ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
زمان کنونی: 07-08-2024, 08:54 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 49 مهمان
نویسنده: Alireza_Kh
آخرین ارسال: Alireza_Kh
پاسخ: 244
بازدید: 24012

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 35 رأی - میانگین امیتازات : 3.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
05-31-2012, 09:23 PM
ارسال: #31
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
ادیان بزرگ ایران از آغاز تا کنون
-----------------------------

1. میترائیسم 2. آئین زرتشتی 3. آئین مانی 4. آئین اسلام


آئین زرتشتی
مطالعه منشاء و مبدأ دین زرتشت به طریق قانع کننده ای مشکل و شاید غیر ممکن می باشد، زیرا مهمترین مدرکی که درباره این دین بدست ما رسیده است کتاب آسمانی همان دین می باشد که به نام (اوستا) موسوم است و حقیقت امر این که کتاب اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت پیامبر این دین نوشته شده است، این کتاب شامل سه بخش و از مبادی مختلف میباشد. گاتها که قدیمی ترین قسمت های اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشیان تدوین یافته و قسمتهای دیگر اوستا در زمانهای بعدی درست شده است، در زمان ساسانیان همه قسمت اوستا را جمع آوری کردند و هم در این دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوین یافت و این خود در دوره ای بود که آئین زرتشت دین رسمی و انحصاری سراسر ایران زمین شده بود. زرتشت در کتاب مقدس اوستا (زاراتوشترا) خوانده شده است.
به اعتقاد زرتشتیان” اشو زرتشت” در ۳۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در تخت سلیمان آذربایجان از مادری به نام” دغدو” متولد شد و نام پدرش” پوروشسب” بود. زرتشتیان بر این باورند که وی در سن ۳۰ سالگی برای دعوت مردم به راستی از طرف” اهورامزدا” به پیامبری انتخاب شد. در چهل سالگی رسماً برای تبلیغ دین جدید به مبارزه و پیکار پرداخت. بیش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبلیغ مؤثر پادشاه عصر یعنی (ویشتاسب) را بدین خود برگرداند و به پشتیبانی همین پادشاه بود که زرتشت توانست همه ایران را به آئین زرتشتی آشنا کند و بدون ترس در همه جا دین خود را رواج دهد؛ زیرا دیگر نه از مجازات می ترسید و نه مانعی برای کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دین او در می آمدند و همه ایران از آن آگاهی داشتند. بیش از سی و پنج سال زرتشت به پشتیبانی و اجرای مراسم دین خود پرداخت و این بدون شک به کمک و پشتیبانی سلسله هخامنشی بود. وی بنا به قولی در سن هفتاد و هفت سالگی در جنگی که علیه یورش قبیله (هیاوآ) می کرد زندگی را بدرود گفت؛ و یا بقولی با هفتاد تن از پیروانش در محل آتشکده شهر بلخ در حال نیایش بود که به دست شخصی به نام” توربراتور” به قتل رسید.
زرتشت به دو عالم معتقد است: یکی روحانی یا « مینو » و یکی جسمانی یا « گیتی » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسیم می کند؛ تقدیر یا « بخشش » و فعل یا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم می کند؛ اعتقاد یا « منش »، گفتار یا « گویش »، رفتار یا « کنش »، و وقتی انسان به مرتبه سعادت عالی رسیده و، به یزدان نزدیک شده و اهل بهشت است که هر سه چیزش اصلاح و دارای: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک شده باشد. زرتشت می گوید، بنای آفرینش عالم بر اضداد است و این خاکدان میدان مبارزه نیکی و بدی یا جنود یزدان و اهرمن، و کائنات مابین گیر و دار این قوا واقعند و سعادت بشر بستگی به پیروی این دو چیز متضاد است و بهشت جاویدان منزل پیروان یزدان و صاحبان نیت و گفتار و کردار نیک است و دوزخ اتباع پلیدان و ارواح اهرمنی.

اعتقاد به ظهور آخرین منجی
به موجب مقررات آئین زرتشت هر هزار سال از دختری باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده ای نمایان می شود، در هزاره سوم یعنی آخرین دوره (سوشیانت) ظهور می کند، مردگان زنده می شوند؛ حوادث آسمانی موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها می گردد؛ فلز ذوب شده برای مؤمنین شیر سرد و برای دشمنان دین، دردناک است، مردم بدکار و شیاطین نابود می شوند، نیکوکاران به آب زندگی جاوید می‌رسند. طبق مدرکی سوشیانت و بنا بر سند دیگر شخص زرتشت خودش آئین مزدا را تکریم و تقدیس می کند؛ خرای از جهان میرود و خوشی و شادی برقرار می گردد.

جایگاه برزخ
طبق آئین زرتشت بین بهشت و دوزخ جائی است که برزخ نامیده می شود، و این محل جای کسانی است که اعمال نیک و گناهان آنها یکسان است، این دسته در برزخ تا روز واپسین خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نیز بیرون خواهند آمد، زیرا دیگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.

پـیـر سبـز
هر ساله از ۲۴ تا ۲۸ خرداد ماه (۱۳ تا ۱۷ ژوئن) آیین مذهبی “ستی پیر” یا “مه ستی و پیر سبز” برگزار میشود. در این چارچوب پیروان این کیش ابتدا با حضور در زیارتگاه” ستی پیر” واقع در” قلعه اسدان” یزد آیینی خاص را به جای می آورند و سپس برای اجرای آیین ویژه راهی زیارتگاه” چک چک” می شوند. هزاران زرتشتی ایرانی در این مراسم مذهبی شرکت می کنند. در این جمع عدهً زیادی از زرتشتیان سایر کشورهای جهان نیز حضور می یابند. پیروان کیش زرتشت برای شرکت در این آیین لباسهایی با رنگ روشن بر تن می کنند و قبل از رفتن به” پیر سبز” در حالی که مقداری میوه، اسپند و مواد غذایی به همراه دارند با پوشاندن موی سرشان به” ستی پیر” می روند.
“ستی پیر” به مدت پنج روز باز است و زرتشتیان پس از به جای آوردن آیین ویژه خود، راهی” پیر سبز یا چک چک” می شوند.”پیر سبز یا نیک بانو” از مهمترین زیارتگاه های زرتشتیان جهان است که در فاصله ۶۳ کیلومتری شمال شرقی شهر یزد در منطقه ای کوهستانی به نام “چک چک” و در یک سراشیبی تند و در دره عمیقی در بخش” خرانق اردکان” قرار دارد و از معروفترین معابد زرتشتیان می باشد. گفته می‌شود نام “چک چک” یا “چک چکو” از صدای قطره های آبی گرفته شده که از صخره ای می چکد و به درون یک منبع ذخیره هدایت می شود. در قسمت دیگر معبد درخت کهنسالی وجود دارد که به اعتقاد زرتشتیان این درخت عصای” نیک بانو” دختر یزد گرد آخرین پادشاه ساسانیان است که پس از فرو رفتن در زمین به درخت بزرگی تبدیل شده است. زرتشتیان در این محل، در شبانه روز پنج نوبت رو به روشنایی نماز می‌خوانند.


-----------------------
ادامه دارد ...

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , farzin1 , madar , nazli , درناز
06-01-2012, 01:56 AM
ارسال: #32
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
پوران‌دخت پادشاه زن در ايران
--------------------------


هنگامی‌که شیرویه و پسرش اردشیر درگذشتند، مردان و سران ساسانی از میان خاندان شاهی، هیچ مردی را نیافتند که به تخت شاهي بنشانند پس دختر خسرو پرویز(پوران‌دخت) را بر تخت شاهي نشاندند.
پوران‌دخت، سی‌امین شاهنشاه ساسانی به سال ۶۳۰ میلادی، بر تخت شاهنشاهي نشست. او نخستین زن از دودمان ساساني است که به شاهي رسید. زمان شاهنشاهي او برابر بود با پايان خلافت ابوبکر و آغاز خلافت عمر. وي یک‌سال و چهار ماه پادشاه بیش از ۱۰ کشور آسیایی بود. در نسك‌هاي گوناگون او را زنی خردمند، دادگر و نیکو سرشت دانسته‌اند که چون شاه شد در میان مردم داد را گسترد.
به گفته‌ي «محمد باقر وثوقی»، استاد تاریخ باستان دانشگاه تهران درباره‌ي شرایط آن زمان، برخلاف دوره‌ي حکومت هخامنشیان که جنسیت اهمیت چنداني نداشت، دوره‌ي حکومت ساسانیان دوره‌ي برتری مرد بر زن بود. در دوران هخامنشیان، سرپرست کارگاه‌های تخت‌جمشید، بیشتر زن بودند. شماري از زنان دو برابر مردان حقوق می‌گرفتند. این زنان، مهندسان و طراحانی بودند که بهترین و زیباترین هنرها را در تخت جمشید آفریدند. حتا زنان در این دوره جیره‌ي زایمان می‌گرفتند. روزگار ساسانی اما متفاوت از روزگار هخامنشیان بود.
در چنین شرایطی پوران‌دخت در تیسفون تاج بر سر گذاشت و بدون توجه به جنسیت خود، قدرت را بار دیگر به خاندان از هم‌پاشیده ساسانی بازگرداند.
پوران‌دخت با همه‌ي آشفتگی‌ها تصمیم گرفت تا اوضاع کشور را سر‌و‌سامان دهد. وی کارهای سودمندي انجام داد: نخست یک‌سال مالیات را بر مردم بخشید. صليبي كه مسيح بر آن جان داده بود و نزد عیسویان بسیار گرامی بود، كه به دست ایرانیان افتاده بود و از همين روي آتش کینه‌ي عیسویان نسبت به ایرانیان شعله‌ور شده بود، برگرداند. پوران‌دخت براي آرام كردن اوضاع و كشته نشدن بي‌جهت مردم، با هراکلیوس، قیصر رم پيمان‌نامه‌ي صلحی امضا کرد و صليب عيسا مسيح را بديشان برگرداند كه مردم اورشليم با شادي جشني برايش برپا كردند. اين خود نمودي از خردمندي و روحيه‌ي آشتي‌خواهي پوران‌دخت بوده است.
وي به گاه شاهي، با مردم روش نيکو داشت و عدالت کرد و بگفت تا سکه‌ي نو زنند و پل‌ها را آباد کنند و باقیمانده‌ي خراج را بخشید و نامه‌ها نوشت و نیک‌خواهی خویش را با مردم در میان نهاد و از حال کشتگان خاندان خود سخن آورد و گفت امید دارد، خداوند به روزگار وی چندان رفاه بیاورد و کارها چنان استوار باشد تا بدانند که کشور‌گیری و لشکر‌کشی و پیروزمندی و فتنه نشانی به شجاعت و تدبیر مردان نیست بلکه این همه از خداست و بفرمود تا اطاعت آرند و نیک‌خواهی کنند.
وی زمانی که سپاهی برای جنگ با اعراب فرستاد در مداین بیمار شد و در همانجا درگذشت. بسیاری براين باورند كه؛ اگر پوران‌دخت زمان دیگری به حکومت می‌رسید کفایت و لیاقت بیشتری از خود نشان می‌داد.

فردوسي درباره‌ي پوران‌دخت گفت:
یکی دختری بود پوران بنام
چو زن شاه شد کارها گشت خام
بزرگان برو گوهر افشاندند
برآن تخت شاهیش بنشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من   
نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج    
توانگر کنم تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از درد او بر من آید گزند
ز کشور کنم دور بدخواه را  
بر آیین شاهان کنم گاه را

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , P@RSA , farzin1 , madar , nazli , درناز
06-01-2012, 06:53 PM
ارسال: #33
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
بله; کوروش, به راستی بزرگ بود
---------------------------------


مجله ای که برای جوانان چاپ می شود و می گوید و می خواهد راهنمای آن ها باشد که به بیراهه نروند و به چاه نیفتند, در شماره ی 357, پرونده ای را درباره ی "کوروش" بزرگ باز کرده و با این پرسش که "آیا کوروش به راستی بزرگ بود؟" و با در هم کردن مشکلات روز ایرانیان و آن چه از تاریخ ایران برداشت کرده, خواسته به خواننده بپذیراند که آن چه جوانان درباره ی این بزرگمرد تاریخ ایران خوانده اند و می دانند, پاک نادرست است. نویسندگان این نوشته, با این گمان دست به نوشتن این پرونده زده بودند که جوانان ایران برای این شناسه ای (هویتی) برای خود بسازند, به دنبال "باستان گرایی" رفته اند و ما که نویسنده هستیم, می توانیم با بافتن همه چیز به هم, این جوانان را به راه راست بیاوریم! ولی نه تنها نوشته نتوانست این کار را انجام دهد, بلکه آن چه دیدیم این بود که فشار بر مجله و نویسندگان آن نوشته, از سوی جوانان فرهیخته این سرزمین, به اندازه ای بود که در شماره ی بعدی, به ناچار, همان نویسندگان, در پرونده ای دیگر, تیتر زدند: "بله کوروش بزرگ بود"! نوشته ای که می خوانید, پاسخ کوتاهی است به آن نوشته, از سوی "داریوش احمدی", نویسنده ی کتاب های: "هخامنشیان; فرمانروایان زمین و دریا" (پژوهشی گسترده و مستند درباره ی کوروش بزرگ و تارخ و فرهنگ هخامنشیان) و "نگرشی نو به تاریخ هخامنشیان".

[تصویر: koroshbozrg.jpg]

در رشته نوشتارهایی که چندی پیش در شماره ی 357 مجله ی "همشهری جوان" چاپ شده, به گفته ی نویسندگانش, کوشیده شده; "بی آن که به هیچ سمتی سقوط کنیم, پرونده ای تهیه کنیم برای موضوع تب کوروش میان جوانان ایران". اما در یکی از نوشته های این مجموعه, به نام "آیا کوروش واقعا بزرگ بود؟" به نظر نمی رسد که این خط مشی حفظ شده باشد. در این نوشته, نکاتی گاه درست با داده ها و نتیجه گیری هایی نادرست و نامستند در هم آمیخته و در نتیجه نوشتاری پدید آمده است که نه تنها روشنگری و آموزش خوانندگان را در پی ندارد, که ذهن آنان را نیز آشفته می سازد. در این نوشتار کوتاه, به فشردگی و در 8 بند, نخست شماری از گزاره های نادرست نویسنده ی آن نوشتار نوشته شده و سپس بدان ها پاسخ انتقادی داده شده است:

1. "کوروش در حدود 576 پیش از میلاد به دنیا آمد"
این تاریخ گذاری برای زادسال کوروش بزرگ, مستندی ندارد. اما از گفته ی "سیسرو" مبنی بر این که کورش هفتاد سال زندگی کرده است, می توان دریافت که, وی در 600 پیش از میلاد زاده شده است.

2. "کوروش کودکی (خود) را در دل طبیعت و خارج از محیط دربار گذراند و در جوانی توانست با متحد کردن اهالی پارس, بر تخت پدر بنشیند."
این داستان, استوره ای است که "هرودوت" درباره ی خواستگاه کوروش بزرگ, آورده است و نمونه های آن درباره ی دیگر چهره های بزرگ تاریخی نیز ساخته شده, و پیدا است که ماهیت تاریخی ندارد. اسناد نشان می دهند که کوروش و پدرانش نسل اندر نسل, شاهان موروثی و مستقل سرزمین ایلامی "انشان" بودند و پیوندی با مادها نداشتند.

3. "کوروش در 539 پیش از میلاد, پیمان با "نبونید" را شکست و بابل را فتح کرد".
به وجود چنین پیمانی در اسناد تاریخی اشاره ای نشده است.

4. "کوروش در بابل رسما تشکیل دولت هخامنشی را اعلام کرد".
کوروش 20 سال پیش از آن در "انشان" (به مرکزیت پاسارگاد), دولت خود را تشکیل داده بود و در بابل -در چارچوب سنت های کهن بابلی- خود را شاه بابل, خواند. کوروش در هیچ کجا خود را "هخامنشی" (که یکی از طوایف بلند پایه ی پارس بود) نخوانده است.

5. "پنجاه لوح در بابل از دوره ی کوروش کشف شده است".
این ادعایی نادرست است. "ج.استراسمایر", در سال 1890 میلادی, 350 گل نوشته ی بابلی از روزگار کوروش را منتشر کرد و از آن هنگام تاکنون نیز گل نوشته های بسیاری دیگر نیز به دست آمده است.

6. "طبق منابع کوروش 3 زن داشت:آمتیس -خاله ی کوروش, کاساندان -دختر فرناسپ, نیتتیس -دختر آماسیس دوم".
ازدواج کوروش با آمیتیس, دختر آستیاگ, داستانی است که "کتسیاس" نوشته است; اما این نویسنده را بیشتر استوره پرداز می دانند تا تاریخ نگار. از سوی دیگر, "کتسیاس", کوروش را نوه ی آستیاگ نمی داند و بنابراین آمیتیس در هر حالتی نمی تواند خاله ی کوروش باشد. ازدواج کوروش با "نیتتیس", که دختر آپریس بود و نه آماسیس, داستانی است که حتا راوی اش -هرودوت- نیز آن را راست ندانسته است.

