قدرت کدام بیشتر است؟ سرمایه اولیه 10 میلیون تومانی یا قدرت اراده

[jahanagahi]

یاشار عزیز نوشته :
سلام
ممنون میشم اگر در این مورد اطلاعات بیشتری بدید
و اگر ناراحت نمیشید دلیل :

یاشار جان باید در مرحله اول جائی را پیدا کنی که فضای زیادی داشته باشد.حیاط مانند باشد. خارج شهر. اجاره در آن مکان ارزانتر است.
در سایتهای تبلیغ رایگان اعلام کنید : پت خریدارم. تلفن.....
ده ها نفر با شما تماس میگیرند.
اول در گوگل پت را سرج کن و با افرادی که فروشنده و خریدار هستند قیمت روز را پیدا کن.
سپس درمحل سکونت خود افرادی را که پت جمع میکنند شناسائی کنید. و خرید را از آنان شروع کنید
در باقرآباد دستگاه خردکردن پت را می سازند.(قیمت روز را ندارم . حتما با رفتن و پرسیدن درآنجا قیمت دستگاه را متوجه خواهی شد.)مرحلخ بعد خرد کردن و در کیسه ریختن.
البته زمانی که می خواهید شروع کنید حتما بفرمائید من در کنار شما باشم و فوت کوزه گری این شغل را عملی به شما هدیه بدهم. موفقتر باشی.

[سخنگوی دولت]

زیادی هیجان زده نشوید.

همه این خزعولات را بلغور کردم تا رسیدم به متخصص مرغولوژی ولی بابا جون اول یه نگاهی به سرتاپای ما بنداز.
خوب که چی؟

بابا ما اینکاره نیستیم.
عموجون وقتی به یه بابای برخورد کردی که داره دقیقه ای پول در میاره سریع هیجان زده نشو. نگذار آدرنالین خونت برسه به 1000.
اینا همون عاملی است که باعث میشه یکدفعه تخته سیاهی را که روش تصویر ذهنیتو کشیده بودی پاک کنی.

داشتم براتون روی این وبلاگ نوک می زدم که یه ایده باید واقعی باشه و بالقوه باشه.(برای اطلاعات بیشتر به پست های قبلی رجوع کنید). هرگز اجازه ندهید شرایط محیطی و بیرونی مثل همین بابا مرغی و یا امثال اون تصویر ذهنی شما را دستخوش تغییر قرار بده.

آره دوستان عزیز دیروز تصمیم گرفتم ببینم خواننده های این محملاتی که می نویسم آیا گول نکته انحرافی (یعنی تحت تاثیر عوامل محیطی ) را می خورند یا نه.

آره عزیز جونم. مهمترین قسمت یه استراتزی مرحله ثبات و حرکت بسوی بهبود مستمر تصویر ذهنی است.
یه اراده آهنین هرگز اجازه نمی ده متغیرهای بیرونی اون تصویر ذهنی را که با هزار مشقت کامل کرده تو یه لحظه کم رنگ کنه.
یادتونه تا حالا چند هزار بلکه بیشتر چند میلیون آدم ایرونی گول گلد کوئیست رو خوردند. می دونید چرا؟
چون هنوز به خودشون اعتماد نداشتند. هنوز استراتژی حرکت بسوی یه تصویر ذهنی پرقدرت براشون ثبات پیدا نکرده بود.

نکته اخلاقی:
گول ظواهر و عوامل بیرونی مثل روش پول در آوردن افرادی شبیه عمو مرغی و زباله جمع کنها و .... را نخورید و باید با خودتون رو راست باشید ببینید اصلا شما اینکاره هستید یا نه.
سعی کنید با دیدن این افراد و روش کسب درآمدشان هیجان زده نشید و فقط به خودتون بگید این بابا تونسته به روش خودش موفق بشه پس من هم باید" به روش خودم موفق بشم".

