سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92

[mir abbas]

حمزه جان ناراحت پتو نباش اندازه پینجاه تا پتو میاریم (به قول علی محمدی)
ببین خودت خواستی اگر جشن پتو شدی ناراحت نشی......

[Delta.H]

(08-28-2013 06:56 PM)mir abbas نوشته شده توسط:  اقا حمزه که انلاینه نکنه خالی میبنده مثل بچه های جنوب و تو راه نیست؟؟؟؟؟؟
جای هادی محمودی هم واقعا خالیه.

ولک میرعباس بیا شرطبندی صبح من قبل از شوما سوار اتوبوس میشم
بعدش مگه نشنیدی تعداد قابل توجهی از انسانهای معروف تو مسافرت آنلاین میشدن که استعدادشونو کشف کنن

[goldmen]

(08-28-2013 06:32 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  احمد جان (استاد گلدمن عزیز) چقدر دوست داشتم دوباره زیارتت کنم و بگم :
پیرمرد خودتی و بعد بخندم
خیلی دوستت دارم.

خیلی از عزیزان هستند که بخواهم اسم ببرم ولی می ترسم عزیزی فراموش شود و من هیچوقت نتوانم خودم را ببخشم.

استاد بخاطر دو روز بودن وبعد مسافت امکان شرکت ندارم....

منم خیلی دوست دارم بلند داد بزنم آدم با یک پیرمرد که نمیره دور زدن وبلند از ته دل بخندم...

بهتون حسابی خوش بگذره وجای مارو خالی کنید

[jahanagahi]

(08-28-2013 07:06 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  سلام بر همگی
باور کنید همش انرژی دوستان باعث شد امروز بعد از ساعت2 همه چیز ردیف بشه
من انشالله 6 صبح میرسم تهران
الان تو اتووسم چند دقیقه پبش استاد قربانیان زنگ زدند و طبق معمول ما رو با خنده ها و صحبتهای قشنگشون شارژ کردند
خانم معاون این پتوچنگال قاشق بالش و امثالهم چرا زودتر نگفتین من هیچی نیووردم از بس با عجله اومدم
مشتاق دیدار همه عزیزان هستم

آقا اجازه؟
ما حرف بدی زدیم؟
عرض کردم من قلبم ناراحته و تحمل دیدن شما را نداره.چون می ترسم از خوشحالی بگه :
جهان آگهی من دیگه شوکه شدم نمی توانم برایت طپش داشته باشم.
آن موقع تکلیف من چیست؟

بعضی وقتها بخودم میگم چرا این افراد چون من مسن (مسن حودتی و باز هم خودتی )نمی خواهند با عزیزان جوانشان دوستی کنند و روحیه بگیرند و باعث شوند همیشه امیدی در دل داشته باشند.
هم می توانند تجربیاتشان را انتقال دهند و هم از مسیر زندگی لذت ببرند و برای آینده خود برنامه ریزی کنند.
بعد می گویم:
جهان آگهی , بتو چه؟
مگر تو کلانتر محلی؟
می خندم.خدا را شکر از راه شگفت خدا به خندیدن شرطی شده ام. بیشتر از حرف زدن می خندم.

[Delta.H]

(08-28-2013 07:12 PM)mir abbas نوشته شده توسط:  حمزه جان ناراحت پتو نباش اندازه پینجاه تا پتو میاریم (به قول علی محمدی)
ببین خودت خواستی اگر جشن پتو شدی ناراحت نشی......

مرسی بابت پتوجات
من آماده م کتک بخورم دیگه کمتر علی نیستم اون همه زدیمش اندازه صدوپینجا نفر کتک خورد

[mir abbas]

(08-28-2013 07:15 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  

(08-28-2013 06:56 PM)mir abbas نوشته شده توسط:  اقا حمزه که انلاینه نکنه خالی میبنده مثل بچه های جنوب و تو راه نیست؟؟؟؟؟؟
جای هادی محمودی هم واقعا خالیه.

