نگران چه هستيد؟

[mosafer bedar]

دوست عزیز سبحان گل خود من خیلی از تجربیات مفید و سازنده را در زمانی بدست آوردم که دورانی را در شهر غربت به تنهایی روزگار می گذراندم مخصوصا مراقبه های که داشتم " شما که استاد هستید "در مورد مراقبه یه مقدار مطاله کن بعد به بوته آزمایش بگذار خودت را بیشتر پیدا می کنی و در های به رویتان باز می شود باور نکردنی .خلاصه قدر این لحضه ها را بدان که برای هر کسی به این راحتی بدست نمی آید .موفق بودی موفقتر باشید نقل قول از استاد گرامی انجمن

[3ObHaN]

(12-11-2011 03:50 PM)mosafer bedar نوشته شده توسط:  دوست عزیز سبحان گل خود من خیلی از تجربیات مفید و سازنده را در زمانی بدست آوردم که دورانی را در شهر غربت به تنهایی روزگار می گذراندم مخصوصا مراقبه های که داشتم " شما که استاد هستید "در مورد مراقبه یه مقدار مطاله کن بعد به بوته آزمایش بگذار خودت را بیشتر پیدا می کنی و در های به رویتان باز می شود باور نکردنی .خلاصه قدر این لحضه ها را بدان که برای هر کسی به این راحتی بدست نمی آید .موفق بودی موفقتر باشید نقل قول از استاد گرامی انجمن

ممنون دوست گلم ! كمي تا قسمتي با مراقبه اشنايي دارم و كم بيش استفاده هايي ميكنم ازش .
موافقم كه غربت و تنهايي ادم را ادم ميكند . و خدا رو شاكرم كه اين فرصت رو دوبار به من داد تا در سني كمتر از 20 سال به سمت ادميت و مرد شدن بروم !
با اين سايت ادم شدم و غربت مرا مرد كرد ( چقدر شاعرانه شد ، همين جمله رو رو سنگ قبرم بنويسيد )
ولي درد من از تنهاييست نه بي كاري تنهايي يعني نبود كسي كه باهاش به حرفي ، بحث كني و .... گاهي اوقات دلم براي سرزنش هاي پدرم تنگ ميشود . يا غذا هاي مادرم
وگرنه من تا پاسي از شب مشغول كار بر روي اهدافم هستم و يا به مطالعه ي زبان و درس مي پردازم . حتي بعد نماز صبح هم نميخوابم و به درس خواندن و كار بر روي پرژه هاي جديد و مطالعه كتب معرفي شده در انجمن و انجام تمرين هاي انها در صبح زود مي پردازم ! بعد ورزش و شنا تا ظهر با كامپوتر و انجمن مشغولم و بعد اشپزي و بعد ظرف شوستن و ميريم بيرون يكم خلايق زيباي خدا رو بر انداز ميكنيم و فنجاني قهوه صرف ميكنيم و بعد كه برگشتيم تا شب مشغول درس و مشق در انجمن ميشويم و هم زمان بر روي دفتر ايدمون كار ميكنيم
بازم ممنون

[javad]

سلام به تموم دوستان میلیاردر من
می خوام یک ماجرایی را براتون بگم که برای خودم اتفاق افتاد.در حدود دوسال پیش پولم را جایی سرمایه گذاری کردم چند ماه اول سود را می دادندواز طری من دوستان نیز آمدند بعذ از چند ماه فهمیدم که شرکت وجود نداره وهمه چیز صوری است وافراد اصلی شرکت فرار کردند ومن ماندم ودر حدود 100 میلیون بدهی . خلاصه میکنم من خیلی خودم را اذیت کردم وفشار زیادی به من وارد شدتا چند ماه اول کاملا گیج بودم تا اینکه یک روز یک داستانی از جک ولش یکی از 100 مدیر برتر قرن دیدم که ایشان میگفت در زمان جوانی یک بار ضرر کرد وتا مرض خودکش رفت بعد فکر کرد یک قانون نوشت او هر بار که اشتباه میکرد بدترین وبهترین وضع ممکن را می نوشت ومی گفت اگر بدترین وضع پیش بیاید با هاش کنار میام وچاره می کنم. او گفت در این چند سال هیچ موقع بدترین فکر انجام نشد ودر این بین راهکارهای بدیع به ذهنم میرسد من با این روش بذترین وضع را پیش بینی کردم وبرای اون وضع پیش بینی کردم باورتون نمیشه بعد از این خیلی راحت شدم ودر این بین فکرهایی به ذهن من خورد که در عرض یک سال تمام مشکل را حل کردم .وبه قول عارف وشیخ خودمون که می گفت : این نیز بگذرد.

[محمد رضا تورانی]

[quote='javad' pid='13852' dateline='1323717108']
سلام به دوستان
بد نيست من هم يک ماجرا از خودم تعريف کنم. تابستان سال قبل سهام دو تا شرکتهاي فلزي را خريدم، بعد قيمت آنها شروع کرد به پايين آمدن تا حدود 20٪ قيمت اوليه، بعد حدود 5 ماه ثابت ماند و بعد يک دفعه در اواخر سال شروع کرد به رشد. به طوري يکي از سهم ها حدود 100 تومان و ديگري حدود 400 تومان نسبت به قيمت خريد رشد داشتند. آمدم آنها را بفروشم که متوجه شد بخاطر تغيير کد بورسي قادر به فروش آنها نيستم. رفتم به بورس مرکزي براي اصلاح اطلاعات، که به من گفتند تا اينها اصلاح شود مي رود تا بعد از عيد. من مانده بودم که چه کنم. ممکن بود در بعد از عيد قيمت سهام افت کند. اما به خود گفتم "اصلا نگران نباش"
تا کد بورسي اصلاح شود، شد نيمه ارديبهشت و جالب اين بود که در اين فاصله قيمت سهام هاي مذکور باز هم رشد کرد و من از اين بابت سودي خوبي کردم يعني بازده سرمايه گذاري من در عرض 8 ماه حدود 80٪ بود.