سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
مشاعره - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+---- انجمن: متن و مطالب جالب (/forumdisplay.php?fid=62)
+---- موضوع: مشاعره (/showthread.php?tid=1042)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22


مشاعره - pulaki - 10-13-2011 01:23 AM

سلام دوستان اهل شعر و ادب و خوش ذوق و خوش قريحه راستش را بخواهيد چون ديدم جاي يك تاپيك باحال در زمينه اشعار پر شور در اين انجمن خاليست ميخواهم با اجازه بزرگان اين تاپيك شاعرانه را در اينجا افتتاح نمايم تا دوستان عزيز سروده هاي جالب و نغز خود و ديگران را با يكديگر مبادله كنند و هروقت از سنگيني مباحث خسته شدند بيايند اينجا قليوني چاق كنند چايي نوش جان كنند شعري بخوانند و سر حال و سرزنده كارهايشان را از سر بگيرند:
دفتر اشعار خود وا ميكنم/شعرهايم را تماشا مي كنم


RE: مشاعره - جوان - 10-13-2011 03:10 AM

درود بر شما.سپاس.
من غالبا به جای شعر متاسفانه هجو میگویم!هجو هایم برای هدف خاصی سروده میشوندSmile
پس بهتر است که نگویم و ننویسمSmile
لیکن برای خالی نماندن عریضه از مولانا بیتی نقل میکنم.

ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم

خوش بدرخشیدHeart


RE: مشاعره - 3ObHaN - 10-13-2011 03:19 AM

من زياد تو مشاعره وارد نيستم . ببينيد درست ميگم :‌

ميازار موري كه دانه كش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است .

( نفر بعدي با . بايد شروع كنه Big Grin)


RE: مشاعره - مهدی گل محمدی - 10-13-2011 10:00 AM

من عاشق شعر هستم یکی از شاعران مورد علاقه من استاد شهریار هستش.چون زبانم ترکی هست.وقتی دیوان حیدربابایه سلام رو می خونم از درون خودم به وجد میام.
من قصد دارم تا سی سالگی شعرهای فارسی و ترکی شهریار رو حفظ کنم.واقعا پر مفهومه.

اینم شعر زیبا از استاد شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا


RE: مشاعره - MARYAR - 10-13-2011 11:11 AM

من عاشق اين شعر فريدون هستم (البته همه متنشو گذاشتم تا ديگران هم لذت ببرن)
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


RE: مشاعره - MARYAR - 10-13-2011 11:35 AM

«مي‌داني، اي فرزند، روزي، روزگاري

فرمان پاك اورمزدت كارفرما

آيين مهرت رهنما بود؟

نيروي تدبير تو، نور دانش تو

بر نيمي از روي زمين فرمانروا بود؟

انديشه نيكت چو خورشيدي فرا راه

گفتار نيكت، پرتوي از جان آگاه

كردار نيكت، سروري را رهگشا بود"


RE: مشاعره - مهتاب - 10-13-2011 02:46 PM

(10-13-2011 11:11 AM)maryam_sh نوشته شده توسط:  من عاشق اين شعر فريدون هستم (البته همه متنشو گذاشتم تا ديگران هم لذت ببرن)
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

این جزو شعرهایی که من عاشقشم و البته معدود شعرهایی که کاملا حفظ هستم.


صفرهای تلفن را بستند که به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان که از درون زنگ زدیم.(حسین پناهی)
شعر زمستان اخوان ثالث رو هم خیلی دوست دارم:
مسیحا،میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست،برفی نیست،صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است



هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی
دمت گرم و سرت خوش باش
سلامم را تو پاسخ گو در بگشای
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغمون
منم من سنگ تی پا خورده رنجور
.........

راستش تیکه تیکه حفظ ام این شعر رو کامل حفظ نیستم


RE: مشاعره - jahanagahi - 10-13-2011 03:10 PM

این شعرها را میخواندم از خوشحالی لبخند می زدم و یک لحظه نمی دانم چرا؟ این شعر من در آوردی مغزم را خورد و مجبور شدم دوباره بنویسم:
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
جان برادر دست وردار من کار دارم



RE: مشاعره - 3ObHaN - 10-13-2011 03:52 PM

من همه شاعر ها و همه شعر ها رو دوست دارم ،‌ولي عشق من شعر نو هست و سردمدار اون فروغ فرخ زاد .
من واسه فروغ ،‌ خيلي از خود گذشتگي كردم ،‌چند بار با چند نفر كه فروغ رو به جرم برادرش ادم بدي ميدونستند ،‌ درگير لفظي شدم كه عاقبت خوبي برام نداشت ولي باز هم عاشقت فروغ و عاشقت ميمونم ...
اين شعر فروغ رو خيلي دوست دارم :


دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان ميروم و انگشتانم را
بر پوست کشيده ي شب مي کشم
چراغ هاي رابطه تاريکند
چراغ هاي رابطه تاريکند
کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخاهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست

و بعد اين شعر فروغ رو كه اكثرا سانسور شده :


گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم
سکه خورشيد را در کوره ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنيا را ز روي خشم ميگفتم
برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند
نيمه شب در پرده هاي بارگاه کبرياي خويش
پنجهء خشم خروشانم را زير و رو ميريخت
دستهاي خته ام بعد از هزاران سال خاموي
کوهها را در دهان باز درياها فرو ميريخت
ميگشودم بند از پاي هزاران اختر تبدار
ميفاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها
ميدريدم پرده هاي دود را تا در خرو باد
دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها
ميدميدم در ني افسوني باد شبانگاهي
تا ز بستر رودها ، چون مارهاي تشنه ، برخيزيد
خسته از عمري بروي سينه اي مرطوب لغزيدن
در دل مرداب تار آسمان شب فرو ريزند
بادها را نرم ميگفتم که بر شط شب تبدار
زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند
گورها را ميگشودم تا هزاران روح سرگردان
بار ديگر،در حصار جسمها،خود را نهان سازند
گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم
آب کوثر را درون کوزهء دوزخ بجوشانند
مشعل سوزنده در کف،گلهء پرهيزکاران را
از چراگاه بهشت سبز دامن برون رانند
خسته از زهد خدائي،نيمه ب در بستر ابليس
در سراشيب خطائي تازه ميجستم پناهي را
ميگزيدم دربهاي تاج زرين خداوندي
لذت تاريک و دردآلود آغوش گناهي را


RE: مشاعره - مهتاب - 10-13-2011 03:59 PM

شناسنامه
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
ها؟!