هيچ فكر كرده ايد ميلياردرهاي سه سال آينده ايران چه كساني هستند؟و به چه شغلي مشغولند؟

[3ObHaN]

سخنگو جان ! خیلی قشنگ حرف میزنی ! عاشق نوشته هات شدم !
مطالب خیلی جالبی میگی ! تو هر کلمه 1000 تا نکته نفهته !

[سخنگوی دولت]

با تشکر از ابراز محبت همه عزیزان.

حالا سوار شید بریم ژاپن.
چرا ژاپن؟
بریم تخمه ژاپنی بخریم؟ نه
بریم سریال اوشین را ببینیم؟ نه
بریم خواستگاری هانیکو؟ نه بابا
میریم یه سری بزنیم به جزیره ناگویای ژاپن. جایی که یه خونواده ژاپنی به نام تویودا که بعدها به تویوتا تغییر نام داد رو ببینیم.
یه چیزی حول و حوش 60 سال پیش ژاپن یک کشور ویران شده از جنگ جهانی دوم بود. همه چیز از بین رفته بود.
کی مقصر بود؟ ایالات متحده آمریکا.
ایالات متحده حالا یه کمی از بلایی که سر ژاپنی ها آورده بود و تو سطح جهان ضایع شده بود ناراحت بود.
اون روزا یکی از دوستانم به نام ادوارد دمینگ داشت دروس آماری را تو دانشگاه های امریکا تدریس می کرد. یه جورایی آمریکایی ها می خواستند از دست این رفیق ما راحت بشن. می گفتن این یارو دمینگ همش مزخرف می گه. برا همین مثل سریال مستر بین فرستادنش زاپن تا هم ژاپنی ها را آموزش بده و هم خودشون از دست این بابا راحت بشن و کمی هم چهرشون تو دنیا بهتر بشه.
ژاپنی ها دمینگ را آوردند و بردنش تو خودرو سازی تویوتا و او نجا بود که یه نوزاد چند قلو به نام " مدیریت و مدیریت کیفیت و حتی خود کیفیت" زائیده شد.

حوصلتون سر رفت؟ می گید این شر و ورا چیه؟ یکم صبر کنید می خام بگم که قدرت باور انسان چقدر قدرتمند است و چه هیولایی است؟
ژاپنی های خسته از جنگ که دیگه هیچی نداشتن و کلا مخاشون خالی خالی از مادیات و داشته هاشون شده بود سعی کردند از صفر شروع کنند و به یه چیزی اعتقاد پیدا کنند و چی بهتر از این که به حرفهای دکتر دمینگ اعتقاد و باوری سامورایی پیدا کردند. تو عرض 5 سال ذهن این چشم بادامی ها پر شد از سخنان دمینگ در مورد ارزش کیفیت و راه های رسیدن به کیفیت(کیفیت نوعی موفقیت است) و چی شد؟
همون آدمی که تو آمریکا ناشناخته بود تو ژاپن یه شبه خدا شد؟
باور نمی کنی برو شرکت تویوتا. تو این شرکت همیشه و همیشه سه تا تصویر روی دیوار میخکوب شده:
تصویر اول مربوطه به بنیانگذار خاندان تویودا
تصویر دوم مربوط است به دکتر ادوارد دمینگ
تصویر سوم مربوط است به مدیر عامل وقت شرکت

خوب این اراجیف که گفتی یعنی چه؟
یعنی اینکه کافی است ذهن انسان به باور قطعی برسد و اون موقع باور شما متولد می شود و رسما موجودیت مادی پیدا می کند.
که چی بشه؟
بازم میگم:
اگه می خوای یه دروغگوی خوب بشی اول باید به ذهن خودت دروغ بگو. اگه ذهنت دروغت را پذیرفت اون موقع دروغت به واقعیت می رسد.
زاپنی این کار را کردند و اینطوری بود که اونا شدن ژاپن و ماشدیم آدمای تشنه اولین یک میلیون دلار.
در باور انسان قدرتی نهفته است که قابل محاسبه نیست. زیرا انرژی ذهن منبع این باور است.
بر طبق یکی از اصول ترمودینامیک( می خام یه حرف قلنبه بزنم): انرژی نه ازبین می رود و نه خلق می شود بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود.
اگه یه ذره مثل آب را بشکافیم چی داریم؟ دو تا اتم هیدروزن و یه اتم اکیسژن.
اگه هر اتم را که شامل تعدادی الکترون چرخان به دور هسته هستند را بشکافیم و همینطور بازهم همه چی را بشکافیم و بریم اون ته ته دیگه چی داریم؟
یک چیز خالص خالص خالص که تو کوانتوم بهش میگن انرژی.
ای بابا یعنی ذات همه اجسام مادی و غیره همه و همه همین انرژی است؟
بله. وقتی تصور می کنید و با تصوری که از تصویر ذهنی خود خلق می کنید احساس شادی وجودتان را می گیرد یعنی در حال ساطع کردن انرژی و جریان سیال انرژی به سوی تصویر ذهنی خود می باشیم.
وقتی ذرات و بسته های کوانتومی انرژی همواره و همواره در جهت تصویر ذهنی به جریان در آید اون موقع دانسیته ذرات در جایی در پش و جلوی جمجمه که تراکم نوروگلیا و اعصاب بسیار وجود دارد بالا رفته. دقیقا مثل اینکه هوایی را که نمی بینید متراکم و متراکم تر کنید و حالا می بینیدش. هوای مایع دیده می شود. دقیقا این همون واقعیت درون ذهن زیبای انسان است که مخیله انسان به واقعیت مادی می رسد.
این تراکم انرزی سبب تولید جاذبه پر قدرتی در ذهن می شود که مانند یک سیاهچاله عظیم شروع به جذب تمام انرژی های خالص و پاک اطراف می کند و اگه می تونستیم ببینیمش شاید مثل این بود که:
سر یک انسان به ابعاد جهان پیرامونش شده است و اینجاست که شما جهان اطراف را تحت تاثیر این قدرت بی حد و حصر ذهن خود می کنید. و حالا جریان انرژی از درون مواد و جماد به سوی شما سر ریز می گردد و مثل یه آهن ربا ثروت و قدرت جذب شما می گردد.

