ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


آري اين بود اشتباه من
زمان کنونی: 09-25-2025, 06:37 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
نویسنده: P@RSA
آخرین ارسال: mehdi62
پاسخ:
بازدید: 7609

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امیتازات : 2.91
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آري اين بود اشتباه من
08-20-2012, 09:33 AM
ارسال: #27
سرشاخه های کوئست حالا چکار می کنند؟
آن دسته از گلد کوئستی ها که به قول خودشان سرشاخه بودند حالا چکار می کنند؟ آدم هایی که این روزها نامریی شده اند و هیچ جوری خودشان را نشان نمی دهند.


همشهری جوان: «می گن هیچ بالشی نرم تر از وجدان راحت نیست. مدت هاست خواب نرم و راحتی ندارم.» این جمله، نه از زبان یک قاتل زنجیره ای درآمده نه از زبان یک جنایتکار حرفه ای. صاحب جمله یک آدم معمولی است که اتفاقا فکر می کرده تا آخر عمر سرش را روی بالش نگذاشته خوابش می برد. «تصمیم دارم اینجا حرف هایی که توی دلم مونده رو بگم. شاید یه گوش شنوایی پیدا بشه که بشنوه و درس بگیره، بلکه از بار عذابی که روی دوشم هست کم بشه. اگه من رو می خونید صبور باشید تا همه وقایع این چند سال رو مو به مو براتون بگم. حرف زیاد دارم برای گفتن. همه ما حرف زیاد داریم برای گفتن. حرف هایی که باید گفته بشه. تأکید می کنم باید گفته بشه. صبور باشید و ما رو همراهی کنید.»

امیر و دوست هایش یک وقتی از سرشناس های گلد کوئست بوده اند. اینطورر که خودشان می گویند پول های میلیونی و حتی میلیاردی هم درآورده اند. بچه هایی که حالا بعد از گذشت چند سال و بعد از این در و آن در زدن ها و زیرمجموعه جمع کردن ها و پورسانت گرفتن ها دنبال جایی می گردند برای سبک کردن بار وجدان هایی که سنگینی اش نمی گذارد بخوابند.

پای صحبتشان که بنشینی تازه جواب این سوال را پیدا می کنی که آن دسته از گلد کوئستی ها که به قول خودشان سرشاخه بودند حالا چکار می کنند؟ آدم هایی که این روزها نامریی شده اند و هیچ جوری خودشان را نشان نمی دهند.

این گزارش هم حاصل مرئی شدن یک گروه از آنها البته در فضای وب است. گروهی که اصرار دارند شما ببینیدشان، البته به واسطه اعتراف هاشان در یک وبلاگ!

بین بچه های این گروه همه مدل کوئستی پیدا می شود از لیدر دانه درشتی که دوران محکومیتش را طی کرده و حالا هم دارد جریمه اش را قسطی می دهد، تا کوئستی های میانه ای که شاکی خصوصی دارند و از سایه خودشان هم فرار می کنند، یا دسته سوم که فقط توی کوئست زمان و پولشان را از دست داده اند و هیچ چیز برداشت نکرده اند.

یک گروه نادم که حرف زدن از کوئست برایشان مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. یا آرامشان می کند و کمی از دردهایشان را از بین می برد، یا دوباره همه آن روزهای تلخ را به یادشان می آورد و اعصابشان را به هم می ریزد.

آفیس که می گفتن این بود؟

آن وقت ها کوئستی ها یک آفیس می گفتند و هزارتا آفیس از دهانشان می ریخت. جایی که غیر از خود کوئستی ها کسی ظاهر و باطنش را با هم نمی دید: «اولین صحنه ای که دیدم تعداد زیادی پتو بود با آدم هایی که انگار از خستگی بیهوش شده بودند! با خودم گفتم حتما اینجا محل استراحت نیروهای خدماتی شرکته و ما موقتا اینجا می مونیم، بعد می ریم دفتر شرکت. با زحمت از روی پتوها و دست و پاهایی که معلوم نبود به کدوم بدن وصل شده، رد شدیم و رفتیم تو یه اتاق که ظاهر مرتب تری داشت. بله این دفتر کار همون شرکت بزرگ بود. بهش می گفتن office. این همونجایی بود که قرار بود به آرزوهامون برسیم.»

