ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
زمان کنونی: 09-26-2025, 12:15 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: MARYAR
آخرین ارسال: shahram......32
پاسخ: 7
بازدید: 2350

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امیتازات : 3.46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
01-08-2012, 01:51 AM
ارسال: #1
انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
متن حكايت
مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرده بود و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او تابلويي بالاي سر خود گذاشته بود و محاسن ساندويچ هاي خود را شرح داده بود. خودش هم كنار دكه اش مي ايستاد و مردم را به خريدن ساندويچ تشويق مي كرد و مردم هم مي خريدند.

كارش بالا گرفت بنابراين كارش را وسعت بخشيد به طوري كه وقتي پسرش از مدرسه بر مي گشت به او كمك مي كرد. سپس كم كم وضع عوض شد. پسرش گفت: «پدر جان، مگر به اخبار راديو گوش نداده اي؟ اگر وضع پولي كشور به همين منوال ادامه پيدا كند كار همه خراب خواهد شد و شايد يك كسادي عمومي به وجود آيد. بايد خودت را براي اين كسادي آماده كني.»

پدر با خود فكر كرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته و به اخبار راديو گوش مي دهد و روزنامه هم مي خواند، پس حتماً آنچه مي گويد صحيح است. بنابراين كمتر از گذشته، نان و گوشت سفارش مي داد و تابلوي خود را هم پايين آورد و ديگر در كنار دكه خود نمي ايستاد و مردم را به خريد ساندويچ دعوت نمي كرد. فروش او ناگهان شديداً كاهش يافت.

او سپس رو به فرزند خود كرد و گفت: «پسر جان حق با توست. كسادي عمومي شروع شده است.»

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-08-2012, 01:51 AM
ارسال: #2
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
شرح حكايت
آنتوني رابينز يك جمله بسيار خوب در اين باره دارد كه جالب است بدانيد: «انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند. خواسته هاي خود را عملي سازيد وگرنه ديگران براي شما برنامه ريزي مي كنند.»

در واقع آن پدر داشت بهترين راه براي كاسبي را انجام مي داد اما به خاطر افكار پسرش، تصميمش را عوض كرد و افكار پسر آنقدر روي او تأثير گذاشت كه فراموش كرد كه خودش دارد باعث ورشكستگي اش مي شود و تلقين بحران مالي كشور، باعث شد كه زندگي او عوض شود.

قبل از اينكه ديگران براي ما تصميماتي بگيرند كه بعد ما را پشيمان كند، كمي فكر كنيم و راه درست را انتخاب كنيم و با انتخاب يك هدف درست از زندگي لذت ببريم، چون زندگي مال ماست.

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-08-2012, 06:11 AM
ارسال: #3
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
این تاپیک خیلی خوفه واسه جوووووون های انجمن ! اگه جوووون ها خودشون در مورد مسائل شخصی مثل درس و ازدواج تصمیم نگیرند و البت تصمیم درست نگرند با تصمیم دیگران ضرر میکنند !

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-08-2012, 10:04 AM
ارسال: #4
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
پرسیدن تجربیات دیگران و استفاده از انها خیلی خوب است
اما در نهایت خودمان باید تصمیم بگیریم
همیشه ترجیح میدهم اگر قرار است اتفاقی بیافتد و کاری خراب شود با تصمیم خودم باشد و نه طناب پوسیده دیگران!

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-08-2012, 01:03 PM
ارسال: #5
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
با خواندن این مطلب که مربوط به ساندویج بود یاد ساندویجی فری کثیف افتادم .کمی با موضوع هماهنگ است ولی خواندن آن خالی از لطف نیست . مطالعه فرمائید :

فری کثیف, چگونه برند شد؟
محبوب ترین مغازه خیابان نیلوفر تهران ساندویچی فریدون یا همان «فری کثیف» است. صاحب این مغازه فریدون نام دارد و که سال هاست در این مغازه کوچک مشغول پیچیدن ساندویچ های خوشمزه است.

