ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی زمان کنونی: 07-08-2024, 09:35 PM |
|||||||
|
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
|
07-07-2012, 12:37 AM
ارسال: #81
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
بابک, مازیار و افشین ... داستانی از جنس آزادگی و خیانت
---------------------------------------- بخش پنجم مازیار مازیار (مهزیار، مه ایزد یار)، پسر قارن حاکم طبرستان، در سال 224 ه.ق بر ضد خلیفه قیام کرد. او متولد شهریار کوه ازنواحی شمال سمنان، از اسپهبدان طبرستان و از پیشوایان فرقه خرم دینان بود. پس از مرگ قارن او وارث حکومتی شد که از پدر به ارث برده بود. قیام مازیار که مقارن پایان عهد بابک روی داد، در راستای شورش خرم دینان بود. این نهضت که شاهزاده طبرستان بدان دامن زد و زمینه آن در بین عامه اهل طبرستان از قبل و شاید تا حدی تحت تأثیر نهضت بابک فراهم شده بود در واقع صورت یک نهضت روستایی، ضد فئودالی و ضد عربی داشت که شاهزاده طبرستان - مجوسی مرتد در طرز تلقی دستگاه خلیفه - هم در رأس آن بود مازیار بن قارن شاهزاده محلی طبرستان و وارث حکومت و قسمتی از جبال آن نواحی بود که کوه قارن خوانده میشد و آن ناحیه جنوب شهر ساری واقع بود. آیین زرتشت و شاید برخی عقاید مزدکی که تا حدی واکنش روح عامه در برابر سلطه آیین رسمی - اسلام - بود، از دیر باز در این نواحی باقی مانده و تا مدتها بعد از سرکوبی قیام مازیار هم در بین بیشتر مردم این کوهستانها رایج بود. مازیار چون در آغاز حکومت محلی خویش که آن را از پدر به ارث برده بود با مخالفت خویشان نزدیک مواجه شد، بی هیچ الزام و ضرورتی به بغداد رفت. او به درگاه مأمون خلیفه راه یافت و به دست مأمون، اسلام آورد. خلیفه هم او را محمد نامید و حکمرانی نواحی تحت حکومت پدرانش را در جبال طبرستان، به او واگذار کرد. در زمان قیام بابک، مازیار تمایل خود را برای متحد شدن و برقراری ارتباط با رهبر خرم دینان ابراز کرد و قرار بود دیداری بین این دو صورت گیرد که با کوتاهی بابک و دسیسه های اطرافیان میسر نشد. با حمایت خلیفه مازیار عازم طبرستان شد و خود را شاه خواند و مردم را مجبور به بیعت باخود کرد. در مدت کوتاهی شاپور را مغلوب کرد. قدرت و نفوذ مازیار گردنکشان و سران را ناراضی می کرد فلذا با نوشتن نامه هایی به خلیفه شکایت کردند. خلیفه نامه ای به مازیار نوشت و وی را فراخواند اما مازیار به بهانه ی جنگ با دیلمان عذرخواست. خلیفه منجم خود را با نوکر ویژه ی خود نزد مازیار فرستاد تا او را به بغداد آورد. مازیار با نقشه ای آنقدر ناامنی ایجاد کرد تا انها به اهمیت کار وی پی ببرند. در اینجا دیداری با منجم ایرانی داشت و مذاکراتی محرمانه صورت گرفت. قرار شد دو نفر از قضات نزد مامون برای شهادت اوضاع فرستاده شوند. قاضی رویان و قاضی آمل همه چیز را بر اساسی که مازیار خواسته بود به خدمت خلیفه رساندند. اما در نهان قاضی آمل همه چیز و قصد مازیار را برای خلیفه برملاکرد. مازیار ظاهرا اسلام آورده بود اما در باطن می خواست مردم را به کیش گذشته برگرداند و کسانیکه مخالف این نظر بودند از دم تیغ می گذراند. قاضی آمل با برگشتن از نزد خلیفه مردم را بر علیه مازیار تحریک کرد و شورشی بر پاشد. مازیار برای دفع این شورش شتافت و دشمنانش را سرکوب کرد. گویند مازیار دستور داد مساجد را خراب کنند و به احیاء رسوم زردشتی همت گماشت. مسلمانان را برکنار و به جای ایشان خرم دینان و زردشتیان را برکار نهاد و کشاورزان را بر علیه اربابان شوراند. در عین حال به سرعت مشغول ترمیم حصارها و باروهای شهرهای شمال گردید.زیرا می دانست دیر یا زود جنگ در پیش خواهد بود. در این زمان خراسان در دست خاندان طاهر بود که برای جاه و مقام و ثروت با خلیفه یا هر کس دیگر کنار می امدند. در این میان اختلاف میان افشین و خاندان طاهری باعث شد در نهان مازیار را بر علیه خلیفه بشوراند. افشین می دانست طاهریان از پس مازیار بر نمی ایند و امیدوار بود با سرکوب مازیار توسط خود مانند قیام بابک موقعیت خود را مستحکم کند. نکته ی قابل تامل در این جریان ان است که خلفا در این مدت آنقدر بر مردم ستم کرده بودند که هر کس پرچم طغیان برمیداشت مردم گرد وی جمع می شدند حتی اگر مانند مازیار مردم را به ایین سابق زردشتی فراخواند! در این زمان خلیفه خواسته بود مازیار خراج خود را از طریق طاهریان و خراسان نزد خلیفه بفرستد.اما مازیار نپذیرفت عاقبت کار این دو به جنگ منتهی شد. با این اوصاف نامه های اعتراضی از مسلمانان این ناحیه برای خلیفه فرستاده شد. خلیفه نیز عبدالله بن طاهر را بر علیه مازیار به طبرستان فرستاد. مخالفان مازیار شروع به تحریک مردم کردند نتیجه سخت گیری بیشتر بر مسلمانان بود و این اشتباه فاحش برای فرمانروایی که به زودی تصمیم به جنگ با دشمن خارجی دارد یعنی عدم امنیت داخلی و حمایت مردمی. نتیجه ی این رفتار نابخردانه آن بود که با رسیدن لشکریان خلیفه و خراسان نارضایان با ایشان ارتباط برقرار کرده تصمیم به تسلیم گرفتند. شورش به شهر ساری نیز کشیده شد و باعث آزادی زندانیان و رهایی شهر از دست عمال مازیار شد. خبر شکست در سرحد گرگان و سازش قارن با نیروهای خلیفه, قیام مردم ساری و ورود نیروهای خلیفه به ساری مازیار را در ناراحتی و اندوه فروبرد. در این زمان خبر سازش برادرش کوهیار با لشکر دشمن به گوش وی رسید. این خیانت برای حب جاه و مال بود. قرار شد کوهیار برادر خود مازیار را تحویل دهد بشرط آنکه حکومت مازندران از ان وی باشد. دری سردار مازیار با رشادت بسیار جنگید ارزش کار وی از مازیار خیلی بیشتر بود زیرا مازیار برای به دست اوردن سرزمین و قدرت تحت لوای اندیشه ی نیاکان جنگید و زمانیکه دستگیر شد حاضر به کنار امدن با خلیفه بود اما دری تنها برای رهایی وطن از چنگال دژخیمان عباسی و اعاده ی استقلال ایران به مبارزه پرداخت. وی در جنگ اسیر شد و ابتدا برادرش را در مقابلش سر بریدند و سپس دست و پاهای وی را بریدند و سرش بریدند. نکته ی قابل تامل انکه وی حتی یک ناله نیز نکرد. خاندان مازیار و قصر وی تسخیر شد و با خیانت برادرش مازیار نیز به دست لشکر مسلمین افتاد کوهیار برادر خیانتکار برای سپردن اموال مازیار به اعراب با جمعی از نیروهایش راهی شده بود که یاران بازمانده ی مازیار بر آنها حمله کرده و وی را به جرم خیانت به برادر کشتند و آرزوی حکومت بر طبرستان را با خود به گور برد. مازیار را در صندوقی محبوس راهی بغداد کردند. در این زمان عبدالله بن طاهر برای آنکه ارتباط افشین با مازیار را برای خلیفه برملاکند وی را همراهی می کرد. در یک ترفند مازیار را با شراب مست نمود و اطلاعات ذیقیمتی از وی به دست آورد. مبنی بر انکه افشین قصد دارد خلیفه و پسران هارون و جعفر را در مهمانی منزلش به قتل رساند. در این زمان افشین بعد از واقعه ی بابک خرم دین قدرت رو بفزونی یافته بود و احساس می کرد خلیفه در ماجرای مازیار به وی بدبین شده تصمیم گرفت به بلاد خود فرار کند اما بعد پشیمان شد و تصمیم گرفت خلیفه و اطرافیانش را در مهمانی به قتل رساند. نامه ی عبدالله بن طاهر در همان روز موعود به خلیفه رسید و وی بدون آنکه برملاکند از این ماجرا باخبر است خود تنها به مهمانی رفت و سپاهیانی آورد. با صدای یکی از سپاهیان پشت پرده ی افشین خلیفه وی را گرفت و سپاهیانش باقی را کشتند. در روز ورود مازیار نامه های افشین و روابط این دو بر ملا شد. در یک دادگاه افشین محکوم شد و سپس مازیار متهم شناخته شد و 450 ضربه شلاق به وی زدند و بدین صورت او نیز کشته شد. افشین را به قولی مسموم و بقولی در نتیجه ی گرسنگی کشتند. آنگاه جسد هر دو را بر دار زدند. ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-09-2012, 09:47 PM
ارسال: #82
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
قبل از آریایی ها چه اقوامی در ایران می زیستند؟
-------------------------------------------------- آریایی ها اقوام مهاجری بودند که از شمال اوراسیا و روسیه به خاطر سردی هوا و کمبود آذوقه و افزایش جمعیت به سمت جنوب کوچ کردند و بعد از طی مسافت های طولانی بخشی از آنها در فلات ایران حضور یافتند و با آشنائی که از دول همجوار آن پیدا کردند و نام آریا را بر خود نهادند، تشکیل دولت دادند. این نام در طول تاریخ طی تغییراتی که یافت در نهایت به ایران تبدیل شد و این نشانگر این است که این قبایل نام خود را برای ماندن در تاریخ به سرزمین ایران دادند. البته این اسکان و تشکیل دولت بدون درگیری و نزاع صورت نگرفت. چرا که قبل از ورود آریائی ها به فلات ایران مردم بومی در آن زندگی می کردند و با ورود این افراد نزاع هایی صورت گرفت که در نهایت مهاجمین غالب گشتند و در این سرزمین ماندگار شدند. و این جریان در هزارة دوم قبل از میلاد اتفاق افتاد. اما با کاوش هایی که باستان شناسان در ایران انجام داده اند و با توجه به آثاری که از گوشه و کناراین مرز و بوم بدست آورده اند، می توان فهمید که ایران از دیر زمان محل اسکان اقوام و قبایل مختلف بوده طوری که گفته می شود. نخستین ساکنان فلات ایران پس از خشک شدن دریای بزرگی که این فلات را فرا گرفته بود و پس از آغاز دوران خشکی که هنوز هم ادامه دارد، در حدود پانزده تا بیست هزار سال پیش از میلاد در زمین هائی که از آب بیرون آمده بودند و بواسطه خاک رسوبی، رودخانه ها حاصلخیز گشته بود، مردمی در کنار کوه های جنگلی در غارها می زیستند و این گونه زندگی اولیه کم کم رو به توسعه نهاد و انسان اولیه با بکارگیری ابزار آلات بدست آمده و ساختن سر پناه برای خود و اهلی کردن حیوانات دگرگونی هایی در زندگی ساده و اولیه خود ایجاد کردند و به مرور اجتماعات انسانی شکل گرفت، تا اینکه در هزاره چهارم قبل از میلاد مردمانی بومی در فلات ایران به صورت قبیله ای زندگی می کردند. هر چند که از این اقوام و قبایل آثار مکتوبی بدست نیامده، آثار بدست آمده از این تمدنها اغلب به صورت اشکالی است که با خطوط روی ظروف و آلات دیگر بصورت هیروگلیف نمایانگر تمدن این انسان های اولیه است. در مورد نام مردمانی که در ایران قبل از آریائی ها بودند باید گفت در منابع از نام اقوام و ملل مختلفی که در