---

آقا ما آدمای این انجمن هنوز خیلی خام و نا پخته ایم. خیلی سریع نتیجه می گیریم. خیلی عجولیم. هنوز بادیدن سبک کاسبی آدما هیجان زده می شیم.

راستش تو این انجمن نیروهای ذهنی خوبی می بینم. از سبک قلم و نوشتارها می شه فهمید. اما این نیروها باید درست و به جا سازماندهی بشن. هنوز کار دارن.

آقا بیایید دوباره سعی کنید ولی اینبار نه با عجله و از روی احساس. بیایید دیواری را که باعث شده خودمون را باور نکنیم و تحت تاثیر محیط قرار بگیریم از میان برداریم.

اما کدوم دیوار؟ دیوار ذهنی که حتی از تمام سنگها و سیمانهای دنیا هم محکمتره. این مطلب را بدقت بخونین و دوباره بخونین.


روزی دانشمند ی آکواریوم شیشه ای ساخت و آن را با یک دیوار شیشه ای,دو قسمت
کرد ,در یک قسمت ,یک ماهی بزرگ تر انداخت و در قسمت دیگر ,ماهی کوچکتر که
غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود.ماهی کوچک ,تنها غذای ماهی بزرگ بود و
دانشمند به آن ,غذای دیگری نمی داد .او برای خوردن ماهی کوچک ,بارها به طرفش
حمله می کرد اما هر بار به یک دیوار نامرئی می خورد همان دیوار شیشه ای که آن را
از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد .سرانجام پس از مدتی , از حمله به ماهی
کوچک منصرف شد چرا که باور کرده بود که رفتن به آن طرف آکواریوم و خوردن
ماهی کوچک ,کار غیره ممکن است .دانشمند,شیشه ی وسط را بر داشت و راه ماهی
بزرگ را باز کرد اما ماهی بزرگ ,هرگز به سمت ماهی کوچک حمله نکرد و قدم به
سمت دیگر آکواریوم نگذاشت .آن دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت اما ماهی بزرگ
درذهن اش ,یک دیوار شیشه ای ساخته بود یک دیوار که شکستن اش از شکستن هر
دیوار واقعی سخت تر بود .آن دیوار باور خودش بود ,باورش به محدودیت .
ما انسان ها اگر خوب در اعتقادات مان جست و جو کنیم ,دیوار شیشه ای زیادی می
یابیم که نتیجه مشاهدات و تجربیات مان است و خیلی های شان هم در بیرون نیست و
فقط در ذهن خودمان وجود دارد .در واقع هر فردی خود را ارزیابی می کند و این بر
آورده مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد .شما نمی توانید بیش از آن چیزی
شوید که باور دارید هستید اما بیش از آن چه را باور دارید را می توانید انجام دهید
این دیوار شیشه ای ممکنه همون عدم اعتماد به قدرتهای خود فرد باشه و اینه عدم اعتماد به خود است که باعث می شه ما تحت تاثیر نحوه کاسبی دیگران قرار بگیریم.


حالا پاشو اون دیوار رو از میان بردار.

---

آقا دیوار ذهنی عین یه مسمومیته. یه جور سمه که باعث می شه دید ما نسبت به همه چی عوض بشه. حالا این یکی رو خوب بخون:
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش
کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او
تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او
شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در
غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه
کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در
غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا
آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از
مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی
خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم
نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته
است.

آره عزیزم ذهن مسموم ذهنی است که افکار قبلی هنوز توش باقی مونده. اول باید فنجون پر افکار قبلی را خالی کرد و بعدش اون را با افکار جدید پر کرد تا تصویر ذهنی ما بشه اونی که میخایم.

اینکه ما هنوز تحت تاثیر عوامل بیرونی هستیم فقط نشاندهنده اینه که هنوز ذهنمون از افکار غلط قبلی پر شده و ذهنمون مسمومه. اول باید فنجون را خالی کنی و بعدش اونا با افکار درست و واقعی پر کنی بعدش روی تیکه کاغذ هدفات را به ترتیب مرتب کنی و بعد با اعتماد به خود اون تصویر ذهنی را بطور دقیق رسم کنی و گول متغیرها بیرونی را نخوری.