7. "با لشکر کشی کوروش تمدن های بین النهرین به پایان کار خود رسید".
این سخن, ادعایی نادرست و نامستند است. تمدن میان رودان (بین النهرین) -که بابل کانون آن بود- با فتح کوروش هرگز دچار تباهی یا حتا رکود و وقفه نیز نشد و شگفت این که حتا تا روزگار اشکانیان نیز بابلیان همچنان بنابر فرهنگ و سنت ها و قوانین کهن خود زندگی می کردند. باز شدن دروازه های بابل به دست کوروش, تنها بابل را در گستره و ساختار سیاسی تازه ای وارد کرد, ولی هیچ آسیبی به استلال و غنای فرهنگی و درون مایه ی اجتماعی و اقتصادی آن نرساند.

8. "انصافا همین فتح بابل جز با جنگ و خون ریزی ممکن بود؟".
این نیز سخنی نادرست است; چرا که از جنگ مگر خون ریزی و ویرانی نمی توان چشمداشت دیگری داشت. اما حقیقت آن است که این گونه نبردها -که همواره برای بدست آوردن منابع انسانی و اقتصادی بیشتر بوده است- در آن روزگار امری ناگزیر بود و اگر حکومتی زودتر از دیگران, این کار را نمی کرد, بی گمان زیر دست یا قربانی حکومت دیگر می شد.

اما ان چه در این میان ارزشمند است, برخورد پیروزمندان با مردم شکست خورده و سرزمین های جنگ زده است. در حالی که -برای نمونه- "سناخریب" (پادشاه آشور: 681-704 پیش از میلاد) در هنگام چیرگی بر بابل, می گوید که: "شهر و معابد آن را از پی تا بام در هم کوبیدم, ویران کردم و با آتش سوزاندم; دیوار, بارو و حصار نمازخانه های خدایان, هرم های آجری و گلی را در هم کوبیدم". کوروش در هنگام گشودن دروازه های بابل, افتخار می کند که با "صلح" وارد بابل شده, ویرانی هایش را "نوسازی" کرده, بیم و نگرانی مردم را فرو نشانده, رفاه و آرامش را در شهر برقرار ساخته, "مانع از ویرانی و تاراج" نیایشگاه ها و خانه ها شده و تبعیدیان را به میهن خود بازگردانده است. آیا این شیوه ی درخشان کوروش در رفتار با مردمان شکست خورده -که الگوی سیاسی و اخلاقی نوینی را برای فرمانروایان و دودمان های پس از خود بر جای گذارد- نمودار سیاست و منش مردم دارانه و مدارجویانه ی وی, و نشانه ی تحولی نو و مثبت در تاریخ و تمدن آسیای باختری (غربی) نیست؟


------------------
امرداد شماره ی 277

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: farzin1 , قناد , madar , nazli , درناز
06-02-2012, 10:15 PM
ارسال: #34
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
ادیان بزرگ ایران از آغاز تا کنون
-----------------------------

1. میترائیسم 2. آئین زرتشتی 3. آئین مانی 4. آئین اسلام

آئین مانی
در قرن سوم میلادی آئین دیگر همگانی یعنی (آئین مانوی) در اطراف مرزهای مشترک ایران و بابل نمایان گردید. مؤسس آن مانی یا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانیان (پارتیان) میرسید. نام پدرش تیک (پاتک) یا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بین النهرین رفته بود. وی به سال ۲۱۵ یا ۲۱۶ میلادی (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرین پادشاه اشکانی) در قریه ماردینر در ولایت «مسن» ناحیه نهر کوتاه در بابل باستانی متولد شد. مانی پس از مطالعه آئین زرتشت خود را مصلح آن شناخت. هند را سیاحت کرد و با عقاید بودائی آشنا شد، سپس به ایران بازگشت و به تبلیغ دین جدید پرداخت و آن را با ادیان زرتشتی و بودائی و مهری و مسیحی مطابقت داد، و شاپور اول نیز به آئین وی گروید. شاپور مدت ده سال به کیش مانی وفادار ماند، تا اینکه موبد موبدان نزد او رفت و گفت: این مرد دین ترا فاسد کرده است، مرا با او روبرو کن تا با او مناظره و مباحثه کنم. شاپور آنها را روبرو کرد. موبد موبدان در صحبت برتری یافت و شاپور اول از ثنویت دین مانی برگشت و به مذهب زرتشت درآمد. موبدان در صدد قتل مانی برآمدند. مانی ایران را ترک گفت، زیرا شاپور اول او را به کشمیر تبعید کرده بود. وی پس از هند به ترکستان رفت و سپس به چین رهسپار گردید.
در چین طرفداران زیادی دور او جمع شدند. این طرفداران جدید بیشتر ترکان آن دیار بودند و از همینجا بود که آوازه شهرت کارهای مربوط به نقاشی و تصویر گری او با آموزش جدید از صنعت گران چینی آغاز گردید. وی بعد از مرگ شاپور به ایران بازگشت. اما توسط موبدان زرتشتی تحت تعقیب قرار گرفت و محکوم گردید و در سال ۲۷۶ میلادی در شصت سالگی مصلوب شد. مانی در باب آفرینش می گفت: در آغاز خلقت دو اصل وجود داشته است. یکی نیک و دیگری بد. نور را خالق خیر و تاریکی را خالق شر میدانست و میگفت: انسان در این میان مختار است به جلوه های دو اصل مذکور، یعنی به بدی: که تیره اندیشی، نادرستی، خودخواهی ...انه، کشتار، حق کشی و غیره است. یا به نیکی که روشن اندیشی، مهربانی، دوستی، گذشت، اتحاد، صمیمیت، غمخواری دیگران و غیره است توجه و کمک کند. اگر به نیکی توجه کند، رستگار و اگر به بدی عمل کند سرافکنده و معذب خواهد شد. و حاصل آنکه تمایل به نیکی باعث سرافرازی و عروج و بقا و تمایل به بدی سبب اضمحلال و فنای آدمی می گردد. او می گفت: در حقیقت روشنائی و تاریکی، یا نیکی و بدی (یا روح و ماده) هستند که بعلت اصل غیر قابل تغییر سرنوشت سرشت خود مجبورند به مسیر تعیین شده ازلی خویش ادامه دهند. زیرا در اصل: در این میان فقط انسان است که با تعیین و انتخاب مسیر تمایلی یا مصلحتی خود میتواند به یکی از آن دو راهی که در پیش دارد عمل کند و یا بهتر بگوئیم نیکی و بدی دو راه تعیین شده قطعی است و هر انسانی عامل انتخاب و ادامه حرکت آن دو در وجود خود است.
مانی مخترع خط جدید هم بوده دارای حروف مصوته، که کتابهای مانویان پارتی زبان و پارسیک زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط که مشتق از سریانی و ساده تر از آن است، نوشته شده. مانی ۶ کتاب نوشته و منشورهای بسیار به اصحاب و پیروان خود و شاید دیگران هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست ۷۶ رساله مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن ندیم به ما رسیده است.

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , farzin1 , madar , nazli , درناز
06-03-2012, 12:24 AM
ارسال: #35
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
زبان كهن مردم آذربايجان
-------------------------

تقديم به مردم و جوانان غيور آذربايجاني
آنان كه ذره ذره اين خاك پاك اهورائي را جانانه پاسدارند.

زبان آذري، زباني است از خانواده زبان ايراني غربي كه در منطقه (آتروپاتگان) آذربايجان پيش از گسترش زبان تركي رايج بوده و امروزه گسترش آن محدود شده است.