به گزارش خبرنگار اقتصادی مشرق ،خیلی ها معتقدند که راسته غذاخوری ها و رستوران های شهر تهران در خیابان ستارخان است چراکه اگر هنگام وعده غذای شام و ناهار گذرتان به این خیابان بیفتد با ترافیک عجیبی از اتومبیل ها روبرو می شوید. اما اگر کمی به سمت مرکز شهر و حتی کمی آنطرف تر بروید با خیابان شلوغ دیگری نیز روبرو می شوید که تنها به دلیل عریض تربودن خیابانش است که ترافیک و ازدحام کمتری دیده می شود وگرنه از نظر مشتری چیزی کمتر از رستوران های خیابان ستارخان ندارد.

اینجا همان خیابان نیلوفر یا عشقیار است که با وجود داشتن رستوران زیاد بیشترین مشتری های گرسنه مرکز شهر را مهمان خود می کند. البته حالا سال ها است که محبوب ترین مغازه این راسته، ساندویچی فریدون یا همان «فری کثیف» است. صاحب این مغازه شخصی به نام فریدون است که سال های زیادی در این مغازه کوچک مشغول پیچیدن ساندویچ های خوشمزه است و نه تنها راضی به بسط و گسترش این مغازه نیست بلکه معتقد است «کفتر آنجا تیر می خورد که دانه خورده است...»
قاعده اش این است که به رستورانی تمیز بروی و غذا بخوری و شاید هم در نهایت به این نتیجه برسی که غذایش خوب نبود اما چه می شود که نام رستورانی با صفت «کثیفم را بشنوی و بروی و کلی هم دنبالش بگردی؟ «فری کثیف» از همین نوع قواعد نانوشته است. درباره اینکه چرا ساندویچی فری کثیف تا این حد شلوغ است خیلی ها معتقدند که چه دلیلی می تواند داشته باشد جز اینکه خداوند به هر که بخواهد بی حساب عطا می کند. اما به نظر می رسد این قضاوت تا حد زیادی مطلق باشد راکه وقتی ذائقه تان به ساندویچ های خوشمزه این مغازه آشنا شود دیگر نمی توان صرفا اینگونه قضاوت کرد.


قصه فری کثیف را از هر کسی بپرسی چیزی برایت تعریف می کند و فری کثیف برای خود داستان ها دارد. قدیمی ترها می گویند قدیم ها فری کثیف مغازه ای بود قدیمی و کوچک و خود فری خان که عکس جوانی اش هم بالای سرش آویخته است به شغل شریف پول شماری مشغول بود.

کارگرهایش هم با لباس کثیف مشغول به کار بودند و به خاطر همین مغازه اش به فری کثیف معروف شد. دو مغازه بسیار کوچک و ساده و نه چندان غریب که بسیار نامرتب هستند. با نوری سفیدرنگ و معمولی و تجهیزاتی ساده و رنگ و رو رفته بدون آنکه لزوما کثیف باشد و بی آنکه آشپزخانه جدایی داشته باشد.

این ساده ترین تعریف از مغازه فری است. اینجا هر آنچه روی می دهد در مقابل چشم مشتری است. فضای ایستادن، راهبروی تنگی است که در آن بیش از دو نفر نمی توانند بایستند. غذا را در مقابل چشمان مردم گرسنه ایستاده در صف، طبخ می شود و شاید این منظره از سر رفتن حوصله مشتری منتظر جلوگیری می کند!

فریدون زنده است


«شما آدرس دفتر مجله تون رو بدید، من خودم که سهله، شناسنامم و زن و بچه ام می یارم شما ببینیدشون خوبه آبجی؟ بعدم اصلا ببینم از طرف کی زنگ می زنید هان؟ من فقط با روزنامه کیهان و اطلاعات مصاحبه می کنم. راستی اصلا من با شما حرفی ندارم بزنم... حالا بازم آدرستونو بدید ببینم چی می شه، نه آدرسم نمی خواهد اصلا بعدا زنگ بزن... خدا قوت بخت یارتون باشه...»