---

حتما فیلم ذهن زیبا را دیده اید؟
تو اون فیلم " جان نش" برنده جایزه نوبل به نظر خیلی ها یک دیوانه بود. تو ذهنش همه چی به یکباره موجودیت پیدا می کرد.
خوب که چی؟
می گم ذهن زیبای انسان همون ذهن زیبایی است که تو فیلم دیدید. تو ذهن زیبا شما به تمام خواسته هایتون موجودیت میدید. با تمام وجود احساسشون می کنید و از ته قلب لذت می برید.
لذت هم نوعی انرژی است که دیده نمیشه و قتی هی و پشت سر هم لذت ببری عین یه ژنراتور پر قدرت میشی و انرژی ذهنت بالاتر میره و حالا فرکانس ذهن انسان ؟
چی چی میگی؟ فرکانس؟
آره بابا فرکانس ذهن بالا می ره( اگه از این انسان که حالا اسمش را بزاریم انسان هیجان زده) نمونه خون بگیریم می بینیم ای بابا این یارو داره میمیره؟
نه بابا. این بابا آدرنالینش بالا رفته دقیقا مثل موقعی که به اون چیزی که بهش فکر کرده رسیده.

وقتی به باور خودت رسیدی آدرنالین خونت میزنه بالا. مردمکهای چشمات گشادتر می شه. احساس می کنی یه چیزی انگار تو بدنت داره منتشر می شه و اینجاست که دقیقا افتادی تو مسیر موفقیت.

اون چیزی که تو تمام بدنت منتشر می شه انرژی تپی یا فرکانسی است که مثل یه ضربان تو بدنتون جاری شده.

جریان های انرزی در حال حرکت خاصیت مغناطیسی دارند و جریانهای انرژی را از همه چی مثلا گیاهان و سایر انسانها جذب می کنند و مثل اینه که شما دارید محدوده برد انرزیهاتون بیشتر میشه و ممکن است به کیلومترها هم برسد.

[سخنگوی دولت]

طرز تفکر یک مرد مولتی میلیونر ایرانی در آمریکا


یک ایرانی وارد بانکی در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت…

وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ ۵۰۰۰ دلار داره. »»»

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره.. و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته.

کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.

خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت ۵۰۰۰ دلار + ۱۵٫۸۶دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.

کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت :” از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم” و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که ۵۰۰۰ دلار از ما وام گرفتید؟

ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین ۲۵۰٫۰۰۰ دلاری رو برای ۲ هفته و فقط با ۱۵٫۸۶ دلار با اطمینان خاطر پارک کنم؟!

[MARYAR]

آقاي سخنگو شما كه انقدر زيبا درباره موفقيت و باور صحبت مي كنيد چرا اين مطالب را براي پروژه توليد كتابهاي انجمن در اختيار آقا مهدي قرار نمي دهيد تا افراد بيشتري از بينش و يافته هاي شما استفاده كنند.

[jahanagahi]

من هم چنین نظری دارم. امیدوارم این عزیز بتواند در جلسه حضوری شرکت داشته باشد.

[سخنگوی دولت]

حالا چطور میشه قلمرو انرژیمون را گسترش بدیم؟

برای جواب دادنش یه سوال دیگه می پرسم؟
آیا شده برای امتحانات سنگین پایان ترم برنامه مطالعه 6 ماهه داشته باشید؟
نه.
اگه نه فقط گوش کنید؟
ذهن انسان دقیقا مانند بدن انسان عمل می کنه. هم.نجوری ولی خیلی افراطی تر طوری که اگه کنترلش نکنی قاط می زنه.

