نگرش یعنی همه چیز بخش اول: پندار

[abdolhossein]

یافتن منفعت
چندی پیش ، نیویورک تایمز مقاله ای منتشر کرد با عنوان"چه مصلحتی در تومور مغزی نهفته است؟" نویسنده این مقاله خانمی چهل ساله به اسم شارون بود که پزشکان به او گفته بودند توموری بزرگ پشت چشم چپش دارد.این تومور طی یک عمل جراحی شش ساعته برداشته شد و خوشبختانه ، خوش خیم بود. می توانید تصورش را بکنید که کسی از چنین واقعه وحشتناکی منافع سرشاری حاصل کند؟ شارون معتقد است که این تومور مزایای زیادی برایش به ارمغان آورد!
شارون به شدت تحت تاثیر حمایت و کمک هایی قرار گرفت که مردم در طول بیماری اش نثار او و خانواده اش کردند . در آن مدت ، مردم و تعدادی از اقوام و خویشان وی، برای همسر و فرزندان او شام و ناهار فراهم می کردند . دوستانش ترتیب نظافت منزل او را می دادند . شارون به این واسطه با ظرفیت مهر و محبت آدمی و کمک به همنوعان و نیازمندان آشنا شد.
شارون که به تجربه دریافته بود زندگی به مویی بسته است و دو روز دنیا ارزش غم و غصه خوردن ندارد، نگرشی مثبت به دست آورده است و مشتاقانه اهدافی ارزشمند را تعقیب می کند که وقتی در بیمارستان بستری بود، برای زندگی خود در نظر گرفته بود. رابطه او با خواهر و برادرش نیز صمیمی تر شده است. به قول شارون، مصیبتی که برایش پیش آمد باعث شد که چشمش به روی خوبی های دنیا باز شود . او دیگر قدر عافیت و شیرینی زندگی را می داند!

[abdolhossein]

فاجعه تا موفقیت
جاده موفقیت غالبا از میان سختی ها و گرفتاریها باز می شود. می توانید این را از تاجری به نام دیو برونو بپرسید. برونو در دهه 1980 در یک شرکت تجهیزات پزشکی ،مدیر فروش داخلی بود . او به همراه همسرش مارلن و سه فرزند خردسالش در خانه ای زیبا واقع در حومه میلواکی به خوبی و خوشی زندگی می کردند .
اما در سال 1984 برونو کارش را از دست داد. و چند ماه بعد – در حالی که هنوز بیکار بود- یک شب د ر راه بازگشت به خانه ، اتوموبیلش از جاده منحرف و واژگون شد. برونو به شدت دچار مصدومیت شد؛ ریه هایش له شد، دنده هایش شکست، قلبش صدمه دید، طحالش ترکید و کبدش مجروح شد.
پزشکان مطمئن نبودند که او زنده بماند. خود برونو هم تصور می کرد که کارش تمام است. پس از سه روز مراقبت های ویژه به طرزی معجزه آسا به زندگی برگشت. گویا فرصت دوباره ای به او داده شد.
برونو در حالی که در بیمارستان تحت درمان بود، در این فکر بود که زندگی اش را چگونه سر و سامان دهد. پیش از سانحه، و در واقع در بیشتر طول زندگی اش ، کلمات قصار بزرگان را جمع آوری می کرد. او از دوران نوجوانی با نیروی شگفت انگیز این سخنان ناب آشنا شده بود، زیرا از دوران نوجوانی مادرش عادت داشت این نوشته ها را در گوشه و کنار خانه و حتی روی یخچال نصب کند. این جملات ارزشمند باعث تقویت روحیه برونو می شد و به او انگیزه می داد.
ناگهان جرقه ای در ذهنش پدیدار شد. او می توانست این جملات را منتشر کند تا دیگران هم از آن بهره ببرند. اما نمی دانست چطور این کار را بکند.
برونو پس از ترخیص از بیمارستان ، اوضاعش اسفبار تر شد. زیرا به علت هزینه های نجومی بیمارستان و نداشتن کار و درآمد ، کاملا مفلس و ورشکسته شده بود . او خانه اش را از دست داد و به همراه خانواده اش به آپارتمانی تنگ و باریک نقل مکان کرد.
اما بروتو رویایش را رها نکرد . او با نگرشی مثبت و عزمی راسخ به تلاش خود ادامه داد . طی چند سال بعد ، برای فراگیری فن نشر و بازاریابی ، در این جا و آن جا مشغول به کار شد. دنبال وسیله ای بود تا آن کلمات قصار را نشر دهد.
یک روز فکری به ذهنش خطور کرد: می توانست آن کلمات قصار را روی کارت های اعتباری معمولی چاپ کند. کمی بعد در همان شب ، یک آگهی تلویزیونی نظرش را جلب کرد که کارت های اعتباری طلایی یک شرکت را تبلیغ می کرد.
فکر بکر دیگری به ذهنش رسید. می توانست آن کلمات قصار را روی کارت های طلایی فلزی حک کند تا مردم آن ها را همه جا با خود ببرند . از این رو کلمات قصاری با مضامین نگرش ، رهبری، پشتکار و شهامت روی آن ها حک کرد و آن ها را کارت های طلایی موفقیت نام گذاشت.
پنج سال از ترخیص دیو برونو از بیمارستان گذشته بود که او اولین کارت طلایی موفقیت خود را فروخت و خوشحالم از این که بگویم او اکنون بیش از دو میلیون از این کارت ها را فروخته است.
دیو برونو سانحه ای مصیبت بار را به موفقیتی شگفت انگیز مبدل کرد.