اینها حرف های آقا فریدون پای تلفن بود. ما فقط می خواستیم او را ببینیم و از او بپرسیم که چه شد مغازه اش به فری کثیف معروف شد اما حتی هنوز نگفته بودیم که درباره چه چیزی می خواهیم با او صحبت کنیم که او پشت سر هم حرف هایش را زد و بیشتر از این جواب نداد. بالاخره حضوری رفتیم سراغ آقا فریدون و ساندویچی اش که برای خیلی از پایتخت نشینان آشناست و بسیاری از شهرستانی ها هم وقتی گذرشان به تهران می افتد سری به آنجا می زنند.

ساعت 7 غروب بود و بهزاد پسر 33 ساله آقا فریدون پشت دخل نشسته بود. هنوز مشتری ها تک و توک بودند و تا ساعت اوج کار فرصتی باقی بود. خودمان را معرفی کردیم و حرف مان را زدیم. بهزاد گفت: «ایشون مصاحبه نمی کنن. فقط با ایران و همشهری حرف زدن و او قضیه فوت رو تکذیب کردن. با هیچ روزنامه دیگه ای هم حرف نمی زنن. اما من می گم شما آمده بودید. اگر می خواهید با خودش صحبت کنید 5/9 شب به بعد بیایین.»

شبیه یک نابغه ریاضی

ساعت 10 شب دوباره برگشتیم ساندویچی فریدون. حدود 15 نفری در صف بودند و چند نفری هم در پیاده رو مقابل مغازه ایستاده بودند. سرک کشیدم، پیرمردی لاغر با موهای سفید و صورت به عرق نشسته پشت دخل بود. پیراهن سفیدی که راه راه کمرنگ قهوه ای داشت تنش بود و کتش را از پشتی صندلی آویزان کرده بود. مقابلش دفتر صدبرگی بود که همه حساب و کتاب ها را خودش در آن می نوشت. سفارش ها را بدون هیچ کامپیوتر و دستگاهی بر روی آن دفتر و با خودکاری نیمه تمام حساب می کند.

آنچنان سریع قیمت ها را جمع می زند که گویا نابغه ریاضی است و روی حساب ها برای قاطی نکردنی آن با حساب مشتری بعدی خطی پررنگ می کشد، پول را می گیرد و همان لحظه بدون صدور فیش، آنچه خواسته اید را دست تان می دهد. یک بسته سیگار با یک فندک ارزان قیمت هم کنار دستش بود. روی دخل ساندویچی یک صندوق کوچک صدقات کنار ظرف نی و نمک جا خوش کرده بود که داخل آن کمتر اسکناس های درشت به چشم می خورد. ته مغازه جایی که در دیدرس همه باشد این جمله را بزرگ روی حصیری نوشته شده: «ساندویچی فریدون در هیچ جای جهان شعبه ندارد.»

سین جیم آقافری

توی خانه دست به سیاه و سفید نمی زنم

*آقا فریدون هیچ وقت به فکر نیفتادی اینجا را توسعه بدهی؟

کفتر آنجایی تیر می خورد که همان جا دون خورده. ما هم همین جا بزرگ شدیم و پا گرفتیم. با این مشتری ها بالا آمدیم و حاضر نیستیم اینجا را عوض کنیم.

*خبری از شعبه دیگر نیست؟

نه، فقط همین جاییم. به ما گفتند در آلمان و دوبی به اسم شما شعبه زده اند اما مال ما نیست. ما این اسم را ثبت هم کرده ایم. یک بار هم گفتند در اصفهان و کرمان شعبه زده اند که ما پیگیری کردیم، جمع کردند.

*آقا فریدون، شما در خانه هم غذا درست می کنید؟

به هیچ وجه. دست به سیاه و سفید نمی زنم.

*خودتان چه غذایی را بیشتر دوست دارید؟

والله ما با آبگوشت بزرگ شدیم. آبگوشت را هم از همه غذاها بیشتر دوست داریم. اما اینجا تو ساندویچی همبرگر و استیک هم زیاد می خورم.

