ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
مشاعره زمان کنونی: 05-08-2024, 05:00 AM |
|||||||
|
مشاعره
|
10-13-2011, 01:23 AM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
مشاعره
سلام دوستان اهل شعر و ادب و خوش ذوق و خوش قريحه راستش را بخواهيد چون ديدم جاي يك تاپيك باحال در زمينه اشعار پر شور در اين انجمن خاليست ميخواهم با اجازه بزرگان اين تاپيك شاعرانه را در اينجا افتتاح نمايم تا دوستان عزيز سروده هاي جالب و نغز خود و ديگران را با يكديگر مبادله كنند و هروقت از سنگيني مباحث خسته شدند بيايند اينجا قليوني چاق كنند چايي نوش جان كنند شعري بخوانند و سر حال و سرزنده كارهايشان را از سر بگيرند:
دفتر اشعار خود وا ميكنم/شعرهايم را تماشا مي كنم تماس با من09368460269 قلم گفتا كه من شاه جهانم/قلمزن رابه دولت مي رسانم |
|||
10-13-2011, 03:10 AM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
درود بر شما.سپاس.
من غالبا به جای شعر متاسفانه هجو میگویم!هجو هایم برای هدف خاصی سروده میشوند پس بهتر است که نگویم و ننویسم لیکن برای خالی نماندن عریضه از مولانا بیتی نقل میکنم. ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم خوش بدرخشید ببار ای بارون ببار ...
|
|||
|
10-13-2011, 03:19 AM
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
من زياد تو مشاعره وارد نيستم . ببينيد درست ميگم :
ميازار موري كه دانه كش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است . ( نفر بعدي با . بايد شروع كنه ) |
|||
|
10-13-2011, 10:00 AM
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
من عاشق شعر هستم یکی از شاعران مورد علاقه من استاد شهریار هستش.چون زبانم ترکی هست.وقتی دیوان حیدربابایه سلام رو می خونم از درون خودم به وجد میام.
من قصد دارم تا سی سالگی شعرهای فارسی و ترکی شهریار رو حفظ کنم.واقعا پر مفهومه. اینم شعر زیبا از استاد شهریار: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟ وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟ آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟ بی مونس و تنها چرا ؟ تنها چرا ؟ حالا چرا آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!
مغز ما یک دینام هزار ولتی است که شوربختانه اکثر ما به اندازه یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم
|
|||
|
10-13-2011, 11:11 AM
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
من عاشق اين شعر فريدون هستم (البته همه متنشو گذاشتم تا ديگران هم لذت ببرن)
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو بمن گفتی : ازین عشق حذر کن ! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینة عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ، که دلت با دگران است تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن ! با تو گفتنم : حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … ! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت ! اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ! بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
|
10-13-2011, 11:35 AM
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
«ميداني، اي فرزند، روزي، روزگاري
فرمان پاك اورمزدت كارفرما آيين مهرت رهنما بود؟ نيروي تدبير تو، نور دانش تو بر نيمي از روي زمين فرمانروا بود؟ انديشه نيكت چو خورشيدي فرا راه گفتار نيكت، پرتوي از جان آگاه كردار نيكت، سروري را رهگشا بود" من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
10-13-2011, 02:46 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 10-13-2011 02:53 PM، توسط مهتاب.)
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
(10-13-2011 11:11 AM)maryam_sh نوشته شده توسط: من عاشق اين شعر فريدون هستم (البته همه متنشو گذاشتم تا ديگران هم لذت ببرن) این جزو شعرهایی که من عاشقشم و البته معدود شعرهایی که کاملا حفظ هستم. صفرهای تلفن را بستند که به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان که از درون زنگ زدیم.(حسین پناهی) شعر زمستان اخوان ثالث رو هم خیلی دوست دارم: مسیحا،میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد تگرگی نیست،برفی نیست،صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی دمت گرم و سرت خوش باش سلامم را تو پاسخ گو در بگشای منم من میهمان هر شبت لولی وش مغمون منم من سنگ تی پا خورده رنجور ......... راستش تیکه تیکه حفظ ام این شعر رو کامل حفظ نیستم از امروز فیلمنامه زندگیم را تغییر میدهم.
کائنات در حال سرازیر کردن عشق و ثروت به زندگی من است. |
|||
|
10-13-2011, 03:10 PM
ارسال: #8
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
این شعرها را میخواندم از خوشحالی لبخند می زدم و یک لحظه نمی دانم چرا؟ این شعر من در آوردی مغزم را خورد و مجبور شدم دوباره بنویسم:
نابرده رنج گنج میسر نمی شود جان برادر دست وردار من کار دارم خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
|
10-13-2011, 03:52 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 10-13-2011 04:23 PM، توسط 3ObHaN.)
ارسال: #9
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
من همه شاعر ها و همه شعر ها رو دوست دارم ،ولي عشق من شعر نو هست و سردمدار اون فروغ فرخ زاد .
من واسه فروغ ، خيلي از خود گذشتگي كردم ،چند بار با چند نفر كه فروغ رو به جرم برادرش ادم بدي ميدونستند ، درگير لفظي شدم كه عاقبت خوبي برام نداشت ولي باز هم عاشقت فروغ و عاشقت ميمونم ... اين شعر فروغ رو خيلي دوست دارم : دلم گرفته است دلم گرفته است به ايوان ميروم و انگشتانم را بر پوست کشيده ي شب مي کشم چراغ هاي رابطه تاريکند چراغ هاي رابطه تاريکند کسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد کرد کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخاهد برد پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردني ست و بعد اين شعر فروغ رو كه اكثرا سانسور شده : گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم سکه خورشيد را در کوره ظلمت رها سازند خادمان باغ دنيا را ز روي خشم ميگفتم برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند نيمه شب در پرده هاي بارگاه کبرياي خويش پنجهء خشم خروشانم را زير و رو ميريخت دستهاي خته ام بعد از هزاران سال خاموي کوهها را در دهان باز درياها فرو ميريخت ميگشودم بند از پاي هزاران اختر تبدار ميفاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها ميدريدم پرده هاي دود را تا در خرو باد دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها ميدميدم در ني افسوني باد شبانگاهي تا ز بستر رودها ، چون مارهاي تشنه ، برخيزيد خسته از عمري بروي سينه اي مرطوب لغزيدن در دل مرداب تار آسمان شب فرو ريزند بادها را نرم ميگفتم که بر شط شب تبدار زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند گورها را ميگشودم تا هزاران روح سرگردان بار ديگر،در حصار جسمها،خود را نهان سازند گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم آب کوثر را درون کوزهء دوزخ بجوشانند مشعل سوزنده در کف،گلهء پرهيزکاران را از چراگاه بهشت سبز دامن برون رانند خسته از زهد خدائي،نيمه ب در بستر ابليس در سراشيب خطائي تازه ميجستم پناهي را ميگزيدم دربهاي تاج زرين خداوندي لذت تاريک و دردآلود آغوش گناهي را |
|||
10-13-2011, 03:59 PM
ارسال: #10
|
|||
|
|||
RE: مشاعره
شناسنامه
من حسینم پناهی ام من حسینم , پناهی ام خودمو می بینم خودمو می شنفم تا هستم جهان ارثیه بابامه. سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش وقتی هم نبودم مال شما. اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم با من بگو یا بذار باهات بگم سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو ها؟! از امروز فیلمنامه زندگیم را تغییر میدهم.
کائنات در حال سرازیر کردن عشق و ثروت به زندگی من است. |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: