سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: اشعاري كه خيلي دلت هواشونا ميكنه؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
جانا چراغ دل تویی این دیده را ساحل تویی
اواره را منزل تویی نور دل غافل تویی
جان مرا قابل تویی بشنو سلام جان ما
ای غایب از چشمان ما....
اينهمه در سر فايده نداره
ديگه تو ،تو دلم جايي نداري
ديوونه،ديوونه كه دلش هرجا ميره
ميمونه،ميمونه تا كه از را در بره
هي نميدوني چه خبره دلم
نميتونم حرفاما يه نفره بگم
کاش لحظه هاي رفتن
نمي باريد اشک چشمام
هق هق دلتنگي يامو
مي شکستم توي رگهام
دل پر تحملم از
گريه ي من گله داره
چهره ي سرخ غرورم
از شکستم شرمساره

باغ پيوند من و تو
پره از عطر اقاقي
فصل آشنايي ما
سبز خواهد ماند باقي
همه ي آنچه که دارم
پيشکش سادگي تو
سوگلي ترانه هايم
هديه ي يه رنگي تو

فکر من مباش مسافر
به سپيده ها بيندش
چشم فردا ها به راهه
راه سختي مانده در پيش
اي تولد دوباره
فصل آغاز من و توست
اي رها از رخوت تن
وقت پر کشيدن توست
پا به پاي كودكي هايم بيا
كفش هايت را به پاكن تابه تا


قاه قاه خنده ات را ساز كن
باز هم با خنده ات اعجاز كن


پا بكوب و لج كن و راضي مشو
با كسي جز عشق همبازي مشو


بچه هاي كوچه را هم كن خبر
عاقلي را يك شب از يادت ببر


خاله بازي كن به رسم كودكي
با همان چادر نماز پولكي


طعم چاي و قوريِ گلدارمان
لحظه هايِ نابِ بي تكرارمان


مادري از جنس باران داشتيم
در كنارش خواب آسان داشتيم


يا پدر اسطوره ي دنياي ما
قهرمانِ باورِ زيباي ما


قصه هاي هر شب مادر بزرگ
ماجراي بزبز قندي و گرگ


غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده هاي كودكي پايان نداشت


هركسي رنگ خودش، بي شيله بود
ثروت هربچه ، قدري تيله بود


اي شريكِ نان و گردو و پنير!
همكلاسي ! باز دستم را بگير


مثل تو ديگر كسي يكرنگ نيست
آن دل نازك برايم تنگ نيست؟؟؟


حال ما را از كسي پرسيده اي؟
مثل ما بال و پرت را چيده اي؟


حسرت پرواز داري در قفس؟
مي كشي مشكل در اين دنيا نفس؟


ساده گي هايت برايت تنگ نيست ؟
رنگِ بي رنگيت اسير رنگ نيست؟


رنگِ دنيايت هنوزم آبي است؟
آسمان ِباورت مهتابي است؟


هر كجايي شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم كودك بمان


باز باران با ترانه ، گريه كن!
كودكي تو، كودكانه گريه كن!


اي رفيق روزهاي گرم و سرد
ساده گي هايم ، به سويم باز گرد.
اشاره
شعر از لیلا کسری(هدیه)
خواننده: هایده
تنظیم و موزیک: صادق نوجوکی
-------------------------------------------
بازم اشکای چشمام , مثل آب روونه
آدم با چه امیدی, تو این دنیا بمونه
دیگه با چه غروری بگم خیلی صبورم
مگه میشه تو گریه بگم مست غرورم
صدام کن که دوباره بشم عاشق عاشق
بیام با یه اشاره بیام با یه اشاره
یه اشاره یه اشاره

تو قلبت کی عزیزتر شده از من
کی اومد که بدت اومده از من
کنار تو همش عشقه تو حرفا
چقدر پیش تو آروم میشه دنیا
چقدر پیش تو آروم میشه دنیا
صدام کن که دوباره بشم عاشق عاشق
بیام با یه اشاره بیام با یه اشاره
یه اشاره یه اشاره
یه اشاره یه اشاره

خیال کردی دل من دل ساده ی عاشق
از این شاخه به اون شاخه پریده
دل ساده ی عاشق
دیگه بی تو تو دنیا
یه شب خواب خوش عشقو ندیده
تو قلبت کی عزیزتر شده از من
کی اومد که بدت اومده از من
کنار تو همش عشقه تو حرفا
چقدر پیش تو آروم میشه دنیا
چقدر پیش تو آروم میشه دنیا
صدام کن که دوباره
بشم عاشق عاشق
بیام با یه اشاره
بیام با یه اشاره
الهي دلخوشي باشه پناهت گلاي رازقي تنپوش راهت
الهي خوش خبر باشه قناري
بمونه تا خروس خون چشم براهت
گلاي پيرهنت ياس و اقاقي
بمونه چشم برات تا قصه باقيست
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

می برم،تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه


می برم تا زتو دورش سازم
زتو ،ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد،می رقصد اشک
اه،بگذار که بگریزم من
از تو،ای چشمه جوشان گناه
شاید ان به که بپرهیزم من


به خدا غنچه شادی بودم
دست عشق امد واز شاخم چید
شعله اه شدم،صد افسوس
که لبم باز بر ان لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم،خنده به لب،خونین دل
می روم،از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل

فروغ فرخزاد
کمک کن

كمك كن بتونم كنارت بمونم
كمك كن كه قدر چشاتو بدونم
كمك كن هوای تو رو داشته باشم
كنارم بمون تا من از غم نپاشم
كمك كن كه ترس جدایی بمیره
نذار دنیا انقد به من سخت بگیره
باید لحظه هامون پر از تازگی شه
همین بی قراری خود زندگی شه

كمك كن بتونم كنارت بمونم
كمك كن كه قدر چشاتو بدونم
كمك كن هوای تو رو داشته باشم
كنارم بمون تا من از غم نپاشم

میتونه برامون یه عمری بمونه
همین خاطرات خوش عاشقونه
همین حس خوبی كه تو قلبمونه
این عشقه كه ما رو به هم میرسونه
کاش می شد!
<<عشق>> را
از دلِ کتابها
بیرون کشید
و رهایش کرد!
در کوچه پس کوچه هایِ این شهر ...
شاید کسی
بشناسد!
این طفلِ غریب را
در شهری که همه با او بیگانه اند
به من گفت بیا
به من گفت بمان
به من گفت بخند
به من گفت بمیر

آمدم
ماندم
خندیدم
مردم
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
لینک مرجع