فرض کنید یه برنامه مطالعه 6 ماهه دارید و می خواهید 7000 صفحه کاغذ و ماغذ را بخونید و حفظ کنید.
پرده اول: یارو تا کاغذا رو می بینه جفت می کنه و گیج می شه.
پرده دوم: یارو بخودش میاد ولی مستاصل شده و کاری نمی تونه بکنه.
پرده سوم: اینجا مهمه. نقطه شروع کار همین جاست. نترسید کمی نفس عمیق. چند دقیقه فکر کنید. حالا برنامه اولیه و سپس استارت.
1- تو ده روز اول هر چی می خونید تازه می فهمید هیچی بلد نیستید(ذهن زیبا در حال برخورد واقع بینانه با حجم انبوه اطلاعات است)
2- تو بیست روز دوم کمی مطالب برایتان آشنا شده است( ذهن زیبا در حال داده پردازی اولیه است)
3- تو ماه دوم ذهن در حال آموختن اولیه است( دسته بندی داده ها و چیدمان منطقی آنها)
4- تو ماه سوم ذهن در حال بزرگ شدن است درست مثل یه بدن ساز که تو ماه های اول و دوم درد عضلانی بدی را تجربه کرده و حالا از این درد خلاص شده است و عضلات در حال انبساط یا هیپوتروفی هستند.
5- تو ماه چهارم ذهن عکس العمل عجیبی دارد و مثل یه موجود گرسنه در حال بلعیدن مطالب است و در عین حال برد امواج فرکانسی خود را گسترش داده است. و بسیاری از اطلاعات را به سرعت در مخیله انسان به تصویر ذهنی تبدیل می کند و فرد دچار احساس سرخوشی می گردد.
6- تو ماه پنجم و ششم دیگه قدرت امواج انرژی ذهن زیبا به قدرتی پر قدرت است که فرد نا خوداگاه بسیاری از اطلاعات را تجربه میکند. مثلا فرد ظاهرا در حال استراحت است ولی ذهن او در حال تغییرات وسیعی است و حتی در این حالت تصاویر ذهنی از اطلاعات انباشته نمود می یابد.

نکته اصلی اینجاست: درست در ماه هفتم و وقتی فرد امتحانات خود را پاس کرده ذهن گرفتار شبکه پیچیده ای از امواج انرژی است که تقلا می کند دوباره مسیر جذب اطلاعات را باز گرداند. به عبارتی فرد دچار یک افسردگی بسار خفیف می گردد و بی هدف و بدون برنامه می شود.


منظور من همین بود:
تمرینات دقیق و منظم ذهنی باعث ارتقای قدرت ذهن و افزایش دامنه فرکانس ان می گردد.
پس شما به :
تغییر و مدیریت تغییرات نیاز مند خواهید بود؟
و آخر اینکه :
دنیای اطراف ما همگی در ذهن ما شکل گرفته است پس سعی نکنید با دنیای بیرون جدال کنیم.

سر قبر شخصی نوشته شده بود : کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم
وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر
رابدم بعد ها کشورم هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در
سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک من در آستانه مرگ
هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را
هم تغییر دهم

---

روزی در دانشگاه کانزاس دانشجوی پسری سر كلاس رياضي خوابش برد. زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و با اين «باور» كه استاد آنرا به عنوان تكليف منزل براي هفته بعد داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب براي حل كردن آنها فكر كرد. هيچيك را نتوانست حل كند. اما طي هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام يكي از آنها را حل كرد و به كلاس آورد. استاد به كلي مبهوت شد زيرا آن دو را به عنوان دو نمونه از مسايل غير قابل حل رياضي داده بود.

---

روزی در دانشگاه کانزاس دانشجوی پسری سر كلاس رياضي خوابش برد. زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و با اين «باور» كه استاد آنرا به عنوان تكليف منزل براي هفته بعد داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب براي حل كردن آنها فكر كرد. هيچيك را نتوانست حل كند. اما طي هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام يكي از آنها را حل كرد و به كلاس آورد. استاد به كلي مبهوت شد زيرا آن دو را به عنوان دو نمونه از مسايل غير قابل حل رياضي داده بود.

---

امام علی(ع)میفرمایند: گمان نیكو،زیستن آدمی رانیكو می گرداند!

[toranj63]

واقعا تاثير گذار صحبت مي كنيد جناب سخنگو .
بسيار استفاده كردم اميدوارم شاهد ادامه همكاريتان با اين انجمن باشيم...

[jahanagahi]

دنیای اطراف ما همگی در ذهن ما شکل گرفته است پس سعی نکنید با دنیای بیرون جدال کنیم. سر قبر شخصی نوشته شده بود : کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر رابدم بعد ها کشورم هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک من در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم
عالی بود . ممنون.

[3ObHaN]

خیلی جالب بود ! ما منتظر بقیش هم هستیم
شده مثل سریال ، هر دفعه قسمتیش هست و ما باید منتظر بعدش باشیم !
ســـــــــــریع تر لطفا

[MARYAR]

اميدواريم كه آقاي سخنگو را در جلسه حضوري 4شنبه 23شهريور ملاقات كنيم تا از نظرات ارزشمندشان بهره مند گرديم.