*از این غذا، خانه هم می برید؟

بله، هفته ای دو شب.

*شب ها همیشه خودتان پای دخل می ایستید؟

بله، تا الان که 40 ساله خودم پای کار ایستاده ام. اگر خدا عمری بدهد تا زنده باشم باز هم خودم می ایستم.

*یعنی سفری؟ تعطیلاتی؟

هیچی. هیچ وقت سفر نمی روم. پنجشنبه جمعه ها اینجا غلغله است. همه زندگی و عشق من این ساندویچی است و همیشه پای کارم هستم. اگر پای کارت نباشی کارت رونق نمی گیرد. این هم یکی از رمزهاست.

سکوت آقای فست فود

شلوغی مغازه اجازه هیچ ابتکار عملی نمی داد. چاره ای نبود، در صف ایستادیم. 15 نفر جلوتر از ما همه سفارش هایشان را گرفتند و رفتند. رسیدیم جلوی دخل و گفتیم: «سلام آقای مهربانی. لطفا یه سیب زمینی و دوتا نوشابه.» وقتی نام فامیلش را شنید گوشش تیز شد. همین طور که روی دفتر 100 برگ مقابلش با خودکار بیک آبی، قیمت سفارش را می نوشت سرش را بلند کرد و نگاهی به ما انداخت. گفتیم از دفتر مجله آمده ایم با شما حرف بزنیم. بلند شد ایستاد رو به روی ما و گفت: «ما کاسبیم با هیچ جا هم حرف نمی زنیم.» تا خواستیم حرفی بزنیم مجال نداد، ظرف سیب زمینی و کیسه نایلونی که دوتا نوشابه کوچک داخلش بود داد و گفت به سلامت!

اسکناس را که دید گفت: «به خدا اگه پول بگیرم، برو به سلامت.» اصرار کردیم که محال است قبول کنیم و اصلا سب زمینی نمی خواهیم. آمده ایم با شما حرف بزنیم. گفت: «چه حرفی؟»

گفتیم می خواهیم بدانیم رمز موفقیت شما چیست؟ گفت: «فقط صداقت، رقابت سالم در کار و دروغ نگفتن به مشتری، همین.»

مشتری ها پشت سر ما به ردیف در آن ساندویچی کوچک 12 متری ایستاده بودند و با تعجب به این مکالمه گوش می کردند. ناچار شدیم دوباره برویم ته صف بایستیم. نیم ساعت دیگر گذشت و دوباره رسیدیم مقابل دخل اما این بار مشتری دیگری پشت سر من نبود. آقای فریدون مهربانی تا ما را دید بلند شد، ایستاد گفت: «اینجوری که نمی شود باید از قبل به من تلفن می زدین.» حس کردیم رضایت کمرنگی در صدایش هست. پارکبانی که مقابل مغازه ایستاده بود را صدا زد و به او گفت بگو داداشم بیاد پشت دخل.

با هیچ کس صنم ندارم

صاحب ساندویچی فریدون در خیابان عشقیار، سال 1319 در محله شاپور متولد شده است. دوست ندارد درباره جزئیات زندگی اش حرف بزند و آن تک و توک جمله هایی را که از دهانش پریده دوست ندارد چاپ کنیم. می گوید: «سال 71 که حدود نظارت صنفی را برداشتند کار ما رونق گرفت. قبل از آن باید ظهرها بعد از ساعت 2 می بستیم و می رفتیم خانه و بعدازظهر از 5/6 به بعد باز می کردیم تا 9 شب.

وقتی این قانون را برداشتند و اطراف ما چند تا ساندویچی دیگر هم باز شد افتادیم تو رقابت. بهخاطر اینکه رقابت سالم داشتیم آمدیم بالا. رمزش فقط همین است، صداقت داشتن در کار، دروغ نگفتن به مشتری، طمع نداشتن و جنس خوب دست مردم دادن. شما ببین من الان 40 سال است اینجا را باز کرده ام با قصاب و گوجه فرنگی فروش که مشتری دائمی شان هستم هیچ صنمی ندارم. وقتی می روم خرید با آنها خوش و بش نمی کنم یا پای بساط صبحانه شان نمی نشینم چون کیفیت کارم برای مهم تر است. خودم بالای سر قصاب می ایستم تا گوشتی که برای استیک می گیرم یک خال چربی نداشته باشد. اینها برایم خیلی مهم است.»

فریدون رنگ کلانتری را هم ندیده

فریدون صاحب دو پسر است. او 71 سال دارد و در حال حاضر به خاطر بیماری قلبی کمتر به مغازه خود رفت و آمد می کند اما همان چند شبی هم که می آید کافی است تا همه، حساب کار دست شان بیاید. کارکنان مغازه اش می گویند که معلوم نیست چگونه آدمی است. به ندرت پیش می آید که بخندد، معمولا اخم می کند اما قلبی مهربان دارد. کارکنانش را از نظر مالی تا حد توانش و گاهی بیش از انتظار آنها تامین می کند. تنها وقتی روبروی مغازه اش یک صف طویل به چشم نمی خورد که او پشت میزش مشغول حساب و کتاب است. همه کارشان را به سرعت انجام می دهند و هیچ کس معطل نمی شود. تنها چیزی که سکوت سنگین او را می شکند و او را به یکباره از جا بلند می کند شنیدن نام فری کثیف از مشتریانش است همین یک کلمه برای به جوش آمدن او کافی است. او تعصب خاصی به مغازه و حرفه اش دارد.

پسر فریدون هم از پدر در مقابل نام های مختلفی که بر مغازه اش گذاشته اند به شدت طرفداری می کند: «نزدیک به 40 سال است که این مغازه تاسیس شده و پابرجاست و حتی یک روز هم در مغازه بسته نشده است. پدر در تمام عمرش رنگ کلانتری را هم ندیده و این اسم هایی را که درباره مغازه اش گفته می شود به خاطر رقبایی بود که همیشه داشته و چشم دیدن پیشرفت او را نداشته اند.» بهزاد – پسرش – می گوید: «پدرم ساعت 8 صبح بلند می شود و می رود قصابی، گوشت ها را تحویل می گیرد. یک نفر را هم گذاشته آنجا که در غیاب خودش نظارت کند گوشت استیک حتی یک خال چربی نداشته باشد. بعد می رود سراغ خرید کاهو و گوجه و ساعت 5/10 به بعد می آید اینجا می نشیند مشغول درست کردن سس می شود. چنان با آرامش و دقت این کار را انجام می دهد که نگو. در واقع با کارش عشق می کند. خیلی لذت می برد از اینکه دست پخت اش را مردم دوست دارند.»

"راز سس را نمی گویم"

از آقا فریدون می پرسیم: «راز این سس را می گویید؟ می گویید: «مگر دیوانه ام. اگر بگویم که دیگر هیچی باقی نمی ماند. تازه این سس اصلی من نیست. اگر من سس اصلی ساندویچ و سس تند مخصوصم را درست کنم اینقدر اینجا ازدحام می شود که دیگر نمی توان کنترل کرد. همین جوری ببین چقدر ماشین اینجا می ایستد و خیابان شلوغ می شود.

اگر آن سس اصلی را درست کنم دیگر واویلا. تازه الان با روغن مایع سس درست می کنم. قدیم ها با روغن زیتون درست می کردم.» پسرش تعریف می کرد که رویال استیک و فیله مرغ، غذاهای ابداعی پدرش هستند که قبل از او هیچ کس در ایران نمی شناخته. خودش می گوید: «اول که فیله مرغ زدم بقیه ساندویچی ها فکر می کردند ماهی است. باورشان نمی شد فیله مرغ سرخ شده است. رویال استیک را هم خودم درست کردم. ژامبون و پینر را می گذارم روی استیک که هر جوانی حتی ورزشکارها را هم سیر می کند.»