گوشه و کنار فلات ایران بصورت قبایلی زندگی می کردند، اشاراتی شده مثلا گفته می شود، قدیمی ترین محل سکونت بشری که در فلات ایران شناخته شده «سیلک» نزدیک کاشان در جنوب تهران است که علایم سکونت اولیه انسان در این موضع در پایه تپه ای یافت شده و به مردمان آن سیالک می گفتند. در دوره های بعد زندگی این افراد کم کم پیشرفت کرده طوری که آثار بدست آمده از این مناطق این امر را تأیید می کند. از مردمانی بنام کاسیان نیز نام برده می شود که در محوطة زاگرس مسکن داشتند و حتی به قول برخی محققان حکومت آنان شامل ناحیه اطراف همدان هم می شده است و در دوره ای برای حکومت بابل که در بین النهرین (عراق) بوده ایجاد مزاحمت می کردند. اثرات عمیقی در تاریخ بابل و ایلام از خود به جای گذاشتند در دوره هزاره سوم قبل از میلاد بخشی از ایران تحت سیطره تمدن ایلامی در می آید و حتی این مردمان تا قلب نجد ایران نفوذ می یابند و مد ت هایی جزو ساکنان این فلات محسوب می شوند. باز از منابع بابلی استفاده می شود که در منطقه سرحدی آنان با ایران قبایلی همچون ایلامیان، کاسیان لولویی ها و گوتی ها زندگی می کردند. به طور کلی می توان گفت که در فلات ایران از هزاره چهارم قبل از میلاد آثار تمدنی بدست آمده و نشان از آن دارد که این سرزمین متمدن منطقه غیر مسکونی نبوده، منتهی این سرزمین تا قبل از حضور آریائیها از یک دولت متمرکز و فراگیر بی نصیب بوده و کسانی که در این قلمرو می زیستند، زندگیشان بصورت قبایلی و اکثرا کوچ نشین بوده و لذا این امر باعث شده که آریائی ها در تاریخ ایران برجسته باشند و چون بانی دولت فراگیر در فلات ایران شدند و این در زمانی بود که قبایل قبلی و بومی ایران انسجام و وحدت کاملی نداشتند و با اندک درگیری با مهاجمین آریائی مغلوب می شوند و حتی در دوره های بعدی جذب آنها شده و تمدن آریائی را بوجود می آورند. بنابراین قبل از آریائی در سرزمین ایران اقوامی چون، مردم سیالک در کاشان، مردم تپه حصار در دامغان، مردم تپه گیان در نهاوند، مردم تپه جمشید در شمال الیشتر و مردم تپه بدهورا در ۷۰ کیلومتری غرب همدان،مردم تپه حسنلو در ارومیه و مردم تپه مارلیک در گیلان زندگی می کردند و هر کدام برای خودشان زندگی می کردند و همانطور که گفته شد وحدت و انسجام نداشتند و لذا صاحب تشکیلات منسجم و یکپارچه سیاسی هم نبودند. همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-09-2012, 10:29 PM
ارسال: #83
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به جایگاه موسیقی در ایران
--------------------------- بخش دوم گسترش دین اسلام و تسخیر کشورهای وسیع متمدنی، مانند ایران و روم و مصر و تشکیل یک حکومت و گنجینههای هنری و علمی کشورهای گشوده شده از آن جمله ایران دستخوش بهم خوردگی و دگرگونی و احیانا نابودیها کرده. اما گاهی بر قسمتهایی که آثار پیشینش از بین رفته، اغلب از تمدن اسلامی یعنی تمدنی که از کشورهای متمدن پیش از خود بوجود آمده میتوان پی برد. زیرا تازیان که دارای فرهنگ و تمدن چشمگیر و پراهمیتی نبودند، در اثر تسلط براقوام متمدن، تحت تأثیر آن فرهنگها قرار گرفتند و پایه تمدن عظیم اسلامی گذارده شد. یکی از مواردی که کاملاً تحت تأثیر و نفوذ ایران قرار گرفت، موسیقی عرب میباشد، که تا پس از برچیده شدن دستگاه خلافت عباسی (۶۵۶ ه.ق برابر ۱۲۵۸ میلادی) این نفوذ و تأثیر برقرار ماند. بطوری که پس از این تاریخ سخ چیز در اثر تحول عظیم ششصد ساله اسلام بجا ماند: دین اسلام، تأثیر زبان عرب در زبان فارسی و برعکس و اختلاط و تأثیر موسیقی ایران در موسیقی عرب. لیکن در همان اوقات در روستاها و بیرون از شهرها، بویژه مردمانی که در پناه کوهستانها و کرانههای دریای مازندران بسر میبرند، موسیقی اصیل و خاص خود را تا حدی دست نخورده و دور از این درهم آمیختن نگاه داشتند که بعضی از آنها بهمان وضع بما رسیده است و ما امروز با داشتن آنها مانند گنجینهادبیات و هنری که از گذشته بیاد بود داریم، در خود احساس خوشوقتی و سربلندی مینماییم و بر ماست که اساس این موسیقی اصیل ایرانی را نگاهداشته و با کمال حزم و استادی آنها را هم آهنگ با تکنیکهای موسیقی امروزی نماییم. زیرا با وجود ارتباطی که بین موسیقی ایران و موسیقی مغرب زمین قائلند، باز موسیقی ایران نمیتواند از تئوریها و تکنیکهای موسیقی غرب پیروی کند. تازیان بادیه نشین که به پهنه شاهنشاهی ساسانی آمد و شد داشتند، هنر نوازندگی را از این کانون ذوق و نشاط با خود همراه میبردند، و مینویسند که «اعثی قیس» شاعر معروف عرب در دوره جاهلیت و سراینده یکی از قصائد معروف و غرای سبعه معلقه، درک دربار خسرو انوشیروان را نموده و نام سازهای ایرانی مانند: نای، سرنای، بربط، عود، چنگ، چغانه، ربات، تنبور، کمانچه و غژک، را به سرزمین عربستان برد. آلت موسیقی عرب در آن زمان دف (دایره) بیش نبوده، ترانه و سرود و آواز و سرودشان هم آوازی بود که شتربانان برای اشتران میخواندند که همان آواز (حدی) باشد. در حوالی رود فرات و نزدیکی مدائن دو شهر کوچک عرب نشین بنام «حیره» و «انبار» وجود داشت که امراء آن را از طایفه «لخمی» و تحت نفوذ دولت ساسانی بودند و بهرام پنجم (بهرام گور) شاهنشاه ساسانی از کودکی نزد نغمان بن مندز امیر حیره سپرده شد و پس از مرگ پدرش به کمک او و مندزین نعمان تاج و تخت شاهی را بدست آورد. حیره در طول سیصد سالی که مرکز این دولت و تحت نفوذ شاهنشاهی ساسانی بود، ترقی و پیشرفت زیادی پیدا کرد و مرکز شاعران بزرگ عرب و موسیقیدانان شد و همانطور که نفوذ این شهر در فرهنگ و ادب عربستان مؤثر بوده است، موسیقی و ادب و فرهنگ ایران نیز در این شهر کاملاً نفوذ کرد و از همین جا بسایر شهرهای عرب منتقل گردید. حجاز آواز حزین و بزمی بود که آن را نصب العرب مینامیدند و موسیقیدانان حیره شیوههای هنرمندانهتر این آواز را میدانستند و عود کاسه چوبی را نیز عربها از مردم حیره اقتباس کردند و بجای عود با کاسه پوست دار مزمر نامیده میشد و در حجاز معمول بوده بکار میبردند و همچنین در حیره چنگ و تنبور رواج داشت. کلمان هوارت مینویسد: «پیش از ظهور اسلام عربهای بادیه نشین شعر داشتهاند ولی تشکیل و بسط آن برما مجهول است. شاید طرز حرکت شتر هنگام راه رفتن و گذاردن پاهایش با آن همه نظم برروی زمین، موجد آهنگ «حدی» گشته است. آهنگی که شتربانان قافله، برای راندن و سرگرمی شترها میخواندند. بطور کلی باید گفته شود که امرا و حکام عرب در حالکیه اغلب از خوانندگان و نوازندگان تجلیل و تشویق میکردند، معهذا اشتغال به موسیقی را دونشان خود میدانستند و از این جهت بسیاری از خوانندگان و نوازندگان معروف عرب که شالوده گذاردن این هنر در آغاز اسلام میباشند، ایرانیان اسیری بودهاند که در جنگها به اسارت درآمده و بنام موالی در شهرهای عرب به کارهای سنگین واداشته شده بودند. موسیقیدانان معروف اعراب هم آنانی بودهاند که زیر دست موسیقیدانهای ایرانی و همین موالی تربیت گردیده بودند. مخصوصا در سده اول اسلامی، بیشتر از موسیقیدانها، با ایرانی اسیر و یا اولادان آنها، یا مردمان کشورهایی بودند که تحت نفوذ و هنر موسیقی و تمدن و فرهنگ ایران قرار گرفته بودند. ابولفرج اصفهانی در کتاب«الاغانی» نوشته است: «سعید ابن مسجع غلام بنی جمح از اهل مکه و مغنی بود. او یکی از بزرگترین استادان فن موسیقی بشمار میرود و بر سایرین تقدم داشت و نخستین کسی بود که نغمههای موسیقی ایران را با الحان و نغمات عربی تطبیق داد و بسیاری از نغمات موسیقی را از ایرانیان اقتباس و به عربی نقل و شایع کرد. به شام هم سفر نمود و الحان روم و نواختن بربط را آموخته بود. به ایران نیز آمده و موسیقی و آواز را تکمیل و نغمههای بسیاری آموخت و به حجاز برگشت و فن خود را اشاعه داد……» «ابن مسجح بر گروه ایرانی که مشغول ساختمان کعبه بودند، میگذشت، نغمه آنها را که به هنگام کار با آن ترنم میکردند، شنید و آن را به عربی نقل کرد. گویند خواجه ابن مسجح آواز تازهای از او شنید، پرسید این آواز را از که آموختی؟ پاسخ داد از ایرانیان نغمه پارسی را شنیده، آن را به عربی نقل نمودم. خواجه گفت: تو در راه خدا آزاد هستی ولی او از خواجه خود جدا نشد، و فن خویش را ترقی داد و در شهر مکه شهرت بسزایی یافت.» درباره این هنرمند مینویسند: او بقدری در حجاز و جزیره العرب معروف شد که بر او رشک بردند و تقریباً او نخستین مدرسه موسیقی را عملا در مدینه دایر ساخت و علمای منصب او را متهم ساختند که مسلمانان را منحرف میسازد و از مکه به دمشق اعزام شد. عموزاگان خلیفه مقدم او را گرامی داشتند و به دربار خلیفه معرفیش کردند. صدای ساز او خلیفه را خوش آمد و انعام فراوانی بدو بخشید. شاگرد او ابن محرز نیز مانند استادش برای فرا گرفتن موسیقی و نغمات ایرانی به ایران سفر کرده و بنا به گفته ابوالفرج اصفهانی این موسیقیدان عرب، کلمات و اشعار عربی را در الحان ایرانی میخوانده است ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-09-2012, 11:47 PM
ارسال: #84
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
منشور کوروش بزرگ