[madar]

(09-11-2011 09:08 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  خانم صفدری این جمله امضای شما فوق العاده است!
یک سری فایل های صوتی آقای دکتر آزمندیان را گوش میکردم که حسابی در این چند روزه من را متحول کرده است و ایشان با بیان فوق العاده موضوع باورها را توضیح دادند که بسیار قابل تامل بود من که به همه دوستان بشدت توصیه میکنم این سی دی ها را تهیه و گوش دهند فوق العاده است.

ممنون
بله خودم هم این جمله رو خیلی دوست دارم
با توجه به اینکه چندتن از دوستان به این سخنرانی ها اشاره کردن حتما باید در برنامه های خودم قرار دهم

[javid]

سلام به همه میلیاردر های فعلی و آینده ایران

در ارتباط با موضوع صحبتهای "سخنگوی دولت" اگه دوستان کتاب "گفتگو با خدا" را مطالعه کنند دیدشون خیلی باز تر میشه من این کتاب را در اولین حضورم در این سایت یه گوشه ای پیداش کردم و پس از دانلود مطالعه کردم(حدود 1000 صفخه در 3 جلد) اگه کسی از دوستان سراغی از لینک این کتای داره لطف کنه برای بقیه هم قرار بده تا بتونند دانلودش کنند

در ارتباط با سوال "Mosafer Bedar " باید عرض کنم که در این کتاب به سوال شما جواب داده شده ..... همه ما در طول زمان سیر میکنیم..... هر چیزی که شما آرزو میکنید .... حاضر و آماده است فقط در زمانش باید بهش برسین.... ببینید شما بخواین از تهران به برزیل برسین شاید در بهترین شرایط 10 ساعت پرواز داشته باشید .... ولی ذهن شما در کسری از ثانیه این مسیر را طی میکنه..... این چیزی که ما بهش میگیم ذهن ، بیرون از این تن خاکی نیست ، جزئی از این تن خاکیه ولی بسیار لطیف تر و از فرکانسی بسیار بالاتر..... این که افرادی در تاریخ بوده و هستند که طی طریق کردند ..... ثابت میکنه که این افراد به نوعی توانایی هم فرکانس کردن کالبد خاکی و ذهنشون را داشته باشند ...... چو ن همه چیز در این کائنات از جنس موجه و فرکانس (ضربان) داره این امواج با فرکانس خاص در کنار هم جمع مشن و با آرایشی خاص ترکیب اتم کربن را میدن...... و در جای دیگه همین امواج با ترکیبی جدید ، تشکیل اتم هیدروژن یا سایر عناصر را میدن و این عناصر تشکیل کالبد خاکی ما را میدن و به همین ترتیب هم چیز از موج تشکیل شده ، از نور ، کاری به اعتقادات مذهبی دیگران ندارم ، ولی وقتی تو دعا ها خطاب به خدا میگیم " یا نور ، یا نور قبل کل نور ، یا نور بعد کل نور...." این مطلب راحتتر برام جا میافته.......مطالب جالبی تو این کتاب میخونین که به خیلی از سوالاتتون جواب میده...... از جمله همین که شما هیچ جا نبودین که حالا به اینجا رسیده باشین و الان هم جایی نیستین که بعد از این بخواین بهش برسین ... همه چیز همین الان و در همین زمان حال ساخته شده و میشه ..... اون چیزی که بهش آینده میگین ، بسته به اراده شما ممکنه دیر یا زود باشه ، اما همه ما مخلوق خدا و از جنس خدائیم..... خدائیکه کافیه اراده کنه چیزی موجود باشه بلا فاصله موجود میشه ..... خدائیکه از رگ گردن به ما نزدیکتره ..... خدائیکه از روح خودش در کالبد خاکی ما دمیده ...... ما آدمها یه جورایی کپی برابر اصل خدائیم ..... فقط ارزش وجودی خودمونو نمیدونیم و راه را گم کردیم ، یا اونقدر خودمونو درگیر کردیم که از اصل خودمون باز موندیم، وگر نه همه ما شامل این بیت هستیم " رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند......" از اساتید عذر خواهی میکنم ، پا توی کفش بزرگان کردم ، اینه فقط برداشتهای شخصی بود و هرگز قصد توهین یا زیر سوال بردن اعتقادات کسی را نداشته و ندارم....... این برداشتها هم حاصل مطالعه چندین کتاب در این زمینه بوده و از خودم چیزی نمیدونستم...... هر چند همه ما از قبل همه چیز را میدونستیم فقط یادمون رفته و کافیه تا موقعیتش پیش بیاد تا دوباره یاد آوری بشه... در مورد "دژاوو" تحقیق کنید بیشتر مسئله براتون روشن میشه، بعضی وقتها یک مکان ، یک شخص ، یک اتفاق براتون اتفاق میافته که ناگهان یادتون میاد این مورد را دقیقا به همین صورت قبلا دیدین...... و صدها نمونه از این دست ثابت میکنه که شما قبلا اتفاقت را خلق کردین ، فقط در محور زمان باید بهش برسین...... پس از الان شروع کنین به خلق آنچه میخواهید چطور ؟؟؟؟ با تمرکز و تغذیه ذهنی.... حواستون باشه که اگه به چیزهایی که نمیخواین تمرکز کنین .... همون ها را خلق میکنین..... "

