نگرش یعنی همه چیز بخش اول: پندار

[abdolhossein]

جادوی تعهد
وقتی برای رسیدن به هدفی متعهد شوید و اراده کنید تا به هر ترتیب ممکن به آن دست یابید ، اشخاص و موقعیت های مقتضی را به سوی خود جذب خواهید کرد. به عنوان مثال ، اگر مصمم شوید تا به نویسنده ای بزرگ و مشهور تبدیل شوید، ممکن است به صورت ناگهانی با یک ناشر برخورد کنید یا در یکی از شبکه های تلویزیونی برنامه ای در این زمینه نظرتان را جلب کند.
اگر چه این منابع قبل از این هم موجود بوده اند، ذهنتان هیچ وقت بر یافتن آن ها متمرکز نشده بود. اما حالا که متعهد و مصمم شده اید، تصویری ذهنی درشما ایجاد شده است و ذهنتان همچون مغناطیس وقایع و شرایط لازم را برای تحقق این هدف جلب می کند. اما یادتان باشد که این مهم یک شبه رخ نخواهد داد ، بلکه باید همواره فعال ومترصد فرصت هایی باشید که ظاهر می شوند.
شاید کمتر کسی توانسته باشد جادوی ناشی از تعهد را به فصاحت و شیوایی دبلیو اچ موری (W.H.Murray)توصیف کند:
تا زمانی که تعهدی در میان نباشد، تردید در میان است و احتمال کناره گیری ، بی کفایتی ونا توانی . درهر بدعت و ابتکار عمل ، حقیقتی اساسی موجود است که غفلت از آن، ایده ها و طرح های بیشماری را نابود می کند : هنگامی که کسی متعهد ومصمم شود، آن زمان مشیت الهی نیز وارد عمل می شود وکائنات و جهان هستی برای کمک به او بسیج می شوند. تصمیم و اراده فرد ، جریان تکاملی از وقایع، دیدارهای و کمک های مادی نامنتظر را به سوی وی گسیل می دارد، به طوری که تصورش، حتی در مخیله هیچ کس نمی گنجد.

[abdolhossein]

درها گشوده خواهند شد.
یکی دیگر از ویژگی های نیروی شگفت انگیز تعهد این است: نیازی نیست که از همان ابتدای کار بدانید چطور به هدفتان دست خواهید یافت. البته اگر برای پیشروی نقشه وبرنامه ای داشته باشید راحت تر به مقصود خواهید رسید، اما لازم نیست که در شروع تمام جرئیات راه مو به مو در نقشه قید شده باشد.
در حقیقت اگر مصمم باشید تا به هر ترتیب به هدف خود نایل شوید مسیرهای درست به ناگاه پیش رویتان قرار خواهند گرفت.با اشخاصی ملاقات خواهید کرد که هیچ گاه انتظارشان را نداشته اید. درها به طرزی نامنتظر به رویتان گشوده خواهند شد. شاید تصورکنید که بخت و اقبال به رویتان لبخند می زند ؛ اما در حقیقت اراده و تعهد شماست که باعث شده است که ذهنتان این شرایط مثبت را پیش رویتان بگذارد.
اجازه دهید با ذکر مثالی از زندگی خودم به شما نشان دهم که چطور به طرزی نامنتظر دری به رویم گشوده شد. سال 1989 بود که شروع به نوشتن مقاله های مشوق و روحیه بخش کردم. من که با نیروی نگرش مثبت و سایر اصول موفقیت آشنا شده بودم، مصمم شدم تا دیگران را هم با این اطلاعات مفید آشنا کنم. اما نمی دانستم از کجا شروع کنم؛ مقاله های خود را برای روزنامه ها بفرستم... آن ها در اختیار مجلات بگذارم... یا کتابی در این زمینه بنویسم؟
اولین کاری که کردم ارسال مقاله ای برای یک روزنامه محلی بود که در زمینه آموزش علوم انسانی فعالیت می کرد. آن مقاله در تابستان 1990 چاپ شد. چند ماه بعد آقایی به اسم استوارت کامن با من تماس گرفت . او خبرنگار آزاد بود و برای روزنامه ها و مجلات گزارش تهیه می کرد. استورت گفت که در خانه یکی از دوستانش مقاله من را دیده و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرقته است.
بعد از من پرسید : نظرتان راجع به انتشار خبر نامه چیست؟ راستش را بخواهید تا آن زمان به این فکر نیافتاده بودم که خبرنامه ای مختص به خودم داشته باشم.پس قرار ملاقاتی با هم گذاشتیم و استوارت توضیح داد با همکاری هم می توانیم خبرنامه ای متنشر کنیم واین مطالب را در اختیار هزاران نفر از مردم مشتاق قرار دهیم.
حدود یک ماه بعد، اولین شماره خبرنامه "نگرش یعنی همه چیز" منتشر شد و از آن زمان، نزدیک به بیست سال است که مقتدرانه توانسته ایم با صدها هزار نفر ارتباط برقرار کنیم و این اطلاعات متحول کننده را در اختیارشان قرار دهیم! و همه این ها به این دلیل ممکن شد که من مصمم و متعهد شده بودم تا این اصول را با دیگران در میان بگذارم. نگرشم مثبت بود. شروع کرم به نوشتن؛ و آنگاه، استوارت کامن، شخصی که هیچ آشنایی با او نداشتم، وارد زندگی ام شد. کسی که می دانست چطور رویاین من را به حقیقت مبدل کند.
آری، تعهد جادو می کند!

[abdolhossein]

تذکر
شاید این تصور در شما ایجاد شود که اگر متعهد باشید به راحتی به اهدافتان خواهید رسید و دیگر هیچ مشکل و مانعی پیش رویتان قرار نخواهد گرفت. اما چنین نیست. زندگی با موانع و سختی هایی که سرراهتان قرار می دهد شما را محک می زند و برخی از این مشکلات به قدری طاقت فرسا هستند که شاید وسوسه شوید از تعقیب هدفتان دست بکشید.
اینجاست که پیروی از این جمله خردمندانه وینستون چرچیل به کارتان می آید:"هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت تسلیم نشوید" یا اندرز جیمز جی . کوربت ( James J.Corbett) را آویزه گوشتان کنید:" برای رسیدن به مقام قهرمانی ، یک راند دیگر به مبارزه ادامه دهید. وقتی اوضاع سخت و دشوار است، یک راند دیگر مبارزه کنید."
اگر برای دستیابی به یک هدف متعهد شوید، می توانید بر شکست های موقت غلبه کنید... و عاقبت پیروز خواهید شد!

[abdolhossein]

ارمغان تعهد برای نویسنده ای مشتاق
چند سال پیش مجله راه آمریکایی (American way) مصاحبه جالبی با نویسنده مشهور دیوید بالداچی ترتیب داده بود. بالداچی خالق رمان های جنجالی نظیر قدرت مطلق، تسلط کامل و برنده است . میلیون ها نسخه از کتاب های این نویسنده به فروش رسیده است.
اما لازم به ذکر است که بالداچی یک شبه به چنین مقامی نرسیده است. شهرت و موفقیت مالی او حاصل تعهد و عزم راسخ وی در پرورش مهارت نویسندگی است. بالداچی هم مثل من در ابتدا وکیل بود. در سال 1983 وارد دانشکده حقوق شد و اصلا تصورش را هم نمی کرد که روزی به نویسنده ای مشهور و پرآوازه مبدل شود. او فقط از نوشتن لذت می برد.
با این حال، بالداچی در شروع کار می دانست که از مهارت های لازم برای نویسندگی برخوردار نیست. پس عزم خود را جزم کرد تا فوت و فن نویسندگی را یاد بگیرد. درپنج سال اول ، هیچ داستانی را تکمیل نکرد؛ فقط هر روز در مورد شخصیت ها ، طرح داستان، و سایر اصول نویسندگی کار می کرد.
در این زمان، به وکالت اشتغال داشت و مسئولیت همسر و دو فرزند کوچکش بر عهده او بود. پس کی فرصت می کرد بنویسد؟ بالداچی هر شب از ساعت ده تا دو بامداد در مورد نویسندگی کار می کرد. بله، تعهد یعنی همین! در هر حال، به قول خودش ، او از این کار لذت می برد و آن را کاری شاق تصور نمی کرد. البته قصد من این نیست که به شما پیشنهاد دهم هر شب از ساعت ده تا دو بامداد به اهدافتان بپردازید- این کار برای من که مقدور نیست، برای شما هم شاید مقدور نباشد!
پس از ده سال قلم زنی، بالداچی چند نمایش نامه و داستان کوتاه نوشت حتما می خواهیدبدانید چه تعداد از این نوشته ها به فروش رفت. به شما می گویم: هیچ! ناشران همه کارهای او را رد می کردند.
اما در سال 1996 بالاخره تلاش های بالداچی به ثمر نشست. او میلیون ها دلار برای کتاب و فیلم نامه جنجالی قدرت مطلق دریافت کرد.ستاره ای که در این فیلم نقش آفرینی کرد کلینت ایست وود بود.
این قدرت کسی است که متعهد باشد.

[abdolhossein]

او به تسلیم تن نداد
من از دوست خوبم جری گلدستون چیزهای زیادی راجع به جادوی تعهد یاد گرفته ام. در سال 1986 جری شرکت خصوصی خود را با نام آمریکن رویال ارتس راه اندازی کرد و به فروش کارهای مختلف هنری پرداخت. یک سال پس از آن تصمیم گرفت در زمینه فروش البسه، تصاویر، بازی ها و عروسک های شخصبت های کارتونی فعالیت کند. پس، از استودیوهایی نظیر برادران وارنر، هانا باربرا و سایر استودیوهای کارتونی مجوز این کار را دریافت کرد.اما متوجه شد که اگر حقیقتا بخواهد کارش را توسعه دهد باید در مورد فروش آثار هنری برگرفته از شخصیت های کارتونی شرکت دیزنی هم کار کند.
او به مدت سه سال به شرکت مرکزی دیزنی نامه نوشت تا مجوز فروش آثار آن ها را اخذ کند.اما هر بار جواب منفی گرفت.
این باعث نشد جری مایوس شود. او باز هم با مدیران شرکت دیزنی تماس گرفت . بالاخره یکی از خانمهای مدیر آب پاکی را روی دست جری ریخت و با بی رحمی هر چه تمام تر گفت: شما هیچ وقت از شرکت ما مجوز دریافت نخواهید کرد!
جری دیگر می بایست تسلیم می شد، مگر نه؟ اما جری بیدی نبود که از این بادها بلرزد! نگرش او همواره مثبت بود. او بار دیگر با مدیران شرکت دیزنی تماس گرفت. سرانجام، یکی از آقایان مدیر به امید این که برای همیشه از شر جری خلاص شود، به او گفت : "بسیار خوب، فقط در یکی از این دو ایالت می توانیم به شما مجوز برپایی گالری بدهیم، مینه سوتا یا ماساچوست."
محل کار جری در نیویورک بود و او هیچ تمایلی نداشت تا در یک جای دور گالری باز کند. تصور می کنید جری چه کار کرد؟ فرای همان روز به بوستون پرواز کرد و هنوز روز به پایان نرسیده بود که مکانی را در خیابان نیوبری اجاره کرد!
سپس جری با مدیر مزبور در شرکت دیزنی تماس گرفت و او را باخبر کرد. مدیر خنده ای از ته دل سر داد و گفت: " حالا که شما این قدر شهامت داشته اید که در عرض یک روز به بوستون بروید و مکانی را در آن جا دایر کنید دیگر هیچ اما و اگری وجود ندارد. به گروه دیزنی خوش آمدید!" ودر عرض چند هفته جری گالری خود را در بوستون افتتاح کرد.
ظرف یک سال به او اجازه داده شد تا آثار دیزنی را در فروشگاه خود در نیویورک به فروش برساند .حالا دودهه است که جری با شرکت دیزنی همکاری می کند . او میلیون ها دلار از آثار هنری دیزنی را به فروش رسانده است و بزرگ ترین فروشنده آثار دیزنی در سطح جهان به شما رمی رود!
تعهد یعنی داشتن نگرشی مثبت هنگام مواجهه با عدم پذیرش! جری مصمم بود تا مجوز فروش آثار دیزنی را به هر ترتیب ممکن به دست آورد. اگر هنوز تردید دارید، کافی است خودتان از جری بپرسید تا به رسم اهالی نیویورک با گویش سریع خودش به شما بگوید: " نگرش یعنی همه چیز!"

[abdolhossein]

تا آخرین نفس
حیف است سرگذشت بنجامین رول را که در نیوپورت بیچ کالیفرنیا زندگی می کند با شما در میان نگذارم . رول در سال 1990 و در شصت و هفت سالگی از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد. بالطبع ، برای این که بتواند کار وکالت را شروع کند می بایست در آزمون کانون وکلای کالیفرنیا نیز قبول می شد.
او در اولین آزمون رد شد. در دومین آزمون رد شد. و در سومین ... چهارمین ... پنجمین ... ششمین ... هفتمین ... هشتمین .. نهمین ... دهمین ... یازدهمین ... دوازدهمین ... و سیزدهمین آزمون نیز رد شد!
باید این مطلب مهم را نیز اضافه کنم که آزمون کانون وکلا فقط سالی دو بار برپا می شود. بنا براین سیزدهمین باری که رول در این آزمون رد شد، هفتاد و سه سال داشت. بیشتر آدم ها در چنین موقعیتی تسلیم می شوند، اما بنجامین رول از آن دسته نبود!
او برای چهاردهمین بار در آزمون شرکت کرد.. .و قبول شد! رول در سال 1997 و در هفتاد و چهار سالگی ، به سمت وکالت در ایالت کالیفرنیا منصوب شد. انسان متعهد و شکست ناپذیر یعنی همین! به گفته رول: "قصد داشتم تا وقتی که زندگی ام سر نیامده ، در این امتحان قبول شوم، و به هدف خود هم رسیدم!"
آیا این سرگذشت نکته ای را درباره اهمیت نگرش به شما گوشزد نمی کند؟ بیشتر مردم در دهه شصت عمر خود حتی به فکر ورود به داشنکده حقوق هم نمی افتند . با این حال بنجامین کسی بود که نه تنها از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد ، بلکه شش سال پس از آن را به مطالعه برای قبولی در آزمون کانون وکلا گذراند.
آری، سرگذشت بنجامین رول مصداق دیگری است بر این که : نگرش یعنی همه چیز!

[abdolhossein]

وقت آن است که متعهد شوید
حالا فرض کنید که هدفی در نظر گرفته اید . در این صورت باید از خودتان بپرسید:" آیا برای رسیدن به این هدف مایلم هر کاری بکنم؟" اگر پاسختان این باشد که " هر کاری می کنم مگر این که .." صریح بگویم که متعهد نیستید!
و اگر متعهد نباشید احتمالا از مسیر خارج خواهید شد و به هدفتان نخواهید رسید. مثلا خیلی ها شغل جدید خود را با این طرز تفکر شروع می کنند: " شش ماه امتحانش می کنم تا ببینم چه می شود. اگر بعد از شش ماه کارها آن طور که باید پیش نرفت رهایش می کنم" این نگرشی نیست که به موفقیت بیانجامد.
اگر دیوید بالداچی نویسنده مشهور چنین طرز فکری داشت: " یک سال نویسندگی را امتحان می کنم... و اگر کتاب هایم خریدار نداشت، از این کار دست می کشم" ، اکنون در چه موقعیتی قرار داشت؟ او این فرصت را که به کار مورد علاقه اش بپردازد و از دست می داد ... به استقلال مالی دست نمی یافت و نمی توانست مطابق میلش زندگی کند!
البته منظور من این نیست که بی گدار به آب بزنید و بدون فکر و برنامه ریزی انتظار موفقیت داشته باشید. مسلما باید با برنامه‏ریزی ، تعیین موعد مقرر و بودجه، زوایای کار را بسنجید و هر چه زودتر به موفقیت برسید. اما حقیقت این است که برخلاف برنامه ریزی های دقیق، همیشه نمی توان زمان دقیق دستیابی به هدف را پیش بینی و محاسبه کرد، زیرا ممکن است موانعی نامنتظر بر سرراه ظاهر شوند.
این جاست که تعهد برنده را از بازنده جدا می کند. افراد متعهد به هدف خود می چسبند و تا پیروز نشوند، دست بردار نیستند . و اگر تحقق این مهم دیرتر از آن چه تصورش را می کرده اند حاصل شود، باکی ندارند! برعکس، کسانی که متعهد نیستند ، با اولین نسیم مخالف کشتی را ترک می کنند!
اکنون که با نیروی تعهد آشنا شده اید، از آن به نفع خود استفاده کنید. پس دست به کار شوید و هدفی را انتخاب کنید که اشتیاق زیادی به آن دارید. مصمم شوید تا به هر ترتیب ممکن به آن دست یابید. به پیش بروید و چشم انتظار منافع و فرصت هایی باشید که بر سرراهتان نمایان می شوند . سپس با تلاش و پشتکار ، موفقیت را در آغوش بکشید!

[ahmad rezaee]

بسیار عالی است
دوستان این تاپیک را با دقت مطالعه نماییم که راز تعهد و سماجت برای موفقیت را نشان می دهد .

متشکریم ادامه دهید

---

بسیار عالی است
دوستان این تاپیک را با دقت مطالعه نماییم که راز تعهد و سماجت برای موفقیت را نشان می دهد .

متشکریم ادامه دهید

[Barran]

عالی بود. بسیار متشکرم. منتظر ادامه آن هستیم.

[abdolhossein]

درس پنجم
مشکلات خود را به فرصت تبدیل کنید
هر وقت با مشکلی یا مانعی در زندگی مواجه می شوید، واکنش آنی شما نسبت به آن چیست؟ اگر مثل بیشتر مردم باشید واکنش اولیه شما گله و شکایت است: "چرا این بلا سر من آمده؟ حالا چه کار بکنم؟ همه نقشه هایم نقش بر آب شد!"
چنین واکنشی عادی است .اما پس از این که ابرهای اولیه ناکامی محو شد، باید تصمیم بگیرید ؛ یا می توانید زانوی غم بگیرید و در ماتم فرو روید، یا منعفت یا درسی را که این مشکل به ارمغان آورده است ، کشف کنید.
بله ، شاید به دلیل مشکلی که پیش آمده است مدتی دچار تردید و دودلی شوید و با خود کلنجار روید ، اما فراموش نکنید که سکه همیشه دو رو دارد. شاید این به راستی یک فرصت باشد. شاید این مشکل باعث شود به نقطه ضعفی پی ببرید که با اصلاح آن بتوانید زندگی تان را متحول کنید ؛ بدون این مشکل هیچ وقت ممکن نبود این قدم مثبت را در زندگی خود بردارید.
به عنوان مثال ، احتمالا دیده یا شنیده اید که کسی از کار برکنار شده است و سپس دست به کاری تازه زده و کار و بارش سکه شده است. بیشتر اوقات ، چنین شخصی به شما خواهد گفت که اگر از کار برکنار نشده بود، هیچ وقت ممکن نبود کار جدیدش را شروع کند . آن چه در ابتدا مصیبت پنداشته شده بود، در نهایت به فرصتی طلایی مبدل شد.
در مورد خودتان چطور؟ زمانی که از ته دل مطمئن بودید کاری مناسب یافته اید، در مصاحبه به خوبی ظاهر شدید و بی صبرانه منتظر نشستید تا با شما تماس بگیرند و به کار دعوتتان کنند. اما هیچ تماسی با شما گرفته نشد و آن کار به کسی دیگر داده شد! گویا یک تشت آب یخ روی سرتان خالی کردند! چند روز یا چند ماه بعد، فرصت شغلی تازه ای پیش آمد، وارد آن کار شدید و دیدید که این کار از کار قبلی خیلی بهتر و مناسب تر است! در واقع، عدم پذیرش در شغل اولی ، موهبت بود.
مثال دیگر آن است که معامله خانه رویایی تان به اصطلاح جوش نمی خورد... و چندی بعد خانه ای بهتر و زیبا تر از آن نصیبتان می شود.