شب های کثیف

*پنج شنبه شب ها، جمعه شب ها و هر شب و هر روز ظهر، مغازه فریدون پاتوق کسانی که به هر دلیلی اعم از خوشرنگی، کیفیت غذا و حتی گاهی هم به یاد قدیم ها و برای زنده کردن خاطرات گذشته و نه فقط خوب بودن غذا به آنجا می روند.

*مغازه فریدون جایی برای غذاخوردن ندارد و همه مجبورند یا کنار ماشین یا داخل ماشین (که اکثرا دارای ماشین های مدل بالا هستند) غذای خود را میل کنند. البته این نبود جا برای غذاخوردن باعث نارضایتی همه نیست و علیرضا 24 ساله که از پنج سالگی مشتری فریدون است از این قضیه بسیار ابراز رضایت می کند: «اینکه جایی برای غذاخوردن نداره خیلی بهتره، چون معلوم می شه ماشین های مدل بالا واسه کیه.»

*علی که به قول خودش تا حالا خیلی از معروف ها را در صف «فری کثیف» زیارت کرده می گوید: «فکرشو بکن که ماهایا پطروسیان به خاطر یه ساندویچ نیم ساعت وایسته تو خیابون!» او از دورانی که زیاد به مغازه فری می رفته حرف می زند: «برای اولین بار سال 77 به اونجا رفتم اون موقع ساندویچ هاش حرف نداشت طوری که مشتری اش شدم. غذاهایش به طور وحشتناکی پر از سس بود و کیفیت علای هم داشت. سیب زمینی هاش رو دیگه نگو. آن قدر به خاطرش رفتیم و اومدیم که با پسرش رفیق شدیم. توی تهرانپارس یه مدت پیتزافروشی زد که من تا حالا به خوشمزگی پیتزارهایش نخوردم. اونجا سالادش دقیقا اندازه پیتزاهاش بود اما الان کیفیت غذاش خوب نیست! هنوز هم به یاد قدیما اینجا می یام، حیت کیفیت سیب زمینی هم افت کرده، باید به یاد گذشته اینجا اومد اما نباید انتظار کیفیت غذا را داشت.»

*همه کسانی که برای خرید غذا به مغازه فریدون آمدند از یک چیز به شدت گله مدند و آن اینکه سیب زمینی را بدون غذا نمی دهد، درصورتی که اکثر مشتریانش سیب زمینی را به تنهایی، یک وعده غذا می دانند.

*زمانی که از چرایی انتخاب اسم کثیف می پرسیم در صف طویل مغازه زمزمه هایی شروع می شود: «من از منبعی شنیدم چون قبل از انقلاب گوشت غیرمجاز سرو می کرده به فری کثیفه معروف شده. ولی فکر کنم دروغه!» یا «تو جوونیاش می گن لات بوده و به خاطر اخلاق تند و بدش اول به فردی کثیف معروف شده.» مهرداد 34 سله هم توصیه می کند بعد از گذراندن صف طویل مغازه فریدون به هیچ وجه صاحب مغازه را با اسم فری و مخصوصا کثیف صدا نزنید چراکه او عبرت گرفته است: «یک بار تو همین صف بودم که یکی موبایلش زنگ می زنه و بعد از سلام و علیک می گه الان تو «فری کثافتم.» از بخت بدشم خود فریدون تو مغازه بوده و با او فرد دست به یقه می شه.»
*اگر بخواهیم براساس نظر مشتریان درباره بهترین ساندویچ های فریدون نتیجه ای بگیریم به این لیست می رسیم: ساندویچ های ویژه مخصوص، رویال استیک، همبرگر، رویال هات داگ و قارچ سوخاری.

منبع : هفته نامه یکشنبه

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-08-2012, 09:34 PM
ارسال: #6
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
حالا اين ساندويجي كجاي تهرانه از بس تعريفشو خوندم دهنم آب افتاد خيابان نيلوفر دقيقا كجا ميشه؟! بخاطر خوردن ساندويج هم شده بايد يه سر بيام تهران! لطفا اگه ميشه چند تا چلوكبابي،كبابي، مرغ كنتاكي ، پيتزافروشي و آبگوشتي معروفم معرفي كنيد آخ كله پزي(طباخي) يادم رفت!!