"تصور نیرومند تر از علم است" آلبرت انیشتین

[3ObHaN]

آره عزیزم ذهن مسموم ذهنی است که افکار قبلی هنوز توش باقی مونده. اول باید فنجون پر افکار قبلی را خالی کرد و بعدش اون را با افکار جدید پر کرد تا تصویر ذهنی ما بشه اونی که میخایم.

---

سخنگو ، یه سوال فنی دارم .

میگی تحت تاثیر نکته انحرافی قرار نگیریم ، مثلا یه هدفی رو دارم دنبال میکنم و تو تجسمم ساختمش . بعد یهو طلا گرون میشه ! میرم تو کارش و خوب سودی هم میکنم .
الان اشتباه کردم ؟

[سخنگوی دولت]

برای خریدن موارد خاصی مثل:
زمین
ملک
طلا

احتمال ضرر دادن مخصوصا تو این مملکت خیلی کمه ولی صحبتهای من کلا این بود که:
اگه یه مسیر خاصی را داری برای رسیدن به هدفتون دنبال می کنید باید ثابت قدم باشید.

---

آقا یه نکته ای را بعدا بهتون خواهم گفت که به "روش کشف ایده" معروفه.
فعلا عجله نکنید. گاماس گاماس می ریم جلو. امیدوارم این چرندیاتی که تا حالا نوشتم یه روزی به دردتون بخوره.

اگه اون تاپیک قبلیها را خونده باشید و یادتون باشه یه چیزایی در مورد مرحله رهایی گفتم. مرحله رهایی یعنی مرحله ای که به آرامش درونی می رسیم.

هر کدوم از ماها که این جا جمع شدیم خیلی بارها شده آرامش درونی را تجربه کردیم ولی درست حسابی نمی شناسیمش و نمی دونیم چطوری ازش استفاده کنیم.

یه مثال می زنم:
آقا تو این وبلاگ تا حالا کسی بوده که برای خوندن یه امتحان یا درسی کلی زحمت کشیده باشه و بره امتحان بده و خیلی خوب و توپ سوالا را جواب بده؟

حتما بوده. وقتی کاملا تو جهت درست تلاش کردی و مطابق آن نقشه یا تصویر ذهنی دقیقی که تو ذهنت ترسیم کردی رفتار کردی و میدونی که قطعا به نتیجه میرسی(درست مثل شما که امتحانت را خوب دادی و میدونی با نمره خیلی بالا قبولی) یه احساسی پدیدار می شه. این احساس تو فاصله بعد از امتحان تا قبل از اعلام نتیجه پدید میاد و بهش میگن آرامش درونی.
شما دیگه به نتیجه امتحان کاری نداری چون از خودت و کارت بسیار مطمئنی ولی جالبه با اینکه به نتیجه امتحان فکر نمی کنیم. یه نیرویی داره یه موج عظیمی از نشاط و شادابی و حس خوب بودن را تو وجودت پراکنده می کنه.

این همون مرحله رهایی یا آرامش درونیه.

فهمیدی چی شد. میگم مرحله رهایی و آرامش درونی وقتی رخ می ده که:
با تمام قدرت حرکتت را انجام دادی و حالا منتظر گرفتن پاداشت هستی.

---

آقا یه کم دقیق تر به موضوع نگاه کنیم:

میدونی آرامش چیه؟ اونم از نوع درونی که بهش میگیم: آرامش درونی؟

آرامش درونی یعنی شما تصویر ذهنی خودت را با تمام جزئیاتش باید با یه میخ محکم بکوبیش به دیوار تا همونجا تا آخر کار روی دیوار بمونه.

اسم اون میخ چیه؟

اسمش اعتماده. بهش میگن اعتقاد. بهش میگن اطمینان.
اما به چی؟

اعتماد به نفس یا اعتماد به قدرت وجود و ذهنی که برای حرکتمون بهش نیاز داریم.

---

جنس این میخ از یه نوع انرزی بسیار بسیار خالصه.
قدرت این انرژی حتی از قدرت انرژی تصویر ذهنی بیشتره یعنی فرکانس بیشتری داره.
حالا فهمیدی میگن با اعتقادات کسی بازی نکن یعنی چه؟

یعنی داری با یه انرژی فوق العاده قوی روبرو میشی.

---

برای ایجاد اعتماد به نفس یا اعتقاد به قدرت تصویر ذهنی خیلی باید زحمت کشید.
اما این نباید باعث ترس شما بشه.

---

میدونی تو این جهان همه آدما به یه چیزی اعتقاد دارن.
اما کی اینجا برنده اصلیه؟

اونی که دقیقا بدونه به چی اعتقاد داره و دقیقا از قدرت اون چیزی که بهش اعتقاد داره آگاه باشه.

---

توی یکی از زورخونه های برره این جمله را قاب کردن و زدن به دیوار:
"اعتماد به نفس آری ، خود پسندی هرگز."
توی یه تابلوی دیگه نوشته شده
"هيچ چيز بيش از نيروي دروني و بيش از اعتماد به نفس ، شخص را قوي و نيرومند نگه نمي دارد. وقتي كه اين قوت باطني متزلزل شود، يك باره قواي بدني شخص فرو مي ريزد و او را از پاي در مي آورد."

در انتها اینکه:
اعتماد به نفس نیرویی است که باور داشته باشيد وجود دارد و با استفاده از آن مي توانيد وتوانايي آن را داريد که تمام توانتان رابه کار بگيريد وشرايط واوضاع زندگي را آن گونه که مطلوب ودلخواه شماست تغيير دهيد.

افرادی که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند، از قدرت تصمیم گیری بالاتری برخوردار هستند و در شرایط بحرانی قادر به تصمیم گیریهای مناسب می‌باشند. در حالی که افراد دارای اعتماد به نفس پائین ، اغلب در تصمیم گیریهای خود دچار مشکل هستند. آنها شاید برای امور خیلی جزئی ، زمان خیلی زیادی صرف کنند تا تصمیم گیری لازم را انجام دهند و برخی از آنها حتی از شرائطی که آنها را ناگزیر از تصمیم گیری می‌کند، فرار می‌کنند. به همین علت است که این افراد ریسک پذیری کمتری از خود نشان می‌دهند.