---------------- برگردان و ترجمه متن کامل این منشور: ۳۱. من شهرهای «آگادِه»(اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا»(اِش - نو - نَک)، «زَمبان»(زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو»(مـِ - تور - نو)، «دیر»(دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم. خط ۳۲. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همهٔ خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهٔ مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همهٔ مردم را به همبستگی فرا خواندم. با این که هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودن ِکورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بودهاست که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. خط ۳۳. هم چنین پیکرهٔ خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی خط ۳۴. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستین شان بازگرداندم، گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شدهاست. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میان دورود کشف شده، آمدهاست : «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آن که «اِسَگیلَه» و «اِزیدَه» را باز ساخت.» برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحهٔ ۱۵۶ مقالهٔ W. Eilers در کتاب شناسی. خط ۳۵. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.» در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئـُچَـنـْگـْه» (اَنـَغران / اَنارام) به معنای «روشنایی ِبی پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است. خط ۳۶. بی گمان در روزهای سازندگی، همگیِ مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهٔ مردم جامعهای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) ... خط ۳۷. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران … از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافتهای است که در مقالهٔ «دربارهٔ منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنبالهٔ بلافصل سطرهای پیشین نیست. خط ۳۸. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور-اِنلیل»(ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ... خط ۳۹. ... دیوار آجری خندق شهر را، خط ۴۰. ... که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛ خط ۴۱. ... به انجام رسانیدم. خط ۴۲. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ... خط ۴۳. ... کتیبهای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی) خط ۴۴. ... خط ۴۵. ... برای همیشه ! ------------ منشور کوروش در ایران در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران، منشور کوروش به رغم مخالفت دولت وقت بریتانیا برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش در آمد. برای بار دوم منشور حقوق بشر کوروش برای نمایش به مدت ۴ ماه در روز جمعه ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰ ساعت ۴:۲۵ دقیقه صبح تحت تدابیر امنیتی از بریتانیا وارد تهران شد. به همراه این منشور ویترین نمایش آن نیز آوردهشد. مذاکرات برای انتقال این اثر تاریخی از ۵ سال پیش آغار شدهبود که نهایتاً ۲ سال قبل موزه بریتانیا با انتقال آن به ایران موافقت کرد. ----------------------------- پایان همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-10-2012, 11:45 PM
ارسال: #85
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به پيماننامه های ننگین گلستان و تركمانچای
------------------------ بخش سوم متن معاهده گلستان اعلیحضرت قضا و قدرت، خورشید رایت، پادشاه جم جاه و امپراطور عالی دستگاه ممالک بالاستقلال کل ممالک آمپیریه روسیه و اعلیحضرت قدر قدرت، کیوان رفعت، پادشاه اعظم سلیمان جاه، ممالک بالاستقلال کل ممالک شاهانه ایران به ملاحظه کمال مهربانی و اشفاق علیٌتین که در ماده اهالی و رعایای متعلقین دارند رفع و دفع عداوت و دشمنی که بر عکس رأی شوکت آرای ایشان است طالب و به استقرار مراتب مصالحه میمونه و دوستی جواریت سابقه مؤکده را در بین الطرفین راغب می باشند، با حسن الوجه رأی علیٌتین قرار گرفته در انجام این امور نیک و متصوٌبه از طرف اعلیحضرت قدر قدرت پادشاه اعظم بالاستقلال کل ممالک روسیٌه به عالیجاه معلٌی جایگاه جنرال لیوتنال سپهسالار روسیٌه و مدیر عساکر ساکنین جوانب قفقازیٌه و گرجستان، ناظم امور و مصالح شهریه ولایات غوبرنای و گرجستان و قفقازیٌه و حاجی طرخان و کارهای تمامی ثغور و سرحدات این حدودات و سامان، امرفرمای عساکر سفاتین بحر خزر، صاحب حمایل الکساندر نویسکی ذی حمایل مرتبه اولین آنٌای مرتبه دار رابع عسکریه مقتدره حضرت گیورکی، صاحب نشان و شمشیر طلا المرقوم به جهت «رشادت و بهادری» نیکلای رتیش چف اختیار کلی اعطا شده و اعلیحضرت قدر قدرت والا رتبت، پادشاه اعظم، مالک بالاستقلال کل ممالک ایران هم عالیجاه معلی جایگاه، ایلچی بزرگ دولت ایران که مأمور دولتین روم و انگلیس بودند، عمده الامرا و الاعیان، مقرب درگاه ذی شأن و محرم اسرار نهان و مشیر اکثر امور دولت علیٌه ایران از خانواده و دودمان وزارت و از امرای واقفان حضور در مرتبه دویم آن، صاحب شوکت عطایای خاص پادشاهان خود از خنجر و شمشیر و کارد مرصع و استعمال ملبوس ترمه و اسب مرصع یراق میرزا ابوالحسن خان را که در این کار مختار بالکل نموده اند حال در معسکر روسیه و رودخانه زیوه من محال گلستان متعلقه ولایات قراباغ ملاقات و جمعیت نمودند. بعد از ابراز و مبادله مستمسک مأموریت و اختیار کلی خود به یکدیگر و ملاحظه و تحقیق امور متعلق به مصالحه مبارکه به نام پادشاهی عظام قرار و به موجب اختیار نامجات طرفین، قیود و فصول و شروط مرقومه را الی الابد مقبول و منصوب و استمرار می داریم: فصل اول- بعد از این، امور جنگ و عداوت و دشمنی که تا حال در دولتین علیتین روسیه و ایران بود به موجب این عهدنامه الی الابد مقطوع و متروک و مراتب مصالحه اکید و دوستی و وفاق شدید در بین اعلیحضرت قضا قدرت، پادشاه اعظم امپراطور مالک بالاستقلال کل ممالک روسیه و اعلیحضرت خورشید رایت، پادشاه دارا شوکت ممالک ایران و وارث و ولیعهدان عظام و میانه دولتین علیتین ایشان پایدار و مسلوک خواهد بود. فصل دویم- چون پیشتر به موجب اظهار و گفتگوی طرفین قبول و رضا از جانبین دولتین شده است که مراتب مصالحه در بنای اسطاطوسکوادپریز ندیم یعنی طرفین در هر وضع و حالی که الی قرارداد مصالحه الحالیه بوده است از آن قرار باقی و تمامی الکای ولایات خوانین نشین که تا حال در تحت تصرف هر یک از دولتین بوده کماکان در تحت ضبط و اختیار ایشان بماند، لهذا در بین دولتین علیتین روسیه و ایران به موجب خط مرقومه ذیل سنور و سرحدات مستقر تعیین گردیده از ابتدای اراضی آدینه بازار به خط مستقیم از راه صحرای مغان تا به معبر یدٌی بلوک رود ارس و از بالای کنار رود ارس تا ایصال و الحاق رودخانه کپنک چای به پشت کوه مقری و از آن جا خط حدود سامان ولایات قراباغ و نخجوان از بالای کوههای آلداگوز به دره لکر می رسد و از آنجا به سرحدات قراباغ و نخجوان و ایروان و نیز رسدی از سنور گنجه جمع و متصل گردیده، بعد از آن حدود مزبوره که ولایت ایروان و گنجه و هم حدود قزاق و شمس الدین لو را تا به مکان ایشیک میدان مشخص و منفصل می سازد و از ایشیک میدان تا بالای سر کوههای طرف راست طرق و رودخانه های حمزه چمن و از سر کوههای پنبک الی گوشه حدود محال شوره گل و از گوشه شوره گل از بالای کوه برفدار آلداگوز گذشته از سر حد محال شوره گل و میانه حدود قریه سدره وارنیک به رودخانه آرپه چای ملحق و متصل شده معلوم و مشخص می گردد و چون ولایات خوانین نشین طالش در هنگام عداوت و دشمنی دست به دست افتاده، لهذا به جهت زیاده صدق و راستی حدود ولایات طالش مزبوره را از جانب انزلی و اردبیل بعد از تصدیق این صلحنامه از پادشاهان عظام، معتمدان و مهندسان مأمور که به موجب قبول و وفاق یکدیگر و به معرفت سرداران جانبین، جبال و رودخانه ها و دریاچه و امکنه و مزارع طرفین تفصیلاً تجدید وتمیز و تشخیص می سازند آن را نیز معلوم و تعیین ساخته آنچه در تحریر این صلحنامه در دست و در تحت تصرف جانبین باشد معلوم نموده، آن وقت خط حدود ولایت طالش نیز بر اسطاطوسکوادپریز ندیم مستقر و معین ساخته هر یک از طرفین آنچه در تصرف دارد بر سر آن باقی خواهد ماند و همچنین در سرحدات مزبوره فوق اگرچیزی از خط طرفین بیرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفین هر یک طرف موافق بیرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفین هر یک طرف موافق اسطاطوسکوادپریز ندیم رضا خواهد داد. فصل سیم- اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم مالک بالاستقلال کل ممالک ایران به جهت ثبوت دوستی و وفاقی که به اعلیحضرت خورشید رتبت، امپراطور کل ممالک روسیه دارند به این صلحنامه به عوض خود و ولیعهدان عظام تخت شاهانه ایران ولایات قراباغ و گنجه که الآن موسوم به الیزابت پول است و الکای خوانین نشین شکی، شیروان، قوبٌه، دربند، بادکوبه و هر جا از ولایات طالش را با خاکی که الآن در تحت تصرف دولت روسیه است و تمامی داغستان، گرجستان، محال شوره گل، آچوق باش، کورنه، مینگرلی، آبخازی و تمامی الکا و اراضی که در میانه قفقازیه و سرحدات معینه الحاله بوده و نیز آنچه از اراضی دریای قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک آمپیریه روسیه می داند. فصل چهارم- اعلیحضرت خورشید رایت، امپراطور قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالک ایران به جهت اثبات این معنی که بنابر همجواریت طالب و راغب است که در ممالک شاهانه ایران مراتب استقلال و اختیار پادشاهی را در بنای اکید مشاهده و ملاحظه نمایند، لهذا از خود و از عوض ولیعهدان عظام اقرار می نمایند که هر یک از فرزندان عظام ایشان که به ولیعهدی دولت ایران تعیین می گردد هر گاه محتاج به اعانت و امدادی از دولت روسیه باشد مضایقه ننماید، تا از خارج کسی نتواند دخل در مملکت ایران نماید و به امداد و اعانت روس دولت ایران مستقر و محکم گردد، و اگر در سر امور داخله مملکت ایران فیمابین شاهزادگان مناقشتی دولت روس را در آن میانه کاری نیست، تا پادشاه وقت خواهش نماید. فصل پنجم- کشتیهای دولت روسیه که برای معاملات بر روی دریای خزر تردد می نمایند به دستور سابق مأذون خواهند بود که به سواحل و بنادر جانب ایران عازم و نزدیک شوند و زمان طوفان و شکست کشتی از طرف ایران اعانت و یاری دوستانه نسبت به آنها بشود. کشتیهای جانب ایران هم به دستور سابق مأذون خواهند بود که برای معامله روانه سواحل روسیه شوند و به همین نحو در هنگام شکست و طوفان از جانب روسیه اعانت و یاری دوستانه درباره ایشان معمول گردد. کشتیهای عسکریه جنگی روسیه به طریقی که در زمان دوستی و یا در هر وقت کشتیهای جنگی دولت روسیه با علم و بیدق در دریای خزر بوده اند حال نیز محض دوستی اذن داده می شود که به دستور سابق معمول گردد و أحدی از دولتهای دیگر سوای دولت روس کشتیهای جنگی در دریای خزر نداشته باشد. فصل ششم- تمام اسرایی که در جنگها گرفته شده اند یا اینکه به اهالی طرفین اسیر شده از کریستیان و یا هر مذهب دیگر