سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: نگرش یعنی همه چیز بخش اول: پندار
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
سلام
قبل از مطالعه این بخش لطفا مقدمه بحث را در آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?ti...#pid134148
مطالعه نمایید.
با تشکر
درس اول: نگرش شما پنجره ای است رو به جهان
چیزی از ساعت یک بعد از ظهر نگذشته بود که سارا احساس کرد دلش از گرسنگی ضعف می رود . پس از چند ساعت کار مفید و سازنده در پشت میز کار ، اکنون وقت آن بود که سری به کافی شاپ نزدیک محل کارش بزند و دلی از عزا درآورد.
چند دقیقه بعد سام نیز وارد کافی شاپ شد . او هم برای صرف ناهار آمده بود. سام چند قدم آن ورتر از سارا پشت میزی نشست.
در آن بعد از ظهر یک پیشخدمت از سارا و سام پذیرایی کرد. هر دو به یک اندازه معطل شدند تا پیشخدمت از آنان سفارش گرفت. غذای آن ها همزمان بر سر میزشان آورده شد. غذای هر دوی آن ها خوب درست شده بود و لذیذ بود. هر دوی آن ها به یک اندازه معطل شدند تا صورت حساب برای شان آورده شود.
اما شباهت های آن دو فقط در همین ها خلاصه می شد.
سارا با لبخند ، روحیه ای خوب و چهره ای بشاش وارد کافی شاپ شده بود. هر کس به راحتی می توانست از حرکات و ظاهر او به خوش بینی اش پی ببرد. او ناهاری دلچسب خورد، با خانم پیشخدمت خوش و بشی کرد و با انرژی و روحیه ای مضاعف به سر کار خود بر گشت.
از آن طرف سام با چهره ای اخمالود وارد کافی شاپ شده بود. او به قدری ترشرو بود که گویی همین حالا از کوره ترشی درش آورده اند! پشتش خمیده و اندامش سفت و منقبض بود. حرکات بدنی او فریاد می زند: " دم پر من نیایید!" ناراحت بود که چرا پیشخدمت بلافاصله سفارش او را نگرفته است. عصبانی بود که چقدر دیر غذا بر سر میزش آورده شده است. از غذا ایراد گرفت و دست آخر وقتی صورت حساب بلافاصله برایش آورده نشد، حسابی از کوره در رفت! چرا وضعیت سارا و سام اینقدر با هم تفاوت داشت؟ حتما به خاطر دارید که با هر دوی آن ها به یک صورت رفتا رشده بود. پاسخ این است: سارا با نگرشی مثبت به دنیا می نگریست و سام با نگرشی منفی.
تعریفی از نگرش
نگرش را می توانید ف/ی/ل/ت/ری ذهنی در نظر بیاورید که از ورای آن دنیا را تجربه می کنید. بعضی ها دنیا را از ورای ف/ی/ل/ت/ر خوش بینی مشاهده می کنند(نیمه پر لیوان را می بینند) و بعضی دیگر، به دنیا از ورای ف/ی/ل/ت/ر بدبینی می نگرند (نیمه خالی لیوان را می بینند) . بگذارید با چند مثال تفاوت میان نگرش مثبت و نگرش منفی را برایتان شرح دهم:
فردی که دارای نگرش منفی فکر می کند: «نمی توانم»
فردی دارای نگرش مثبت فکر می کند: «می توانم.»
فردی دارای نگرش منفی روی مشکلات انگشت می گذارد.
فردی دارای نگرش مثبت روی راه حل ها تمرکز می کند.
فردی دارای نگرش منفی عیب ها و ایرادهای دیگران را می بیند.
فردی دارای نگرش مثبت خوبی ها دیگران را می بیند.
فردی دارای نگرش منفی بر کمبود ها تمرکز می کند.
فردی دارای نگرش مثبت بر نعمت ها تمرکز می کند.
فردی دارای نگرش منی محدودیت ها را می بیند.
فردی دارای نگرشی مثبت امکانات را می بیند.