[سخنگوی دولت]

آقا می دونید چطوری پای من به این وبلاگ باز شد:

بگذارید از اول براتون تعریف کنم. بنده حسن میرزا مقوا فرزند خلف تیمسار کوروش میرزا مقوا از سناتورهای مجلس برره اولیا هستم. در محله منهتن برره متولد شدم. در همان عنفوان جوانی به خاطر قدرت نیروی ذهنی کودکان هم سن و سال خود را هک کردم. اینو بگم که بنده از سال 83 بر روی وبلاگها اراجیف و محملات می نوشتم... تا اینکه وبلاگی را که می نوشتم اهالی پایین برره در سال 85 از روی حسادت هک کردند ... یک بار به علت قدرت بیش از حد نیروی ذهنی موجود در نوشتجاتم , چرندیات موجود در نوشتجات خودشان را هک کردند و بنده به مدت 2 سال دیگر به انتظار بار سوم نشستم ولی پس از دو سال نوشتن خسته شدم و خودم را هک کردم.
بعد از این واقعه بنده حسن میرزا مقوا تصمیم گرفتم تا راز موجود در چرندیاتی را که باعث هک شدن مخ دیگران می شود بر ملاء کنم و به خاطر همین به این انجمن پیوستم.

---

در این انجمن خود را سخنگوی دولت برره معرفی کردم و منتظ ماندم تا شاید کسی هم پیدا شود تا مخ ما را هک کند.

[mosafer bedar]

اینی که گفتی یعنی چه؟

[3ObHaN]

حتما این دلار ها هم که در امضایتان هست ، پول زور هستند .

ولی جدا از شوخی و مسائل مغزی و انرژی درونی ، کم کم برره داشت یادمون میرفت ! خوب خاطراتش رو زنده کردی ...

[سخنگوی دولت]

آقا تا حالا تو این وبلاگ به قدر یه گونی چرت و پرت نوشتم و هنوزم هر چی می نویسم تموم نشده.
حالا می خام کمی از این بحث ها نتیجه بگیریم.
تمام بر و بچ و خوانندگان و رانندگان و .... لطف کنید این فرم را پر کنید.
خواهش می کنم با دقت و صداقت فرم را پر کنید. در انتهای این بحث و بسته به تعداد و نوع تخصص ها به نتایج جالبی اشاره خواهیم کرد:
1- بهم بگو اسمت چیه:.......................................
2- بهم بگو چند سالته:.........................................
3- بهم بگو رشته تحصیلیت چیه:.......................................
4- بهم بگو رشته ای که توش کسب در آمد می کنی چیه:......................................
5- بهم بگو تخصصت تو چه کاراییه( منظورم از تخصص اینه که از چه کاری نون در میاری):......................................
6- بهم بگو تا حالا کار تیمی کردی:........................................
7- تو اون کار تیمی چند نفر آدمیزاد عضو بودن:..........................................
8- اون کار تیمی به نتیجه رسید تا تیم منفجر شد و از هم پاشید؟..............................................
9- چرا اون تیمه از هم پاشید؟ اگر تیمه پاشید از هم به این سوال جواب بده.:..................................
10- اصلا اون تیمه رهبر یا لیدر داشته؟..................................................
11- اتومبیل داری یا نه؟(منظور از اتومبیل هر چیزی که چهار تا چرخ داره و حداق 10 کیلومتر راه بره):..............................................
12- بهم بگو چقدر سیریشی یعنی تو کارت جدی هستی و چرا اینقدر سیریشی؟..........................................................................
13- بهم چرا اومدی چسبیدی به این انجمن؟.......................................................
14- تو این انجمن چی دیدی؟
15- و آخری اینکه چقدر به خودت ایمان داری؟ اینو خوب توضیح بده.


با تشکر
حسن میرزا مقوا(سخنگو)
تهران- شهریور 1390 هجری خورشیدی
ایالت برره شمالی- منطقه منهتن

---

راستی لازم نیست مطالب خصوصی مثل سن و نام خانوادگی را اگه دوست ندارید بنویسید.