ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


ثروتمندان جهان
زمان کنونی: 09-24-2025, 08:54 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
نویسنده: jahanagahi
آخرین ارسال: 3ObHaN
پاسخ: 5
بازدید: 2559

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 23 رأی - میانگین امیتازات : 2.78
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ثروتمندان جهان
05-22-2011, 08:32 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 05-22-2011 08:37 PM، توسط jahanagahi.)
ارسال: #1
ثروتمندان جهان
رابرت دینرو

دوستداران ویتو کورلئون و جیک لاموتا باید ممنون یکی از محبوبترین هنرپیشه ها باشند که قبل از تولد 17سالگیش دبیرستان را ترک کرد. دنیرو که 2 بار برنده جایزه اسکار شده دوره هنر را در استودیو بازیگری لی استراسبرگ و هنرستان هنرهای زیبای استلا آدلر گذراند. او در این مدت اندکی درباره کسب وکار هم یاد گرفت: دارائی های او عبارتند از استودیو فیلم تریبکا پروداکشن و تعدادی رستوران شیک.


ویدال سسون:

ویدال که دوران کودکی خود را در یک یتیم خانه گذرانده بود در سن 14 سالگی یک دوره کارآموزی آرایش و اصلاح مو را گذراند و بعد به ارتش پیوست. او که به خاطر سبک اصلاح موی هندسی اش معروف است به خاطر انجام آرایش خاص مو برای میا فروس،در فیلم Rosemary's Baby تحسین عمومی را برانگیخت. سرمایه شخصی سسون 130میلیون دلار تخمین زده شده است.
کریک کرکوریان:

کرکوریان که یک ثروتمند با نفوذ در زمینه سایتهای تفریحی است، در سال هشتم تحصیل خود مدرسه را ترک کرد تا علاقه اش، بکس آماتور را دنبال کند. امروز او صاحب 3 میلیارد دلار سرمایه است. او در مراکز اصلی وگاس استریپ مانند هتل بین المللی و MGM Grand سرمایه گذاری کرد و بخش بزرگی از سهام MGM Mirage را در سال 2006 خریداری کرد. موسسه کرکوریان، بیش از 180میلیون دلار به اقدامات نوسازی آمریکا و موسسات خیریه دیگر اهدا کرده است.
فرنکویس پینالت :

شاید باور اینکه صاحب شرکتهای بزرگی مانند گوچی، سامسونیت و پوما،سومین مرد ثروتمند فرانسه، در سال 1947 مدرسه را ترک کرد تا در چوب بری پدرش کار کند دشوار باشد. یکی از دلایل ترک تحصیل او این بود که همکلاسیهایش فقر او را به تمسخر می گرفتند. حال او شایسته تحسین است. پینالت که پدر خوانده هنرپیشه زن، سلما هایک است سرمایه ای معادل 8.7 میلیارد دلار دارد.
پیتر جکسون :

جکسون در یک خانواده متوسط متولد شد. پدر او یک کارگر کارخانه و مادرش یک حسابدار بود. او که سه بار برنده جایزه اسکار شده است، از کودکی استعداد ذاتی برای ساخت فیلم از خود نشان میداد. با ترک دبیرستان مشغول به ساخت فیلم کوتاه در استودیو سینه سینما در نیوزیلند شد. اولین اثر برجسته او که یک درام جنایی بود در 1994 به روی پرده رفت. موفق ترین کار او ارباب حلقه ها بود که حدود 3 میلیارد دلار در جهان فروش کرد.
منبع : bank.ir

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
06-06-2011, 11:41 AM
ارسال: #2
RE: ثروتمندان جهان
ميلياردرها
میلیاردر شدن، با وام 600 دلاري

الهام جوادی
دیوید گرین موسس شرکت‌ هابی لابی، یک فروشگاه زنجیره‌ای محصولات هنری و صنایع دستی در آمریکا است. مجله فوربز در سال 2010 گرین را با ثروت 3 میلیارد دلار در رده سیصد و شانزدهم ثروتمندان جهان قرار داد. دیوید گرین همچنین در رده صدوسی وششم در فهرست 400 فرد ثروتمند آمریکا در مجله فوربز قرار گرفت.