این اولین تصویری است که اشکان از کوئست دارد اما تصویرهای بعدی هم از این بهتر نبوده اند. مثلا تصویر نهار خوردن کارمندهایی که وقتی بیرون آفیس بودند فیس و افاده شان دنیا را برمی داشته: «قرار بود اون روز بریم یه آفیس دیگه که یه لیدر خیلی گنده برامون حرف بزنه. تا ظهر صبر کردیم و قرار شد بعد از ناهار همه با هم بریم. پیش خودم گفتم من امروز مهمونم، حتما ناهار خوبی در انتظارمه چون هم شب قبلش استراحت خوبی نداشتم هم صبحانه نخورده بودم.

تو همین خیالات بودم که گفتن بچه ها بیاید ناهار حاضره. با هزار امید و آرزو رفتیم سر سفره و با کمال تعجب و بهت زدگی دیدم یه قابلمه سرشار از آب قرمز اومد سر سفره! به خودم گفتم حتما آب گوشته یا آب خورشت که الان خودشم می یاد. ولی هیچ خبری نشد و با چشمای متعجب و دهن باز دیدم دارن همون آب قرمز رو با نون میخورن.»

اینها را اشکان می گوید. جوان شهرستانی 27 ساله ای که چهار سال پیش پسر عمویش این کار نان و آب دار را توی تهران برایش جور کرده: «برای شروع کار باید 12 میلیون تومن جور می کردم. پولی که حتی بلد نبودم صفرهایش را بشمرم. به خاطر همین، خرج عمل مادرم را با هزار دوز و کلک از دستش درآوردم. خودم را هم اینطوری راضی می کردم که بعد از تاپ لیدر شدن برای درمان می برمش اروپا و از دلش درمی آورم.»

اما اشکان هیچ وقت تاپ لیدر نشد و مادرش را هم برای درمان جایی نبرد. اینطور که امیر (مدیر وبلاگ) می گوید، اشکان روی برگشتن به خانه را ندارد و به خاطر حال و هوایی که دارد، همه یک جورهایی حواسشان بهش هست که یک وقت کاری دست خودش ندهد.


دلم برای هیچ کسی نمی سوخت

شایان از بقیه بچهه ها سن و سال بیشتری دارد. قبل از وارد شدن به کوئست هم برای خودش خانه و زندگی و حتی شغل خوب داشته اما رویای کوئست یک دفعه همه اینها را از چشمش انداخته و حاضر بوده برای رسیدن به تعادل در کوئست هر کاری بکند: «وقتی از محل کار اصلیم اومدم بیرون که برای همیشه برم کوئست، از ترسم به خانمم نگفتم و تا مدت ها اون بنده خدا زنگ می زد به محل کارم و همکارام برام مرام می ذاشتن و منو لو نمی دادن. من واقعا می ترسیدم بگم چیکار می کنم. خودم رو هم اینجوری توجیه می کردم که اینا فقط از من پول می خوان و به اینکه از کجا در می یارم که کار ندارن، برای چی بدونن من چیکار می کنم؟»

دروغ گفتن به خانواده کوچک ترین کاری است که کوئستی ها به آن اعتراف می کنند. اعتراف های دیگرشان تازه نشان می دهد این اعصابی که می گویند خراب است را چه جور خاطره هایی خراب کرده: «من توی کوئست خیلی موفق بودم و لیدر شده بودم. تعادلم هم بالا بود ولی همش بدبختی بود. دلم برای خودم که نمی سوخت، برای خانوادم هم نسوخت. حالا لحظه ای نیست که یادم نیفته من چه پولی آوردم سر سفره زن و بچه ام. درآمد من، همون پولی بود که زیرمجموعه ام با فروش طلاهای زنش آورده بود توی مجموعه. درآمد من، همون پولی بود که اون پسر شمالیه از باباش با التماس گرفته بود و حاصل شش ماه کار کردن پدرش توی شالیزار بود.»