باشند می باید الی وعده سه ماه هلالی بعد از تصدیق و خط گذاردن در این عهدنامه از طرفین مرخص و رد گردیده هر یک از جانبین خرج و مایحتاج به اسرای مزبوره داده به قرا کلیسا رسانند و وکلای سر حدات طرفین به موجب نشر اعلامی که در خصوص فرستادن آنها به جای معین به یکدیگر می نمایند اسرای جانبین را باز دریافت خواهند کرد و آنانکه به سبب تقصیر یا خواهش خود از مملکتین فرار نموده اند، أذن به آن کسانی که به رضا و رغبت خود اراده آمدن داشته باشند داده شود که به وطن خود مراجعت نمایند، و هر کس از هر قومی چه اسیر و چه فراری که نخواسته باشد بیاید کسی را با او کاری نیست و عفو و تقصیرات از طرفین نسبت به فراریان اعطا خواهد شد. فصل هفتم- علاوه از قرار و اظهار مزبوره بالا رأی بیضا ضیای اعلیحضرت کیوان رفعت، امپراطور اعظم روسیه و اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالک ایران قرار یافته که ایلچیان معتمد طرفین که هنگام لزوم مأمور و روانه دارالسلطنه جانبین می شوند بر وفق لیاقت رتبه امور، کلیه مرجوعه ایشان را حاصل و پرداخت و سجل نمایند و به دستور سابق وکلایی که از دولتین، بخصوص حمایت ارباب معاملات در بلاد مناسبه طرفین تعیین و تمکین گردیده زیاده از ده نفر عمله نخواهند داشت و ایشان به اعزاز شایسته مورد مراعات گردیده و به احوال ایشان هیچ گونه زحمت نرسیده، بل زحمتی که به رعایای طرفین عاید گردد و به موجب عرض و اظهار وکلای مزبوره رضای ستمدیدگان جانبین داده شود. فصل هشتم- در باب آمد و شد قوافل و ارباب معاملات در میان ممالک دولتین علیتیٌن اذن داده می شود که هر کس از اهالی تجٌار بخصوص به ثبوت اینکه دوست رعایا و ارباب معاملات متعلقه به دولت بهیه روسیه و یا تجار متعلق به دولت علیٌه ایران می باشند، از دولت خود یا از سر حدٌداران تذکره و یا کاغذ راه در دست داشته باشند، از طریق بحر و بر به جانب ممالک این دو دولت بدون تشویش آیند و هر کس هرقدر خواهد ساکن و متوقف گشته به امور معامله و تجارت اشتغال نمایند، و زمان مراجعت آنها به اوطان خود از دولتین مانع ایشان نشوند. آنچه مال و تنخواه از امکنه ممالک روسیه به ولایات ایران و نیز از طرف ایران به ممالک روسیه برند و به معرض بیع رسانند و یا معاوضه با مال و اشیاء دیگر نمایند، اگر در میان ارباب معاملات طرفین بخصوص طلب و غیره شکوه و ادعایی باشد به موجب عادت مألوفه به نزد وکلای طرفین یا اگر وکیل نباشد نزد حاکم آنجا رفته امور خود را عرض و اظهار سازد تا ایشان از روی صداقت، مراتب ادعای آنها را مشخص و معلوم کرده، خود و یا به معرفت دیگران قطع و فصل کار را ساخته نگذارند تعرٌض و زحمتی به ارباب معاملات عاید بشود. در باب تجٌار طرف ممالک روسیه که وارد ممالک ایران می شوند مأذون خواهند بود که اگر با اموال و تنخواه خودشان به جانب ممالک پادشاهانه دیگر که دوست ایران می باشند بروند از طرف دولت ایران بی مضایقه تذکرات راه به ایشان بدهند و همچنین از طرف دولت روس در ماده تجارت اهالی دولت ایران که از خاک ممالک روسیه به جانب سایر ممالک پادشاهانه که دوست دولت روسیه باشند می روند، معمول خواهد شد. وقتی که از رعایای دولت روسیه در زمان توقف و تجارت. در ممالک ایران فوت شده باشد اموال و املاک او در ایران بماند چون مایعرف او از مال رعایای دولت دوست است، لهذا می باید اموال مفوت به موجب قبض الوصول شرعی رد و تسلیم ورثه مفوت گردد و نیز اذن خواهد داد که املاک مفوت را اقوام او بفروشند، چنانکه که این معنی در ممالک روسیه و پادشاهان دیگر دستور و عادت بوده متعلق به هر دولت باشد مضایقه نمی نمایند. فصل نهم- باج و گمرک اموال تجار طرف دولت بهیه روسیه که به بنادر و بلاد ایران می آورند از یک تومان پانصد دینار در یک بلده گرفته از آنجا با اموال مزبوره به هر ولایت ایران بروند چیزی مطالبه نکرده و همچنین از اموالی که از ممالک ایران بیرون می آورند آن قدر گرفته زیاده به عنوان خرج و توجیه و تحمیل و اختراعات چیزی از تجار روسیه با شرٌ و شلتاق مطالبه نشود و به همین نحو در یک بلده باج و گمرک تجٌار ایران که به بنادر و ممالک روسیه می آورند و یا بیرون می برند به دستور گرفته، اختلافی به هیچ وجه نداشته باشند. فصل دهم- بعد از نقل اموال تجٌار به بنادر کنار دریا و یا آوردن از راه خشکی به بلاد سرحدات دولتین اذن و اختیار به تجٌار و ارباب معاملات طرفین داده شده که اموال خودشان را فروخته و اموال دیگر خریده و یا معاوضه کرده، دیگر از امنای گمرک و مستاجرین طرفین اذن نخواسته باشند، زیرا که بر ذمٌه امنای گمرک و مستأجرین لازم است که ملاحظه نمایند تا معطٌلی و تأخیر در کار ارباب معاملات وقوع نیافته، باج خزانه را از بایع یا از مبیع (یا از مشتری) هر نوع با هم سازش می نمایند بازیافت دارند. فصل یازدهم- بعد از تصدیق و خط گذاردن در این شروط نامه، وکلای مختار دولتین علیٌتین بلاتأخیر به اطراف جانبین اعلام و اخبار می نمایند و امر اکید بخصوص بالمرٌه ترک و قطع امور عداوت و دشمنی به هر جا ارسال خواهند کرد. شرط این شروط نامه الحاله که بخصوص استدامت مصالحه دائمه طرفین مستقر و دو قطعه مشروحه با ترجمان خطٌ فارسی مرقوم و محرٌر و از وکلای مختار مأمورین دولتین علیٌتین مزبوره بالتصدیق و با خطٌ و مهر مختم گردیده و مبادله با یکدیگر شده است می بایست از طرف اعلیحضرت خورشید رتبت. پادشاه اعظم، امپراتور اکرم، مالک کل ممالک روسیه و از جانب اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه والا جاه ممالک ایران به امضای خطٌ شریف ایشان تصدیق گردد و چون این صلحنامه مشروحه مصدٌقه می باید از هر دو دولت پایدار به وکلای مختار برسد، لهذا از دولتین علیٌتین در مدت سه ماه هلالی وصول گردد. تحریرآ فی معسکر روسیه در رودخانه زیوه من محال گلستان متعلٌقه قراباغ به تاریخ بیست و نهم شهر شوال المکرم سنه یک هزار و دویست و هشت هجری نبوی مطابق دوازدهم ماه اکتوبر سنه یک هزار و هشتصد و سیزده عیسوی سمت تحریر رفت. ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-11-2012, 12:48 AM
ارسال: #86
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
بابک, مازیار و افشین ... داستانی از جنس آزادگی و خیانت
---------------------------------------- بخش ششم افشین خیذربن کاووس که در تاریخ به نام افشین معروف است، اهل ولایتی به نام اشروسنه بود که نیاکان او حکومت آنجا را نسل بعد از نسل در اختیار داشتند. اشروسنه منطقهای آباد از توابع ایران در ماوراءالنهر بین سیحون و سمرقند بود که لقب عمومی حاکمان آن افشین بود و آیین آنها سمنی یا مانوی بوده و سمنیها ظاهراً بر آیین بودا بودهاند. در زمان حکومت مأمون عباسی، افشین که با برادرش بر سر جانشینی پدر، اختلاف داشت، اسلام اختیار کرده و به بغداد نزد مأمون رفت. افشین که میدانست مدتهاست که خلیفه در فکر تسخیر بلاد آنان است ولی به دلیل بُعد مسافت و آشنا نبودن با راههای مناسب برای دستیابی به این منطقه هنوز تصمیم خود را عملی نکردهاست و یک بار هم که سپاهیان خلیفه به آن نواحی آمده بودند، پدرش تعهد نموده بود که مالیات و جزیه (وجهی که غیر مسلمانانی که در سرزمین های اسلامی زندگی میکردهاند به دولت میدادند) بدهد ولی پس از رفتن سپاه از تعهد خود سر باز زده بود، به خلیفه نزدیکترین و آسانترین راه را برای فتح اشروسنه گفته و وی را وادار به تسخیر آنجا کرد. لشکر مأمون با استفاده از اطلاعات افشین ساکنان اشروسنه را غافلگیر کرده و پدر افشین که حاکم آنجا بود با قبول اسلام از جنگ و درگیری جلوگیری کرد و مأمون هم خود وی را دوباره به حکومت اشروسنه منصوب کرد. افشین هم در بغداد ماند و سعی کرد خدمت به دستگاه خلافت را وسیلهای برای کسب ثروت و فدرت قرار دهد. از این جهت مثل سرداران اسلام در رکاب خلیفه در چند جنگ شرکت کرد، مدتی در مصر جنگید و در نبرد با روم نیز خدماتی به مأمون کرد. تمام تلاش افشین به دست آوردن مهر و علاقهی خلیفه و خود را لایقتر از دیگر سرداران نشان دادن بود تا به آرزوی دیرینه خود که حکومت بر خراسان بود برسد، اما طاهریان که در خراسان حکومت میکردند مانند سدی جلوی او بودند به خصوص که طاهر پدر آنها در جنگی که خلیفه با برادر خود امین، برای رسیدن به جانشینی پدرش و خلافت داشت، خدمات زیادی به مأمون کرده بود و عبور از آنها و رسیدن به حکومت خراسان کاری سخت و دشوار بود. با مرگ مأمون، معتصم برادرش به خلافت رسید. دربار این خلیفه به محلی برای رقابت شدید نژاد ترک، عرب و ایرانی تبدیل شده بود تا جایی که حضور اعراب در دستگاه خلیفه به نفع ترکان کمرنگ شد ولی ایرانیها هنوز اعتبار لازم را داشتند. در سال ۲۰۰ هجری قمری بابک به نام آیین خرمدینان و برای ادامه نهضت مزدکی که قبل از او جاویدان بن شهرک آن را رهبری میکرد به پا خاست. این جریان در میان روستاییان و کشاورزان کوهستانهای عراق و آذربایجان هواخواهان زیادی داشت. بابک از زمان خلافت مأمون کار خود را شروع کرد ولی به دلیل گرفتاریهای مأمون (تعیین ولایت عهدی و مشکلاتی که با عباسیون داشت) و قدرت مانوری که بابک به دلیل کوهستانی بودن منطقه فعالیتش و حمایت امپراطوری روم شرقی (در آن زمان اختلاف و درگیری شدیدی با خلفای عباسی داشتند) از وی، توانست تا بیست سال مقاومت کند و شش تن از امیران و سرداران بغداد را شکست دهد. در سال ۲۲۰ هجری قمری معتصم، افشین را مأمور سرکوبی بابک نمود، افشین هم که مترصد فرصتی بود تا شایستگی خود را به خلیفه و دیگران نشان دهد فوراً قبول کرده و عازم منطقه تحت نفوذ بابک شد. افشین نزدیک به سه سال به دنبال بابک بود و خلیفه هم از هر حیث او را تأمین میکرد و حکومت آذربایجان و ارمنستان را به او داده بود. جنگهایی که افشین با بابک کرد از آغاز با خدعه و نیرنگ همراه بود تا این که توانست قلعه محل اقامت بابک را چندین ماه محاصره کند تا سرانجام بابک با حیلهای همراه تعداد معدودی از یارانش به ارمنستان گریخت. عاقبت امر یکی از حکام محلی در ارمنستان بابک را با حیله تحویل سپاهیان افشین داد و افشین هم وی را به بغداد آورده و به دستور خلیفه او را کشته و جسدش را بر دروازه شهر آویختند. افشین با این کار خدمت بزرگی به خلیفه کرد و خلیفه هم با