ولک میرعباس بیا شرطبندی صبح من قبل از شوما سوار اتوبوس میشم
بعدش مگه نشنیدی تعداد قابل توجهی از انسانهای معروف تو مسافرت آنلاین میشدن که استعدادشونو کشف کنن

قبول دارم شرمنده اشتباه از من بود حمزه جان یه جا هم واسه من بگیر حال ندارم تا انزلی برم تو بوفه!!!!!!
به هر حال واقعا خوشحالم میبینمت .

[goldmen]

(08-28-2013 06:19 PM)صدفی نوشته شده توسط:  هورااااااااااااااااا
آقا حمزه خودتو آماده کن واسه مبارزه مافیا از دفعه قبل پرقدرت تر

[Mahboob]

واقعا این صحبت های پر انرژی بد جوری وسوسه انداخته برای ماها که تا حالا قسمت نبوده سفر ها با عزیزان باشیم
توی این دنیای پر از مشکل و ناراحت کننده ، این همه انرژی و صمیمت واقعا لذت بخشه
مشتاق دیدار همه عزیزان هستیم
از تمامی زحمت هایی که دوستان برای تدارک سفر متقبل شدند واقعا متشکریمممم

[صدفی]

(08-28-2013 06:41 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  

(08-28-2013 06:39 PM)صدفی نوشته شده توسط:  

(08-28-2013 06:35 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  واقعا دوستان از دیدن همه خوشحال هستم

متاسفانه و صد افسوس همایش تدایکس فردا در ایران برگزار میشود و از طرف تحریریه هم دعوت شده بودم، همایشی که برای دومین سال است در ایران برگزار میشود و تقریبا یکسال منتظر رسیدن زمان همایش بودم که همزمان با سفر ما شد، اما عشق دیدن عزیزان بنده را ترغیب کرد که افتخار دیدن عزیزان را از دست ندهم.

تشکر از حمزه بزرگوار که با انرژی ایشان سفرهای انجمن، حال و هوای اصلی خود را دارد.

بالاخره الان خوشحال شیم یا ناراحت

میایید دیگه؟؟؟؟؟؟

ان شاالله تد ایکس سال بعد!

مهم تر از همه چیز، دیدن روی گل دوستانم است، مگر میشود نیایم

راستی "حالتوووووووووووووووووووووون چطوره؟"

عالیه

[jahanagahi]

(08-28-2013 07:21 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  

(08-28-2013 07:06 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  سلام بر همگی
باور کنید همش انرژی دوستان باعث شد امروز بعد از ساعت2 همه چیز ردیف بشه
من انشالله 6 صبح میرسم تهران
الان تو اتووسم چند دقیقه پبش استاد قربانیان زنگ زدند و طبق معمول ما رو با خنده ها و صحبتهای قشنگشون شارژ کردند
خانم معاون این پتوچنگال قاشق بالش و امثالهم چرا زودتر نگفتین من هیچی نیووردم از بس با عجله اومدم
مشتاق دیدار همه عزیزان هستم

آقا اجازه؟
ما حرف بدی زدیم؟
عرض کردم من قلبم ناراحته و تحمل دیدن شما را نداره.چون می ترسم از خوشحالی بگه :
جهان آگهی من دیگه شوکه شدم نمی توانم برایت طپش داشته باشم.
آن موقع تکلیف من چیست؟

بعضی وقتها بخودم میگم چرا این افراد چون من مسن (مسن حودتی و باز هم خودتی )نمی خواهند با عزیزان جوانشان دوستی کنند و روحیه بگیرند و باعث شوند همیشه امیدی در دل داشته باشند.
هم می توانند تجربیاتشان را انتقال دهند و هم از مسیر زندگی لذت ببرند و برای آینده خود برنامه ریزی کنند.
بعد می گویم:
جهان آگهی , بتو چه؟
مگر تو کلانتر محلی؟
می خندم.خدا را شکر از راه شگفت خدا به خندیدن شرطی شده ام. بیشتر از حرف زدن می خندم.

این صفحه ویرایش شد.