می توانم همین طور پشت سر هم برای تان مثال بزنم، اما مطمئن هستم که مطلب را درک کرده اید. وقتی در حضور جمع از نگرش صحبت می کنم، اغلب با کلمات مطلب را به تصویر می کشم تا آن چه می گویم بهتر در ذهن مردم جا بیافتد . پس ، بگذارید این تصویر را در پرده ذهنتان نقش کنم:
نگرش شما پنجره ای است که از پشت آن دنیا را می بینید.
در آغاز پنجره ذهن همه پاک و تمیز است
بیایید چند لحظه به این بپردازیم که چرا من می گویم نگرش شما پنجره ای است که از پشت آن دنیا را می بینید. همه ما با نگرشی مثبت – یا بهتر است بگویم با پنجره ذهنی پاک و تمیز – زندگی را آغاز می کنیم. فقط کافی است نگاهی به کودکان بیندازید. آن ها مدام می خندند و شادی می کنند. آن ها عاشق کشف تازه ها هستند.
نگرش کودکی را در نظر بگیرید که تازه می خواهد راه رفتن را یاد بگیرد. وقتی سکندری می خورد و به زمین می افتد، چه می کند؟ به شما می گویم چه کار نمی کند؟ او اخم نمی کند یا به فرشی که به پایش گیر کرده است لعنت نمی فرستد . پدر یا مادرش را سرزنش نمی کند که چرا درست او را تعلیم نداده اند. از کاری که می کند، دست نمی کشد. نه ، هرگز! در عوض لبخند می زند، دوباره بر می خیزد و باز هم تلاش می کند. یک بار دیگر .... و یک بار دیگر ... هفته ها با نگرشی مثبت به این کار ادامه می دهد تا عاقبت موفق می شود! پنجره اش پاک پاک است و او احساس می کند می تواند دنیا را فتح کند.
اما همان طور که می دانید، در زندگی به جایی می رسیم که دنیا پنجره ما را کثیف می کند، و به این ترتیب که : انتقادهایی که والدین و معلم هایمان از ما به عمل می آورند، پنجره مان را کثیف می کند.
ریشخند و تمسخر رفقا و همسن و سالان ، پنجره ما را غبار آلود می کند.
دلشکستگی ها ، پنجره مان را تیره و تار می کند.
شک و تردید، پنجره مان را مات می کند.
مشکل این جاست که به مرور زمان بر میزان تاریکی و غبار آلودگی این پنجره افزوده می شود و بیشتر مردم هیچ کاری برای زدودن آن نمی کنند. آن ها با همین پنجره کثیف به زندگی ادامه می دهند. شور و شوق خود را از دست می دهند، نومید و افسرده می شوند و اسف بار تر از همه، از تعقیب رویاهایشان دلسرد می شوند – و همه این ها به این دلیل است که از پاک کردن پنجره نگرش خود غافل مانده اند.
من نیز این مسیر را طی کرده ام. زمانی که وکیل بودم پنجره ام کثیف شده بود و هر چه بیشتر در آن وضعیت ماندم، پنجره ام چرک تر و غبار آلود تر شد. دیگر امکانات را نمی دیدم. چرا؟ چون گرد منفی بافی شیشه پنجره ام را پوشانده بود.
شیشه پنجره تان را تمیز کنید
اما آن گاه به لطف خدا یاد گرفتم تنها کاری که باید بکنم این است که پنجره ام را پاک کنم! می بایست نگرشم را اصلاح می کردم تا دوباره بتوانم دنیا را شفاف ببینم. پس از آن که غبار پنجره ام را زدودم، دنیایی تازه پیش چشمم گشوده شد. یاس و ناامیدی رخت بر بست. اعتماد به نفسم افزایش یافت. پس از سال ها، برای اولین بار توانستم امکانات باشکوهی را ببینم که زندگی در سرراهم قرار داده بود و توانستم شغلم را تغییر دهم و کاری پیشه کنم که واقعا دوستش داشتم. اگر خوب دقت کنید، می بینید کار من این است که به مردم کمک کنم تا پنجره شان را پاک کنند و به نگرش مطلوبی دست یابند!
آیا منظورم را از این که می گویم«نگرش پنجره ای است که از پشت آن دنیا را می بینید» درک می کنید؟ آیا متوجه می شوید که چگونه نگرشتان بر هر چیزی که در دنیا می بینید تاثیر گذار است؟ از همه مهم تر ، آیا می دانید نسبت به چه حوزه هایی از زندگی تان باید دید مناسب تری پیدا کنید؟
این شما هستید که نگرشتان را کنترل می کنید
این وظیفه شماست که پنجره تان را تمیز نگه دارید. البته من می توانم شما را کمی در این کار تشویق کنم. دیگران هم می توانند شما را تشویق کنند. اما در نهایت ، این خود شما هستید که باید این کار را به انجام برسانید.
پس تصمیم با خودتان است. می توانید غبار روی پنجره را پاک نکنید و از پشت شیشه ای کثیف به زندگی بنگرید. اما به این ترتیب نمی توانید تصویری زیبا از دنیا داشته باشید و زندگی تان با یاس دلتنگی و منفی بافی توام خواهد شد. این عوامل سبب خواهند شد که به موفقیت قابل توجهی در زندگی دست نیابید.
اما راه بهتری هم وجود دارد. اگر تصمیم بگیرید شیشه پاک کن را بردارید و پنجره تان را تمیز کنید، زندگی درخشان تر و آفتابی تر خواهد شد؛ سالم تر و سرحال تر خواهید شد؛ اهداف بزرگ تری را در نظر خواهید گرفت... و برای رسیدن به آن ها اقدام خواهید کرد. رویاهایتان دوباره زنده خواهند شد!
هنوز به نیروی خود شک دارید و خیال می کنید نمی توانید نگرشتان را تغییر دهید؟ شاید بگویید:«جف، گفتن این جمله برای تو ساده است. نفست از جای گرم در می آید! اگر تو هم مشکلات من را داشتی دیگر راجع به نگرش خوب داشتن، داد سخن نمی دادی!»
درست است ، شاید اتفاقات ناگواری برایتان افتاده باشد. شاید در گذشته سختی های زیادی گشیده باشید، یا در همین لحظه با شرایط سختی دست به گریبان باشید. اما من معتقدم که تحت بدترین شرایط هم از نیروی انتخاب نگرش برخوردارید. ادعا نمی کنم که این کار ساده است، اما مسلما حق انتخاب دارید.
بگذارید از مردی برایتان بگویم که به خوبی صلاحیت این را دارد تا در مبحث نگرش از او سخن به میان آوریم. اسم او دکتر ویکتور فرانکل است. او کسی است که از جهنم زمینی گذر کرد- و نه تنها زنده ماند ، بلکه الهام بخش میلیون ها انسان شد. ویکتور فرانکل سال ها در اردوگاه های مرگ نازی ها زندانی بود.
بدتر این که پدر، مادر، برادر و همسرش در این اردوگاه ها مردند یا در اتاق های گاز کشته شدند. فرانکل و سایر زندانیان ، هرروز از گرسنگی ، سرما و وحشی گری نازی ها رنج می بردند. آیا فردی می تواند تحت چنین شرایطی نگرش خود را کنترل کند؟ دکتر فرانکل در کتاب پرفروش خود، انسان در جستجوی معنا، درباره اهمیت نگرش چنین گفته است:
"می توان انسان را از همه چیز محروم کردبه استثنای یک چیز و آن آزادی بشر است ... آزادی در انتخاب نگرش، آزادی در انتخاب راه... حتی شرایطی چون بی خوابی ، غذای نامناسب و انواع و اقسام فشارهای روانی نتوانست زندانیانی که نگرشی عالی و اراده ای پولادین داشتند ، به زانو در آورد"
حالا اگر دکتر فرانکل و دیگر زندانیان توانستند نگرشی را انتخاب کنند تا با این شرایط طاقت فرسا مواجه شوند، ما چطور می توانیم ادعا کنیم که نمی توانیم نگرشمان را کنترل کنیم؟
همان طور که هیو دانز گفته است: "خوشبخت کسی نیست که تحت شرایطی خاص باشد، بلکه کسی است که دارای نگرشی خاص باشد این سخن بزرگ حقیقتی محض است. "
با این تفاصیل کنترل نگرش شما فقط در دست خودتان است و بس.
نگرش و موفقیت
بسیار خوب، فرض کنیم پنجره تان را پاک کرده و نگرشی مثبت در خود به وجود می آورید. لبخند می زنید . در خانه می نشینید و افکاری مثبت در سر می پرورانید . آیا این ها به تنهایی برای دستیابی به موفقیتی چشمگیر و تحقق رویاهایتان کافی است؟ نه، نیست... چون موفقیت فقط با داشتن نگرشی عالی حاصل نمی شود.
برای این که نیروی بالقوه خود را به بیشترین حد برسانید و به اهدافتان دست یابید ، باید از اصول دیرینه به خصوصی استفاده کنید که به میلیون ها انسان کمک کرده است تا به نتایج خارق العاده ای دست یابند. شما نیز می توانید همین نتیجه را از این اصول حاصل کنید!
در یازده درس بعدی این کتاب، گام به گام شما را با این اصول موفقیت آشنا خواهم کرد. یاد می گیرید چگونه با ترس هایتان مقابله کنید، بر ناملایمات چیره شوید، از نیروی تعهد بهره جویید.... و با ا ستفاده از این اطلاعات و اصول الهام بخش دیگری از این دست، زندگی رویایی تان را بسازید.
حالا شاید فکر کنید که این اصول موفقیت چه ربطی به نگرش دارند؟ در یک کلام همه شان به نگرش مربوطند! به همین علت است که می گویم، نگرش یعنی همه چیز! بدون نگرش مثبت نمی توانید این اصول را فعال کنید. موفقیت شما در زندگی رابطه ای تنگاتنگ با نگرشتان دارد .
فقط وقتی پنجره نگرشتان را پاک کنید، پرتوهای این اصول موفقیت به خوبی به شما می تابد و با استفاده از آن ها می توانید پول بیشتری در آورید، روابط بهتری برقرار کنید، دانش معنوی خودتان را افزایش دهید و از استعدادهایتان استفاده را ببرید.
اگر نگرش مثبت را با سایر اصول موفقیت تلفیق کنید، دیگر هیچ چیز جلو دارتان نخواهد بود!
درس دوم: شما مغناطیسی انسانی هستید.
رمز موفقیت چیست؟ چرا بعضی ها موفق می شوند و بعضی ها شکست می خورند؟
ارل نایتینگل نویسنده و سخنران بزرگ در پیام صوتی مشهور خود تحت عنوان عجیب ترین راز به این موضوع پرداخته است. در این برنامه او رمز موفقیت را در یک جمله ساده مشخص کرده است. البته در ادامه موضوع را بسط و گسترش داده و به جزییات اشاره کرده است اما اساس رمز موفقیت او فقط در یک جمله خلاصه می شود.
حتما دلتان می خواهد با آن جمله آشنا شوید ، این طور نیست؟ بسیار خوب اما قبل از این که رمز موفقیت را با شما در میان گذارم شاید تعجب کنید اگر بگویم که همین جمله ساده رمز شکست نیز محسوب می شود!
آیا آماده اید تا با این رمز موفقیت آشنا شوید؟ بسیار خوب بفرمایید:
ما به همان چیزی تبدیل می شویم که درباره اش فکر می کنیم.
آیا به جمله بالا اعتقادی دارید؟
نایتینگل در تحقیقات خود پیرامون این موضوع پی برد که همه فلاسفه نویسندگان و رهبران مذهبی بزرگ معتقدند که افکار ما تعیین کننده اعمالمان هستند در زیر نظریه تعدادی از متفکران بزرگ را در این زمینه ملاحظه می کنید:
ناپلئون هیل: هر فکری که به ذهنمان خطور کند و به آن ایمان داشته باشیم ذهنمان آن را محقق خواهد کرد.
