آشنایی با سیستم پولسازی و سرمایه گذاری

[3ObHaN]

من با قسمتی از صحبت های مهیار موافق ولی با اون قسمت که میگم اکثرا کار رو با کارمندی و خویش فرمایی شروع کردند کاملا مخالفم !
البته خویش فرمایی رو میشه نسبتا تحمل کرد اما به شرطی که خصوصیات خویش فرما ها رو نداشته باشید و دانش و هوش مالی داشته باشید .

رابرت کیوساکی در کتاب پدر پولدار و پدر بی پول میگه :

پس انداز ماهیانه پول کار منطقی و عاقلانه ای به نظر میرسد ، اما این یک طرف قضیه است و اکثرا این روش را قبول دارند . اما پس انداز پول انسان را از دنیای واقعی دور می سازد و موقعیت های منحصر به فرد برای پولدار شدن را از او میگیرد و بدین ترتیب از دیگران عقب می افتد .

یکی از روش های جمع اوری پول برای سرمایه گذاری شروع کار از خویش فرمایی یا شغل هستش اما تنها راه نیست .
بهترین راه اینه که حتی پول اولیه سرمایه گذاری رو با سرمایه گذاری بدست بیاریم .

یه سری بزنیم به بچگی های وارن بافت .

اقای وارن بافت ، وقتی 14 ساله بود و داشت سرمایه اولیه زندگی خودش رو می ساخت شروع به روزنامه فروشی کرد . اما بعد از مدتی شروع به طراحی سیستمی کرد تا بتونه سهم کل بازار رو به دست بگیره . اون می رفت خودش اشتراک میگرفت و سایر بچه ها روزنامه ها رو پخش میکردند .

وارن بافت کارش رو با کارمندی شروع کرد عایا ؟
وارن بافت کارش رو با خویش فرمایی شروع کرد عایا ؟

جواب خیر است .

رابرت کیوساکی در ادامه ی توصیه ای که در بالا ذکر کردم داستان جالبی رو مطرح میکنه .
میگه در اوج بحران اقتصادی امریکا ، ما شروع کردیم به سرمایه گذاری . حدود یک میلیون دلار سرمایه گذاری کردم . اما فرصت برای سرمایه گذاری خیلی زیاد بود و من نمی تونستم به این فرصت ها پشت کنم . اما دیگه هیچ پولی نداشتم .
به همین خاطر 20 هزار دلار با بهره ی 200 دلار به شکل 90 روزه از دوستی قرض کردم .
بحران اقتصادی باعث شده بود که برخی از افراد خونه های 100 هزار دلاری رو فقط 20 هزار دلار بفروشند . من اون خونه رو خریدم و تو روزنامه اگهی فروش 60 هزار دلاری دادم 20 هزار دلار نقد و 40 هزار دلار سفته با سود 10 درصد گرفتم .
رابرت و خانمش در وقت ازادشون 6 معامله دیگه هم بدین شکل کردند و در مجموع 190 هزار دلار سود کردند . و اون 190 هزار دلار رو به سرمایشون افزودند که درامدی معادل 19 هزار دلار سالیانه براشون داشت .

اینجا یه سری بزنیم به کتاب چهار راه پولسازی رابرت کیوساکی :

در ﺳﺎل 1985 ﻣـﻦ و ﻫﻤﺴـﺮم ﻛـﻴﻢ ﺑـﻲ ﺧﺎﻧﻤـﺎن ﺑـﻮدﻳﻢ .ﻣـﺎ ﺷـﻐﻠﻲ ﻧﺪاﺷـﺘﻴﻢ و ﭘﺲ اﻧﺪازﻣﺎن ﻫﻢ رو ﺑﻪ اﺗﻤﺎم ﺑﻮد .
ﻛﺎرت اﻋﺘﺒﺎري ﻫﺎي ﻣﺎن دﻳﮕﺮ اﻋﺘﺒـﺎري ﻧﺪاﺷـﺖ و در ﻳﻚ ﺗﻮﻳﻮﺗﺎي ﻗﺪﻳﻤﻲ ﻗﻬﻮه اي رﻧﮓ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ که صندلی های راحتی اش را ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﺨﺖ ﺧﻮاب ﻣﻮرد اﺳﺘﻔﺎده ﻗﺮار ﻣﻲ دادﻳﻢ .در ﭘﺎﻳﺎن ﻫﻔﺘﻪ اول، اﻳﻦ واﻗﻌﻴـﺖ ﺗﻠـﺦ ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻮدﻳﻢ، ﭼﻪ ﻛﺎري اﻧﺠﺎم ﻣﻲ دادﻳﻢ و ﭼﻪ ﻫﺪﻓﻲ داﺷﺘﻴﻢ، ﻛﻢ ﻛـﻢ داﺷـﺖ اﻫﻤﻴﺖ ﺧﻮد را از دﺳﺖ ﻣﻲ داد ﺑﻲﺧﺎﻧﻤﺎﻧﻲ ﻣﺎ دو ﻫﻔﺘﻪ دﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻃﻮل اﻧﺠﺎﻣﻴﺪ .
ﻳﻜﻲ از دوﺳـﺘﺎن وﻗﺘـﻲ ﻣﺘﻮﺟـﻪ اوﺿﺎع وﺧﻴﻢ ﻣﺎﻟﻲ ﻣﺎ ﺷﺪ، اﺗﺎﻗﻲ را در زﻳﺮ ﻣﻨﺰل ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﺎ داد .
ﻣﻦ و ﻛـﻴﻢ ﻧـﻪ ﻣـﺎه در آﻧﺠﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮدﻳﻢ.
ﻣﺎ ﺷﺮاﻳﻂ ﺧﻮد را ﭘﻨﻬﺎن ﻧﮕﻪ ﻣﻲ داﺷﺘﻴﻢ و اﻏﻠـﺐ ﻣﻮاﻗـﻊ وﺿـﻌﻴﺖ ﻇـﺎﻫﺮي ﻣـﻦ و ﻫﻤﺴﺮم ﻛﺎﻣﻼ ﻋﺎدي ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﻴﺪ .
وﻗﺘﻲ ﺧﺎﻧﻮاده و دوﺳﺘﺎن از ﮔﺮﻓﺘـﺎري ﻣـﺎ ﻣﻄﻠـﻊ ﺷﺪﻧﺪ، اوﻟﻴﻦ ﺳﻮاﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ، اﻳﻦ ﺑﻮد: " ﭼﺮا ﺷﻐﻠﻲ ﺑﺮاي ﺧﻮد ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ؟"
اول ﺗﻼش ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ دﻻﻳﻞ ﻣﺎن را ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻫﻴﻢ، اﻣﺎ در ﺑﺴﻴﺎري از ﻣﻮارد ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺗﻔﻬﻴﻢ دﻻﻳﻞ ﺧﻮد ﻧﻤﻲ ﺷﺪﻳﻢ .ﺑﺴﻴﺎر ﺳﺨﺖ اﺳﺖ ﺑـﺮاي اﻓـﺮادي ﻛـﻪ داﺷـﺘﻦ ﺷـﻐﻞ را ارزﺷﻤﻨﺪ ﻣﻲ داﻧﻨﺪ، ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﭼﺮا نمی ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺷﻐﻠﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ

ﮔﺎه ﻣﺸﺎﻏﻞ ﻋﺠﻴﺒﻲ دﺳﺖ و ﭘﺎ ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ و ﻛﻤﻲ ﭘﻮل ﻣﻲ ﺑﻪ دﺳﺖ می آوردیم .
اﻣـﺎ اﻳـﻦ ﻛﺎر را ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻴﺮ ﻛﺮدن ﺷﻜممان و رﻳﺨـﺘﻦ ﺑﻨـﺰﻳﻦ در اﺗﻮﻣﺒﻴـلمـﺎن اﻧﺠـﺎم ﻣﻲ دادﻳﻢ .اﻳﻦ ﭼﻨﺪ دﻻر اﺿﺎﻓﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺳﻮﺧﺘﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ را ﺑﺮاي ﺣﺮﻛﺖ ﺑـﻪ ﺳـﻮي ﻫﺪف ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮدﻣﺎن تامین می ﻛﺮد .ﺑﺎﻳﺪ اﻋﺘﺮاف ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﻟﺤﻈﺎت ﺑﻪ راﻫـﻲ ﻛﻪ در ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم، ﺷﻚ ﻣﻲ ﻛﺮدم و ﻓﻜﺮ داﺷﺘﻦ ﻳـﻚ ﺷـﻐﻞ ﻣﻄﻤـﺌﻦ ﺑـﺎ ﻓـﻴﺶ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺮاﻳﻢ وﺳﻮﺳﻪ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺰ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می رﺳﻴﺪ .اﻣﺎ از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ اﻣﻨﻴﺖ ﺷﻐﻠﻲ ﭼﻴﺰي ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل آن ﺑﻮدﻳﻢ، ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﻪ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد ادامه دادﻳﻢ و زﻧﺪﮔﻲ در ﺷﺮاﻳﻂ اﺳﻔﻨﺎك ﻣﺎﻟﻲ را از ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ. آن ﺳﺎل ﻳﻌﻨﻲ 1985 ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ و ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺗﺮين ﺳﺎل زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎ ﺑﻮد .ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﭘﻮل اﻫﻤﻴﺖ زﻳﺎدي ﻧﺪارد، ﻣﻌﻠﻮم می ﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺪون ﭘﻮل ﺳﺮﻧﻜﺮده اﺳﺖ ﻣﻦ و ﻛﻴﻢ اﻏﻠﺐ دﻋﻮا و ﺑﺤﺚ و ﺟﺪل ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ .ﺗـﺮس، ﻧـﺎاﻣﻨﻲ و ﮔﺮﺳـﻨﮕﻲ، ﻓﻴﺘﻴﻠـﻪ اﺣﺴﺎﺳﺎت اﻧﺴﺎﻧﻲ را ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ﻛﺸﺪ و ﺑﺎﻋﺚ می ﺷﻮد ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺶ از ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻖ او ﻫﺴﺘﻴﻢ، دﻋﻮا ﻛﻨﻴﻢ .ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل، ﻋﺸﻖ، ﻣﺎ را ﻛﻨﺎر ﻫﻢ ﻧﮕﻪ داﺷﺖ و ﭘﻴﻮﺳـﺘﮕﻲ ﻣـﺎ ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ زوج ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﺮارت و رﻧﺞ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﺪ .ﻣﺎ ﻣﻲ داﻧﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻗﺮار اﺳﺖ ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺑﺮوﻳﻢ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻴﺰي که ﻧﻤﻲ داﻧﺴﺘﻴﻢ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ آﻳﺎ ﺑﻪ آﻧﺠـﺎ ﺧـﻮاﻫﻴﻢ رﺳـﻴﺪ ﻳـﺎ ﺧﻴﺮ. ﻣﻲ داﻧﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﻮاره اﻣﻜﺎن ﭘﻴﺪا ﻛﺮدن ﻳﻚ ﺷﻐﻞ ﻣﻄﻤـﺌﻦ و ﭘﺮدرآﻣـﺪ ﺑـﺮاي ﻣـﺎ وﺟﻮد دارد .ﻫﺮ دوي ﻣﺎ داراي ﺗﺤﺼﻴﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﻲ ﺑﻮده، ﻣﻬﺎرت ﻫﺎي ﺷﻐﻠﻲ ﻣﻨﺎﺳـﺒﻲ داﺷﺘﻴﻢ و ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ اﺻﻮل اﺧﻼﻗﻲ در ﻛﺎر ﺑﻮدﻳﻢ؛ اﻣﺎ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﻣﻨﻴﺖ ﺷﻐﻠﻲ ﻧﺒـﻮدﻳﻢ، ﺑﻠﻜـﻪ اﺳﺘﻘﻼل ﻣﺎﻟﻲ میﺧﻮاﺳﺘﻴﻢ . در سال 1989 ما میلیونر شده بودیم .ﺑﺎ اینکه ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﺧﻲ اﻓﺮاد ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﻣﺎﻟﻲ رﺳﻴﺪه ﺑﻮدﻳﻢ، ﻫﻨﻮز ﺗﺎ ﺗﺤﻘﻖ روﻳﺎﻫﺎي ﻣﺎن ﻓﺎﺻﻠﻪ داﺷﺘﻴﻢ و ﻫﻨـﻮز ﺑـﻪ اﺳـﺘﻘﻼل ﻣـﺎﻟﻲ واﻗﻌﻲ دﺳﺖ ﭘﻴﺪا ﻧﻜﺮده ﺑﻮدﻳﻢ .اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺗﺎ ﺳﺎل 1994 ﺑﻪ ﻃﻮل ﻧﺠﺎﻣﻴﺪ .از اﻳﻦ زﻣﺎن ﺑﻪ ﺑﻌﺪ دﻳﮕﺮ ﻻزم ﻧﺒﻮد ﺑﺮاي اﻣﺮار ﻣﻌﺎش ﻛﺎر ﻛﻨﻴﻢ .ﺑﻪ اﺳﺘﺜﻨﺎﻳﻲ ﭼﻨﺪ ﻣﺸﻜﻞ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻧﺸﺪه ﻣﺎﻟﻲ، ﻫﺮ دوي ﻣﺎ از ﻟﺤﺎظ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﻪ اﺳﺘﻘﻼل رﺳﻴﺪه ﺑﻮدﻳﻢ .ﻛﻴﻢ 37 ﺳـﺎﻟﻪ ﺑـﻮد و من 47 ﺳﺎل داﺷﺘﻢ

پول درآوردن ﻧﻴﺎزي ﺑﻪ ﭘﻮل داﺷﺘﻦ ﻧﺪارد !


ﻣﻦ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب را ﺑﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﻲ ﺧﺎﻧﻤﺎﻧﻲ و ﺑـﻲ ﭼﻴـﺰي ﺷـﺮوع ﻛـﺮدم؛ ﭼـﺮا ﻛـﻪ اﻏﻠـﺐ ﻣﻲ ﻣﻲ ﺷﻨﻮم ﻛﻪ ﻣﺮدم ﮔﻮﻳﻨﺪ : "ﺑﺮاي ﭘﻮل درآوردن، ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ داﺷﺖ"
ﻣﻦ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﻴﺴﺘﻢ .ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪن از ﻳﻚ ﻓﺮد ﺑﻲ ﺧﺎﻧﻤﺎن در ﺳـﺎل 1985 ﺑﻪ ﻓﺮدي ﺛﺮوﺗﻤﻨﺪ در ﺳﺎل 1989 و ﺳﭙﺲ رﺳﻴﺪن ﺑﻪ اﺳـﺘﻘﻼل ﻣـﺎﻟﻲ در ﺳـﺎل 1994 ﺑﺪون در اختیار داﺷﺘﻦ سرمایه ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ . ﻣﺎ در آﻏﺎز ﻛﺎر ﻫﻴﭻ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ و ﺑﺪﻫﻜﺎر ﻫﻢ ﺑﻮدﻳﻢ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻧﻴﺎزي ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻼت رﺳﻤﻲ داﻧﺸﮕﺎﻫﻲ ﻫﻢ ﻧﺪارد .ﻣﻦ ﻣـﺪرك داﻧﺸﮕﺎﻫﻲ دارم و ﺑﻪ ﺟﺮات ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ ﻛﻪ دﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑﻪ اﺳﺘﻘﻼل ﻣﺎﻟﻲ ﻫـﻴﭻ ارﺗﺒـﺎﻃﻲ ﺑـﺎ آﻧﭽﻪ در داﻧﺸﮕﺎه ﻳﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم، ﻧﺪاﺷـﺖ .ﺳـﺎل ﻫـﺎ ﺗﺤﺼـﻴﻞ در دروس دﻳﻔﺮاﻧﺴـﻴﻞ، ﻣﺜﻠﺜﺎت، ﺷﻴﻤﻲ، ﻓﻴﺰﻳﻚ، ﻓﺮاﻧﺴﻪ و ادﺑﻴﺎت اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ ﭼﻴﺰي را ﻋﺎﻳﺪ ﻣﻦ ﻧﻜﺮد. ﺑﺴﻴﺎري از اﻓﺮاد ﻣﻮﻓﻖ داﻧﺸﮕﺎه را ﺑﺪون درﻳﺎﻓﺖ ﻣﺪرك داﻧﺸﮕﺎﻫﻲ رﻫـﺎ ﻣـﻲ ﻛﻨﻨـﺪ؛ اﻓﺮادي ﻣﺜﻞ ﺗﻮﻣﺎس ادﻳﺴﻮن ﻣﻮﺳﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﺟﻨﺮال اﻟﻜﺘﺮﻳﻚ ﻫﻨﺮي ﻓـﻮرد ﻣﻮﺳـﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻓﻮرد ﻣﻮﺗﻮر ، ﺑﻴﻞ ﮔﻴﺘﺲ ﻣﻮﺳﺲ شرکت ﻣﺎﻳﻜﺮوﺳﺎﻓﺖ ، ﻣﺎﻳﻜـﻞ دل ﻣﻮﺳـﺲ ﺷـﺮﻛﺖ ﻛﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮي دل و اﺳﺘﻴﻮ ﺟﺎﺑﺰ ﻣﻮﺳﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮي اپل .
ﺗﺤﺼﻴﻼت داﻧﺸـﮕﺎﻫﻲ ﺑﺮاي ﺗﺨﺼﺺ ﻫﺎ و ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺳﻨﺘﻲ اﻫﻤﻴﺖ دارد، اﻣﺎ ﺑﻪ اﻓﺮاد ﺑـﺮاي رﺳـﻴﺪن ﺑـﻪ ﺛﺮوﺗـﻲ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻛﻤﻚ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ .ﭼﻨﻴﻦ ﺛﺮوﺗﻤﻨﺪاﻧﻲ ﻛﺴﺐ و ﻛﺎرﻫﺎي ﻣﻮﻓﻖ ﺧﻮدﺷﺎن را ﺗﻮﺳـ ﻌﻪ داده اﻧﺪ و اﻳﻦ ﻫﻤﺎن ﭼﻴﺰي ﺑﻮد ﻛـﻪ ﻣـﻦ و ﻛـﻴﻢ ﺑـﺮاي ﺑـﻪ ﺑﺪﺳـﺖ آوردن آن ﺗـﻼش ﻣﻲ ﻛﺮدﻳﻢ


حالا شاید از خودتون بپرسید : پس چرا خود آقای رابرت کیوساکی مدتی بازاریاب و مدتی هم در ارتش بوده است ؟

رابرت میگه رفتم نیرو ی هوایی چون دوست داشتم فرمانده نیروی دریایی شوم . پدر پولدارم همیشه می گفت که مدیران شرکت ها سخت ترین وظیفه را دارند .
در شرکت پدر پولدارم حسابدار بودم چون میخواستم حسابداری یاد بگیرم .
به عنوان بازاریاب در شرکت زیراکس مشغول کار شدم چون ادم خجالتی بودم و از فروش میترسیدم . شرکت زیراکس این عیب من رو بر طرف کرد .
ایشون همچنین در مدت زمان زندگی خودشون راننده اتوبوس ، مسئول رزرو بلیط کارگر ساختمانی و فروشنده هم بودند . اما همشون به این دلیل بود که چیزی یاد بگیرند .


اﮔﺮ ﭘﻮل درآوردن ﻧﻴـﺎزي ﺑـﻪ داﺷـﺘﻦ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪ ﻧـﺪارد و ﻣﺪارس ﻫﻢ ﻧﺤﻮه رﺳﻴﺪن ﺑﻪ اﺳﺘﻘﻼل ﻣﺎﻟﻲ را ﺑﻪ اﻓﺮاد آﻣـﻮزش ﻧﻤـﻲدﻫﻨـﺪ، ﭘـﺲ ﺑـﻪ ﭼﻴﺰي ﻧﻴﺎز اﺳﺖ؟

"اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﻋﺰم راﺳﺦ، اﺷـﺘﻴﺎق ﺑـﻪ ﻳـﺎدﮔﻴﺮي ﺳـﺮﻳﻊ، ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ اﺳﺘﻔﺎده از ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﻫﺎي ﺧﺪادادي و داﻧﺴﺘﻦ اﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ اﺳﺖ ﻛـﻪ ﻛـﺪام ﻳـﻚ از رﺑﻊ ﻫﺎي ﭼﻬﺎرراه ﭘﻮل ﺳﺎزي ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮاي ﻣﺎ اﻳﺠﺎد درآﻣﺪ ﻛﻨﺪ"