زبان آذري را بايد دنباله زبان مادي دانست. بيشتر دانشمندان ايران شناس در بازگويي ريشه تاريخي زبان ديرين مردم آذربايجان بر اين باورند كه زبان باستاني آذري بازمانده و دگرگون شده زبان مادهاست و ريشه آريايي دارد.
از زبان مادي نوشته اي در دست نيست فقط تعدادي واژه در نوشته هاي پارسي باستان و يوناني بجا مانده است.
مانند: Wazarka= بزرگ *zba = اعلام كردن *Asen = سنگ * miora = مهر
از زبانهاي ايران باستان تنها چهار زبان مادي، سكائي، اوستائي و پارسي باستان شناخته شده اند، كه در اين ميان زبان سكائي كه بين برخي از اقوام پارت و ساكنان سغد رايج بوده و نيز زبان مادي تنها كلمات و عباراتي برجامانده است.
با توجه به شواهد و قرائن و نيز تواريخ ايران و روم و ديگر ملل همسايه، زبان مردم ماد زباني بوده كه با زبان دوره بعد از خود كه زبان فارسي هخامنشي بوده تفاوتي نداشته، زيرا اگر زبان مردم ماد كه بخش بزرگي از ساكنين ايران و شهرنشينان آريائي آنزمان بودند با زبان فارسي هخامنشي متفاوت ميبود، هر آئينه كورش و داريوش بزرگ و ديگر شاهان هخامنشي در كتيبه هاي خود كه به سه زبان فارسي، آشوري و عيلامي است، زبان مادي را نيز بدان مي افزودند تا بخشي بزرگ از مردم كشور خود را از فهم نبشته ها ناكام نگذارند. و از اينرو مسلم است كه زبان مادي خود زبان فارسي باستان و يا نزديك بدان و لهجه اي از آن زبان بوده است.
در اين باره" جيمز دارمستتر" و "استرابون" معتقدند كه زبان مادي با زبان اوستا مطابق بوده و زبان گفتاري آنان آريايي و قرابت و شباهت زيادي با پارسي داشته است.
زبان شناسان با اشاره به وجود زبان "تاتي" در چندين روستاي آذربايجان شرقي، اردبيل، نمين، خلخال (كلور)، عنبران، پيله رود و مينا باد آن را از بقاياي زبان آذري و نزديك به زبان "تالشي" ميدانند كه پس از حمله عرب و هجوم اقوام ترك همچنان به زندگي خود ادامه داده است. ايشان زبان آذري را از شاخه هاي زبان پهلوي دانسته كه با پا گرفتن زبان تركي در آن ديار رفته رفته زبان آذري رو به سستي و نابودي نهاده، گو اينكه هنوز در پاره اي از روستاها و بخشهاي آذربايجان نقش و نشاني از آن زبان باقي است.

سخن گفتن به زبان آذري در آذربايجان طي نخستين قرنهاي اسلامي در كتابهاي گوناگون روشن شده است.
قديمي ترين منبع درباره زبان آذري قول "ابن مقفع" است كه در "الفهرست" "ابن نديم" نقل شده است. به گفته ابن مقفع 142ق زبان مردم آذربايجان پهلوي (الفهلويه) منسوب به پهله (فهله) است، يعني سرزميني كه شامل ري، اصفهان، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان بوده است.
بعد از ابن مقفع "يعقوبي" ( 278ق) در البلدان از كلمه آذري ياد كرده و در كتاب خود (اذريه) را بعنوان صفت در مورد مردم آذربايجان بكار برده است.
"مسعودي" نيز (در 314ق) از تبريز ديدار كرده است. اين مولف از ميان زبانهاي ايراني پهلوي، دري و آذري را ذكر كرده كه ظاهرا در نظر او از مهمترين زبانها و گويشهاي ايراني بوده اند.
"ابو اسحاق ابراهيم اصطخري" در كتاب (المسالك و الممالك) صريحا زبان مردم آذربايجان را ايراني (الفارسيه) ذكر ميكند.
"حمداله مستوفي" در (نزهه القلوب) زبان مردم آذربايجان را "الاذريه"عنوان داشته است.
"ابن حوقل"مينويسد: زبان مردم آذربايجان و بيشتر مردم ارمنستان ايراني (الفارسيه) است كه آنها را بهم پيوند ميزند.
"ياقوت حموي"ميگويد: مردم آذربايجان را زباني است كه آنرا آذري (الاذريه)مي نامند.
از ديگر تاريخدانان و جغرافي نويسان اسلامي كه زبان كهن ساكنين آذربايجان را فارسي (ايراني) فهلوي (پهلوي) و آذري با ريشه آريايي دانسته اند ميتوان به حمزه اصفهاني، ابوعبداله بشاري مقدسي اشاره كرد.

نخستين پژوهش گسترده در ايران معاصر توسط شادروان احمد كسروي تاريخ نويس برجسته انجام گرفت. وي در كتاب آذري يا زبان باستان آذربايجان نمونه هاي از زبان آذري و ارتباط آن با زبان تاتي را نشان داد.
احمد كسروي در اين كتاب مطرح كرد كه زبان منطقه آذربايجان تا چند سده پيش (قبل از رايج شدن تركي) زباني از خانواده زبانهاي ايراني بوده است. اين نظريه مورد توجه ويژه در ميان زبان شناسان و ايران شناسان واقع شده، موجب شهرت و ورود و عضويت كسروي در محافل علمي خارج از كشور شد.
"والتر هينگ"درباره نظر كسروي بيان داشته كه تشكيكي بران وارد نيست.
در تائيد رساله زبان آذري مقاله اي توسط "علامه محمد قزويني"در سال 1305 خورشیدي انتشار يافت. علامه قزويني به حل دو مسئله مطرح مهم ميپردازد. اول آنكه زبان آذري در كتب موءلفين قديم چه زباني بوده و دوم اينكه زبان تركي كه فعلا زبان اهالي آذربايجان است از چه وقت و در نتيجه كدام عوامل و اسباب تاريخي در آن ظهور پيدا كرده است. پيش از اين ايران شناسان و زبان شناسان تصور ميكردند زبان آذري همان زبان تركي است و آنرا تركي آذري مي خواندند. بعد از به ثمر رسيدن تحقيقات پژوهشگران و انتشار نتايج تحقيق در زبان آذري، هم زبان شناسان و هم ايران شناسان متوجه اين واقعيت شدند كه زبان آذري جدا از زبان تركي فعلي آذربايجان است. بعدها در تائيد رساله آذري مستشرقين

همچون "ماركوارت" آلماني و "اميل بئو"و "مينورسكي"و پرفسور هينگ مقالات بسياري به رشته تحرير آوردند. حتي شرق شناسان شوروي نيز همچون "ارانسكي"، "برتولد" و از همه مهمتر "ژيركوف" دانشمند روس به اين واقعيت كه آثار زبان آذري در زبان تركي در آذربايجان محفوط مانده و مردم آذربايجان قبل از ورود طوائف ترك بدان سخن ميراندند، اذعان نمودند.
پروفسور "ولادمير مينورسكي" در رابطه با زبان آذري ميگويد: مردمان بومي و اصيل و يكجانشين روستائي و كشاورز آذربايجان در دوران فتح عرب به لقب تحقير آميز علوج (غير عرب)‌ خطاب ميشدند. اينها به گويشهاي متفاوتي همچون آذري و تالشي تكلم ميكردند كه هنوز هم امروز جزايري از اين زبان در ميان مردم ترك زبان آذربايجان ديده ميشود. تنها سلاح اين جمعيت آرام و صلح جوي روستائي فلاخن بود و بابك خرم دين با پشتيباني اين گروه بر ضد خليفه قيام كرد.
پرفسور"گيلبرت لاژارد" هم ميگويد: زبان آذري در حوزه آذربايجان رواج داشت و يك زبان مهم ايراني بود كه مسعودي آن را در كنار دري و پهلوي نام ميبرد.
پروفسور"ماركوارت" در كتاب "ايرانشهر" در سال 1901 كه در برلين چاپ گرديد در اعلام جغرافياي ايران درباره زبان آذري تصريح كرده بود: زبان حقيقي پهلوي زبان آذربايجان است كه زبان اشكانيان بوده است.
نويسنده رساله زبان آذري را از راه تاريخ و با استفاده از زبانهاي ايراني، امثال زبان پهلوي و زبان كهن مادها و هخامنشيان و حتي با استفاده از زبان شناسي ارمني كه همسابه زبانهاي ايراني در قفقاز بود، پي گرفت و با استفاده از كتابهاي تاريخي و جغرافي نويسان بعد از اسلام، زبان ايراني آذربايجان را از گرد و غبار قرون بيرون كشيد و اثبات نمود كه مردم آذربايجان پيش از رواج تركي به زباني كه از گويشهاي مهم ايران بوده و به فراخور نام آذربايجان آذري خوانده ميشده، سخن مي گفته اند و زبان آذري با زبان ري، همدان و اصفهان از يك دست و تا سده دهم ه.ق و به گمان بسيار تا مدتها پس از آن نيز زبان غالب آذربايجان بوده و در اثر مهاجرت تركهاي آسياي مركزي به آذربايجان و ديگر عوامل كه عموما در فاصله سده هاي پنجم تا دهم هجري رخ داده و ادامه اين مهاجرتها ،زبا تركي كم كم زبان آذري را به بوته فراموشي سپرده، خود جاي آنرا گرفته است.