اعطای جواهرات و هدایای نفیس از او تجلیل کرده و مقام او را بالاتر از قبل قرار داد به طوری که مورد حسد طاهریان و سایر رقیبان قرار گرفت. زمانی که افشین مشغول جنگ با بابک بود و غنائم به دست آمده از جنگ را به جای فرستادن به پایتخت، به اشروسنه محل زندگی خود میفرستاد و این کاروانهای مملو از اشیای گران قیمت از خراسان میگذشت که محل حکمرانی طاهریان بود و آنها هم این غنائم را بازرسی کرده و به خلیفه اطلاع دادند که افشین غنائم جنگ را به جای بغداد به اشروسنه میفرستد، این قضیه موجب شد که خلیفه و دستگاه عباسی در مورد افشین دچار شک و شبهه شوند و اولین تردیدها در مورد صداقت وی به ذهن آنها خطور نماید. افشین که چیزی جز حکومت بر خراسان عطش جاهطلبیاش را سیراب نمیکرد و موقعیتی را که پیدا کرده بود کافی نمیدانست برای رسیدن به مقصود این بار از حیلهای دیگر استفاده کرد. مازیاربن قارن شاهزاده طبرستان، هرچند حکومت قسمتی از جبال آن ولایت را از خلیفه دریافت کرده بود به بهانهی مخالفت با طاهریان خراسان بر ضد خلیفه شورش کرد(سال ۲۲۴ هجری قمری). وی در زمان مأمون به بغداد رفته و به آیین اسلام گرویده و نام خود را با اشاره خلیفه از مازیار به محمد تغییر داده بود. حکومت طبرستان را هم از جانب مأمون به عنوان یک حکمران مسلمان دریافت داشته و پرداخت خراج و مالیات آن نواحی را هم به عهده گرفته بود. شورش او نسبت به خلیفه، از تحریک افشین و از ناخرسندی خود وی از پرداخت خراج به طاهریان ناشی شده بود. در واقع خواستهی مازیار استقلال در کار حکومت طبرستان و وابسته نبودن به حاکم خراسان بود زیرا که در آن زمان طبرستان جزو خراسان بود و حاکم آنجا میبایست مالیات و خراج را به طاهریان که در خراسان حکومت میکردند، بدهد تا از آن طریق به بغداد و نزد خلیفه فرستاده شود. درخواست مازیار تنها این بود که مالیات را مستقیماً به بغداد بفرستد و زیر نظر طاهریان نباشد، اما افشین که او را در این طغیان تشویق کرده و برای رسیدن به این خواسته قول مساعد به وی داده بود به دنبال آن بود که شورش منطقه طبرستان هم مانند طغیان بابک در آذربایجان طولانی شده و طاهریان نتوانند آن را سرکوب نمایند تا خلیفه به ناچار دست به دامان او(افشین) شده، و او هم ضمن سرکوب شورش مازیار، نظر خلیفه را راجع به شایستگی طاهریان برای حکومت بر خراسان تغییر داده و حکومت خراسان را از آن خود نماید و حکومت پدران خود را در سرتاسر ماوراءالنهر و خراسان بسط داده و تمام آن نواحی را با جنگ و شورش از تصرف خلیفه و از سلطه بغداد خارج نماید. سرپیچی مازیار از سازمان اداری و مالی و دیوان خلیفه و قطع ارتباط با حاکم خراسان، اعلام غیر رسمی عصیان بود که خراسان و بغداد را تواما بر ضد خود برانگیخت. آمدن افشین به آذربایجان برای سرکوبی بابک و وعدههایی که به مازیار میداد، باعث شد که نارضایتی مازیار به یک شورش وافعی تبدیل شود. روستاییان منطقه که از سختگیریهای مامورین دولتی که مالیات میگرفتند و تحقیر غیر مسلمانانی که جزیه میدادند به ستوه آمده بودند سرپیچی اولیه مازیار را تبدیل به یک انقلاب کرده و به صورت نوعی قیام مزدکی درآورد که شکلی از همکاری با خرم دینان بود. به الزام و تشویق مازیار در بخش عمدهای از طبرستان، روستاییان بر کدخدایان شوریدند. زمین داران مهاجر را که از بازماندگان اعراب عهد فتح ایران بودند از املاک و زمینها بیرون کردند، مسجدها را ویران و زنان بومی شوهران عرب خود را از خانهها بیرون کردند، عده زیادی از مسلمانان ساری و آمل را بازداشت کرده و به زور و تهدید، خراج یک ساله را یک جا و قبل از موعد مطالبه و دریافت کردند. با توسعه این نهضت ضد خلیفه که تبدیل به نوعی نهضت خرمدینی شد و زندگی مسلمانان در تمام نواحی با خطر روبهرو شد. شکایت مسلمانان و اخباری که به بغداد میرسید خلیفه را نگران ساخته تا جایی که عبداللهبن طاهر فرمانروای خراسان را مأمور دفع این غائله کرد. افشین که در آذربایجان به دنبال بابک بود مازیار را با نامه و پیک وادار به ادامه کار میکرد، اما نتیجهی موردنظر افشین حاصل نشد و مازیار با خیانت برادرش کوهیار که با طاهریان ارتباط برقرار کرده بود و از آنها دلگرمی گرفته بود بدون جنگ به چنگ طاهریان افتاد. شورش مازیار و هواداران او به شدت سرکوب شد و او را هم مانند بابک به بغداد برده و کشتند یا به روایتی در زیر تازیانه جان داد. در جریان بازجویی از مازیار معلوم شد که مازیار با افشین در ارتباط بودهاست و حتا با بابک هم سر و سری داشته است، خلیفه که توسط طاهریان در جریان کارهای افشین در زمینهی فرستادن غنائم به اشروسنه قرار گرفته بود و به کارهای وی مشکوک شده بود دستور بازرسیهای بیشتری را داد و اتهامهای بیشتری متوجه افشین شد. سردار اشروسنه هم که خود را در خطر دید نقشهای برای بازداشت و قتل خلیفه کشید اما رازش فاش شد و مورد سوظن بیشتری واقع شد، درصدد فرار برآمد ولی موفق نشد او را توفیق کرده به محاکمه کشاندند و اتهامهای سختی به او وارد کردند که از جمله آنها مسلمان نبودن او و دشمنیاش با اعراب و مسلمانان بود. به اتهام ارتداد، خیانت و سوقصد نسبت به خلیفه به اعدام محکوم شد، مدتی به امید عفو در زندان بود ولی درسال۲۲۶ هجری قمری در زندان مسموم و کشته شد و جسد وی مانند بابک و مازیار بر دروازه پایتخت بر دار کشیده شد. .... و این بود غاقبت خیانت کاران .... ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-11-2012, 08:54 PM
ارسال: #87
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به جایگاه موسیقی در ایران
--------------------------- بخش سوم صفوان جمحی از پدر خود نقل میکند: که چون معاویه ابن ابی سفیان کاخ خود را برپا کرد بناها و هنرمندان ایرانی را به کار وادار کرد. آنها نیز قصر او را با گچ و آجر ساختند و هنگام کار نغمه پارسی و ایرانی ترنم میکردند. سعید ابن مسجح همه روزه برای آموختن نغمات ایرانی نزد ابن بنایان و کارگران رفته و لحن تازهای میآموخت و هر آوازی را که میپسندید بعربی نقل کرده موافق آن شعر میسرود. در جای دیگر میگوید: «این محرز فرزند یکی از کلیدداران، زمانی که در مدینه زندگی میکرد یعنی در هرسال که سه ماه به مدینه میآمد، آلات موسیقی را از «عزه المیلاد» میآموخت و سپس سه ماه در مکه بوده و بعد به ایران مسافرت میکرد و لغات فارسی و ایرانی را میآموخت و به عربی نقل میکرد. به شام هم رفت و لحن رومی را هم فرا گرفت و از تمام نغماتی که بدست آورده بود الحان و موسیقی عرب را ایجاد کرد. نغماتی که او پدید آورده بود بیمانند است و نظیر آنها شنیده نشده بود. بدین جهت ملقب به «صناج العرب» گردید. او نخستین کسی بود که هریک از آوازها را بدو بیت خوانده، زیرا به عقیده او یک بیت برای ادای اصوات کافی و کامل نمیباشد. موسیقیدانها و آوازخانان عرب همه به او اقتدا کردند و از او تقلید نمودند زیرا ابن مسجح سرسلسله مغنیان عرب بود.» ابن خرذابه نوشته است که:«عبدالله ابن عامر کنیزی چند خریده، و از شهر مدینه نزد عبد الله ابن جعفر رفت و نغمه خود را ادا کرد. «سائب خائر» غلام عبدالله که او نیز ایرانی و اهل بلوک خسرو بود، به خواجه گفت: من مانند این شخص ایرانی نغمههای دلپذیر دارم. سپس آغاز به آوازه نموده این شعر را سرود: «لمن الدیار رسومها قفر…..» ابن الکلبی میگوید: او نخستین کسی بود که در عالم اسلام موسیقی آواز را منتشر ساخت.» یکی دیگر از موسیقیدانان معروف اسلامی که اصلا ایرانی بوده «ابوعبدالمنعم عیسی بن عبدالله الذائب» (۸۸-۱۰ ه) مشهور به طویس (طاووس کوچک) از موالیان و بندگان آزاد شده طایفه «بنو مخزوم» و ساکن مدینه است. وی در خاندان مادر عثمان بن عفان تربیت یافته و از همان اوان کودکی تحت تأثیر آهنگهای ایرانیانی که اسیر بودند و در مدینه کار اجباری میکردند قرار گرفت». طویس در سالهای آخر خلافت عثمان بقدری شهرت پیدا کرد که مورخان عرب او را یکی از پایه گذاران موسیقی عرب دانستهاند. «غناء الرقیق» در برابر «غناء المتقن» و «ایقاع» از ابتکارات اوست و شاگردش «ابن سریج» او را از خوش الحانترین و تواناترین خوانندگان زمان معرفی کرده است. وی دف را هم خوب مینواخت. در زمان معاویه،مروان بن حکم حاکم مدینه شد. او سخت مخالف با موسیقی بوده و برای تسلیم خوانندگان و نوازندگان جوائزی تعیین کرده بود، طویس از ترس اذیت و ایذاء حکم به شهر «سویدله» واقع بین مدینه و دمشق رفت و در آنجا پنهان شد تا بمرد. پیشرفت موسیقی در زمان خلفای اموی خلفای اموری چون امپراطوری بزرگ اسلامی را شالوده گذاشتند، اسلام از سند تا اقیانوس اطلس و جبال پیرنه و ارس تا دریای پارس و عمان و مرکز افریقا کشیده شد. انتقال مقر خلافت از مدینه به دمشق سبب شد که از اندیشه و ذوق و استعداد حکما و هنرمندان ایرانی و روم بهره گرفته شود و اندوختههای علمی و هنری کشورهای تابعه اسلام تقویت و گسترش پیدا کرده و در حقیقت پایه و اصول هنری و فرهنگی «رنسانس» عهد نوزایی در اروپا گردد. در دوره خلافت این دودمان، عدهای از اسیران جنگی که صاحب ذوق و استعداد هنری و موسیقی بودند در بین اعراب که از این لحاظ فقیر بودند، نفوذ کرده و اعراب از آنها استفاده کردند. منتها چون حکومت خلفای اموی رنگ کامل عربی داشت، موسیقی دانهای ایرانی ناگزیر بودند کلمات و اشعار عربی را در آهنگهای ملی خود بخوانند. با وجود آنکه موسیقی در اسلام منع شده بود، امویان برای مجالس خوشگذرانی و عیش و نوش خود نوازندگان و خوانندگان متعددی داشتند که گاهی از زیباترین کنیزان و زنان خود بودند. نشیط فارسی، سائب خاثر، یونس کاتب از موسیقیدانهای معروف این عهد بودند که هم اشعار پارسی و هم عربی میخواندند و از خوانندگان معروف زن، جمیله را نوشتهاند که بسیار خوش آواز و زیباچهره بوده است. سائب خاثر(یسَار) از خوانندگان معروف ایرانی و پسر یکی از اسیران ایرانی بوده است. او نخستین کسی است که آواز خود را با عود که خود مینواخته، میخوانده و بیش از او عود به تنهایی نواخته میشده است. نام او «ابوجعفر سائب یسار» و در خاندان لیث در مدینه میزیسته و پس از آزاد شدن به شغل بازرگانی و ساعت بیکاری را در مجلس تغزیهداری زنان بکار نوحه خوانی میپرداخته است. «ثقیل» یکی از وزنهای موسیقی عرب را بدو نسبت میدهند. هنگامی که عبدالله ابن جعفر برای ملاقات معاویه به دمشق رفت، سائب نیز همراه او بود و چون از خواندن و نواختن موسیقی در این زمان به شدت جلوگیری میشد، عبدالله سائب را بنام شاعری معرفی مینماید که اشعار خود را به لحن خوش میخواند، شاد میشود و مورد محبتش قرار میدهد، ولی در زمان یزید که مردم مدینه شورش کردند سائب بین لشگریان مأمور خوابانیدن شورش مدینه شد و در این جنگ کشته گردید.