دیوید گرین در 13 نوامبر سال 1941 به دنیا آمد. پدر او یک واعظ فقیر بود. دیوید در دوران دبیرستان در یک فروشگاه محلی کار می‌کرد. دیویدگرین تنها موفق شد مقطع دبیرستان را به پایان برساند و مدرک دیپلم دریافت کند. او مدت‌ها در فروشگاه‌های زنجیره‌ای مختلف کار می‌کرد و به همین واسطه توانست اعتبار و تجربه زیادی در کسب‌وکار خرده فروشی به دست آورد.
دیوید گرین فروشگاه محصولات هنری و صنایع دستی ‌هابی لابی را در سال 1972 و تنها با دریافت وامی ‌600 دلاری تاسیس کرد. در ابتدا نام این مراکز خلاقانه ‌هابی لابی بود. دیویدگرین در آن زمان کار خود را با یک فضای 300 فوت مربعی در شمال اوکلاهاما سیتی شروع کرد. این شرکت در واقع رشدیافته شرکت محصولات گرکو بود که دیوید گرین آن را در سال 1970 تاسیس کرده بود و از طریق آن قاب عکس‌های مینیاتوری ساخته دست خود را به فروش می‌رساند.
شرکت ‌هابی لابی یک شرکت خصوصی است که دفتر مرکزی آن در یک مجتمع 316 هزار مترمربعی از تاسیسات ساخت و تولید، توزیع و اداره‌ها در اوکلاهاما سیتی واقع شده است. این شرکت بیش از 475 فروشگاه را در ایالت‌های مختلف آمریکا اداره می‌کند.
در حال حاضر فروش شرکت هابی لابی در حدود 2 میلیارد دلار است و بیش از 18 هزار نفر برای این شرکت مشغول به کار هستند. این شرکت هیچ بدهی بلند مدتی ندارد. شرکت ‌هابی‌لابی هزینه‌های خود را با ارسال محصولاتش به 40 ایالت، اما تنها از یک انبار مرکزی در سطح پایینی نگه داشته است. در حال حاضر دیوید گرین مدیرعامل شرکت‌ هابی لابی است. در این فروشگاه‌ها از سیستم بارکد استفاده نمی‌شود و سیستم پرداخت سنتی به کار می‌رود. در وب سایت این شرکت بیان شده که هزینه بالای سیستم اسکنر ممکن است به توانایی شرکت برای رقابتی ماندن در قیمت‌گذاری آسیب وارد کند. محوطه ساخت و تولید شرکت ‌هابی لابی در مجتمع دفتر مرکزی این شرکت مساحتی در حدود 725 هزار فوت‌مربع دارد که در مجاورت انبار شرکت قرار گرفته است.
دیوید گرین همواره اعتقاد دارد و بیان می‌کند که راه یک کسب‌وکار خوب این است که اصول کتاب خدا را دنبال کنیم. او اعتقاد دارد خدا تنها کسی است که آینده را می‌داند. احتمالا این دیدگاه مذهبی گرین ناشی از شغل پدرش در گذشته است. دیوید گرین حتی در فروشگاه‌های خود موسیقی‌های مسیحیت را پخش می‌کند.
البته در حال حاضر دیگر نمی‌توان فروشگاه‌های‌ هابی‌لابی را تنها یک فروشگاه محصولات هنری و صنایع دستی دانست، زیرا دپارتمان‌های این شرکت شامل صنایع دستی، سرگرمی‌ها، قاب عکس، طلاسازی، محصولات مطابق مد، گل فروشی، کارت پستال، سبد، پوشاک هنری، لوازم سفر و غیره می‌شود.
دیوید گرین ازدواج کرده و سه فرزند دارد. وی در حال حاضر ساکن اوکلاهاما سیتی در ایالت اوکلاهاما است.
منبع

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
07-02-2011, 11:21 PM
ارسال: #3
RE: ثروتمندان جهان
داستان زندگی جان دی. راکفلر