----------------------
ادامه دارد ...

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: farzin1 , قناد , nazli , درناز
06-04-2012, 02:20 AM
ارسال: #36
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
رستم فرخزاد قهرمان ملی ایران و حوادث جنگ قادسیه
------------------------------

رستم فرخ زاد هرمز، یا رستم فرخ زاد یكی از قهرمانان ملی ایران در قرن هفتم میلادی است كه در پایان حكومت ساسانیان حكومت خراسان را در دست داشت. در وصف خصوصیات رستم می‌شود به هیکل بسیار تنومند، شمشیرزنی منحصر به فرد، شجاعتی مثال زدنی، هوش کم‌نظیر و دانش بسیار بالای وی اشاره کرد. در طول تاریخ ایران هیچ فردی مانند رستم فرخزاد تمام خصوصیات نامبرده را یکجا باهم نداشته‌است. رستم فرخزاد، تنها سرداری بود که در تمام طول عمرش، هیچگاه در هیچ جنگی شکست نخورد و در جنگ قادسیه تا او زنده بود، پیروزی از آن ایرانیان بود. امپراطوری روم از هیچ سرداری به اندازهٔ رستم فرخزاد وحشت نداشت.

[تصویر: Naghsh_Rostam_31.jpg]

در سال چهاردهم هجری (635 میلادی) پس از اینكه عمرابن خطاب خلیفه دوم اعراب مسلمان از كارهای شام فراغت یافت مصمم شد به ایران حمله كند و برای نیل به این مقصود ابتدا مثنی بن حارص شیبانی و سپس سعدبن وقاص را به سركردگی برگزید و لشكری از سی هزار عرب تهیه كرد و روانه ایران ساخت.

در این زمان یزدگرد سوم شایسته ترین مرزداران خود را به فرماندهی سپاه، منظور كرد و به جنگ تازیان فرستاد. این فرمانده جدید رستم پسر فرخ هرمزد معروف به رستم فرخزاد بود كه پدرش با توطئه و نیرنگ توسط آزرمی‌دخت سی و دومین شاهنشاه ساسانی کشته شد. رستم به خونخواهی پدر به تاج و تخت آزرمیدخت حمله کرد و او را از سلطنت خلع کرد. در تاریخ ذکر شده که او به تلافی مرگ پدر چشمان آزرمی‌دخت را نابینا کرد. او پس از شکست آزرمیدخت، شاهزاده یزدگرد سوم را به سلطنت نشاند و خود به عنوان یک سردار وفادار به پادشاهی در خدمت سپاه و ارتش ماند و اسپهبد خراسان بود تا روزی که در جنگ با اعراب در راه نجات وطن به شهادت رسید.

اکنون شرح واقعه را از آنجایی نقل میکنیم که در عربستان خلیفه عمر بر منبر رفته و خطبه کرد و گفت: "ای مردم خداوند شما را بزبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است، پس برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید."

اعراب کم کم دسته دسته به پشت مرزهای ایران می رسیدند و حملات پراکنده به دهات و شهرهای مرزی ایران انجام میگرفت. از جانب شهرهای مرزی مکرر تقاضای کمک به دربار ساسانی می رسید و گزارش از غارت و کشتار مردم مرز نشین به دست اعراب بود.

یزدگرد چون این اخبار را شنید از آنجا او را به پایتخت خواسته و فرماندهی كل جنگ با تازیان را بر عهده او محول نموده بود. رستم که از ابتدا خطر هجوم اعرب را به روشنی درک کرده بود سعی کرد یزدگرد را به صبر و چاره جویی دعوت کند و پادشاه جوان را از انجام کارهای احساسی و لحظه ای بر حذر دارد. به همین دلیل در مقابل درخواست شاه برای فرستادن شخص رستم به منطقه مقاومت کرد و سعی کرد شاه را راضی کند تا به جای او فعلا شخص دیگری به منطقه فرستاده شود.

رستم گفت:" ای پادشاه مرا بگذار که عربان تا وقتی مرا به مقابله آنها وانداری پیوسته از عجمان بیمناک باشند، شاید سیاست این باشد که فعلا مر ا نگه داری...، در جنگ، تامل از شتاب بهتر است و اینک تامل باید که جنگ سپاهی از پس سپاهی دیگر، از هزیمت یکجا درست تر می نماید و برای دشمن سخت تر"

در واقع عقیده رستم فرخزاد بر این اساس بود که چنانچه در اولین جنگ شکستی نصیب ایرانیان گردد و در این جنگ سپهسالار اصلی ایران کشته شود ، عربان از این شکست قدرت و نیرو و اعتماد به نفس فراوان میگیرند و دیگر هیچ چیز جلودار آنها نخواهد بود و از طرف دیگر سپاه ایران بدون فرمانده دچار هرج و مرج و ترس می شود. هرچند که در آخر همین نظریه رستم درست از آب درآمد و دقیقا همین پیش بینی در جنگ به حقیقت پیوست.

رستم در هنگام عزیمت نامه ای به برادران خود نوشت و به آنها تاکید کرد چنان دانم که این قوم احتمالا بر ما چیره شوند و بر ملک مجاور ما تسلط یابند. قلعه ها را استوار گردانید و آماده باشید و لوازم فراهم آورید که زود باشد که عربان به دیار شما آیند. سخت ترین چیزی که دیدم این بود که شاه گفت "یا تو سوی آنها میروی یا من خودم میروم" اکنون من سوی آنها روانم.

رستم فرخ زاد كه با اختیارات تام در تیسفون مامور جنگ شده بود با عجله تمام، لشكر تازه نفسی فراهم آورده تحت سرداری مردانشاه (بهمن جادویه) بدان حدود فرستاد. این لشكر به طرف خرابه های شهر تاریخی بابل روانه شد در اینجا اعراب موفق شده بودند به وسیله پلی از قایق از فرات بگذرند، در این جنگ بهمن سی زنجیر فیل داشت. فیل های مزبور باعث وحشت اسبهای تازین گردید، به طوری كه هیچ قدم به جلو برنمی داشتند. بنابراین اعراب مجبور شدند كه پیاده جنگ كنند.در اینجا ابو عبیده به یك فیل سفید زخمی وارد كرد و آن جانور هم خورطوم خود را به دور كمر او پیچید و او را از اسب بلند كرد و زیر پای خود كارش را تمام كرد. به این ترتیب ابو عبیده در زیر دست و پای فیل جان سپرد.

بعد از این واقعه هریك از سرداران عرب كه به میدان آمدند كشته شدند و اعراب برای نخستین بار شكست خوردند.در این زمان یكی از سربازان با یك وضع دلیرانه ندا سر داد كه این لشكر یا باید فتح كند یا تا آخرین نفر كشته شود. این بگفت و طناب نخستین قایق را بریده و آن را در میان آب رها كرده این كار او همه را مات و مبهوت ساخت.

مثنی كه با بودن ابوعبیده و به علت بدوی بودن و نداشتن نسب عالی از فرماندهی افتاده بود، پس از كشته ابوعبیده به جای وی به مبدان نبرد شتافت و به فرماندهی لشكر پرداخت. مثنی كوشش كرد كه ایرانیان را معطل نگاهدارد تا پل را دوباره به جای خود برقرار نماید. ولی او در این كوشش كه خودش هم در اثناء آن زخم برداشت چندان موفقیتی حاصل نكرد. تلفات تازیان بالغ بر چهار هزار نفر بود. در حالی كه دو هزار نفر هم به سوی مدینه فرار كردند بالجمله پس از این جنگ كه معروف به جنگ پل است و عربها آن را جنگ یوم الجسر نامیده اند، او فقط توانست سه هزار تن را جمع آوری كند، اگر بهمن آنها را تعقیب كرده بود میتوانست همه آنها از میان بردارد. ولی از خوش بختی اعراب انتشار یافت كه در تیسفون شورشی بپا شده، لذا سردار ایرانی با سپاه خود به پایتخت مراجعت نمود، و مثنی با باقی افراد خود مراجعت كرد و به الیس رفت. كسانی كه از این جنگ فرار كرده بودند و خود را به مدینه رسانیده بودند، خبر آن را به عمر دادند. وی خبر این بلیه را با بردباری تحمل نمود و مشغول جمع آوری سپاه شد. قوای امدادی به زودی رهسپار میدان جنگ شد. در این اثنا خود مثنی هم از میان قبایل دوست عده ای را جمع آوری نمود. وقتی كه نیروی تازه نفس مذكور از مدینه رسید، بار دیگر به میدان جنگ شتافت و در نزدیكی كوفه طرف راست ساحل غربی شعبه فرات كه در آن وقت بویب می نامیدند با ایرانیان مصاف داد.


