باید چه باشیم. امروز اگر از کودک و نوجوان و حتی جوان ایران پرسیده شود دوست دارای چه کسی باشی, می گوید: دوست دارم جومونگ باشم،یا زورو یا رابین هود ... و دختران ایرانی هم دوست دارند قهرمان فیلم های ژاپنی و کره ای شوند به مانند "اوشین" یا "یانگوم", و این درد بسیار دارد. دردی که همراه با شرمندگی است. اینک می خواهم بپرسم چند تن از بانوان ایرانی به راستی با سجایای اخلاقی و دلاوریهای گرد آفریده و تهمینه یا یوتاب از بانوان اساطیری ایران آشنا هستند؟ چند زن وجود دارد که بداند زنان در باستان ساخت و ساز نظام مدیریتی گذشته حتی زمانیکه تخت جمشید را می ساختند چقدر سهم داشته و در این کاخ بزرگ گاهی به عنوان مسئول و سرکارگر فعالیت کرده اند. چند زن ایرانی وجود دارد که بداند زنان در ایران باستان استاد آشپزی، متخصص شناخت گیاهان دارویی و طبی بوده اند. چند زن ایرانی وجود دارد که بداند سهم 8 سال دفاع مقدس نصیبی از قسمت زنان رزمنده ما بوده است که تا آخرین لحظه زندگی در صفوف مقدم آبادان و اهواز و خرمشهر مسئولیت مهمات رسانی به زرمندگان را به عهده داشته اند و حتی با تبر از لشکر بعثی ها کشته اند. اصلا زنان و مردان امروز ایران چقدر از آداب و رسوم و دلاوریها و شجاعت های گذشته ی خود آگاهند. تحقیق به دست آوردن آمار در زمینه فوق هیچ چیز جز شرمندگی برای ما نخواهد داشت. اما دلیل این شرمندگی از کجاست؟!، شاید عده ای بگویند یکی از آنها صدا و سیمای ماست!, دیگری آموزش و پرورش ما, دیگری سازمان میراث فرهنگی ما ووو ...، من هم اینها را تایید می کنم و برای تایید این موضوع تنها کافی است یک هفته پای برنامه های تلویزیون بنشینید تا متوجه این نکته پر راز و رمز شوید. و بقیه هم به همین صورت,... اما می خواهم بپرسم در اینجا خود ما چه کاره ایم؟!, بلی سخن من خود شما خواننده گرامی است که برای خواندن این تاپیک در اینجا حضور دارید. آیا ما مردم تلاش کرده ایم که فرهنگ و تاریخمان را بشناسیم و فرزندان و جوانان آینده دار و آینده ساز این مرز و بوم را آگاه سازیم. اگر پاسخ به این سوال منفی است باید پرسید علت این نقش کم رنگ ناشی از چیست؟! در این زمان شاهد خواهید بود که زنان هندی و چینی و ژاپنی، کره ای و غیره با چه شجاعت و حوصله ای زندگی خود را از هفت خوان به سلامت عبور می دهند و شما خواهید دید که جنگجویان یونانی و رومی و سامورایی با چه دلاوری از خاک سرزمین خود دفاع می کنند. آن هم یونان و روم که بخش عظیم از فرهنگ خود را از ایران دارند. یونان و روم که بخش زیادی از راه و روش های جنگی را از ایران آموخته اند. اما در این هفته کسی نیست که به شما بگوید زنان و مردان و کودکان در ایران چگونه زیسته اند و چه کشیده اند که همین خاک و دین و آیین و فرهنگ حال حاضر به ما رسیده است. هیچ کس نیست که بگوید چه اتفاقی افتاده که ما احساس پوچی و کمبود میکنیم و برای جبران این حس, دست به دامن فرهنگ ها و آداب و رسوم کشورها و اقوام دیگه شده ایم؟ آیا اصالت فرهنگی و بن مایه های ارزش های اجتماعی بومی ما, چیزی برای ارائه به نسل جدید ندارن؟ هیچ کس نیست که نامی از شاعران و نویسندگان ژرف اندیش دوران باستان و آلان داشته باشد و بگوید که ادبیات ایران چگونه بر ادبیات اروپاییان سیطره داشته است و بیشتر آثار بزرگان ادبیات غرب مثل منتسکیو و دانته و گوته و فیلسوفان مشهور دیگر از فلسفه شرقی و اسلامی و ایرانی سیراب شده است. حقیقت در این است که ما در کنار کوه ایستاده ایم بی آنکه از عظمت و بزرگی آن با خبر باشیم و داریم با حسرت به قله های کوچک دیگران افتخار می کنیم. باید دانست که هیچ چیز بدتر از آن نیست که داشته های بزرگ خودمان را به فراموشی بسپاریم در حالی که دنیا آنها را می شناسند و به آنها با دیده احترام نگاه می کند. هیچ چیز بدتر از آن نیست که تمام قهرمانان مرد و زن یک سرزمین غریبه ها باشند و قهرمانان سرزمین خودت در خاک خودش غریبه ...!, باید گفت ایران امپراطوری بزرگ فراموش شده ای است که دایره المعارفی از قومیت های دینی و آیینی و سنتی و مدرن و جدید و قدیم را دربردارد. اما این کتاب خجسته به نیکی یاد نمی شود و با بی تفاوتی در گوشه ای خاک می خورد و با شوربختی باید گفت هر روزی که میگذرد, غبار فراموشی روی تاریخ و فرهنگ اصیل کشور ما بیشتر پوشیده می شود و فاصله ی ما با هویت ملی مان که همواره پر از غرور و افتخار بوده, دست نیافتنی تر می شود. با اینهمه این سخنان تازه نیستند و بسیاری آن را می دانند و بسیاری هم گفته اند. اما بعضی تکرارها مثل باران است که لازمه حیات شکوفه های گلستانی است که گل های خوشبو دارد و آن گلستان ایران است. ------------------------------------- اما در آخر می خواهم بار دیگر درود و سپاس ویژه خود را به اقا مجید گرامی بفرستم که هر روز تلاش می کرده اند تاپیک را زنده نگهدارند. اما از دوستان گرامی نیز انتظار می رود دست کم برای برداشتن گامی هر چند کوچک, چند دقیقه ای را هر روز به خواندن مطالب این تاپیک اختصاص دهند. شاید گاهی مطالب طولانی باشند اما ارزش صرف کردن این زمان را دارد. بدانید خواندن نوشته ها موجب دلگرمی است و می رساند که کار بیهوده ای صورت نگرفته است. با سپاس بسیار از توجه تان در این آدینه ... ![]() روزگارتان همراه با شادی بسیار ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
11-27-2012, 12:58 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-27-2012 01:08 AM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #132
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
با من هرچه كرد آن آشنا كرد!