(۶۱ه ق). سائب شاگردان زیادی داشته که بین آنها چهارتن «عزً المیلاد، ابن سریج، جمیله، معبد» از همه معروفتر بودهاند. در دوران خلافت یزید اول (۶۰ ه تا ۶۴ برابر ۶۷۹ تا ۶۸۳ میلادی) که استعمال شراب در دربار خلافت معمول گردید، و آن خلیفه شراب زیاده از حد میخورد، مجالس خصوصی ترتیب مییافت و در آن مجالس بجای خواندن تاریخ و اشعار و داستانهای جنگی و وقایع که سرگرمی خلیفه اول این خاندان بود، ساز و آواز معمول شد و خوانندگان و نوازندگان از مدینه و مکه و سایر نواحی که در آن زمان مرکز فن موسیقی بود، به شام جلب شدند. زمان ولی اول (۸۶ تا ۹۶ ه ق برابر با ۷۰۵ تا ۷۱۵ میلادی) قلمرو حکومت اسلامی از چین تا اسپانیا گسترش یافت و ادب و فرهنگ ترقی نمود و موسیقی پیشرفت کرد. موسیقیدانان حتی از شعرا هم برتر قرار گرفتند و پسر او سلیمان خوانندگان و نوازندگان زیادی در دربار داشت و بدانها هدایای زیادی میپرداخت. از آن جمله مبلغ ده هزار سکه نقره به ابن سریج جایزه داد ولی بعد از او عمر دوم، چون متظاهر بود، شعرا و موسیقیدانان را از دربار پراکنده شدند، او موسیقیرا تحریم کرد، در حالیکه تا پیش از خلافتش از طرفداران جدی این هنر بود. معروف است که به وی اطلاع دادند قاضی مدینه دل در گرو دختری خواننده دارد، دختر و قاضی را هر دو خواست و دستور داد که دختر در حضور او بخواند. او بقدری تحت احساسات و تأثیر آواز خوش دختر قرار گرفت که قاضی را معذور داشت و گفت: «بمقام خود باز گرد. خدا ترا هدایت کند». ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-12-2012, 01:34 AM
ارسال: #88
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به پيماننامه های ننگین گلستان و تركمانچای
------------------------ بخش چهارم روزي كه پيماننامهاي به ننگيني تركمانچاي امضا شد خطهاي سياهرنگ مرزهای ایران تا پیش از پيماننامه ترکمانچای است. ماه اسفند كه فرا ميرسد با همهي نويدهاي خوشي كه از رويش و پايان سرما، با خود دارد، يادآور رخداد ناخوشايند بسته شدن پیماننامهی ترکمانچای و تكهتكه شدن ايران هم هست. پيماننامهاي كه ميان میان دو دولت ایران و روس بسته شد. در سال ۱۸۲۸ ميلادي پس از پایان جنگ ایران و روسیه در قفقاز جنوبی و آذربایجان برای امضای این پیمان از سوی فتحعلی شاه، پادشاه ایران، میرزاعبدالحسنخان و آصفالدوله و از سوی روسیه تزاری، ایوان پاسکویج حضور داشتند. بنابر اين پيماننامه، بخشهاي برجايماندهي ایران از معاهدهي گلستان در قفقاز شامل خانات ایروان، تالش و اردوباد و بخشی از مغان و شروان به روسیه واگذار شد. ایران حق کشتیرانی در دریای مازندران را از دست داد و ناچار به پرداخت ۱۰ کرور طلا به روسیه شد. نخست بهتر است کمی به زمانی پیشتر از بسته شدن پیماننامهي ترکمانچای بپردازیم: زمانی که آقامحمدخان بر خاندان زند شورید، هراکلیوس دوازدهم پادشاه مسیحی گرجستان از پریشانی شرایط ایران، سود جست و خود را تحت حمایت روسیه برد و همین شوندی(:سببي) برای برافروختن خشم آقامحمدخان شد که به گرجستان يورش برده و پس از گرفتن شهرهايی که بر سر راه ایران به گرجستان بود، با سپاهیانش به تفلیس (مرکز گرجستان)، وارد شد. در اين نبرد، خونهای بسیار ريخته شد و آتش خشم آقا محمدخان، شوندی شد برای گرایش ملل قفقاز به روسیهی تزاری. روسیه نیز این هنگامه را غنیمت شمرد و بر روی گسترهي زرخیز و پهناور قفقاز که زير حمايت ایران بود، دست انداخت. يورش روسها به ایران پس از مرگ آقا محمدخان، آشوبها فروکش کرد، جرج سیزدهم، پادشاه گرجستان در سال 1800 میلادی به سود امپراتور روسیه از پادشاهي کنارهگیری کرد اما برادر وی که با این كار مخالف بود از ایران، كمك خواست. دولت ایران پذیرفت که به وی کمک کند برای بیرون راندن روسها از گرجستان اما روسها بسيار زود از این نقشه آگاهی یافتند و به ایران يورش آوردند و گنجه را محاصره کردند و مردمش را كشتار. خبر به تهران رسید و علمای تهران، فرمان جهاد با کفار روس را صادر کردند و عباس میرزا به فرماندهی سپاه ايران برگزیده شد. پس از 10 سال (1218تا1228)، جنگ ميان ایران و روس بنابر پیماننامهی گلستان با جدا شدن بخشهایی از سرزمین ایران که روسها به آن چشم دوخته بودند دو کشور به صلح رضایت دادند اما هردو ناخرسند بودند. هر دو دولت چشم به راه زماني برای آغاز جنگی دوباره بودند چرا که مشکل اینجا بود که برای بخشهای واگذار شده به دولت روسیه، مرزي مشخص نشده بود. روسها همهي تلاششان را کردند که از تعیین خط مرزی ميان دو کشور خودداری شود و «سرگور اوزلی»، نماينده انگلستان که موجبات صلح دو کشور را فراهم کرده بود نیز با این موضوع، همراي بود. او به دولت ایران این قول را داده بود که همهي بخشهای واگذار شده از سوي ایران به روسیه بنابر این پیماننامه دوباره به ایران بازگردانده شود. انگلیس و فريبكاري بزرگش اما از سوي ديگر انگلیس و روسیه، به دور از چشم ایران، با یکدیگر پیماننامهای، بسته بودند که بنابر آن پیماننامه دولت روس آزاد بود تا هر كاري میخواهد علیه ممالک شرقی بکند و بنابر همين اختيار، روسیه دوباره به ایران يورش آورد. در پی دستدرازي به گوگجه و بدرفتاری روسها با ایرانیان، فتحعلی شاه، پیشنهاد خروج دولت روس را به نماينده آن کشور از گوگجه داد اما وی(منچیکوف) تصمیمگيري در اينباره را به آینده واگذار کرد. عباس میرزا و تلاشهای ميهندوستانهاش پس از این که منچیکوف، پیشنهاد شاه را نپذیرفت، عباسمیرزا بدون اعلان رسمی، به سپاهیان روس يورش برد و لنکران و تالش را آزاد، گوگچای و بالغلو را اشغال و دژ شیشه (شوشی) را محاصره کرد. با این که ایران در هنگامهی جنگ با روس، ارتشی همانند ارتش اروپاییان نداشت و بیشتر ارتش ایران، سواران چریکی بودند، عباس میرزا در کمتر از 3 هفته (به کمک مردم محلی)، بیشتر بخشهای کشور را که با پیماننامهی گلستان به روسها واگذار شده بود، بازپسگرفت. اما فتحعلیشاه که تجربهی به درازا کشیده شدن جنگ با روسها را داشت به این اندازه بسنده کرده و پیشنهاد صلح داد که از جانب روسها پذیرفته نشد و در جنگی خونین در ماه اوت 1827 میلادی، (1242مهي) در كرانهي شمالی رود ارس ميان سپاهیان ایران و روس درگرفت و روسها اردو را تصرف کردند اما عباسمیرزا دوباره آنان را در اچمیادزین و نزدیکیهای نخجوان، شکست داد و ناچار به پسروي(عقبنشینی) کرد. عباس میرزا که برای ادامهی كار نیاز به کمک مالی داشت از فتحعلیشاه درخواست پشتيباني مالی کرد اما وی نپذیرفت و روسها زمان یافتند تا دوباره بر خاک ایران تاخت و تاز کنند و پس از 8 روز جنگ خونین، ایروان را گرفتند. استقلال ایران دچار بحران میشود پس از چيرگي روسها بر ایروان، سراسر زمینهای بالاي ارس و تبریز به دست روسها افتاد و با سقوط تبریز، استقلال ایران به خطر افتاد. عباس میرزا نایبالسلطنهی دولت ایران، برای پایان دادن به این جنگ توانفرسا ناچار شد با ژنرال پاسکیویچ از سوی دولت روسیه پیماننامهای در دهکدهی ترکمانچای با همین نام، ببندد. در اين پيماننامهي 16 فصلی افزونبر ایالتهايي که به دنبال پیماننامهی گلستان از ایران جدا شده بود، ایالات نخجوان، تالش، قراباغ، ایروان و شورهگل نيز به دولت روس واگذار شد و از همه مهمتر ایران دیگر نمیتوانست ادعایی درباره گرجستان داشته باشد. همچنین مبلغ 10 کرور(5میلیون تومان)، که هزینهای بزرگ برای ایران بود، براي غرامت به روسها پرداخت شد. لرد کرزن، درباره جنگهای دوم ایران و روسیه اینچنین مینویسد: «ایران در آن میدان نبرد، نمایشی تاثرانگیز داد و جنگ پس از یکسال و نیم که به اندازهی کافی وضع و حال ایران را مختل ساخت در فوریهی 1828 (شعبان 1243 مهي) با امضای پیماننامهی ترکمانچای به پایان رسید.» خوب است فصلهای پنجم و ششم این پیماننامه (ترکمانچای) را که بسیار غمانگیز است با هم از نظر بگذرانیم: فصل پنجم پیماننامه: اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران برای اثبات دوستی خالصانه که نسبت به اعلیحضرت امپراتور کل ممالک روسیه دارد به این فصل از خود و از عوض اخلاف و ولیعهدان سریر سلطنت ایران تمامی الکا و اراضی و جزایری را که در میانهی خط حدود معینه در فصل مذکورهی فوق و قلل برفدار کوه قفقاز و دریای خزر است و کذا جمیع قبایل را چه خیمهنشین چه خانهدار که از اهالی و ولایت مذکوره هستند واضحا و علنا الی الابد مخصوص و متعلق به دولت روس است. فصل ششم پیمان نامه: اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به تلافی مصارف کثیره که دولت روسیه را برای جنگ واقعه بین الدولتین اتفاق افتاده و همچنین به تلافی ضررها و خسارتهایی به همان جهت به رعایای دولت روسیه رسیده تعهد میکند که به دادن مبلغی وجه نقد آنها را اصلاح نماید و مبلغ این وجه بین دولتین به ده کرور تومان رایج قرار گرفت که عبارت است از بیست میلیون مناط سفید روسی و چگونگی در موعد و رهاین فصول این وجه در قرارداد علاحده که همان قدر قوت و اعتبار خواهد داشت که گویا لفظا در این عهدنامهی مصالحهی حالیه مندرج است معین خواهد شد. *** تمام متن این پیمان نامه را در ارسال بعدی خواهم گذاشت *** ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-12-2012, 09:51 PM
ارسال: #89
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به جایگاه موسیقی در ایران