----------------------
ادامه دارد ...

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , farzin1 , madar , nazli , درناز
06-04-2012, 01:00 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 06-04-2012 01:01 PM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #37
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
زبان كهن مردم آذربايجان
-------------------------


بخش دوم ...
در میان دانشمندان پروفسور"پیتر گلدن" روند تركی شدن زبان آذربایجان را به سه مرحله تفكیك نموده است.
نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل "آغوز" به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان كه بیشتر سربازانشان ترك تبار بودند، سوم دوران صفویه كه بسیاری از قبایل آغوز-تركمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.

دكتر "محمدجواد مشكور"درباره آمدن تیره های ترك به آذربایجان می نویسد: پیشامدهای متناوب یكی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترك و گسترش زبان تركی، سیطره زبان آذری محدود و رفته رفته به كاهش نهاد. در دوران مغول ها كه بیشتر سربازانشان ترك بودند و آذربایجان را تخت گاه خود قرار دادند، تركان در آنجا نفوذ گسترده ای یافتند. از جمله دیگر كسان كه تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار داد هلاكوخان ایلخانی بود. حكومت تركمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسكانشان در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق تركی و تضعیف زبان آذری شد.

"ولادیمیر مینورسكی"در (دانش نامه اسلام) فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد:
در حدود قرن ششم قبیله غوز ابتدا در تعداد اندك و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می نمایند. در نتیجه مردمان ایرانی زبان آذربایجان و نواحی ماوراءقفقاز تبدیل به ترك زبان شدند. هرچند كه ویژگی های تمایز بخش زبان تركی آذربایجانی! مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیر تركی جمعیت ترك زبان شده را منعكس میكند.

"ریچارد فرای" نیز زبان آذری را زبان گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان میداند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم م بطور تدریجی جایگاهش را به تركی آذربایجانی! داد.

پروفسور "ژان دورینگ" شرق شناس و موسیقی دان نیز تائید میكند كه تبریز تا قرن 15 میلادی هنوز ترك زبان نشده بود.

یك جمله از زبان تبریزی موجود است كه بوسیله "بزاز اردبیلی" در ( صفوت الصفا) ترجمه شده است.
((علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در كنار گرفت و گفت حاضر باش به زبان تبریزی "گو حریفر ژاته" یعنی سخن به صرف بگو ، حریفت رسیده است. در این گفتن دست بر كتف مبارك شیخ زد،شیخ را غیرت سربر كرد.))
در یك جمله پیر حاكم قراقویونلو را اسكندر خطاب كرده وگفته:
اسكندر رودم كشتی، رودت كشاد. یعنی اسكندر پسرم كشتی، پسرت كشته باد؛
كلمه "رود" به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه های ایرانی مانند لرهای بختیاری استفاده می شود.

در واژه نامه ای بنام "فرهمگ جهانگیری" در سده یازدهم هجری به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان تركی جدائی نهاده، نوشته است: آژخ = (زگیل) به تركی -لوئیك- و به زبان تبریزی (سكیل) گویند.
در ادامه نمونه های از واژگان آذری آورده میشود:
چراغه = كرم شب تاب
زوال = انگشت
شم = كفش
كلاه دیوان = قارچ
سهراب = سرخاب
تیته = مردمك
مشكین پر = خفاش

در ذیل هم جنسی بعضی از كلمات آذری در سایر زبانهای خانواده ایرانی،

بلند (پارسی) berz (آذری) bar/bilind (كردی سورانی)
سه (پارسی) hre (آذری) se (كردی سورانی)
دل (پارسی) del (آذری) dill/zawir (كردی سورانی)

در بالا اشاره ای به ارتباط زبان آذری با زبان تاتی گردید.

زبان تاتی از دسته زبانهای ایرانی است كه روزگاری در بخشهای از باختر ایران تا قفقاز و شمال خراسان گسترده بود. امروز با ترك زبان شدن بخش شمال باختری ایران تنها جزیره ای از گویش تاتی برجا مانده است. گویش زبان تاتی را در شهر اشتهارد استان البرز، تاكستان، بوئین زهرا استان قزوین و شهرستان دماوند و طالقان دیده میشود.
غالب سخنوران معاصر همگی زبان خود را تاتی میخوانند، از جمله نیما یوشیج در مقدمه اشعار روجا - می اتا گپ - می نویسد كه:
من شاعر زبان تاتی هستم.
برخی از واژگان تاتی در ذیل آورده میشود:
خواریش = خوبی ؟
به = بیا
بشه = برو
كاگو بیش ؟ =كجا بودی
مای = مادر
تتی = دختر
پور = پسر

در این مقاله به اختصار تلاش گردیده برای دوستان روشن شود كه زبان تركی در آذربایجان از سابقه و دیرینه ای برخوردار نمی باشد. برخی از پان تركیستها سعی كرده با تحریف و جعل تاریخ به جوانان غیور آذربایجان القا نمایند كه زبان تركی دارای قدمت و پیشینه ای كهن میباشد كه باید به این خام اندیشان گفته شود.

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , farzin1 , nazli , درناز
06-04-2012, 09:04 PM
ارسال: #38
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
پرچم ایران، از آغاز تا اکنون
------------------------

درفش کاویانی : نخستین درفش ایران که بدست کاوه آهنگر و در جریان خیزش او بر علیه زهاک تازی ساخته شد.

درفش هخامنشیان : در هنگام هخامنشیان ایران داری چندین درفش که البته دارای چهره ای نزدیک به هم می باشند بوده است.

درفش اشکانیان : به شوند نابودی یادگارهای اشکانیان آگاهی درستی از چهره درفش آنان در دست نیست اما با توجه به گواهی اندک تاریخ درفش آنان به گونه ای بوده است که در تصویر مشخص است.

درفش ساسانیان : همانگونه که میدانید درفش رسمی ایران در زمان ساسانیان همان درفش کاویانی یعنی نخستین درفش ایران بود که با توجه به مهر ساسانیان به ایران کهن آن را برگزیدند، به گواهی تاریخ این درفش در هنگام تازش عرب ها به ایران و در جریان جنگ قادسیه و پس از کشته شدن رستم فرخزاد سپهسالار ایران بدست عرب ها پاره پاره و بخش های گوناگون آن میان آنان تقسیم میشود.

درفش سیاه جامگان ( پیروان ابومسلم خراسانی)

درفش سرخ جامگان ( پیروان بابک خرمدین )

و بقیه دوره ها که در تصویر مشخص است.

[تصویر: 1334078123_prchm_aeran_az_abtda_ta_knvn1.jpg]

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: P@RSA , madar , farzin1 , nazli , درناز , saeed.abdollahi
06-05-2012, 12:40 AM
ارسال: #39
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
رستم فرخزاد قهرمان ملی ایران و حوادث جنگ قادسیه
------------------------------
بخش دوم


جنگ مهران
در قسمت قبل خواندید كه رستم فرخ زاد كه بود و بین او و اعراب چه گذشت و در ادامه نیز خواهید خواند كه در نبرد بعدی چه میشود و همچنین داستان لشكر كشی بزرگ اعراب به ایران را خواهید خواند.

مثنی در بویب نزدیك حله سپاه خود را فرود آورد و منتظر حمله دشمن شد. ایرانیان كه از فتح جنگ گذشته مغرور بودند بدون هیچ اندیشه ای از پل گذشته در سه ستون بزرگ با فیل ها به طرف تازیان پیش رفتند و نائره جدال و قتال مشتعل گردید. ابتدا این طور معلوم می شد كه فتح با حمله كنندگان یعنی ایرانیان است ولی مثنی برای اینكه سپاهیان ایران را از پا درآورد دستور داد پلی را كه در سر راه ایرانیان بود بریدند، اما چیزی نمانده بود كه كار وخیم شود زیرا لشكریان ایران دوباره به تازیان حمله بردند. در این موضع قبیله بنی نمیر كه ترسا بودند از سرحدات روم برای یاری تازیان آمده بودند به صحنه پیكار رسیدند و با رسیدن آنها ایرانیان شكست سختی خورده و تقریبا تمامشان كشته شدند و یا در آب غرق شدند. تلفات تازیان هم در این میان خیلی زیاد و سنگین بود ولی تصور میكردند كه فتح مزبور به اندازه ی تلفات وارده ارزش دارد. آنها در نتیجه همین تلفات غنائم وافری بدست آوردند و نیز آلات جنگی زیادی یه دستشان آمد كه از آنان برای جنگ بعد بسیار استفاده كردند. این واقعه در سال 14 هجری روی داد و فرمانده لشكریان ایران در این جنگ با خاندان ایرانی مهران بود و تازیان این جنگ را جنگ مهران نام داده اند.