------------------------------ امشب در راه برگشتن به خانه متوجه نوشته ای بر روی درب کتابفروشی شدم. دو قدم جلوتر میخکوب شدم, برای اطمینان از آنچه دیده بودم دوباره برگشتم و نوشته را مجددا خواندم. , روی کاغذ نوشته بود "در حریم سلطان رسید". آنجه می دیدم درست بود. اسم کتاب بسیار شبیه به فیلمی است که از یکی از شبکه های م/ا/ه/و/ا/ر/ه ای پخش می شود. فیلمی که شوربختانه خانواده های ایرانی با اشتیاق آن را دنبال می کنند. چه بسا این اشتیاق از دو حال خارج نیست. یکم ممکن است از ناآگاهی حکایت داشته باشد که اینک گریبانگیر این مردم شده است زیرا که نمی دانند این فیلم تاریخی تحریف شده و غیر واقعی را به خرد آنان می دهد و آنان برای فیلمی لحظه شماری می کنند که نقش اصلی آن یعنی سلطان قصه اش همانی نیست که با این مظلومیت نمایش داده می شود. دوم ممکن است از بی تفاوتی این مردم باشد که این دومی شاید به مراتب دردآورتر باشد چرا که بی تفاوتی به مانند سرطانی است که امروز در تمامی سولول های این مردم ریشه دوانیده است. به هر روی از این بگذریم می خواهم شما را در جریان امر قرار دهم. یکی دو دقیقه ای جلوی درب کتابفروشی به نوشته خیره شده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم به داخل مغازه بروم. ابتدا برای اطمینان از فروشنده پرسیدم: - این کتاب حریم سلطان در مورد چیه؟ - همین سریالی که شب ها پخش می شه. - از م/ا/ه/و/ا/ر/ه؟ - بله - قیمتش؟ - بیست هزار تومان بعد از لحظه ای تامل پرسیدم: - ببخشید, می تونم بپرسم آیا تا به حال کتابی در مورد کورش بزرگ آوردید؟ - بله - داریوش چی؟ - بله - تاریخ ایران؟ - بله؟ - تبلیغشون رو هم روی شیشه زدید؟ اینجا کمی چهره اش رو در کشید و گفت: اقا امرتون؟ می خواید بخرید یا نه؟ من: شما کتابی که داستانی غیر واقعی رو به خرد مردم می ده رو می فروشید, چطور انتظار دارید من این کتاب رو بخرم. در حالی که فروشنده کمی جا خورده و در حالی که تعدادی مشتری هم وارد مغازه شده بودند ادامه دادم: این کتاب از سلطانی حکایت می کنه که هیچ روی خوشی به ایران نداشته و حتی به این کشور هم حمله کرده. اون کسی که این فیلم رو ساخته در پی نشان دادن تمدنی برای مردم و کشور خودش بوده, حالا چطور از ایران سر در میاره و کتاب و فیلمش در خانه ها ی ایرانی مورد تمجید قرار می گیره جای بحث داره. فروشنده گفت: دست من نیست, اینجا فقط یه فروشنده ام. من: متوجه هستم, اما این کار زیبایی نیست و بدونید خیلی ها تنها به فکر جیب خودشونند و بیگانه تر از بیگانه ها برای کشور خودشونند و هیچ اعتقادی به این آب و خاک ندارن. و ما هر چی ضربه خوردیم از همین هاست. او اینک کمی عصبانی شده بود و گفت: من از این حرف های سیاسی سر در نمیارم. لطفا برید آقا. در این لحظه که تعدادی درون مغازه بودند دیگر جایی برای ادامه ی این گفتگو نبود. گفتم: بسیار متاسف شدم. سپس از مغازه خارج شدم. در راه بازگشت با خود می اندیشیدم آخر چرا به این کشور با این همه تمدن این همه بی اعتنایی شده؟, چرا این همه ناآگاهی و بی تفاوتی در این مرز و بوم موج می زند؟, چرا عده ای حاضرند برای پر کردن جیب های خود از همه چیز بگذرند و همه چیز را در زیر پای خود له کنند؟, چرا آنان این اندازه با تاریخ خود آشتی هستند که حتی از ساختن فیلمی نه بر واقعیت بلکه برای تمدنی ساختگی پرهیز نمی کنند, اما در کشور ما که تمدنی به بزرگی تاریخ را در خود داریم با آن قهر کرده ایم و هنگامی که ایراندوستی برای کورش بزرگ در صدد ساختن فیلمی بر می آید به اندازه ای کارشکنی می کنند که تنها مایه ی تاسف و بسیار دردآور است و حتما سرزنش و حسرت آیندگان را از این نابخردی به همراه دارد. و یک بار دیگر یاد این جمله افتادم و باز مهر تاییدی بر آن که: من از بیگانگان هرگز ننالم كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد! دوستان یادمان باشد باید از خود شروع کرد, که درد ما از ناآگاهی و بی تفاوتی است. ابتدا از خود و خانواده خود شروع کنیم و سپس دوستان و آشنایان. بیاییم با خود عهد بندیم که احساس مسئولیت را در زندگی خود نهادینه کنیم و به راحتی از کنار هر چیزی نگذریم. همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
11-27-2012, 12:04 PM
ارسال: #133
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
خب خوشبختانه من این فیلم رو ندیدم
ولی از حالا به بعد حتما - به همه اونهایی که می بینند - فرمایشات شما رو به اطلاعشون می رسونم دوستان خواهش می کنم اطلاع رسانی کنید شاید بهتر باشه اونهایی که در شبکه های اجتماعی مجازی فعالند اطلاع رسانی های بهتری رو انجام بدن به هر روی باید به هر طریق ممکن ایستادگی کرد همین که شما اطلاع رسانی می کنید ،با کتابفروش بحث می کنید ،همین نکات کوچک تاثیرات بزرگی میگذاره در ضمن من خودم از مردم خیلی نا امید شده بودم ولی با چند اتفاق متوجه شدم که اینقدرها هم نباید بدبین بود مردم بیشتر ناآگاهند تا بی تفاوت پس باید آگاهشون کرد ببخشید اگر مثل معلم ها نوشتم نمیدونم چرا اینطوری شد!!!!!!!!!!! شاید از خوشحالیم باشه !!!! ![]() خوشحالم که یکبار دیگه به تایپیک خودتون اومدید و برامون نوشتید دوستان اطلاع رسانی در مورد تایپیک و محتوی آن فراموش نشود ممنون اینکه جهان به کجا می رود نباید زیاد برایتان اهمیت داشته باشد بلکه آنچه مهم است این است که شما چه می خواهید و کجا می روید. |
|||
11-29-2012, 02:41 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-29-2012 02:45 AM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #134
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است»
-------------------------------------------------- چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کردهاند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. بنابر این آنها برای توجیه غیبت در امتحانشان فكری كردند! آنها به استاد گفتند : ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم. استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند. آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سؤال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سؤال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود...؟!! بلی دوستان هیچ چیز بهتر از راستی نیست, گفته اند: « هرگز به کسی که به شما دروغ می گوید اعتماد نکنید. هرگز به کسی که به شما اعتماد می کند دروغ نگویید. » چه زیبا آن هنگام که این خط قرمز را برای ما ترسیم کرد و مرز اعتماد و دروغ را به ما یادآوری نمود اما اینک شاهدیم که این دو با هم چه مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کنند و ما چه غریبانه زندگی را با این دو یافتیم و دیگر هیچ مرزی را بین این دو نمی یابیم. امشب می خواهم از "دروغ" بنویسم. واژه ای که در این روزگار تمام تار و پود زنگی مان را در خود گرفته و دیگر جزیی از زندگی مان شده است. دروغ می گوییم، کم یا زیاد, گاهی پشیمان از پایبندی برای یک قول, گاهی برای بهتر نشان دادن خود از واقعیتمان, گاهی برای متحمل نشدن برای جبران اشتباهاتمان, گاهی جهت بیشتر دوست داشتنمان از طرف دیگران, و گاهی هم از روی اجبار, ... جا دارد اینجا گریزی داشته باشیم به تاریخ و فرهنگ کهن ما که در آن نیز دروغ گفتن از دیرباز نکوهش، و دروغگویان نکوهیده شدهاند. بدین گونه: کوروش بزرگ – کوروشنامۀ گزنفون: "... من هرگز به دشمنان خویش نیز «دروغ» نگفته و نخواهم گفت". داریوش بزرگ – سنگنوشتۀ هخامنشی: "خداوند؛ این کشور را از خشکسالی، سپاه دشمن و «دیو دروغ» بپاید". تاجگذاری داریوش بزرگ – پرستشگاه آناهیتا (کنگاور): "به خواست اورمزد، شاه مردمی میشوم که بزرگوارند و «دروغ» نمیگویند". تاجگذاری اردشیر بابکان – همان پرستشگاه (7 سده پس از آن): "به خواست هُرمزد، شاهنشاه مردمی میشوم که بزرگوارند و «دروغ» نمیگویند". همچنین در گاتها – یَسنا 31، بند 18: "هرگز به گفتار و آموزههای «دروغپرستان» گوش فراندهید. زیرا چنین کسانی، خانه و ده و شهر و کشور را به ویرانی و تباهی کشانند ...". افلاطون، که خود به ایرانیان رشک میورزد (یونانیان و بربرها- دفتر1- رویه39)، در رساله قوانین میگوید: "ایرانیان از کودکی به فرزندان خود آموزش میدهند که بتوانند: 1. سوارکارانی ماهر باشند 2. رازهای پیامبر خود، خداپرستی و آیین کشورداری را به کار ببرند و در زندگی مگر راست نگویند". دروغ در آئین مزدیسنا در بالای سر همه زشتیها و نابکاریها نشسته است. دروغ آفتی خانمان سوز و ویران گر است. با دروغ است که فریب و کارهای زشت و ناشایست آفریده میشوند و فروزه های پاک آدمی از میان میرود و درستیها نابود می شوند. دروغ خود تنها نیست او فرزندانی دارد به نام ریا، چاپلوسی، پیمان شکنی، دوروئی، نیرنگ، گران فروشی، کم فروشی، دست درازی، بدجنسی، حسادت و آفریننده همه زشتکاریهای روزگار است و آدمی را به سوی هر نابکاری میراند و اخلاق شایسته را از او میگیرد و تبهکاری را جانشین آن میکند و کشور و مردم را در بدی و کارهای نکوهیده و ناشایست غوطه ور می سازد. چه بد آن هنگام که باتلاق فرهنگ دروغ هر چه بیشتر ما را در خود گرفتار می کند و اگر کسی از دروغ نگفتن بگوید, برچسب معلم اخلاق می گیرد, یا ساده دل یا ... فقط یادمان باشد "دروغ" که در این زمان در زندگی ما ریشه دوانیده به مثابه یک چراغ قرمزی است در مقابل تمام چراغ سبزهای دیگر. کاش تنها لحظه ای تامل کنیم ... شاید در مورد همدیگر قضاوت نمی کردیم ... شاید خودمان را بهتر از همه نمی دانستیم ... شاید آنقدر دروغ نمی گفتیم. نیک گفته اند که "صداقت بهترین سیاست است". لحظه های پاییزی تان همراه با شادی بسیار پاینده ایران همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
12-01-2012, 01:41 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 12-01-2012 01:44 AM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #135
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
قرارداد ننگین دارسی
---------------------- هشتاد سال پیش یعنی دهم آذر سال 1311 خورشیدی، قرارداد دارسی یک طرفه توسط رضا شاه لغو شد. ویلیام ناکس دارسی در 1280 خورشیدی امتیاز بهره برداری و لوله کشی نفت را در سراسر ایران به غیر از شمال و شرق به مدت شصت سال به دست آورد. دارسی در طول مدت قرارداد از پرداخت مالیات، عوارض و حقوق گمرکی برای کلیه اراضی تحت اختیارش، و نیز ماشین آلات و وسایلی که به ایران وارد کرد، معاف شده بود. پس از گذشت سی سال از انعقاد این قرارداد به واسطه ضرر هنگفتی که ایران متحمل شد، ایران این قرارداد را لغو کرد. بعد از آن قراردادی جدید منعقد گردید تا اینکه در تاريخ بيست و نه اسفند 1329 خورشيدی، زير فشار افکار عمومی ملت و سرسختی مبارزان جبهه ملی ماده واحده ملی شدن صنعت نفت به تصويب رسيد و متعاقبا در ارديبهشت ماه 1330 چند روز پيش از رسيدن دکتر مصدق به نخست وزيری قانون اجرای ملی شدن نفت در نه ماده به تصويب مجلس رسيد. قرارداد ننگین دارسی سال 1901 ميلادی (1280 خورشیدی) در زمان یکی از سلطان های نالایق فاجار یعنی مظفرالدين شاه با ويليام دارسی بسته شد. در اين قرارداد، امتياز انحصاری و اختصاصی جستجو، استخراج، توسعه و تهيه و حمل و فروش گاز طبيعی و نفت سراسر کشور، به جز آذربايجان و شمال خراسان، به مدت شصت سال واگذار شد. برای بهرهبرداری از اين امتياز، نخستين شرکت در سال 1903 تاسيس شد، ولی در سال 1909 شرکت نفت ايران و انگلستان تمام حقوق و تعهدات شرکت اوليه را خريداری كرد. در اجرای اين قرارداد و به منظور تسلط کامل انگلستان بر مسئله نفت ايران، نخست دولت انگلستان در سال 1914 ميلادی بخشي از سهام شرکت نفت ايران و انگلستان را خريداری كرد و متعاقبا قراردادی بين شرکت نفت ايران و انگلستان و دولت انگلستان بسته شد و عملا انگلستان تمام شرکت را در اختيار گرفت. تعهدات شرکت در مقابل دولت به شرح زير بود: 1_ دولت ايران بابت حق امتياز، شانزده درصد سود خالص ساليانه را افزون بر دو هزار تومان دريافت میكرد . 2_ صاحب امتياز از دادن ماليات به زمين، ماشينآلات و فرآوردههاي نفتی که صادر میكرد معاف بود. 3_ پس از انقضای قرارداد، دارنده امتياز موظف بود تمام ماشينآلات را رايگان به دولت ايران تحويل دهد. 4_ اختلافات احتمالی بايد به حکميت ارجاع میشد. ................................. امید به پیروزی ملت ایران در تمام عرصه ها بهروز و پیروز باشید همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