[abdolhossein]

عدم موفقیت در معامله موهبتی در لباس مبدل
حالا نمی خواهم این تصور در شما ایجاد شود که این اصل فقط به وقایع مصیبت بار مربوط می شود. پس اجازه دهید یکی از تجارب کاری خودم را با شما د رمیان گذارم که باعث شد بیشتر به این اصل ایمان بیاورم. در مارس 1991، پس از تحقیق و پرس و جوی مفصل ، چاپخانه ای پیدا کردم تا شعار نگرش یعنی همه چیز را روی تی شرت چاپ کند.
در اواخر ژوئن ، شروع به تبلیغ و بازاریابی این تی شرت ها در سطوح محلی و کشوری کردم. اما در اوایل ژوئیه ، با مشکلی جدی رو به رو شدم. چاپخانه ای که قرار بود این شعار را روی تی شرت ها چاپ کند، دبه در آورد و به جای این که طبق قرار قبلی ظرف دو هفته سفارش ها را تکمیل کند، پس از پنج هفته هم آن ها را تحویل نداد. این کار آن ها اصلا درست نبود. پس، تصمیم گرفتم تا چاپخانه دیگری را برای چاپ این شعار پیدا کنم.
اما مشکل این جا بود که من قیمت اجناس و شرایط تحویل را بر اساس مذاکراتی که با چاپخانه اولی داشتیم، تعیین کرده بودم. اگر نمی توانستم چاپخانه ای پیدا کنم که محصولی با کیفیت و قیمت محصول قبلی به مشتریان ارایه دهد ، چه می شد؟
خوب به جای این که مایوس شوم و به بخت بد خود لعنت بفرستم، به سرعت مصمم شدم تا چاپخانه ای دیگر ، و بهتر، بیابم. ظرف یک هفته چاپخانه مورد نظر را پیدا کردم. اکنون به جای این که سفارش ها ظرف دو تا پنج هفته تکمیل شوند، در عرض دو تا چهار روز تکمیل می شوند و تقریبا بیست سال است که همچنان با این چاپخانه کار می کنم.
رهایی از دست اولین چاپخانه بهترین اتفاق ممکن بود! البته در آن زمان به این مطلب واقف نبودم، اما باور داشتم که این اتفاق به ظاهر بد را می توانم به امتیازی برای خود مبدل کنم. و همین هم شد! تجاربی از این دست به من آموخته است که وقتی دری به روی انسان بسته شود، همیشه دری بهتر از انتظار گشایش است. آری ، به راستی:
خدا گر به حکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگری

[abdolhossein]

تغییر شغل ناشی از درماندگی
تغییر شغل خودم مثال دیگری است که مزایای ناشی از مشکلات و سختی ها را به تصویر می کشد. سال ها نارضایتی و افسردگی که پس از فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق بر زندگی من حاکم بود، باعث شد که به مضامین پرورش فردی علاقه مند شوم. در واقع وقتی به نقطه افول زندگی خود رسیدم ، این اصول را کشف کردم.
حالا می فهممم همه مصیبت هایی که متحمل شدم، در حقیقت مواهبی در لباس مبدل بود. به وضوح می بینم چطور پیشامدهای زندگی ام مرا به این مسیر هدایت کرد. می باسیت طعم ناملایمات و سختی ها را می چشیدم تا بتوانم نیروی نگرش مثبت را درک کنم.
اکنون وقتی کسی به من می گوید که مایوس و نگران است یا نگرش منفی از ظاهرش هویداست ، به خوبی حالش را درک می کنم چون خودم هم آن را تجربه کرده ام! آن مشکلات درس های ارزشمندی به من آموخت و به واسطه آن ها است که اکنون می توانم رابطه بهتری با کسانی که سخنرانی ام را می شنوند یا نوشته هایم را می خوانند برقرار کنم.
و حقیقت این است که اگر رفته رفته نارضایتی ام از وکالت بیشتر نمی شد، هیچ گاه شغلم را عوض نمی کردم. اگر تا حدی از شغل وکالت رضایت داشتم، هیچ گاه آن را رها نمی کردم و به هر ترتیب با آن کنار می آمدم و زندگی ام در حد متوسط بود. به این دلیل آن را رها کردم که کاردم به استخوانم رسیده بود!
وقتی کسی از من می پرسد چرا کارم را عوض کردم، بی درنگ پاسخ می دهم چون از لحاظ جسمی، روحی و عاطفی در عذاب بودم. و همان عذاب مرا وادار کرد تا تصمیم خودم را بگیرم و مسیرم را عوض کنم. اکنون زندگی ام عالی است ... و رفته رفته عالی تر هم می شود!
اکنون بیایید نگاهی به زندگی شما بیاندازیم. آیا مواقعی را به یاد می آورید که واقعه ای به ظاهر منفی ، نتیجه ای مثبت عایدتان کرده باشد؟
شاید از کاری برکنار شده باشید... و سپس کار بهتری نصیبتان شده باشد. یا شاید خطری سلامتی تان را تهدید کرده و باعث شده باشد که عادت غذایی تان را تغییر دهید و به تمرینات مستمر ورزشی روی آورید . به دقت موانع و مشکلاتی را که در گذشته سرراهتان قرار گرفته است، مرور کنید و ببینید چه درس ها و منافعی از این تجارب آموخته و حاصل کرده اید. اگر دقت کنید می توانید این منافع را ببینید!