بعد از جنگ مهران چون مانعی در پیش تازیان نبود سرزمین عراق را گرفتند و آنجا را تاراج كردند و به ساحل دجله رسیدند و در ضمن برای اینكه پناهگاهی برای لشكریان خود داشته باشند در كنار یكی از شهر های فرات قلعه ای ساختند كه بعد ها شهری به نام بصره شد ولی در همین حال به مثنی خبر رسید كه رستم فرخ زاد لشكریان نواحی مختلف ایران را برای یك جنگ مهم به تیسفون احضار كرده و به جمع آوری و تدارك یك سپاه بزرگی پرداخته است. به همین جهت با عجله به مدینه رفت تا در آنجا ضمن مشورت با عمر بن خطاب خلیفه وقت، لشكر مجهزی برای مقابله با سپاه گران ایرانیان تدارك كند.



مشاوره مهم عمر با سران عرب در مورد جنگ با ایرانیان

سرحدات ایران از ابتدا در نزد تازیان بی نهایت دشوار و خطرناك و وحشت آور به نظر می آمد خطوط مرزی ایران حداعلی احترام و رعب را در دل اعراب بر انگیخته بود به نحوی كه از حمله به مرز ایران اكراه داشتند و به احترام شاهان ایران از تجاوز به سرحد این كشور پرهیز میكردند. خاصه اینكه همگی معتقد بودند قدرت پادشاهان ایران بدان پایه است كه میتوانند كشورهای دیگر را به ربقه اطاعت خود درآورند و این فكر تا اواخر خلافت ابوبكر وجود داشت.

عاقبت تازیان دعوت های مكرر او را اجابت كردند و مواعید پیغمبر اسلام را به یاد آوردند كه گفته بود: امت وی به خزائن شاهان ایران دست خواهند یافت ( یعدهم به من تملك كنوز الاكاسره) بهمین جهت پس از ورود مثنی بن حارثه به مدینه و آگاهی عمر از تدارك بزرگ جنگی ایرانیان برای پیكار با اعراب خلیفه با عسكر خود از مدینه خارج شد. مردم نمیدانستند كه عمر آهنگ كجا را كرده است و جرات و جسارت هیچگونه پرسشی را نداشتند. سرانجام یكی از آن میان هنگام رحیل و حركت پرسید ولی جوابی جز سرزنش و ملامت نشنید. عرب را هنگام نگرانی و اضطراب رسم چنین بود كه چون میخواستند اطلاعاتی بدست آورند نزد عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف می رفتند و هرگاه خیلی فوریت داشت العباس ( عباس بن عبدالمطلب ) هم به این دو نفر اضافه می شد. بنابراین عثمان بن عفان به عمر گفت: یا امیرالمؤمنین چه شنیده ای و چه میخواهی؟ قصدت چیست؟ عمر مردم را به نماز جماعت خواند. مردم گرد وی جمع آمدند. آنگاه وی قصد خویش را اعلام كرد و همه را به جنگ با ایرانیان تشویق و تحریض نمود و این كار را آسان دانست. برخی از موخران نوشته اند كه عساكر عرب از عمر خواستند كه در این سفر همراه باشد. عمر گفت: چنین كنم مگر آنكه نقشه بهتری به نظر آید. سپس عقلاء و اصحاب رأی و اعیان را نزد خود خواست و به شور پرداخت. بزرگان عرب پس از بحث و تبادل نظر لازم به عمر گفتند بهتر باشد در مدینه بمانی و یكی از اكابر صحابه را به فرماندهی این جنگ بزرگ بفرستی و او را از عقب جبهه مدد دهی و تقویت نمایی. هرگاه فاتح شوند نعم المطلوب و اگر فرمانده سپاه تو كشته شود، فرمانده دیگری را می توانی بفرستی. چون با این رأی موافقت نمودند عمر به منبر رفت،‌ زیرا در آن ایام مرسوم چنین بود كه چون می خواستند مطلبی را به سمع عامه برسانند یك نفر به منبر می رفت و آن موضوع را بیان می نمود. عمر چون بر منبر قرار گرفت، چنین گفت: ای مردم! به حقیقت سوگند، قصد خودم آن بود كه در این سفر با شما همراه باشم، لكن فرزانگان قوم مرا منصرف كردند و صلاح در ماندن من و اعزام یكی از اصحاب به فرماندهی جنگ دانستند. آنگاه عمر نظر مردم را در مورد شخصی كه باید فرستاده شود خواست. در آن هنگام نامه ای از سعدبن ابی وقاص كه مأموریت خارج داشت و در آن روز غائب بود به دست عمر دادند. همه‌ حضار او را شایسته اینكار دانستند و گفتند هنگام جنگ مانند شیر ژیان حمله می كند. عمر این پیشنهاد را تصویب كرد.

زیرا چندان به مثنی اعتماد نداشت و هرچند كه مثتی فرمانده خوبی بود اما چون تازه اسلام آورده بود، عمر نمی توانست به او اطمینان كند. سعد بن ابی وقاص كه در زبان فارسی او را به خطا سعدوقاص می نامند، پسر ابو وقاص مالك بن وهب بن عبد مناف است. وی در هفده سالگی اسلام آورد و یكی از محبوب ترین یاران پیامبر بود و نخست در جنگ بدر و احد و سپس در همه جنگ های دیگر شركت كرد و از این حیث كاملا كار كشته شده بود. در این زمان كه قصد عمر این بود كه جانشین برای مثنی اختیار كند نخست وانمود كرد كه خود می خواهد فرماندهی سپاهی را كه به ایران می فرستد به عهده بگیرد و ظاهرا این كار برای این بوده است كه مردم را تحریك و تشویق كند كه داوطلبانه به این جنگ بروند.

به طور كلی تصرف دمشق و شكست لشكر روم شرقی در یرموك و نیز مغلوب شدن آنها در وادی اردن موقعیت سیاسی و نظامی تازیان را در این زمان محكم كرده بود. از طرفی توقف قشون در سوریه دیگر لزومی نداشت.

بنابراین عمر با در نظر گرفتن این موقعیت نظامی قصد خود را مبنی بر جنگ و مقابله با ایرانیان به طور قاطع اعلام داشت و اوامر واحكامی به نام قبایل و دستجات مختلف اعراب صادر نمود كه تحت سلاح رفته و برای جنگ حاضر شوند. تكلیف به جهاد و انتشار امریه آن از طرف خلیفه در بین مردم عربستان ایجاد حرارت و جوش و خروش خاصی نمود و جماعت زیادی از تمام نقاط و زوایای عربستان با عجله و شتاب زیر سلاح رفته و حاضر برای خدمت شدند. بالاخره سپاه عظیمی جمع آوری شد از آن جمله قبایل چادر نشین جنوب عربستان كه هنوز اسلام نیاورده بودند، ولی عشق به جنگ و جاذبه تاراج و یغما آنها را وارد این كار كرده بود، آمادگی خود را اعلام داشتند.

عمر فرماندهی كل جنگ عراق و جیش عرب را به سعد بن وقاص سپرد و سعد با افراد سپاه خود رو به ایران نهاد و عمر بن الخطاب نیز تا چند فرسنگ آنها را بدرقه نمود. آنگاه با وعظ و خطابه و با ذكر دلایل مهاجمین را به جهاد تشویق و تحریض كرد و در پایان به فرد فرد آنان گفت بی تردید راه بهشت را در پیش گرفته اید زیرا در صورت فتح به دنیای مال و مكنت و عیش و عشرت كه همانا ثروت بیكران و تحمل خیره كننده ایرانیان باشد دست یافته اید، ولی اگركشته شدید یك راست در بهشت موعود جایگزین خواهید شد و با این گفتار تلویحا به آنان فهماند كه یا كشته شوید یا فاتح برگردید. سپس با آنان وداع كرد و به مدینه بازگشت.