تماس با من09368460269

قلم گفتا كه من شاه جهانم/قلمزن رابه دولت مي رسانم
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-09-2012, 01:09 AM
ارسال: #7
RE: انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند
رمز موفقيت اقا فريدون::::
چنان با آرامش و دقت این کار را انجام می دهد که نگو. در واقع با کارش عشق می کند. خیلی لذت می برد......

همیشه اولین گام ها مهم هستند.....
تماس با من 09394099750_ _ 09125937764
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  فرصتی برای خود شناسی یک همراه سبز 1 1,214 10-14-2022 01:13 AM
آخرین ارسال: soni70
  هوش هیجانی را بشناسید nedayeomid 0 358 09-04-2022 11:34 AM
آخرین ارسال: nedayeomid
  حاضرید کدام یک از مزایایتان را بدهید به جایش ثروتمند شوید؟ abdolhossein 1 810 02-27-2015 11:54 PM
آخرین ارسال: مهرشاد میردائمی
Music ذهن ثروتمند، پول را جذب می کند samiar afshari 0 678 02-22-2015 01:55 AM
آخرین ارسال: samiar afshari
  خودشناسي در 10 دقيقه:اين آزمون شخصيت شما را مشخص مي‌كند صدفی 14 2,919 02-16-2014 11:31 AM
آخرین ارسال: dvdghe
  شخصیت خود را بیشتر بشناسید. صدفی 18 3,737 02-05-2014 07:32 PM
آخرین ارسال: aria898210
  روابط‌تان را به گونه‌ای معجزه‌آسا بهبود بخشید bitumen 0 714 07-14-2013 04:36 PM
آخرین ارسال: bitumen
  10 اصلی که شما و دنیایتان را متحول خواهد کرد ............ mallarme 0 812 06-26-2013 01:17 PM
آخرین ارسال: mallarme
  شاد بودن را باید آموخت بيلا بالا 0 955 06-14-2013 10:16 PM
آخرین ارسال: بيلا بالا
  چگونه ضمیرناخودآگاه خود را برنامه ریزی کنیم؟ bitumen 3 1,819 05-19-2013 03:11 PM
آخرین ارسال: bitumen
  چگونه میتوان رویای خود را در زمان مشخص شده تبدیل به واقعیت کرد babaei 4 1,590 05-16-2013 03:23 PM
آخرین ارسال: soshiant
  آیا چشم ندارید پیشرفت همسرتان را ببینید؟ MARYAR 3 1,377 05-09-2013 11:33 PM
آخرین ارسال: MARYAR
  لیاقت شما چیست .... آیا به حقتان رسیده اید؟ mallarme 0 628 04-08-2013 11:00 AM
آخرین ارسال: mallarme
  نرخ شکست خود را دوبرابر کنید. MARYAR 7 1,768 03-08-2013 01:34 AM
آخرین ارسال: mir abbas
  در عرض 7 دقیقه نظر دیگران را نسبت به خود تغییر دهید ... m-jalalvand 0 746 01-15-2013 10:25 AM
آخرین ارسال: m-jalalvand
  انگشتان، اخلاق شما را برملا می‌کنند صدفی 0 835 01-08-2013 08:33 PM
آخرین ارسال: صدفی
  اجازه ندهیم گذشت زمان روابط را سرد کند ... mallarme 8 2,131 01-03-2013 11:40 PM
آخرین ارسال: M3HDI
  روانتان را با مطالعه آرام كنید صدفی 1 1,022 12-29-2012 04:19 PM
آخرین ارسال: soltan_sal
  در شاد بودن به خود نمره چند می دهید؟! صدفی 11 2,279 12-22-2012 08:17 PM
آخرین ارسال: صدفی
  کجای منزل خود را بیشتر دوست دارید؟ صدفی 2 875 12-21-2012 04:29 PM
آخرین ارسال: صدفی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS