کافه گپ میلیاردرها

[jahanagahi]

خاطره امروز من با جناب استاد یوسف عزیز :
صبح من از قزوین حرکت کردم و استاد یوسف عزیز از تهران . در هشتگرد قرار بود همدیگر را ببینیم. من زودتر رسیدم.در میدان اول هشتگرد بغل پمپ بنزین منتظر شدم. با کمی تاخیر رسید. وقتی همدیگر را دیدیم حسمان این که مدتهای زیادی است همدیگر را می شناسیم. وقتی رسید اول بغلش کردم و پیشانیش را بوسیدم. راه افتادیم برای انجام حرکتی که مورد نظرش بود. متاسفانه 5 شنبه بود و تعطیل. از آنجائیکه اگر تصمیم به کاری بگیرم به صورتی پیگیری میکنم که زمان را از دست ندهم. فردی را پیدا کردیم و اطلاعات کاملی گرفته و چند فرم را هم در جای دیگر گرفته و نتیجه 100در100گرفتیم.
حاشیه:
استاد یوسف همانی است که در انجمن هست و دی: دی: دارد. لبخندش بر رولبانش محو نمی شد.از آنجائیکه استادم سفارش کرده بود که در خندیدن کم نیاورم والا بمن 1/25 می دهد من هم لبخند را سعی کردم محو نکنم.روز خوب و نتیجه بخش و زیبائی بود.
تمام این نوشته ها برای ابن بود که عرض کنم :
واقعا عزیزان انجمن صادقانه همدیگر را دوست دارند.