شایان یکی از کسانی است که اعتقاد دارد کوئست خیلی زود و خیلی شدید آدم ها را بی رحم می کند، آنقدر که حتی دلت برای بچه ات هم نمی سوزد: «مخ یه بچه رو زدن خیلی تلاش می خواست. خیلی خیلی. بعد که راحت فریب خورد و پول آورد تو مجموعه، ما چک امضا شده رو می گرفتیم و تازه کیف هم می کردیم. بعد اوج حماقت کجا بود؟ اونجا که پسر کوچولوی یک سال و نیمه من دستش رفت توی چرخ گوشت و من ... عبرت نگرفتم! با خودم فکر نکردم که دارم چوب نون حرومی که میارم تو خونه رو می خورم. فکر نکردم این گوشت و این چرخ گوشت از چه هپولی تهیه شده. حتی دلم برای بچه خودم نمی سوخت.»


کوئست مسخره نیست

ندا هم یکی از دخترهای مشهور کوئست بوده. از هم دانشکده ای های امیر و یکی از متعصب ترین آدم های سیستم. از آن کوئستی هایی که می خواستند چشم منتقدان را دربیاورند: «ببین عزیز من، کوئست مسخره نیست. منم به هیچ کس این اجازه رو نمی دم که به کار من توهین کنه. ندا خانومتون عضو یکی از قَدَرترین نت ورکرهای دنیا شده که قراره اون رو به تمام آرزوهاش برسونه. اگه تو عرضه نداری همپای من کار کنی، چطوئر به خودت اجازه میدی به کارم بخندی؟ اونم الان که تازه فهمیدم کوئست مدرسه انسان سازیه و امثال تویی که هنوز ساخته نشدید حق ندارید حتی اسمش رو به زبون بیارید.»

اینطور که ندا می گوید آن وقت ها واقعا فکر می کرده بعد از انصراف از دانشگاهی که هیچی برایش نداشته، وارد دانشگاه انسان سازی کوئست شده: «اوضاع دخترها توی کوئست اصلا خوب نبود. چه کسانی که مجرد بودند و چه متاهل ها. اصلا کوئست برای کسی وجدان نمی گذاشت که بشود به کمکش اوضاع را جمع و جور کرد. کمترین آسیبی که کوئست به خانم ها می زد (تازه آنها که خیلی فعال نبودند)، از هم پاشیده شدن زندگی های مشترکشان بود. تازه این کمترین آسیب بود.»

ندا حالا سعی می کند با کارهایی که انجام می دهد، یک جوری بدهی هایش را بدهد و اوضاع زندگی اش را مرتب کند. قسمت جالب ماجرا هم این است که ندا هنوز دور برش آدم هایی را می بیند که به کوئست وفادارند: «بعضی از دوست های قدیمی مان وقتی فهمیدند درباره آن روزها مطلب می نویسیم، کلی بهشان برخورد و ناراحت شدند. باورکردنی نیست اما کسانی هستند که به محض راه افتادن دوباره کوئست اولین آدم هایی هستند که پرزنت می شوند. برای همین نباید شستشوی مغزی کوئست را دست کم گرفت.»

به جز دوست و آشناها، توی پیام های وبلاگ هم این طرفدارهای هشت آتشه کوئست پیدا می شوند. اینطور که امیر می گوید کامنت گذارها سه دسته اند و خطرناک ترینشان هم شاید همین کوئستی های متعصب باشند: «خیلی ها می آیند و فحش می نویسند و ما را مثلا یاد رویاهای آن روزها می اندازند. خیلی ها هم تهدید می کنند که ما را هک می کنند اما هیچ کدام از این تهدیدها آنقدر مهم نیست که کارمان را تعطیل کنیم.»

اما در کنار این تهدیدهای کم اهمیت یکسری تهدید ترسناکتر هم برای این بچه ها و تقریبا همه کوئستی های قدیمی وجود دارد. تهدیدی که به گفته امیر ترس هر روز و شب با آنهاست: «خیلی از مالباخته ها باورشان نمی شود که ما هیچ پولی توی دست و بالمان نداریم. به خاطر همین سعی می کنند به هر روشی پولشان را بگیرند. یکی از این روش ها گرونگانگیری اعضای خانواده کوئستی های قدیمی است. تا به حال چندین بار بچه های کوئستی ها را گروگان گرفته اند تا به این روش پولشان را زنده کنند.»