--------------------------- بخش چهارم ---نگاهی داریم به تاثیر موسیقی ایران بر موسیقی عرب--- بعد از عمر دوم، یزید دوم برعکس مقام موسیقی را بالا برد و جبران گذشته را کرد. خوانندگان و نوازندگان در دربار گرد آمدند و حتی بعضی از ایشان مصدر امور اداری و سیاسی خلافت شدند. زمان هشام نیز وضع به همین منوال بود. ولید دوم مبلغ زیادی صرف خوانندگان و نوازندگانی میکرد که از نقاط دوردست به دیار خلیفه احظار میشدند. او خود هنرمند و اهل شعر و موسیقی بود. موسیقیدانهای غیر عرب را مانند معبذ مالک، ابن عایشه، حکم الوادی، یونس الکاتب را بیشتر معزز و محترم میداشت و در دربار گرامی بودند و کمکهای مالی زیادی بدانها نمود. نویسنده کتاب«الاغانی» فصلی از کتاب خود را به شرح کارهای هنری این خلیفه اختصاص داده مینویسد که: او علاوه بر خوب نواختن بربط و طبل، ذوق سرشاری در تصنیف موسیقی داشته. پس از ولید دوم یزید سوم (۱۲۶ ه ق برابر با ۷۴۴ میلادی) آخرین خلیفه اموری دستگاه حکومت امویان از هم پاشیده شد و در جنگی که بین آنان در زاب رخ داد بسقوط این دودمان منجر شد، موسیقی ایران در دربار خلفای عباسی رواج بیشتری یافت و محدودیت سابق را از دست داد. اما حکمرانان بنی امیه در اندلس ماندند و حکومت مستقل تشکیل دادند که قریب هشت قرن دوام کرد و نفوذ هنر و تمدن ایرانی بدین وسیله تا آنجا کشانیده شد. از توضیحات بالا چنین نتیجه گرفته میشود که چون دربار اموی و چند تن از خلفا آنها علاقه فراوانی به موسیقی ابراز میکردند، بتدریج دربار، مرکز اجتماع خوانندگان و نوازندگان و از این قبیل هنرمندان گردید. موسیقی و موسیقیدانها وسیله تبلیغاتی آنها نیز شده بود، زیرا گویندگان و خوانندگان مدح و ثنای خلیفه دوم و حکام و اخیار را بصورت شعر و آواز در نقاط مختلف انتشار میدادند، در نتیجه موسیقیدانان مورد احترام و توجه قرار گرفتند و مردم رغبتی به فرا گرفتن فنون موسیقی ابراز داشتند. موسیقیدانان و نوازندگان از این هنگام طبقه مخصوص و مشخصی را در اجتماع عرب تشکیل داده و به هم پیوستند و در خانههای خود بیاد دادن و آموختن این فن به دیگران پرداختند. در کتاب التاج نوشته شده است: «و چنان روی داد که روزی از اسحق بن ابراهیم پرسیدم آیا خلفای بنی امیه با ندیمان خود آشکار مینشستند و رامشگران را روبروی خود مینشاندند «یا برسم ایرانیان» از دیدارها نهان بودند و به مسافتی دورتر جلوس میداشتند؟ اسحق به پاسخ چنین گفت که معاویه، مروان، عبدالملک، ولید و سلیمان و هشام و مروان ابن محمد را رسم بر این بود که میان خود و ندیمان پرده حائل میکردند تا مستی خلیفه و آنچه از او پدید میآید از دیدهها نهان ماند، چو بسا که خلیفه از غایت خوشی و وجد منقلب میشد و میجنبید و کف میزد و شانه خود را حرکت میداد و میرقصید، و چون در پرده بود این جمله برهیچ کس معلوم نبود جز بر کنیزان و خوب رویان که با او نشسته بودند و در این حرکات با او شرکت میکردند، و چون از مجلس او فریادی برخاسته یا به خوشی نعره سر میگرفت یا آوازی و حرکتی از روی طرب و بیش از اندازه بگوش دیگران میرسید، پردهدار او برای آنکه ندیمان و مطربان آنرا به خلیفه گمان نبرند، بانگ برآورده فریاد میکرد: کنیزک بس کن! کنیزک ساکت باش! اما سایر خلفای بنی امیه پرهیز نداشتند از اینکه در برابر دیگران برقصند. چنانکه یزید ابن عبدالملک و ولید ابن یزید برای اینکار ننگی و عیبی نمیپنداشتند. من از وی پرسیدم: عمربن عبدالعزیز چطور؟ او پاسخ داد که وی از آن روز که خلیفه شد چیزی از موسیقی بگوشش نرسید تا روزی که بمرد. ولی پیش از آنکه خلیفه بشود به هنگامی که فرماندار مدینه بود رامشگران را بحضور مینشانید. در دوره عباسیان: در دوره عباسیان بغداد مرکز خلافت اسلامی گردید. نفوذ دانشمندان و وزراء و امراء مقتدر ایرانی در این باره موجب نهضت دامنهداری در فرهنگ اسلامی شد. هنر و فرهنگ و رسوم ایرانی در این دربار و در کشور پهناور اسلامی گسترش یافت و شالوده استوار تمدن اسلامی گردید. مخصوصاً از زمان مهدی خلیفه سوم به بعد همانطور که در ترویج تمدن و آداب ایرانی کوشا بودند، نوازندگان و خوانندگان را نیز قرب و منزلتی نهادند و در نتیجه غزل سرایان و خوانندگان خوش صدا و نوازندگان و رامشگران در دربار گرد آمدند. ابراهیم فرزند مهدی آواز خوش داشت و از خوانندگان و سرایندگان خوب دوره خود بود به همین سبب جانب این دسته هنرمندان را نیکو نگاه میداشت. همچنین دختر او علیه هارون الرشید نیز که بزهد و تقوی تظاهر میکرد، و پسرانش امین و مأمون نسبت به تشویق موسیقیدانها کوشا بودند. امین هنگامی که برمسند خلافت نشست برنغمات طب و نشاط بیافزود و روایت کردهاند که نوازندگان و خوانندگان اطراف و اکناف را به دربار خود خواند و برای آنها ماهانه مقرر کرد. مأمون که پس از امین خلیفه شد مدت بیست ماه بدون سماع و بادهگساری گذرانید و سپس ابراهیم موصلی فرزندش اسحق از مقربترین کسان دربارش شدند. ابولفرج اصفهانی نوشته است که: «در این هنگام رود و پل دجله شبها منظره حیرت انگیزی داشت و از هر سو آوای خوش خوانندگان و صدای دلکش نوازندگان برمیخواست. مشهورترین موسیقیدانهای این زمان ابراهیم و پسرش اسحق میباشد که اصلا ایرانی بودهاند». ابراهیم و اسحق ایرانی(معروف به موصلی) ابراهیم در سال ۱۲۵ هجری قمری (برابر با ۷۴۲ میلادی) در کوفه به دنیا آمد و به ابراهیم موصلی معروف شد. پدرش ماهان و جدش بهمن از کشاورزان فارس بودهاند. وی ضمن مسافرتی به ری موسیقی قدیمی ایران را از شخصی به نام «جوایونه» زرتشتی فرا گرفت و در آنجا با دختری بنام شاهک رازی وصلت کرد که فرزندی بنام اسحق در سال ۱۵۰ ه ق نصیبشان گردید. ابراهیم موسیقیدان و ندیم خاص دربار مهدی خلیفه و سپس هارون الرشید شد. شاگردان بسیاری تربیت کرد که بین آنها چند کنیزک سفید و زیباروی بودند. در حالات او نوشتهاند که قوه شنوایی دقیقی داشته و بین سی دختر که عود مینواختند، اگر یکی از آنها سیم سازش ناکوک و نامیزان بود بخوبی تشخیص میداده است. گویند نهصد نغمه موسیقی ساخته که فرزندش اسحق سیصد نغمه او را شاهکار و سیصدتا را متوسط و سیصد تا را عادی دانسته است. المهدی ابراهیم را چون خلاف میلش رفتار کرده بود از دربار براند و او را سخت تنبیه کرد. هارون الرشید پسر المهدی چون بخلافت رسید، مقدم ابراهیم و پسرش اسحق که از هردو از اساتید فن موسیقی بودند، گرامی داشت و بجبران گذشته یکصد و پنجاه هزار سکه بدانها بخشید. ابراهیم بقدری به خلیفه نزدیک شد که او را ندیم خاص خلیفه و بنام «الندیم» میخواندند. ابراهیم رقیبی داشت بنام «اسماعیل ابولقاسم بن جامع» که او نیز از استادان فن موسیقی بود و این دو هرکدام شاگردان و پیروان و هوادارنی داشتند. نقل میکنند که روزی عدهای از خوانندگان و نوازندگان در حدود سی دختر از شاگردان ابراهیم به دربار خلیفه مشغول نواختن بودند، ابن جامع نیز بود، او گفت یکی از نوازندگان خارج میزند، ابراهیم نام کسی را که خارج شده بود و سیمی از سازش ناکوک بود مشخص کرد و همه دوچار شگفتی ساخت و ابن جامع از این تبحر شرمگین شد. ---------------------- ادامه دارد ... همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
07-12-2012, 10:44 PM
ارسال: #90
|
|||
|
|||
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
گذری به جایگاه موسیقی در ایران
--------------------------- بخش پنجم ---نگاهی داریم به تاثیر موسیقی ایران بر موسیقی عرب--- در کتاب«التاج» نوشته شده است که :«هادی روزی به بزم نشست و ابن جامع و ابراهیم و معاذبن طبیب که او از رامشگران و استادان آن زمان بود نیز به محضر او حضور یافته و نخستین روزی بود که معاذ به بزم هادی درآمده بود. هادی گفت اگر کسی از شما مرا خوش کند و بطرب آورد هرچه طلب کند به او خواهم بخشید. نخست ابن جامع لحنی ساز کرد ولی در وی نگرفت و ابراهیم میل به منظور هادی را دریافته،شعری خواند. هادی به شنیدن آن نغمهچندان به وجد و طرب آمد که بیاختیار از جای برخاسته فریاد کرد مکرر مکرر! جان من بازهم بخوان! موصلی بار دیگر آن نغمهها را سرداد و هادی گفت: تویی آنکه من خواهانم و اینک بازگو آنچه میخواهی. ابراهیم گفت ای خداوندگار آنچه خواهم این است که باغ عبد الملک ابن مروان و چشمهسار آن را که در شهر مدینه است به ما عطا فرمایی! هادی به شنیدن این سخن، دیدنش دگرگون شده گویی چشمانش درکاسه سر دور زد و بگونه گل آتش گردید و از سرخشم و تندی گفت: ای یاوه گوی خواهی همگان بدانند که تو با آهنگ خویش مرا خوش داشته و من ترا چنین پاداشی دادهام! اگر نه نادانی بر عقلت چیره شده و فکرت را تیره کرده، به گمان سرت را از تن دور کردمی. این بگفت و اندکی با خود خلید. ابراهیم گوید: در این هنگام گویی میدیدم که عزرائیل میان من و خلیفه ایستاده است و منتظر میباشد که هم اکنون فرمان دهد. اما چیزی نگذشت که ابراهیم حرانی را بخواند و گفت: دست این نادان را بگیر و به بیت المال ببر تا نقدینه هرچه خواهد برگیرد. ابراهیم دست مرا گرفته به خزانه برد و پرسید چقدر میخواهی؟ گفتم صد بدره. حرانی گفت باش تا خلیفه بپرسم، گفتم نود بدره! گفت باید بپرسم. گفتم هشتاد بدره، گفت تا نپرسم صورت نگیرد. من منظور او را دریافتم و گفتم صد بدره بر میدارم و سی بدره آن را به تو میدهم. حرانی پذیرفت و بدرهها را گرفت و از چنگ عزرائیل جان برده به خانه بازگشتم». همین مورخ مینویسد: «از خلفای عباسی هارون بود که درجات موسیکاران را همچنان برقرار کرد که اردشیر پاپکان ساز کرده بود، و همو بود که طریقت پادشاهان ساسانی را برگزید. در این نظم و ترتیب، ابراهیم موصلی و ابن جامع و زلزل(منصور الضارب) درجه یکم را میداشتند. زلزل نوازندگی میکرد و ابن جامع خوانندگی و سلیم بن سلام (ابو عبیدالله کوفی) و عمروالغزل و امثال ایشان درجه دوم را حائز بودند و درجه سوم به کسانی داده شده بود که تنبور میزدند و سنتور مینواختند و ضرب گیر بودند. جوائز و صلهها هریک در خور مرتبت و طبقهبندی ایشان بود. و چون یک نفر از افراد درجه یکم را جایزه هنگفت میرسید،هریک از رفقای خود را با وی همردیف بودند سهمی میداد. و با آنها نیز که زیر دست بودند بهرهمیبخشود. اما اگر بیکی درجه برتر میبودند، هرگز بدان طمعی نداشت و از او چیزی قبول نمیکردند. اسحق ابن ابراهیم موصلی گوید:«روزی هارون از برصومای رامشگر پرسید که تو را درباره ابن جامع چه عقیدت است؟ برصوما سر خود را حرکت داد و گفت: آهنگ ابن جامع در روان آدمی اثری میکند که شراب قطر بل با جسم و جان، و معلوم است که شراب قطرپل پای آدمی را میبندد و عقل او را با خود میبرد. هارون گفت درباره ابراهیم چه گویی؟ برصوما گفت: ابراهیم به بوستانی ماند که سیب و گلابی و هلو و خارو خاشاک و خرنوب و همه چیز در او یافت شود. هارون گفت سلیم بن سلام را چگونه یافتی؟ برصوما پاسخ داد: او با بهترین و زیباییها آراسته است. هارون گفت: در عمر و غزال چه میبینی؟ برصوما گفت او پنجه دارد مطلوب و خواسته ولی منصور زلزل را سرپنجه است که خدا مانند او نیافریده است و چون دست به عود بزند اگر احنف یا دیگری که با سنگینی وقار مقید باشد، با بانگ عود وی بشنود بیخود گردد و از فرط خوشی خودداری نتوان کردن». زلزل از نوازندگان عود و از متبحرترین این ساز و همواره مورد مثل بوده است مخصوصاً در عصر مهدی و هادی نامی بسزا داشته است و همت وی نیز به اندازهای بلند بود که در بغداد(برکهای) ساخت و آن را وقف مسلمانان کرد و بخیر خواهی نامی شد. نفطویه از علمای نحو همچون دیگر شاعران او را بدین مضمون ستوده:«اگر زهیر و امرؤ القیس منظرةزیبای یک برکه زلزل را میدیدند نه سلمی وام جندب را توصیف و نه تل حومل را یاد میکردند. روزی هارون بر وی خشمگین شد و از آن پس او را دو سال زندانی کرد و ابراهیم که شوهر خواهر زلزل بود در این باره ابیاتی گفت که مصرع اول آن چنین بود: «هل دهرنا یک عائد یا زلزل» و هارون او را بخشید و از زندان آزاد کرد. در اغانی آمده است که ابراهیم موصلی و زلزل و برصوما روزی به بزم هارون بودند و برصوما مزمار همی نواخت و زلزل عود میزد و ابراهیم خواننده بود و این دو بیت همی خواند: صحا قلبی و راغ انًی قلبی واقصر باطلی و تسیت جهانی رایت الغانیات و کن خزرا الی صرمنتی و قطعن حبلی هارون به دین خنیاگری چندان خوش خندان شد که از جای برخاسته فریاد کرد: ای آدم ابولبشر! اگر زنده میبودی و اعقاب هنرمند خود را مینگریدی، همواره خورسند میشدی! و پس از این گفته بخود آمد و نشست و گفت استغفرالله. در عقد الفرید ج ۲ ص ۲۴۷ درباره رامشگری زلزل یاد کرده است که زلزل فقط با آواز ابراهیم عود میزد. ابراهیم در نتیجه لطف و انعام خلیفه، ثروت زیادی اندوخت و نوشتهاند که درآمد او در سال اعم از درآمد ملکی و آموزشی رویهم رفته در حدود بیست و چهار میلیون سکه نقره بوده است. خانهاش در بغداد بقدری مجلل بوده که در کتاب عقد الفرید از قول شخصی نقل کرده که خانهای به زیبایی خانة ابراهیم ندیده است. هنگامی که ابراهیم در بستر بیماری بود خلیفه از او عیادت کرد و چون بمرد بر وی نماز خواند. اسحق: هنگام مرگ ابراهیم پسر اسحق ۳۸ ساله و خود یکی از خوانندگان و نوازندگان معروف بود که این فن را نزد پدر و منصور زلزل که او هم ایرانی بود آموخت. ابولفرج او را بدریا و سایر موسیقیدانان را به نهر و جوی آب تشبیه کرده است. از تبحر او روایت کردهاند که قطعات موسیقی را حتی با عود نانوک میتوانسته است، بخوبی بنوازد. اسحق اوزان موسیقی را تحت نظر و قواعد درآوده و در کتابی تصنیف کرد که آن کتاب امروز در دست نیست، ولی مدرک و مأخذ صاحب آغانی قرار گرفته است. او را شاگردی بود بنام «زریاب» که او نیز ایرانی بود و از فرا گرفتن فن موسیقی از اسحق به آندلس نزد خلیفه عبدالرحمن رفت و او این هنر را گرامی شمرد و خواننده و نوازنده دربار او شد و به توسط این ایرانی موسیقی ایرانی به اسپانیا برده شد و در آنجا رواج گرفت و از آنجا به اروپا رفت و این خود وسیلة مؤثری در تأثیر موسیقی ایران در موسیقی مغرب زمین گردید. اسحق قدر و مقام خود را در دستگاه مأمون نگاهداشت و مانند پدرش از ندیمان خاص خلیفه و پیشوا و مربی موسیقیدانهای دربار شد و همچنین در دوره معتصم و بعد از زمان الواثق باله که خود در اغلب از هنرها دست داشت، خوب میخوانده و بربط را نیکو مینواخته است و این برتری را نگاهداشته بود، و دیگر خوانندگان و نوازندگان دربار خلیفه از معلومات این استاد استفاده میکردهاند. تبحر و استادی او در این فن به حدی بود که در یک مورد الهادی خلیفه مبلغ یکصد و پنجاه هزار سکه طلا به عنوان صله و انعام به او میدهد. معتصم خلیفه درباره او گفته است:«که هروقت اسحق میخواند به نظر من چنین میآید که کشور من وسیعتر میشود. اسحق در فقه و حدیث هم دست داشته و مأمون در حق او گفته است: «اگر اسحق در فن غنا شهرت نداشت من او را قاضی میکردم، زیرا کردار و رفتار او از قضاوت آن عهد بیشتر است.» یکی دیگر از موسیقیدانهای متبحر و معروف دوران عباسی که او نیز ایرانی الاصل بود «حکم الوادی» است که در «وادی القری» به دنیا آمده و پدرش یک سلمانی بود. حکم پس از مرگ پدر مدتی به تجارت پرداخت ولی چون استعداد و عشق فراوانی به موسیقی داشت در این راه داخل شد و یکی از موسیقیدانان قابل گردید و نخستین بار که در حضور ولید دوم خلیفه آواز خواند، بقدری مورد عنایت قرار گرفت که یک هزار سکه طلا پاداش گرفت. بعدها در زمان الهادی در یک مسابقه که بین او و ابراهیم موصلی و ابن جامع گذاردند، او دو حریف زبردست و استاد موسیقی را شکست داد و سیصد هزار سکه نقره جایزه گرفت. ابراهیم موصلی از اشخاصی بود که برای نخستین بار از دختران و زنان سفیدروی زیبا، خواننده و نوازنده ماهر تربیت کرد. تا حظ نفس شنوندگان را بیشتر تأمین کند و فرزندش اسحق نیز همین رویه را معمول داشت. بعضی از این کنیزان بقدری در اربابان خود رسوخ پیدا میکردند که به مرتبه بانویی میرسیدند. از آن جمله بود که بانوی حرمسرای جعفر برمکی شد. حمزه اصفهانی مینویسد: «عریب دختر جعفر از کنیزی بود بنام، تعلق به امیر البحر هارون عبدالله ابن اسمعیل داشت و جعفر توسط مادر عبدالله کنیز را گرفت. دختری بوجود آمد بنام «عریب» که در اثر تربیت عبدالله صرف و نحو و موسیقی و خوانندگی و خوشنویسی را آموخت. وی در بغداد مورد توجه بود، زیرا هم صاحب جمال بود و هم واجد کمال. هم شاعره بود، هم موسیقی دان. اسحق او را بیهمتا دانسته است. پس از مرگ امین، مأمون عریب را به یکصد هزار دینار خرید و چون مورد توجه خاص خلیفه بود وی را «مأمونیه» لقب دادند. گاهی کنیزگان به ارباب یا کسانی که آنها را آزاد کرده، کمال صمیمیت و وفاداری را بخرج میدادند، مانند وفاداری «دنانیر» نسبت به خاندان برمک. «دنانیر» تربیت شده در زیر دست ابراهیم و اسحق و سایر استادان موسیقی دیگر چون ابن جامع و فلیح بود و بقدری در موسیقی تبحر پیدا کرد، که آوازش با ابراهیم تفاوتی نداشت. این کنیزک در دستگاه یحیی برمک و هارون الرشید مورد کمال و علاقه و محبت بود و هارون از ترس حسادت زبیده جرأت نداشت که او را در منزل خود ببیند، از این رو منزل یحیی میرفت تا خواندن او را بشنود و گردنبندی نیز که سی هزار دینار ارزش داشت، بدو بخشیده بود. پس از مرگ یحیی و برچیده شدن دستگاه برمکیان، هارون از دنانیر درخواست خواندن کرد او ابا کرد و گفت: «شرط کرده است که پس از برچیده شدن این خاندان دیگر نخواند و گردن بند خلیفه را نیز مسترد کرد. هارون بر او خشم گرفت و به غلام خود مسرور که عنوان «صاحب عذاب» داشت دستور داد که کنیزک را بقدری شکنجه بدهد که بخواند. دنانیر بالاجبار عود برگرفت و این اشعار حزین را خواند: یا دار سلمی بنارخ السند بین الثنایا و سقط اللبد لدارایت الدیار قد درست ایقنت ان النعیم لم یعد هارون سخت متأثر شد و او را بخشید و نوشتهاند که مدت مدیدی پس از مرگ یحیی نماند و بزودی مرد و تقاضای هیچ یک از خواهان خود را اجابت ننمود. ---------------------- پایان همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
نقش علی بابا در بازار جهانی و واردات از چین | greenworld | 0 | 187 |
05-27-2023 05:02 PM آخرین ارسال: greenworld |
|
مخترعین و نخبگان ایرانی در راه مذاکره با شرکت رنو فرانسه | سینا عدنانی | 1 | 464 |
09-09-2018 01:19 PM آخرین ارسال: mahdir938 |
|
در محل شما چه چیزی فراوان است؟ | cooch | 31 | 4,633 |
06-01-2018 03:04 AM آخرین ارسال: amir_sky |
|
راه اندازی بستر تولید پودر میوه در منزل | uhanna | 0 | 591 |
02-04-2018 03:17 AM آخرین ارسال: uhanna |
|
چطور تو ایران سرمایه مونو در عرض یک سال ده برابر کنیم؟ | shokrgozar | 7 | 1,438 |
09-01-2017 09:53 AM آخرین ارسال: sh44 |
|
دوستانی که در زمنیه بازاریابی تجربه دارن لطفا" راهنمایی بفرمایند . | javadse | 2 | 1,002 |
07-08-2017 04:00 PM آخرین ارسال: شایان21 |
|
اولین سودهائی که در فعالیتهامون داشتیم | jahanagahi | 115 | 34,945 |
05-18-2017 01:21 AM آخرین ارسال: مهندس نرم افزار |
|
چجوری میتونم درامدمو به 5 میلیون در ماه برسونم؟ | shokrgozar | 0 | 547 |
02-20-2017 04:14 PM آخرین ارسال: shokrgozar |
|
چطور از امکان خم کردن چوب و MDF و PVC پول در بیارم؟ | Benhour | 1 | 1,405 |
10-23-2016 12:43 AM آخرین ارسال: Benhour |
|
مشورت و راهنمایی در مورد کار کانون تبلیغاتی و بسته بندی؟ | sepehrplus | 2 | 848 |
09-28-2016 03:02 PM آخرین ارسال: habib tousi |
|
تاریخ تولد بچه های انجمن! | MARYAR | 331 | 41,532 |
08-10-2016 02:00 PM آخرین ارسال: mahdie.sfi |
|
![]() |
اگه میدونستی در رسیدن به هدفت(ثروت)هیچ شکستی وجودنداره اولین قدم که برمیداشتی چی بود | SAMIRA | 71 | 16,244 |
05-23-2016 02:08 AM آخرین ارسال: poldar |
یه سوال در باره شخصی که اهل ریسک و تغییر نیست | mortaza_max | 13 | 3,289 |
02-15-2016 02:59 PM آخرین ارسال: نیما روشنگر1 |
|
شروع یه کار گروهی/ کار در وب | mohammad.b | 17 | 3,732 |
11-20-2015 08:49 PM آخرین ارسال: فاطیما14 |
|
![]() |
جذب همکاری در آموزشگاه جدید انجمن | MARYAR | 33 | 10,511 |
09-25-2015 10:31 PM آخرین ارسال: vlvl |
بیان خاطرات ضرر و زیانهایی که در فعالیتهامون داشتیم (برای عبرت دیگران ) | hasan-f | 26 | 7,908 |
09-22-2015 11:23 AM آخرین ارسال: سلطان ایده |
|
تایپ در منزل | صدفی | 1 | 564 |
09-08-2015 11:16 PM آخرین ارسال: hs6467 |
|
به دنبال ایده در زمینه کامپیوتر | rezakakaei | 4 | 1,527 |
06-07-2015 09:36 AM آخرین ارسال: rezakakaei |
|
![]() |
میزبانی از یکدیگر در شهرمان | cooch | 3 | 503 |
05-09-2015 03:26 PM آخرین ارسال: cooch |
حداقل یکبار در زندگی این کارها را انجام دهید | بيلا بالا | 4 | 983 |
03-06-2015 02:45 PM آخرین ارسال: samiar afshari |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 84 مهمان