پیشرفت سعد بن ابی وقاص به سوی مرزهای ایران

سعد بن ابی وقاص فرمانده كل سپاه تازیان در كار خود با مثنی بن حارثه مشورت كرد و مثنی به او گفت بهتر آن است كه هرگز به جنگ با ایرانیان مبادرت نكند و همواره منتظر حمله آنان باشد و در این موقع تعدادی از لشكریان جنگ سوریه هم كه در مشرق، سواحل رود اردن را فتح كرده و بیكار شده بودند به سپاه سعد پیوستند. در این میان مثنی كه هنوز گرفتار عواقب زخم هایی بود كه در جنگ پل (جسر) برداشته بود پیش از آنكه نتیجه سه سال جانفشانی را در میدان های جنگ فرات ببیند در گذشت.

سعد خط پیشروی خود را به طرف صحرای بین حجاز و كوفه منحرف ساخت و مرتب اخبار و اطلاعات بدست می آورد و به مدینه می فرستاد. از آن طرف دائما پیام و نامه از عمر برای او می رسید و عمر پی در پی نظر میداد و نقشه جنگ می فرستاد و نیروی جدید به كمك او گسیل می داشت تا اینكه عاقبت رأی او بر این قرار گرفت كه جهت مقابله با سپاه ایرانیان با سپاه ایران در قادسیه یعنی دروازه كشور ایران كمین كند. در آن زمان در عراق دو شهر كوچك به نام قادسیه بود یكی در ساحل شرقی رود دجله در دوازده كیلومتری جنوب شرقی سامره كنونی و دیگر در جنوب غربی كوفه در سر راهی كه امروزه از بغداد به مكه می رود و تا شهر كوفه كنونی 24 كیلومتر فاصله داشته و در میان صحرای طف واقع بوده است كه امروز شهر كربلا نیز در میان آن صحرا است. بالاخره سعد بن ابی وقاص با سپاه خود در قادسیه فرود آمد. در این موقع عمل وحشیانه ای از تازیان سر زد كه نمونه بسیار خوبی برای نمایش رفتار آنان در ماجرای بعدی غلبه و تسلط بر مردم مغلوب كشورهای دیگر است.

بطوریكه نوشته اند مسلمانان بر دختر ( آزاد مرد ) عروس یكی از پادشاهان كه به خانه شوهرش برده می شد دست یافتند و هرچه اموال و بارو بنه به همراه داشت گرفتند و بر مسلمانان بخش كردند، پس خوشدل و نیرومند شدند.



اعزام هیاتی از طرف تازیان به نزد یزدگزد


سعد بن ابی وقاص پس از استقرار در قادسیه نعمان بن مقرر را به همرا بیست تن از بزرگان عرب نزد یزدگرد سوم به تیسفون فرستاد تا او را به اسلام دعوت كنند. در ورود به تیسفون مردم این هیئت را دیده به واسطه لباسشان استهزاء نمودند مخصوصا كمان های ایشان را به آلت پشم ریسی زنها تشبیه كردند ولی یزدگزد آنان را به احترام پذیرفت و پرسید كه مقصودتان از رسالتی كه دارید چیست؟ آنها به توسط یك نفر مترجم اظهار داشتند كه باید دین اسلام را قبول كنید و یا جزیه بدهید. یزدگرد با كمال حقارت به آنها نگریست و اشاره به فقر و فاقه و بدبختی آنها كرد و گفت شما همان مردمی نیستید كه سوسمار می خورید و اطفال خود را زنده به گور می كردید؟ نمایندگان عرب با لحن ساده ای تصدیق نموده و گفتند كه وضع آنان در گذشته همینظور بود ولی حال آنها به كلی تغییر كرده اند. آنها گفتند آری ما فقیر و گرسنه بودیم لیكن خدا خواسته است كه غنی وسیر شویم و حالا كه تو شمشیر را اختیار كردی پس حكم بین ما و تو همان خواهد بود. یزدگرد از اینكه این اعراب صحرا گرد نسبت به او احترامی را كه لازم بود به جا نیاوردند در خشم شد ولی از این جهت كه قاصد بودند مرخصشان كرد.

یعقوبی می نویسد: (خسرو (یزدگرد سوم) از پیشنهاد فرستادگان سعد به خشم آمد و توبره خاكی خواست و گفت: این را بر سر سرورشان بار كنید و اگر نبود كه سفیران را نمی كشتند اینان را كشته بودم.)



----------------------
ادامه دارد ...

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: قناد , farzin1 , درناز
06-05-2012, 03:02 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 06-05-2012 03:04 PM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #40
RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی
به سلامتي درياچه اروميه ...
نه فقط بخاطر اينكه مظلومه به خاطر اينكه هيچ وقت اجازه نداد كسي توش غرق بشه ...
از دريــاچـــه ي ارومـيـــــــــه تــــا كــــويــــــــــر ارومـيـــه ...!!!
بسیار تــاســف داره ...

[تصویر: 577440_475407165809535_270944376_n.jpg]

همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , farzin1 , P@RSA , madar , قناد , nazli , درناز
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  نقش علی بابا در بازار جهانی و واردات از چین greenworld 0 187 05-27-2023 05:02 PM
آخرین ارسال: greenworld
  مخترعین و نخبگان ایرانی در راه مذاکره با شرکت رنو فرانسه سینا عدنانی 1 464 09-09-2018 01:19 PM
آخرین ارسال: mahdir938
  در محل شما چه چیزی فراوان است؟ cooch 31 4,633 06-01-2018 03:04 AM
آخرین ارسال: amir_sky
  راه اندازی بستر تولید پودر میوه در منزل uhanna 0 591 02-04-2018 03:17 AM
آخرین ارسال: uhanna
  چطور تو ایران سرمایه مونو در عرض یک سال ده برابر کنیم؟ shokrgozar 7 1,438 09-01-2017 09:53 AM
آخرین ارسال: sh44
  دوستانی که در زمنیه بازاریابی تجربه دارن لطفا" راهنمایی بفرمایند . javadse 2 1,002 07-08-2017 04:00 PM
آخرین ارسال: شایان21
  اولین سودهائی که در فعالیتهامون داشتیم jahanagahi 115 34,945 05-18-2017 01:21 AM
آخرین ارسال: مهندس نرم افزار
  چجوری میتونم درامدمو به 5 میلیون در ماه برسونم؟ shokrgozar 0 547 02-20-2017 04:14 PM
آخرین ارسال: shokrgozar
  چطور از امکان خم کردن چوب و MDF و PVC پول در بیارم؟ Benhour 1 1,405 10-23-2016 12:43 AM
آخرین ارسال: Benhour
  مشورت و راهنمایی در مورد کار کانون تبلیغاتی و بسته بندی؟ sepehrplus 2 848 09-28-2016 03:02 PM
آخرین ارسال: habib tousi
  تاریخ تولد بچه های انجمن! MARYAR 331 41,532 08-10-2016 02:00 PM
آخرین ارسال: mahdie.sfi
Star اگه میدونستی در رسیدن به هدفت(ثروت)هیچ شکستی وجودنداره اولین قدم که برمیداشتی چی بود SAMIRA 71 16,244 05-23-2016 02:08 AM
آخرین ارسال: poldar
  یه سوال در باره شخصی که اهل ریسک و تغییر نیست mortaza_max 13 3,289 02-15-2016 02:59 PM
آخرین ارسال: نیما روشنگر1
  شروع یه کار گروهی/ کار در وب mohammad.b 17 3,732 11-20-2015 08:49 PM
آخرین ارسال: فاطیما14
Exclamation جذب همکاری در آموزشگاه جدید انجمن MARYAR 33 10,509 09-25-2015 10:31 PM
آخرین ارسال: vlvl
  بیان خاطرات ضرر و زیانهایی که در فعالیتهامون داشتیم (برای عبرت دیگران ) hasan-f 26 7,908 09-22-2015 11:23 AM
آخرین ارسال: سلطان ایده
  تایپ در منزل صدفی 1 564 09-08-2015 11:16 PM
آخرین ارسال: hs6467
  به دنبال ایده در زمینه کامپیوتر rezakakaei 4 1,527 06-07-2015 09:36 AM
آخرین ارسال: rezakakaei
Shocked میزبانی از یکدیگر در شهرمان cooch 3 503 05-09-2015 03:26 PM
آخرین ارسال: cooch
  حداقل یک‌بار در زندگی این کارها را انجام دهید بيلا بالا 4 983 03-06-2015 02:45 PM
آخرین ارسال: samiar afshari

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 49 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS