چگونه به اهدافمان می رسیم؟حتما مطالعه فرمائید.حتما.

[jahanagahi]

(10-26-2012 02:45 AM)حامد نوشته شده توسط:  من این کتاب راز شاد زیستن را تو این هفته به توصیه جناب قربانیان خریدم.
از فردا قراره شروع به مطالعه کنم.

اقای قربانیان تا 1 ساعت 45 دقیقه فرصت دارید برای منم پست بزارید.
وگرنه فردا براتون گوشت قربانی نمیارم.

آقا اجازه؟
در پیغام خصوصی بهترین پست را بشما تقدیم کردم.10دقیقه هم نشد.
این تایپیک را همه عزیزان چندین بار مطالعه فرمایند.درون کلمات آن امیدهای من - اشکهای من- سختی های من وخاطرات من نهفته است.

[حامد]

فدای محبتهای بینظیرتون جناب قربانیان.

[GreatNavid]

جناب قربانیان بسیار ممنونم از شما که تجارب گرانبهاتون رو در اختیار ما افراد خام قرار میدید .
واقعا کامل بود ، من خودم شخصا فوق دکترا روانشانسی دارم از بس کتاب خوندم ، باورتون نمیشه روزانه چندین ساعت رو به مطالعه همین موارد اختصاص میدهم .
خیلی کتابهایی هم دارم که نخوندم و تو لیست انتظار هستند ، جالب اینجاست هر کدوم هم کاملا عملی و کاربردی هستند و یه جورایی داشتن این کتابها به من خیلی امید میده . جناب قربانیان مسئله اینجاست که انقدر زیاد شدند این کتابها گیر کردم کدومو بخونم ؟؟؟ البته جدیدا دارم یک سیستم رو اجرا میکنم که چکیده و نکات مهم کتابها رو یک به یک توی یک دفتر کلاسوری که جهت این کار خریدم مینویسم . وقتی این کارو میکنم متوجه میشم که شاید یک کتاب حدود 10 صفحه یا نهایتا 20 صفحه نکته داشته باشد و بقیه کتاب توضیح و درک بهتر اون کتاب هست ، وقتی من کتاب رو میخونم و نکات کلیدی رو یادداشت میکنم کافیه دفعه بعدی به اون دستنوشته ها مراجعه کنم و توضیحات خودبه خود یادم میاد . این مثل قانون شرطی سازی در مباحث ذهن میباشد .
مثلا در سیستم های تجسم داریم که افراد به جای اینکه 15 دقیقه وقت صرف کنند تا وارد وضعیت آلفا شوند خودرا شرطی میکنند و در عرض 5 ثانیه وارد این وضعیت میشوند . سیستم کتاب خواندن هم به این صورته ، در واقع شما با نوشتن نکات کلیدی و مطالعه مجدد آن کل توضیحات رو به یاد میارید .
من این دفتر کلاسوری را اینجوری تهیه کردم که بچه ها هر کدوم میتونن این کار رو انجام بدهند و خیلی جالبه :
-نام و یاد خداوند : ابتدای هر کاری را با نام و یاد خداوند شروع میکنیم .
-فهرست بندی : در ابتدا فهرست رو میگذاریم و ترتیب کتابهایی که قراره نوشته بشه رو لیست میکنیم .
-مقدمه : نظر شخصی و هدف نوشتن این دفتر و چرا و چگونگی کار و ... رو توضیح میدهیم .
-نکته برداری از کتابها : نکته برداری از قسمت های مهم و نکات یادآورنده با سه یا چهار رنگ خودکار ( من شخصا آبی ، مشکی ، بنفش و قرمز رو بکار میرم )
-در پایان هر فصل یا هر کتاب باید نتیجه گیری و نظر شخصی خودتون رو بنویسید .
- کتاب بعدی ...
و این داستان ادامه دارد .
البته خودم شخصا یک مقدار میلنگم تو این قضیه چون گاهی وقتا واقعا برای انتخاب کتابهام گیج میشم .
موفق و تندرست باشید

[jahanagahi]

ممنون از تک تک شما عزیزان.
یادم میاد وقتی شروع به مطالعه کردم جملات مهم را در کارتها می نوشتم.بالای چند صد کارت داشتم.هر روز 5 عدد از این کارتها را در جیبم می گذاشتم و روزانه سر کار یکی از آنها را در آورده و می خواندم.تصمیم گرفته بودم این کارتها را بصورت زیبا تهیه و منتشر کنم.
وقتی سراغ کارتها را از همسرم گرفتم متوجه شدم در اسباب کشی همه کارتها مفقود شده است. جی 5 آمد .فکر کنم عزیزی که ایده جی 5 را اجرا کرد در کرج بود.خوشحال شدم که ایده من توسط عزیز دیگری پیاده شده است.حدود 12 سال قبل بود.
(هر ایده ای در کائینات پخش می شود و اولین فرد موفقی آنرا گرفته و پیاده میکند.)
دوست عزیز مهم اینست که اکنون با توجه به مطالعه چندین جلد کتاب , یک و یا دوجلدش را در نظر گرفته و با روش نکته برداری و حاشیه نویسی و نوشتن کارتهای کوچک شروع کنید و به ذهن خود فرصت دهید کارش را شروع کند.
مثال:
با همسرم رفتم دکتر.دکتر داشت نسخه را می نوشت لابلا همسرم یک سئوال دیگر می پرسید.دکتر مانده بود چکار کند نسخه را بنویسید و یا جواب همسرم را بدهد.با لبخند گفتم : خانم اجازه بده دکتر نسخه اش را بنویسد.(یعنی اجازه دهیم ذهن کارش را شروع کند.)
زنگ تفریح:
آقا اجازه؟
استاد: بله .بله . بله.
آقا اجازه ما 20 شدیم؟
استاد: جهان آگهی ترا خدا خجالت نمیکشی با این آقا اجازه, آقا اجازه خودتولوس میکنی؟
جهان آگهی : آقا اجازه؟ چشم.آقا اجازه؟ تکرار نمی شود.

[amiryazdani138]

(10-26-2012 10:55 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  ممنون از تک تک شما عزیزان.
یادم میاد وقتی شروع به مطالعه کردم جملات مهم را در کارتها می نوشتم.بالای چند صد کارت داشتم.هر روز 5 عدد از این کارتها را در جیبم می گذاشتم و روزانه سر کار یکی از آنها را در آورده و می خواندم.تصمیم گرفته بودم این کارتها را بصورت زیبا تهیه و منتشر کنم.
وقتی سراغ کارتها را از همسرم گرفتم متوجه شدم در اسباب کشی همه کارتها مفقود شده است. جی 5 آمد .فکر کنم عزیزی که ایده جی 5 را اجرا کرد در کرج بود.خوشحال شدم که ایده من توسط عزیز دیگری پیاده شده است.حدود 12 سال قبل بود.
(هر ایده ای در کائینات پخش می شود و اولین فرد موفقی آنرا گرفته و پیاده میکند.)
دوست عزیز مهم اینست که اکنون با توجه به مطالعه چندین جلد کتاب , یک و یا دوجلدش را در نظر گرفته و با روش نکته برداری و حاشیه نویسی و نوشتن کارتهای کوچک شروع کنید و به ذهن خود فرصت دهید کارش را شروع کند.
مثال:
با همسرم رفتم دکتر.دکتر داشت نسخه را می نوشت لابلا همسرم یک سئوال دیگر می پرسید.دکتر مانده بود چکار کند نسخه را بنویسید و یا جواب همسرم را بدهد.با لبخند گفتم : خانم اجازه بده دکتر نسخه اش را بنویسد.(یعنی اجازه دهیم ذهن کارش را شروع کند.)
زنگ تفریح:
آقا اجازه؟
استاد: بله .بله . بله.
آقا اجازه ما 20 شدیم؟
استاد: جهان آگهی ترا خدا خجالت نمیکشی با این آقا اجازه, آقا اجازه خودتولوس میکنی؟
جهان آگهی : آقا اجازه؟ چشم.آقا اجازه؟ تکرار نمی شود.

کل جمله ای که باید تجسم می کردید رو روی کارت ها می نوشتید یا فقط جمله ی تاکیدی مربوط به اون جمله رو؟

[jahanagahi]

هر جمله ای که حس میکردم می تواند در زندگی من نقش داشته باشد.
مطلب مهم اینکه چون می خواستم از مسیر رسیدن به هدف لذت ببرم.نقاشی میکشیدم و بیشتر 5 شنبه وجمعه ها را با خانواده شمال می رفتیم.قرآن تلاوت میکردم.داستان می نوشتم. مطالب طنز تهیه میکردم.شاید تعجب کنید که حتی کوبلن می بافتم و مطالعه .

[jahanagahi]

وقتی کتابهائی در زمینه تفکر مثبت را مطالعه میکنیم هیجان تمام وجود ما را در بر می گیرد.فکر میکنیم الان است که به اهدافمان برسیم.هر روز و هر ساعت منتظریم که کو؟ چرا من به هدفم نرسیدم؟ بابا همه این کارها مسخره بازی است.با تمام وجود منتظر رسیدن به هدف هستیم.زندگی را فراموش میکنیم.زیبائی گل را فراموش میکنیم. شوخی و تفریح را رها می کنیم.از خود سئوال میکنیم پس من این همه مدت این کتابها را خوانده ام , پس چرا تاثیر نمیکند.

[یک همراه سبز]

بروز رسانی (حیف یه همچین تاپیکهایی س که خاک بخورد

[3ObHaN]

از وقتی کوچولو موچولو نانازی بودم دلم میخواست تاجر بشم . ساعت 11 شب با پرواز بیزینس برم مثلا دبی ، شب تو بهترین هتل باشم صبح صبحونه رو با یه کله گنده بخورم و یه قرارداد امضا کنم یک ساعت بعد تو هواپیما شخصیم برم به سمت چین به محض رسیدنم ، چندتا قرارداد همکاری امضا کنم و به قصد بازدید اخرین محموله جنسم با هلیکوپتر روی یه کشتی که از استرالیا به سمت ایران میومد فرود بیایم . همینجوری برم و برم بعد یه ماه برگردم ایران
اوایل ارزوم بود اینکه تاجر باشم تا همیشه تو سفر باشم ، از 365 روز سال 300 روزش رو توی بهترین هتل های مختلف دنیا بخوابم راننده و بادیگارد داشته باشم
بعد فهمیدم اسمش ارزو نیست تجسم خلاقه . تو بهترین و بدترین لحظات زندگیم داشتم همیشه به تجارت فکر میکردم . تجسمش میکردم ...

عاشقش بودم . تو این دو سه سال خیلی کارها رو شروع کردم . بعضی هاشون لقمه های بزرگ تر از دهنم بود ، بدجور گیر کردن تو هلقوم مبارکم ، بعضی هاشون خیلی سود داشت برام اما جووونی کردم و از دست دادمشون . بعضی هاشون دلم رو میزد و نصفه کاره ولشون میکردم ، بعضی ها اصن شروع نشدن چون بهشون احساس نداشتم .

اما الان 79 روزه که تجارت رو شروع کردم .
79 روزه که شاد شاد و پر انرژی هستم .
79 روزه که ضمیر ناخوداگاهم با ضمیر خوداگاهم با هم اشتی کردن
79 روزه که پدرم هرجا میشینه میگه به پسرم افتخار میکنم .
79 روزه که با کسایی رفت و امد که واقعا تاجر های کله گنده هستن .
79 روزه که راضی راضی راضی هستم ، به خودم افتخار میکنم ..

تو این 79 روز فهمیدم که "چگونه به اهدافمان میرسیم "
اگر عمل+باور = 100 باشه ، عشق به کار 900 خواهد بود
عشق + عمل + باور = موفقیت
اینجوری به هدفم رسیدم .
باور کردم ، باور کردم که 1000 میلیارد تومن پول کمیه ، باور کردم که برده پول نیستم ، به این قدرت رسیدم که پول برام تبدیل شه به یه کاغذ باطله تزئین شده به دو تا عکس و یکمی رنگ !
و شروع کردم ! از جاده خاکی هم شروع کردم نزاشتم یه روز هم بمونه . قسم خورده بودم و از روز 2 فرودین شروع کردم ...
و عاشقم کارم بودم ، صبح شب و شب صبح به کارم فکر میکردم . به تجارت ...
عاشق شدم و خود کائنات راه رسیدن به معشوق رو از جایی که حتی فکرشم نمیکردم بهم نشون دادن .

بله ، در عرض 79 روز من موفق شدم به هرانچه که میخواستم برسم ...
و دلیل اینکه اینا رو اینجا گفتم این بود که فقط وقتی به اهدافمون میرسیم که عاشق هدفمون باشیم .
موفق و موفق و موفق باشید

[ابراهیم رضایی]

(10-12-2012 09:06 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  دوستی پیغام داد که 5 سال است در رابطه باموفقیت و هدف و...کتاب می خوانم ولی هیچ موفقیتی به دست نیاورده ام؟ چرا؟
جواب دادم که شما در این 5سال فقط خواندی و شنیدی .به ذهنت فرصت ندادی که کار خودش را انجام دهد.
اگر شما بودید چه جوابی می دادید؟

تو بگو کجا میخوای بری تا بهت بگم چجوری بری و با چی بری
ولی اگه مقصدت مشخصه 5 سال وقت تلف کرده ای . توکل بخدا دستتو بزار رو زانوی خودت پاشو راه بیفت . بقیش دست تو نیست . فقط هر جا درموندی از آدمهای کاردرست و کاربلد مشورت بگیر