12-06-2012, 02:30 AM
ارسال: #136
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
درد اصلی ما
------------- امروز با شخصی برخورد کردم. بعد از گفتگویی کوتاه پی بردم که او راننده کامیون است و فردا هم راهی ارومیه خواهد بود. ناخودآگاه یاد دریاچه ارومیه افتادم. از او درباره این دریاچه پرسیدم. گفت کمی عقب تر رفته. گفتم به همین زودی ها شاهد دریاچه نمک ارومیه خواهیم بود. با حالتی از روی بی تفاوتی گفت: خوب بشه, به ما چه؟ کمی حیرتزده شده بودم, کمی عصبانی و کمی هم شرمگین. با این حال اندک زمانی با او درباره ی دریاچه صحبت کردم. اینکه می تواند منطقه توریستی باشد و گذشته از این و بدتر آنکه اگر این وضعیت ادامه داشته باشد شاهد طوفان های نمک خواهیم بود و زندگی مردم منطقه و حتی استان های مجاور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و زمین های کشاورزی نیز آسیب خواهد دید. اما چیزی که در پاسخ گفت: مردم به فکر نون شبشون باشن یا به فکر دریاچه؟! در آن لحظه با خود گفتم بدا به حال ما ملت. اما بعد که کمی تامل کردم, پی بردم که لابد حق با اوست. من با یکی از افراد عوام گفتگو می کردم که نه فعال اجتماعی بود و نه زیست محیطی, نه تاریخ خوانده بود و نه جغرافی. او به قشر معمولی جامعه تعلق داشت که در تلاش برای گذران عمر و زندگی است. او شب ها و روز ها را در جاده سپری خواهد کرد, هزاران کیلومتر را طی خواهد کرد, روزها و شب ها را بی خوابی می کشد تا شاید چک ماه بعد پاس شود, یا شاید قسط بانکی اول ماه را بپردازد, شهریه دانشگاه دختر یا پسرش را بپردازد و ... بلی, شاید حق با او باشد. شاید حق دارد بیشتر از خشک شدن دریاچه ارومیه, خرابی تخت جمشید یا فرسایش پاسارگاد به آسایش خانواده خود بیندیشد. شاید او نداند کلات نادری کجاست, یا بیستون, یا کتیبههای گنجنامه, یا طاق بستان, یا شاید نداند که ما تنها شاهد خشک شدن دریاچه ارومیه نیستیم بلکه دریاچه ها و تالاب های بسیاری را از دست داده ایم, او شاید نداند اولین تمدن شهرنشینی در ایران بوده, یا اولین منشور حقوق بشر به دست یک ایرانی نوشته شده, ... اما او خوب می داند که اگر کمی دست دست کند شاید معیشت خانواده اش به خطر افتد. او خوب می داند که دریاچه می تواند خشک شود اما نان شب خانواده خیر. بلی, در این زمان او برای تامین لقمه نانی برای خانواده از بامداد تا شامگاه باید تلاش کند و دیگر نه زمانی می ماند و نه حوصله ای که به دریاچه رضائیه بیندیشد. بلی این دردیست گران که در این زمان شوربختانه همه ما را در کام خود گرفته. این درد همه ماست. در این زمان است که باید بار دگر به خود آییم, تامل کنیم تا شاید درد اصلی مان را پیدا کنیم و برای آن چاره جوییم. و این سوال را از خود بپرسیم که "آخر چرا؟!" همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
12-06-2012, 04:26 PM
ارسال: #137
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
16 آذر، روز دانشجو
اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همانجایی که بیست و دو سال پیش، « آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هرکه را میرود، سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید» ند. این «سه قطره خون» که بر چهره ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم که می وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.» دکتر شریعتی 16 آذر سال 32 بود؛ نه! دو ماه قبل از آن، تاریخ 16 مهر 32. بیشتر از 50 روز از کودتای آمریکایی ارتشبد زاهدی نگذشته بود. مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداری از تظاهرکنندگان اعتصاب کردند. تظاهرات به قدری سنگین بود که کودتاچیان وارد معرکه شدند و طاق بازار را بر سر بازاریان خراب کردند و دکان های آنان را به وسیله مزدوران خود غارت کردند. 16 آبان سال 32 بود؛ کابینه زاهدی و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند. در تاریخ 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می آید. نیکسون به ایران می آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می نمود. دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت»، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز 14 آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده ای دست گیر شدند. این وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت. رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهای نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد؛ روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می رسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیسکون صداها خفه گردد و جنبنده ای نجنبد... صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه ای را پیش بینی می کردند. دانشجویان حتی الامکان سعی می کردند که به هیچ وجه بهانه ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه ای به دست آنان نیامد به داخل دانشکده ها هجوم می آوردند؛ از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیر شدگان، چند استاد نیز دیده می شد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخیم تری می رفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانه های خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده، محوطه دانشگاه را ترک می کردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند. بهانه حمله آنان به دانشکده ظاهرا این بود که در این گیر و دار دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض می کنند. ارتشی ها برای دست گیری آنان وارد دانشکده فنی وارد کلاس درس مهندس شمس می شوند تا دانشجویان معترض را دست گیر کنند؛ وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض می کند او را با مسلسل به جای خود می نشانند و حتی با شکنجه مستخدم دانشکده سعی می کنند که آن دو دانشجو را بیابند. رئیس وقت دانشگاه تهران برای اینکه جلوی ناآرامی ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عده ای از سربازان، دانشکده فنی را به صورت کامل محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته ای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم می دید و خود را کشته می دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعاری کوتاه بیرون ریخت: «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند به کلی غافل گیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت های جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی پله ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدی شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته به سختی مجروح شده بود بر زمین می خزید و ناله می کرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده یکی از جانیان «دسته حاجیباز» با رگبار مسلسل سینه او را شکافت. بعد از پایان درگیری ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به یکی از بیمارستان های نظامی تهران منتقل کردند. در حالی که در درگیری ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکید بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهید شد. مظلومیت قندچی به حدی بود که حتی بعد از شهادت، به خانواده اش گفته بودند که احمد را با دو شهید دیگر در امام زاده عبدالله دفن کرده اند. برادر شهید قندچی گفت: «بعد از این که فهمیدیم احمد را در مسگر آباد دفن کرده اند با خانواده شریعت رضوی و بزرگ نیا به مسگر آباد رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را مخفیانه به امام زاده عبدالله بردیم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپردیم.» در جریان درگیری 16 آذر عده زیادی از دانشجویان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمایشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله باران دقیقه ای سکوت، دانشکده را فرا گرفت. ناگهان میان سکوت ناله بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ها فرو رفت و از چشم بیش تر دانشجویان اشک جاری شد. ناله های بلند سوزناک می فهماند که عده ای مجروح شده اند و در همان جا افتاده اند. اولیای دانشکده، مستخدمان و چند نفری از دانشکده پزشکی می خواستند مجروحان را به پزشکی برده معالجه کنند ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع این کار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. بدین ترتیب سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاه های تهران و اغلب شهرستان ها در اعتصاب کامل به سر بردند؛ حتی بسیاری از دبیرستان ها هم با تعطیل کردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهیان در تظاهرات علیه فجایع 16 آذر و سفر نیکسون به تهران شرکت کردند. برای کم رنگ کردن واقعه 16 آذر، جنایت کاران شروع به سفسطه کردند. در مقابل خبرنگاران گفتند که: «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک نمودند و تصادفا سه نفر کشته شد.» در همان روزها یکی از مطبوعات نوشت: «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس دانشجویان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!» رژیم برای این که واقعه 16 آذر زودتر از یادها برود از برپایی مراسم یادبود شهدا جلوگیری کرد. برادر شهید شریعت رضوی می گوید: «بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط 300 کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هر کس می خواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل می کردند.» برادر شهید بزرگ نیا نیز می گوید:«از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد می خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسؤول باشم.» درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح ورود نیکسون یکی از روزنامه ها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده ای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانی ها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر می آید یا کسی از زیارت بازمی گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می شود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی می کنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.» منابع: 1- خاطرات شهید چمران 2- روزنامه کیهان آذر 58 3- روزنامه اطلاعات آذر 58 4- روزنامه جمهوری اسلامی آذر قطعا خدا با من است و گرنه... می مردم... در این خیابان های پرت که هیچ چراغی روشن نیست! |
|||
12-08-2012, 12:52 AM
ارسال: #138
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
برگشت به فرهنگ ریشهدار ایرانی
----------------------------------- در جهان پرچالشی زندگی میکنیم. جهانی سرشار از نشانههای مبارزهی دو نیروی راستی و دروغ. ایران در میان این کشاکش کجاست و ایرانی در این کشمکش چه خویشکاری(:وظیفهای) دارد؟ در این جهان که هر دم به سوی دانشهای پیچیدهی کاربردی، اجتماعی و سیاسی پیش میرود، ایرانی چه باید بکند تا از این کاروان پس نماند و چه باید بکند تا خود بتواند دانش و خردمندی بیافریند؟ پرسش این است که ایرانی در کجای هنجار جهان کنونی ایستاده است و آیا جایی که ایستاده، جایگاه راستین اوست؟ ایرانی هنجار نوین جهانی را چگونه میبیند و در راه رسیدن به آن، چه تلاشهایی کرده، و یا چه کوتاهیهایی از او سر زده است؟ بیگمان پاسخ به این پرسشها، بنیادیترین و بزرگترین چالشها را برای ایرانیانی که چشم به راه پیشرفت سرزمینشان هستند، به وجود آورده است. ایرانیای که میهن خود را دوست دارد و دلش میخواهد میهناش در جهان بدرخشد و جایگاه والایی داشته باشد، اکنون به تکاپو افتاده که چه راهی در پیش گیرد که نه تنها به سربلندی برسد، بلکه بتواند به جهانیان خودی نشان دهد و فرهنگ و ویژگیهای راستین خود را به شیفتگان آن در جهان بشناساند و با سرافرازی فریاد برآورد که ایرانی دارای تاریخ و فرهنگی است که سرچشمهاش راستی و کردار بع آن، سرانجامش فرزانگی است. فرهنگ ایرانی راه به ایرانی نشان داده است. فرهنگی که دهها هزار راز و رمزهای نیکمنشانهی انسانی در خود نهفته دارد. فرهنگی که برای زندگی درست پیشنهادها و اندیشههای جانانهای دارد که شگفتی جهانیان را برانگیخته است. میتوان به سادگی نشان داد که هیچ اندیشهی نوینی نیست که در فرهنگ ما دربارهی آن گفتوگو نشده باشد. انسانهایی که میخواهند نواندیش باشند و نگاهی تازه به چالشها و پاسخ به پرسشهای بنیادین دارند، بیگمان باید از این فرهنگ دیرینه و پربار گلچینهایی برگیرند و همهی اندیشمندان جهان به این باور رسیدهاند و گفته و نوشتهاند که گریزی از آن نیست. این فرهنگ برجستهی چند هزار ساله، از ایرانی میخواهد تا آب، هوا، خاک و آتش را نیالاید. به گفتهی سادهتر، زمین و آنچه برای زندگی خود و همهی جانداران، هستی یافته را پاکیزه نگه دارد. اگر چنین میشد انسان جهانی، یکی از دشواریهای زندگیاش را پشت سر میگذاشت. در همهی ادبیات، تاریخ و آنچه از دانش و فرهنگ گذشتگان برای ما برجای مانده، سفارش شده است که: راست بگویید و به دروغ نگرایید. هر دروغ، دروغی دیگر میآفریند تا به جایی که شمار دروغها به گونهای شتابان، در زمانی کوتاه، مانند سیلی خانمانبرانداز همهی گروندگان به دروغ را با خود خواهد برد. و افزون بر این برپایهی آموزشهای اشوزرتشت، سرانجام راستی پیروز و دروغ نابود خواهد شد. در همهی نوشتههایی که از فرهنگ و ادب ما برجای مانده، به پایبند بودن به پیمان سفارش، و پیمانشکنی از ناشایستترین رفتارها دانسته شده است. پیمانشکنی، سامان و هنجار در پیوندهای هازمانی(:اجتماعی) را نابود میکند و چیزی از زندگی و باهم بودن انسانها برجای نمیگذارد. پهلوانی و جوانمردی، از دیگر ویژگیهایی است که انسان ایرانی به داشتناش میبالیده و اکنون نیز باید به آن ببالد. کاوش در استورهها و تاریخ ایران نشان میدهد که فرهنگ ایران سرشار از آیینها و نمادهای پهلوانی و جوانمردی است و در کتابهایی مانند شاهنامه، گذرها و راههای رسیدن به این بزرگیها، گام به گام آموزش داده شده است. شادی و شادی کردن برخاسته از فرهنگ انسانساز ایرانی است. ایرانی در درازنای تاریخ، حتا در تاریکترین روزگاران، شاد زیسته و برای هممیهناش، و همهی مردمان هفت کشور زمین، در دشوارترین روزگاران نیز آرزوی شادزیوی کرده است. «برو کار میکن، مگو چیست کار/ که سرمایهی جاودانیست کار»، از دیگر سفارشهای این فرهنگ بیمانند است. کشاورزی در اوستا از برترین کارها شمرده شده است. بارها و بارها در پندنامهها و داستانهای ایرانی از مردم خواسته شده که در نو گرداندن جهان، سازندگی میهن و انجام کار درست که در راه پیشرفت و بینیازی انسانها و برای مردم باشد، سستی و کوتاهی نکنند. پیروی از قانون از دیگر فرمانهای این فرهنگ است. یکی از نشانههای رفتار به فلسفهی «اشا»، گرامیداشت و پیروی از قانونهای هازمانی است که پایهی دادگری و هنجار است. سرچشمهی همهی ناهنجاریهای هازمانی، سرپیچی از قانون است و بیدادها از همین نادیده گرفتن قانون برمیخیزد. دهها نمونهی دیگر از این ویژگیها میتوان برشمرد. انسان نوین امروزی که به خود و جهان هستی مهر میورزد، دیگر به این باور رسیده است که اگر بخواهد زندگی روی زمین برجای بماند و این زندگی درست و خوب باشد، نگاهش را باید دگرگون کند و به فرهنگ انسانی و برابر با هنجار هستی برگردد، فرهنگی که ریشههای در ایران است. ما که خود گهوارهی این فرهنگیم در این راه چه کردهایم؟ ---------- امردادنیوز همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
12-13-2012, 12:58 PM
ارسال: #139
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
21 آذر ماه سالروز نجات آذربایجان (بخش یکم)
----------------------------------- روز 21 آذر براي مـردم آذربايجان داراي دو مفهوم و خاطرهي متفاوتي است. 21 آذر سال 1324 روز جدا شدن آذربايجان از پيكر ايـران، و 21 آذر سال 1225 روز نجات و برگشت آذربايجان به دامن مام وطن. موضوع جداسازي آذربايجان سابقهاي طولاني دارد، چون در سنوات اخير موضوع جدايي آذربايجان از ايـران مورد ادعاي گروهكهاي وابسته تجزيهطلب و متقابلا مورد مخالفت اكثريت مـردم آذربايجان و ساير هموطنان ايراني قرار گرفته، به جهت اطلاع نسل جوان كه احتمالا از سوابق تاريخي اين موضوع ممكن است بياطلاع باشند لازم است كه مختصر اشارهاي به سابقه امر داشته باشیم: منطقهي آذربايجان به علت داشتن وسعت خاك و آبادي و شرايط اقليمي و سوق الجيشي از قرنها قبل هميشه مورد نظر [و طمع] امپراتوري روسيهي تزاري و امپراتوري عثماني بوده و در تعقيب هدف تصرف و توسعهي ارضي، منطقهي آذربايجان بارها مورد تهاجم و تصرف اين دو همسايهي متجاوز قرار گرفته است. روسيهي تزاري طي چندين سال جنگ بالاخره بر طبق دو قرارداد تحميلي (گلستان به تـاريخ دوم آبان ماه سال 1192 خورشيدي برابر بـا 24 اكتبر سال 1813 ميلادي و تركمنچاي به تـاريخ اول اسفند سال 1206 خورشيدي برابر بـا 21 فوريه سال 1828 ميلادي) دولت ايـران مجبور به پرداخت غرامت جنگي و دادن امتيازات نظامي و سياسي و اقتصادي و محدوديت ايـران در تملك بحر خزر، و از دست دادن بخش بزرگي از خاك ايـران به نام اران (جمهوري آذربايجان امروز) بـا 17 منطقه (ايالات، ولايات و خانات) به شرح زير گرديد: قرهباغ، گنجه، شكي، شيروان، قبه، دربند، بادكوبه، گوگچاي، ايروان، نخجوان، آغداش، تفليس، گروسي، بولاخ، لنگران، ساليان، اردوباد، (علاوه بر منطقه اران، تمام داغستان و گرجستان و قسمتي از مغان و آستارا و تالش). امپراتوري عثماني به لحاظ رقابت بـا روسيهي تزاري بر سر تملك آذربايجان و به طور كلي درگيري بـا روسيه و ساير كشورهاي مسيحي اروپا، قبل از شروع جنگ اول جهاني در صدد توسعه نفوذ و قدرت خود برآمد، به همين منظور اقدام به ترويج دو مرام يا ايدئولوژي نمود: الف) پان تركيسم يا پان تورانيسم براي اتحاد كشورهاي ترك و تركزبان ب) پان اسلاميسم براي اتحاد كشورهاي مسلمان و عرب بـا شروع جنگ اول جهاني دو امپراتوري روسيه و عثماني كه جزء طرفين جنگ بودند، بـا وجود اعلام بيطرفي ايـران، جنگ را به داخل خاك ايـران و منطقهي آذربايجان كشاندند و در طول مدت جنگ، چندين بار آذربايجان بين قواي روسيه و عثماني دست به دست گشت و صدمات و خسارات مالي و جاني زيادي به مـردم آذربايجان وارد آمد. در سال 1918 ميلادي كه ارتش عثماني در آذربايجان بود، دولت عثماني به جهت توسعه قدرت خود و جلب حمايت مـردم آذربايجان شروع به تبليغ شديد و طرحريزي اجراي مرام پان تركيسم و جدا كردن آذربايجان از ايـران و الحاق آن به خاك كشور خود كرد. بدبختانه حكومت مركزي ايـران به قدري ضعيف و ناتوان بود كه قادر به حفظ امنيت و نگهداري پايتخت نبود، چه برسد كه بتواند آذربايجان را در مقابل مطامع و دسايس بيگانگان حفظ بكند، اين تنها مـردم آذربايجان بودند كه در مقابل نظر و هدف دولت عثماني و اجراي طرح پانتركيسم مخالفت شديد خود را در مورد تجزيه آذربايجان نشان دادند. در آن موقع شيخ محمد خياباني و يارانش از قبيل نوبري و اميرخيزي يك گروه سياسي را تشكيل داده و در راه حفظ استقلال ايـران فعاليت ميكردند. اين گروه بـا ايراد سخنراني و نشر روزنامه، مـردم را از مقاصد شوم تركهاي عثماني مطلع كرده و براي مقابله بـا تجزيهي آذربايجان از ايـران، مـردم را دعوت به مبارزه ميكردند. به همين جهت دولت عثماني شيخ محمد خياباني را دستگير و مدت يك سال به قارص تبعيد كرد. به هر حال در مقابل ايستادگي مـردم و همچنين شكست امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول، طرح پان تركيسم و تجزيهي آذربايجان بينتيجه ماند. بـا وجود اين كه بعد از جنگ اول جهاني دو امپراتوري روسيه و عثماني از بين رفتند و دو دولت اتحاد جماهير شوروي و جمهوري تركيه به جاي آنها بوجود آمد. ولي متاسفانه اين دو دولت نيز همچنان فكر و سياست اسلاف خود رادر مورد تصرف آذربايجان در سر داشتند. بـا روي كارآمدن رضاشاه و ايجاد ثبات و تحكيم در ايـران، چندين سال اسم و موضوعي به نام جدا شدن آذربايجان از ايـران وجود نداشت. بدبختانه بـا شروع جنگ دوم جهاني و اشغال ايـران از طرف قواي متفقين، اين بار ارتش شوروي منطقهي آذربايجان را متصرف شد و بـا تشكيل حزب توده در ايـران و تبليغ مرام كمونيستي، در جهت تجزيهي آذربايجان اقدام به تشكيل «فرقهي دموكرات آذربايجان» كرد. در تـاريخ 21 آذر سال 1324 خورشيدي بـا خلع سلاح و تسليم ارتش ايـران، اقدام به تشكيل حكومت خود مختار آذربايجان، در راستاي الحاق آن به جمهوري آذربايجان شوروي نمود. در تشكيل اين حكومت اكثريت قريب به اتفاق مـردم آذربايجان كوچكترين دخالتي نداشتند. اين فقط قدرت دولت و ارتش اتحاد جماهير شوروي بود كه توانست به دست تعدادي از افراد فريب خورده و يا خود فروخته و همچنين عدهاي از افراد ستون پنجم خود به نام مهاجرين قفقازي يك حكومت پوشالي و غير مردمي و غير ايراني را به وجود آورد. ولي خوشبختانه و بـا مساعد شدن اوضاع سياسي بـا حركت نيروي نظامي ايـران به سمت آذربايجان، مـردم خطهي آذربايجان قيام كرده و بـا در دست گرفتن اسلحه در تـاريخ 21 آذر 1325 خورشيدي حكومت دموكرات آذربايجان را از پا درآوردند. ------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
12-15-2012, 12:48 AM
ارسال: #140
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
21 آذر ماه سالروز نجات آذربایجان (بخش دوم)
----------------------------------- بعد از سال 1325 تـا فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به لحاظ اوضاع سياسي جهان تقريبا از موضوع تجزيهي آذربايجان خبري نبود. بـا فروپاشي دولت كمونيستي شوروي و آزاد شدن كشورهاي مستعمره شده از طرف شوروي از جمله جمهوري آذربايجان، تركيه موقعيت را براي بسط نفوذ خود در كشورهاي ترك و تركزبان آسياي ميانه مخصوصا در جمهوري آذربايجان (اران سابق) مناسب ديد. بـا وجود اين كه خود تركيه از لحاظ اقتصادي و اجتماعي و سياسي با هزاران گرفتاري و مشكلات دست به گريبان بود، ولي بـا صرف مبالغ زياد و ايجاد مراكز صنعتي و اقتصادي و اعزام مستشاران مالي و نظامي، به اصطلاح جاي پايي براي خود تدارك ميديد و در به قدرت رسانيدن يك فرد صددرصد معتقد به مرام پان تركيسم به نام ابوالفضل ايلچي بيگ نقش عمدهاي را به عهده گرفت. ايلچي بيگ به تحريك پانتوركيستهاي تركيه ادعاي يكي بودن و يكي شدن دو آذربايجان را كرد و به شدت شروع به تبليغ نمود و عدهاي را به نام آذربايجانيهاي جدايي خواه و استقلال طلب در اروپا و آمريكا و كانادا به راه انداخت. به طور قطع نقشهي تسلط بر منطقه و به دست گرفتن بازار اقتصادي، مخصوصا استيلا بر منابع عظيم نفت قبلا از طرف دول غرب طرحريزي شده بود و گرنه تركيه به تنهايي توان چنين ادعاهايي را نداشت. غرب بـا به راه انداختن نيمچه كودتاي ساختگي، ايلچي بيگ را بركنار و يك چهره بسيار موثر و بـا تواني به نام حيدر علي اوف را به جاي او گماشت، حيدر علياوف به عنوان يك كمونيست شناخته شده بـا داشتن سوابق عضويت در دفتر سياسي حزب كمونيست (پوليت بورو) و عضويت در سازمان جاسوسي و ضد جاسوسي (كا.گ.ب) و معاونت نخست وزير كه در به زنجير اسارت كشيدن و كشتارهاي دسته جمعي ملتها نقش بسزايي داشته به عنوان رييس جمهور آذربايجان در جهت برآوردن خواستهها و حفظ منافع غرب، زمام امور را به دست گرفت. طي چندين سال گذشته عدهاي مزدور از طرف پانتركيستهاي تركيه و جمهوري آذربايجان در اروپا و آمريكا و كانادا راه افتاده و بـا برگزاري سمينارها و كنگرهها و نشر مقالات و كتابها و مصاحبههاي راديويي و تلويزيوني ادعا ميكنند كه آذربايجاني ترك نژاد و ترك زبان است و بـا ايـران و ايراني هيچگونه وابستگي ندارد. حكومت ايـران به زور و به جبر آذربايجان را تصرف كرده و در حق ملت آذربايجان همه نوع ظلم و ستم و اجحاف را روا داشته، بنابراين ملت آذربايجان خواهان استقلال و جدا شدن از ايـران و پيوستن به خواهران و برادران آن سوي مرز [رود ارس] است !! به شهادت تـاريخ در تمام دوران گذشته چنين حركتهايي هميشه از طرف بيگانگان در جهت منافع خودشان ايجاد و حمايت شده، به عبارت ديگر موضوع تجزيه و جدا شدن آذربايجان از ايـران ريشه در خارج داشته و هيچوقت حتا اقليتي از مـردم آذربايجان خواهان چنين موضوعي نبوده و نيستند كه نمونه بارز آن قيام مـردم آذربايجان در 21 آذر سال 1325 بود كه هنوز عدهي زيادي هستند كه شاهد آن حوادث و روزها بودند. در مورد طرح تجزيهي آذربايجان و دخالت و عامليت حزب توده و پيشهوري، نوشته افرادي چون دكتر جهانشاهلو افشار (معاون اول پيشهوري) و دكتر عنايتالله رضا و عدهاي از افراد بـا وجدان و بـا شرف ديگر كه پي به دسيسه و نيرنگ بيگانگان برده و از راهي كه به اشتباه در پيش گرفته بودند برگشته و بـا افشاگري، حقايق را بـا مـردم در ميان گذاشتند. و يا اعتراف و نوشته خيلي از سران حزب توده كه صريحا به آلت دست دولت شوروي بودن وخيانت خود اعتراف كردهاند، مدارك مستند و شواهد گويايي است !! ولي متاسفانه امروز هم ميبينيم كه عدهاي انگشت شمار در جهت حفظ منافع و اهداف بيگانگان در جهت تجزيهي آذربايجان فعاليت ميكنند و بـا كمال وقاحت روز 21 آذر 1324 را روز قيام مـردم آذربايجان براي كسب استقلال و پيشهوري را به عنوان قهرمان و خادم ملت ايـران قلمداد ميكند. به اين افراد بايد گفت آذربايجاني در چهارچوب تماميت ارضي ايـران ولو در تحت بدترين شرايط هم قرار بگيرد چون خود را ايراني و ايـران را از آن خود ميداند، بنابراين به هيچوجه حاضر به قبول سلطهي تركيه و يا جمهوري آذربايجان نيست. ----- پایان همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
نقش علی بابا در بازار جهانی و واردات از چین | greenworld | 0 | 187 |
05-27-2023 05:02 PM آخرین ارسال: greenworld |
|
مخترعین و نخبگان ایرانی در راه مذاکره با شرکت رنو فرانسه | سینا عدنانی | 1 | 464 |
09-09-2018 01:19 PM آخرین ارسال: mahdir938 |
|
در محل شما چه چیزی فراوان است؟ | cooch | 31 | 4,633 |
06-01-2018 03:04 AM آخرین ارسال: amir_sky |
|
راه اندازی بستر تولید پودر میوه در منزل | uhanna | 0 | 591 |
02-04-2018 03:17 AM آخرین ارسال: uhanna |
|
چطور تو ایران سرمایه مونو در عرض یک سال ده برابر کنیم؟ | shokrgozar | 7 | 1,438 |
09-01-2017 09:53 AM آخرین ارسال: sh44 |
|
دوستانی که در زمنیه بازاریابی تجربه دارن لطفا" راهنمایی بفرمایند . | javadse | 2 | 1,002 |
07-08-2017 04:00 PM آخرین ارسال: شایان21 |
|
اولین سودهائی که در فعالیتهامون داشتیم | jahanagahi | 115 | 34,945 |
05-18-2017 01:21 AM آخرین ارسال: مهندس نرم افزار |
|
چجوری میتونم درامدمو به 5 میلیون در ماه برسونم؟ | shokrgozar | 0 | 547 |
02-20-2017 04:14 PM آخرین ارسال: shokrgozar |
|
چطور از امکان خم کردن چوب و MDF و PVC پول در بیارم؟ | Benhour | 1 | 1,405 |
10-23-2016 12:43 AM آخرین ارسال: Benhour |
|
مشورت و راهنمایی در مورد کار کانون تبلیغاتی و بسته بندی؟ | sepehrplus | 2 | 848 |
09-28-2016 03:02 PM آخرین ارسال: habib tousi |
|
تاریخ تولد بچه های انجمن! | MARYAR | 331 | 41,532 |
08-10-2016 02:00 PM آخرین ارسال: mahdie.sfi |
|
![]() |
اگه میدونستی در رسیدن به هدفت(ثروت)هیچ شکستی وجودنداره اولین قدم که برمیداشتی چی بود | SAMIRA | 71 | 16,244 |
05-23-2016 02:08 AM آخرین ارسال: poldar |
یه سوال در باره شخصی که اهل ریسک و تغییر نیست | mortaza_max | 13 | 3,289 |
02-15-2016 02:59 PM آخرین ارسال: نیما روشنگر1 |
|
شروع یه کار گروهی/ کار در وب | mohammad.b | 17 | 3,732 |
11-20-2015 08:49 PM آخرین ارسال: فاطیما14 |
|
![]() |
جذب همکاری در آموزشگاه جدید انجمن | MARYAR | 33 | 10,511 |
09-25-2015 10:31 PM آخرین ارسال: vlvl |
بیان خاطرات ضرر و زیانهایی که در فعالیتهامون داشتیم (برای عبرت دیگران ) | hasan-f | 26 | 7,908 |
09-22-2015 11:23 AM آخرین ارسال: سلطان ایده |
|
تایپ در منزل | صدفی | 1 | 564 |
09-08-2015 11:16 PM آخرین ارسال: hs6467 |
|
به دنبال ایده در زمینه کامپیوتر | rezakakaei | 4 | 1,527 |
06-07-2015 09:36 AM آخرین ارسال: rezakakaei |
|
![]() |
میزبانی از یکدیگر در شهرمان | cooch | 3 | 503 |
05-09-2015 03:26 PM آخرین ارسال: cooch |
حداقل یکبار در زندگی این کارها را انجام دهید | بيلا بالا | 4 | 983 |
03-06-2015 02:45 PM آخرین ارسال: samiar afshari |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 93 مهمان