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
1- چشم بصیرت ما را باز می کنند: وقتی از بیماری مهلکی نجات می یابید، دیگر پنچر شدن اتوموبیلتان یا چکه کردن سقف خانه تان آن قدرها ناراحتتان نمی کند. دیگر مسایل جزیی و پیش پا افتاده زندگی جلوی چشمتان نمی آید و چشمتان به روی ارزش های حقیقی زندگی باز می شود

---

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
2- به ما می آموزند که شکر گذار باشیم: وقتی با مشکلی مواجه یا از نعمتی محروم شویم، قدر نعمت های زندگی را بهتر می دانیم. همه با این حقیقت آشنا هستیم که تا وقتی چیزی را از دست نداده ایم، قدرش را نمی دانیم. اگر آب گرم نداشته باشید، قدرعافیت را نمی دانید.خردمند کسی است که همواره قدر نعمت هایی را که به او داده شده است بداند. به یاد داشته باشید که ما همواره در جهت افکار غالب خود حرکت می کنیم؛ پس تمرکز بر نعمت ها و به جا آوردن شکر آن ها باعث می شود تا نعمات بیشتری وارد زندگی تان شود. به قول معروف شکر نعمت نعمتت افزون کند!

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
3- استعداد نهانی ما را آشکار می کنند: پس از غلبه بر مشکل یا پشت سرگذاشتن مانع، روحیه تان قوی تر می شود. زندگی شما را محک زده است و شما از آزمایش آن سربلند بیرون آمده اید. بدین ترتیب دفعه بعد که با مشکلی مواجه شوید از آمادگی بیشتری برخوردار هستید. مشکلات و سختی ها ، توانایی های ما را آشکار می کنند و ما استعدادهایی را در خود کشف می کنیم که در غیر این صورت هیچ گاه ممکن نبود به آن ها پی ببریم. ما قابلیت ها و توانایی های خود را در سختی ها می شناسیم و به این ترتیب می توانیم در صدد پرورش هر چه بیشتر آن ها برآییم.

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
4- ما را تشویق به حرکت و ایجاد تغییر می کنند: بیشتر مردم به الگوهای قدیمی و کهنه ای که با آن ها آشنا شده اند، می چسبند . هر قدر هم که این الگوها زجر آور و کسل کننده شده باشند، مردم غالبا تمایل ندارند تغییری در آن ها ایجاد کنند، چون به آن ها عادت کرده اند. تحت چنین شرایطی اغلب یک بحران یا مجموعه ای از مشکلات ، آن ها ترغیب می کند تا حرکتی به خود بدهند و اصلاحاتی ایجاد کنند.به طور معمول زندگی با مشکلاتی که سرراهمان قرار می دهد به ما گوشزد می کند که از مسیر درست خارج شده ایم و باید درست گام برداریم.

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
5-ناملایمات درس های ارزشمندی به ما می آموزند: به عنوان مثال ، شکست در معامله و تجارت را در نظر بگیرید: شکست باعث می شود تا چشم و گوش تاجر باز شود ودرمعاملات بعدی موفق تر عمل کند.

[abdolhossein]

سختی ها چه سود هایی برای ما دارند؟
6- دری تازه به رویتان می گشایند: دوستی تان با کسی به هم می خورد ودوست بهتری پیدا می کنید.کارتان را از دست می دهید و کار بهتری پیدا می کنید. در این موارد به هیچ وجه مشکلی در بین نیست. بلکه آن چه را که مشکل می پندارید، در واقع فرصتی در جامه مبدل است. اگر دری به رویتان بسته شده است، در بهتری به رویتان گشوده خواهد شد.