در کنار همه این غصه ها یک چیزهایی هم هست که امیر و دوست هایش را امیدوار می کند: «بعضی از خواننده ها برایمان دعا می کنند و پیشنهادهایی می دهند که به کمک آنها حال و روزمان بهتر شود. خیلی ها هم می گویند که نزدیک بوده وارد یکی از این شرکت های هرمی جدید شوند و نوشته های ما منصرفشان کرده. اتفاق هایی که از روز اول ما را دلگرم کردند. بزرگتر از رسیدن به وجدان راحت.»

[تصویر: 468-60.jpg]




من هم انسانم و از آنجایی که ممکن است خطا و اشتباه بکنم، درستی هیچ گفته و نوشته ی نقل قول شده یا به هر نحو ارائه شده از جانب و توسط خودم را تأييد نمی کنم.


یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
سرشاخه های کوئست حالا چکار می کنند؟ - مــجــیــנ - 08-20-2012 09:33 AM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  من حدود 2 میلیون تومان سرمایه دارم میتونم باش چه کسب و کاری راه بندازم m0hammad 4 1,951 01-28-2018 04:44 AM
آخرین ارسال: selflove
  مشکل بسسیار مهم من و کمک شما دوستان 100 3 888 06-11-2016 10:37 AM
آخرین ارسال: 100
Star اگه میدونستی در رسیدن به هدفت(ثروت)هیچ شکستی وجودنداره اولین قدم که برمیداشتی چی بود SAMIRA 71 18,912 05-23-2016 02:08 AM
آخرین ارسال: poldar
  آب در کوزه و من! ashena_73 6 2,131 09-23-2014 10:36 AM
آخرین ارسال: ashena_73
  بیوگرافی من دستفروش ... m-jalalvand 15 3,789 12-31-2013 04:39 AM
آخرین ارسال: theboy
  دو راهی بزرگ زندگی من (خوشحال میشم عزیزان همه نظر بدن ) Suma 9 3,317 12-02-2013 11:34 PM
آخرین ارسال: 3ObHaN
  7 دلیل برای اینکه من عاشق خودمم ... m-jalalvand 0 2,627 11-05-2013 12:31 PM
آخرین ارسال: m-jalalvand
  من دیوانه کی از قفس می پرم ؟؟؟ m-jalalvand 3 863 11-05-2013 11:33 AM
آخرین ارسال: m-jalalvand
  10 تصور اشتباه که شاید شما در مورد موفقیت دارید .... m-jalalvand 1 1,163 10-31-2013 09:25 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
  آغاز خدمت رسانی من شروع شد ... m-jalalvand 8 1,988 06-15-2013 09:33 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
  این آرزو و خواست من هست ............. mallarme 60 10,413 05-07-2013 11:24 AM
آخرین ارسال: mallarme
  عزیز من! بیا متفاوت باشیم..... mallarme 3 1,516 05-05-2013 10:05 PM
آخرین ارسال: mallarme
  سخن امروز من: وقتی کسی را دوست دارید................ mallarme 5 1,772 04-09-2013 11:52 PM
آخرین ارسال: safire mehrabani
  یک اتفاق خوب زندگی من ebrahim.ev 0 925 02-23-2013 05:06 PM
آخرین ارسال: ebrahim.ev
  پایان ماجرای خانه خریدن من! پرواز 34 5,210 02-09-2013 04:25 PM
آخرین ارسال: پرواز
  هدف من تا آخر سال 1391 arsho 13 3,062 01-29-2013 11:29 PM
آخرین ارسال: goldmen
  لطفا راهنمایی کنید- همسر من... njavan 15 4,550 01-19-2013 12:04 AM
آخرین ارسال: nami
  من برای رشد انجمن چه کاری می توانم انجام دهم؟ dara 12 3,528 01-13-2013 03:11 PM
آخرین ارسال: بهداد
Tongue بهترین خاطره انجمنی من arsho 19 3,404 01-07-2013 02:05 PM
آخرین ارسال: M3HDI
  «من از تو عکس دارم» dara 2 975 01-06-2013 03:01 PM
آخرین ارسال: dara

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS