سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: اشعاري كه خيلي دلت هواشونا ميكنه؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش تصویری از لیلی و مجنون رابکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا
اتش
عشق تو خاكستر كرد
منم عاشق اين تيكه ام

تو به من خنديدي
ونميدانستي
من به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدم
باغبان در پي ماتند دويد
سيب دندان زده را دست تو ديد
غضب الود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي هنوز هم سالهاست
من
انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا
باغچه ي خانه ي كوچك ما سيب نداشت
نفسم در نمياد
بچشم خواب نمياد
دل من تو را ميخواد
چشم من گريه ميخواد
سلام
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و ..
نه این دل ناماندگار بی درمان

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لا اقل حتی هر وهله...گاهی... هر از گاهی...
ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟؟

راستی خبرت بدهم
خواب دیدم خانه ای خریده ام
بی پرده ..بی پنجره .. بی در .. بی دیوار...
هی بخند...

بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است
من چهل ساله خواهم شد!

فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ی ما می گذرد !

باد بوی نام های کسان من می دهد...

یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟؟

نه ریرا جان نه...
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آیه...
از نو برایت می نویسم

"حال همه ی ما خوب است اما...
تو باور نکن..."
امروز که محتاج توام جای تو خالیست فردا که بیایی از ما خبری نیست

عاشق این بیت حافظ هستم
ز موي سفيدم مبر گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ايي پير ميشود گاهي
(11-29-2012 02:09 PM)alimardaniyan نوشته شده توسط: [ -> ]ز موي سفيدم مبر گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ايي پير ميشود گاهي
واقعا" دلم هوای اینو کرده بود ، مرسی Heart

هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجه ی تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمه ی عاشقانه آزادی
فغان و ناله ی شبگیر می شود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت
به چشم خسته ی من تیر می شود گاهی
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد
کلام حق دم شمشیر می شود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان، دیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد چه خون و چه خاک
محبّت است که زنجیر می شود گاهی
يک لحظه زندگي تو از دست مي رود
وقتي کسي که هستي تو هست مي رود

شايد که اندکي بنشيند کنار تو
اما کسي که بار سفر بست مي رود

آن را که دل بريده تو پا هم ببري اش
چون طفلي از کنار تو با دست مي رود

رفتن هميشه راه رسيدن نبوده است
گاهي مسير جاده به بن بست مي رود
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
مثل همیشه ،
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی شبیه همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
هر روز بی تو
روز مباداست !

اللهم عجل لولیک الفرج
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
لینک مرجع