انجیل متا باب 9 بند 29:متناسب به ایمانتان به شما داده خواهد شد.
امثال باب 23 بند 7: انسان همان اندیشه ای است که دردل دارد.
انجیل مرقس باب 9 بند 23: اگر ایمان داشته باشید هر چیزی ممکن می شود.
رالف والدو امرسون گفته است: «انسان همان چیزی است که همه روز درمورد آن می اندیشد.»
به عقیده رابرت کولیر: «هیچ چیزی روی زمین نیست که نتوانید به دست آورید اگر باور کنید که می توانید آن را داشته باشید.»
و در آخر سخن معروف هنری فورد را ملاحظه کنید که گفته است: «اگر فکر کنید که می توانید یا فکر کنید که نمی توانید در هر دو صورت حق با شماست.»
این اصل چگونه عمل می کند؟
اجازه دهید جمله "ما به همان چیزی تبدیل می شویم که درباره اش فکر می کنیم" را بیشتر بررسی کنیم.
این اصل چنین عمل می کند: اگر مدام در باره هدفی خاص فکر کنید، برای رسیدن به آن به طرق مختلف اقدام خواهید کرد. فرض کنید یک نفر به اسم فرد، فکر کند که می تواند سالانه 3000 دلار در آمد داشته باشد. در این صورت فرد مانند مغناطیسی انسانی فرصت های شغلی ای را جذب می کند که او را به سمت این هدف سوق می دهند. تا وقتی که فرد به این فکر بچسبد، به هدفش که همان 3000 دلار درآمد در سال است خواهد رسید.
حالا اگر این فکر به سر فرد بزند که :«دوست دارم درآمد بیشتری داشته باشم تا زندگی بهتری را برای خانواده ام تامین کنم دلم می خواهد در سال 50000 دلار در آمد به دست آورم»، آیا درآمد فرد افزایش خواهد یافت؟
خوب بستگی دارد که ایمان فرد نسبت به این که می تواند 50000 دلار کسب کند چقدر باشد؟ بدیهی است که فرد از 50000 دلار درآمد در سال خوشش می آید ، اما اگر باور نداشته باشد که حقیقتا می تواند چنین درآمدی کسب کند به هدفش نخواهدرسید. از سوی دیگر اگر فرد مدام درباره درآمد بیشتر فکر کند و به توانایی اش در رسیدن به این هدف ایمان داشته باشد به راستی به 50000 دلار در سال خواهد رسید.
همان طور که احتمالا حدس زده اید این مطلب فقط به اهداف مالی مربوط نمی شود. فرض کنید هم اکنون در بازی گلف با نود و پنج ضربه زدن به توپ می توانید آن را به درون حفره بیاندازید. اگر بر این فکر تمرکز کنید که تعداد ضربات خود را به هشتاد و پنج ضربه کاهش دهید... و حقیقتا به توانایی خود ایمان داشته باشید، قدم هایی را در راه عملی کردن این هدف برخواهید داشت. مثلا شاید در کلاس های آموزش گلف ثبت نام کنید، شاید تمرینات فردی تان را بیشتر کنید و در نهایت، این اقدامات باعث خواهد شد که به هدفتان دست یابید.
افکار غالب پیروز می شوند
این عقیده که ما به همان چیزی تبدیل می شویم که درباره اش فکر می کنیم به قانون فکر غالب معروف است. به این معنا که در درون هر یک از ما نیرویی است که ما در جهت افکار غالب کنونی مان سوق می دهد.
واژه ای که در این جا باید به آن توجه کنیم غالب است. اگر ده ثانیه در روز مثبت فکر کنید و شانزده ساعت باقی مانده را در باره نتایج منفی بیندیشید، نباید توقع نتایج مثبت داشته باشید!
اصل مطلب همین جا است. یک ذره اندیشه مثبت راه به جایی نمی برد و نتایج مثبت به بار نخواهد آورد. درست همان طور که یک ذره رژیم غذایی نتیجه ای دربر ندارد. این کار درست مانند این است که برای کاهش وزن صبحانه ای سالم و کم کالری میل کنید ... و سپس بقیه روز با خوردن کیک و بستنی دلی از عزا درآورید! با این که در طول هفته چهار پنج دقیقه ورزش کنید و توقع داشته باشید از اندامی موزون و متناسب برخوردار شوید.
این مطلب در مورد اندیشه مثبت نیز صدق می کند با کمی اندیشه مثبت نباید انتظار داشته باشید که به هدفتان برسید. در عوض باید فعالیت ذهنی خود را تحت کنترل درآورید و هر روز همه روز را مثبت فکر کنید تا این کار برای تان عادت شود. به یاد داشته باشید که این کار باید الگوی فکری غالب شما شود.
لحظه ای افکار غالب خود را در حوزه های اصلی زندگی تان در نظر بگیرید . آیا این افکار در خدمت شما هستند یا شما را بازمی دارند؟
اصلاح نگرش به مالکیت منجر شد
برای این که به شما نشان دهم افکارما از چه نیرویی برخوردار است اجازه بدهید از زندگی شخصی خودم مثالی برایتان بزنم. در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 شاهد بودم که بسیاری از همشهریان من (لانگ آیلند ، نیویورک) از خرید خانه و اجاره دادن آن پول کلانی در می آوردند. علاوه بر این ارزش این خانه ها هر سال به طور قابل ملاحظه ای افزایش می یافت. البته سر و کله زدن با مستاجرها دردسرهای خاص خودش راهم داشت. اما روی هم رفته این سرمایه گذاری بسیار پرسود بود. بنابراین من هم به این فکر افتادم که وارد این کار شوم. اما چون مردد بودم هیچ وقت اقدامی نکردم. همه اش جنبه های منفی قضیه را در نظر می آوردم. در یک کلام آن زمان نگرشی افتضاح داشتم و با آن نگرش منفی جای تعجب نیست که چرا هیچ وقت اقدامی نکردم. اما پس از این که شروع کردم به خواندن کتاب هایی درباره نیروی نگرش و ایمان و گوش داددن به نوارهایی در این زمینه، تصمیم گرفتم نگرشم را نسبت به سرمایه گذاری در مورد ملک عوض کنم. در تابستان 1986 تصمیم گرفتم تا پایان آن سال دو خانه بخرم . این بار خیال نداشتم اجازه دهم حتی یک فکر منفی به ذهنم راه یابد. به مدت 6 ماه فکرم را فقط به یک مساله متمرکز کردم. خرید دو خانه. هر روز چند بار اهدافم را می نوشتم و دایم به آن ها رجوع می کردم با همه وجود ایمان داشتم که تا پایان سال صاحب دو خانه خواهم شد. عصر ها و آخر هفته ها با مشاوران املاک برای دیدن خانه می رفتم. خودم شخصا از حدود صد خانه بازدید کردم و درباره صدها خانه تحقیق کردم. در پاییز 1986 یک خانه خریدم. از شادی در پوست نمی گنجیدم. چون کاری را به انجام راسانده بودم که پیش از آن اجازه اقدام درباره اش را به خودم نمی دادم. اما هنوز کارم تمام نشده بود و در 29 دسامبر یعنی درست دو روز قبل از پایان سال به هدفم دست یافتم و دومین خانه را هم خریدم. وقتی به گذشته نگاه می کنم که چرا در سال 1986 موفق به خرید خانه ها شدم. در حالی که در سال های پیش از آن نتوانسته بودم آن کار را بکنم، می بینم که پاسخ واضح است در سال 1986 باور داشتم که می توانم این کار را انجام دهم. نگرش مثبت و عدم تردید، من را به سمت هدفم سوق داد. این تجربه برایم بسیار ارزشمند بود. در واقع ، ارزش آن بی حد و حصر بود. چرا که به من آموخت که اگر به توانایی خودم ایمان داشته باشم و همواره مثبت بیاندیشم، می توانم به هدفم دست یابم. شما هم می توانید!
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6
لینک مرجع