جان دی. راکفلر یک امپراتوری نفتی را بنا کرد. رقبایش را به خاک سیاه می نشاند، با این حال یکشنبه ها هم به کلیسا می رفت.
داستان زندگی جان دی. راکفلر در واقع ٣٠٣ سال قبل از تولدش شروع شد، یعنی زمانی که گروهی باور کردند خدا با صاحبان پول است. این اتفاق در سال ١۵٣۶ میلادی روی داد و مکان آن نیز شهر بازل سوئیس بود. یوهانس کالوین در نوشته های خویش از روح هایی فقیر سخن به میان آورد که از همان آغاز تولد جهنم برایشان تعیین شده است. او همچنین گروهی را ذکر کرد که برای ثروتمند شدن برگزیده شده اند.
کالوین مدتی بعد مرد، اما کالوینیست ها همچنان به حیات خود ادامه دادند. آنها می گفتند خدا به کسانی که زرنگ و صرفه جو باشند پاداش می دهد. بدین ترتیب همان چیزی پدید آمد که ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، بعدها آن را روح کاپیتالیسم نامید. ثروت اندوزی بوی تعفن خود را از دست داد. به عبارت دیگر چنین گفته می شود که کسب ثروت در طول دوران زندگی نمی تواند دلیلی برای نگرانی پیرامون حیات پس از مرگ باشد. هیچ چیز نمی توانست بیش از این موضوع انگیزه و جاذبه برای کار و ثروت اندوزی ایجاد کند.
از پدر به پسر، از برادر به همسایه ـ ایده جدید مرزهای کشورها، اقیانوس ها و قرن ها را درنوردید. این ایده پیشه وران، تجار، کشاورزان و کارخانه داران را در ید قدرت خویش گرفت و بالاخره روح و روان مردی را تسخیر کرد که در هشتم ژوئیه ١٨٣٩ در آمریکا و در شهر کوچکی به نام ریچفورد واقع در ایالت نیویورک به دنیا آمد. این مرد وقتی که نوجوانی کم سن و سال بود شیرینی تهیه می کرد و با فروش آن به خواهر و برادرهایش سود به دست می آورد. این مرد هر سال روزی را که اولین شغلش را کسب کرد جشن می گرفت. این مرد می گفت: وظیفه پول در آوردن، وظیفه ای الهی است. باید از نهایت توانایی های خود در این زمینه بهره ببریم. این مرد قرار بود ثروتمندترین مرد کره زمین شود. نام او جان داویسون راکفلر بود.
محیط پیرامون وی را منطقه وحشی شرق آمریکا تشکیل می داد، آن هم در میانه قرن نوزدهم. میلیون ها مهاجر از سراسر دنیا روانه کشور شده بودند و می خواستند زندگی کنند. جایی که تا دیروز تنها درختان رشد می کردند، به یک باره خانه و کارخانه ها سر برآوردند. کالسکه ها به حرکت در آمدند و ماشین های بخار سوت کشیدند. در بحبوحه چنین وضعیتی پدر جان فروشنده ای دوره گرد بود که بعضی مواقع در روستاها خودش را پزشک جا می زد و به مردم نادان و بینوا هرگونه اشربه و خوراکی ای را به جای دارو می فروخت. مادر جان هم دهقان زاده ای پرهیزگار و عابد بود که بچه هایش را با انجیل و ترکه چوب تربیت می کرد. این زوج چهار پسر و دو دختر داشتند، اما پولشان آن قدر کم بود که نمی توانستند همیشه برای بچه هایشان لباس داشته باشند. جان و برادرانش معمولا در کلاس درس وقتی که قرار می شد عکس دسته جمعی گرفته شود، به علت کهنه بودن لباس هایشان از جمع شاگردان خارج می شدند. سال ها بعد یکی از همسایگان سابقشان گفت: یادم نمی آید آن زمان کودکانی فقیرتر از آنها را دیده باشم. این حرف را وی در زمانی به زبان آورد که نیمی از دنیا راکفلر را می شناخت و خبرنگاران و بیوگرافی نویسان به دنبال حقایق زندگی گذشته خانواده راکفلر بودند.
خبرنگاران به جز موضوع لباس های جان نتوانستند چیز چندان دیگری در مورد دوران مدرسه این شاگرد رنگ پریده و نه چندان سرزنده پیدا کنند. عملکرد او در مدرسه چندان برجسته نبود. به جز در درس ریاضیات در سایر درس ها نمره های ضعیفی می گرفت. کمتر افرادی می توانستند همانند او محاسبات ذهنی انجام دهند. در ١۶ سالگی به همراه والدینش به کلولند در اوهایو نقل مکان کرد. در آنجا پس از اتمام دبیرستان شغل حسابداری را در یک تجارتخانه برگزید. روز ٢۶ سپتامبر ١٨۵۵ اولین روز کاری او محسوب می شود.
پشت میزش می نشست و دائما مشغول جمع و تفریق بود. کاری که خیلی ها آن را خسته کننده می دانستند از نظر وی وسوسه برانگیز محسوب می شد. صبح ها ساعت شش و نیم در اداره بود و اغلب تا نیمه شب همان جا می ماند. بسیاری از ساعات را بدون دریافت اجرت اضافه کاری می کرد. ران چرنوف، نویسنده بیوگرافی راکفلر، بعدها از عملکرد وی چنین نتیجه می گیرد: کار کردن به وی نوعی آزادی می بخشید. او احساس می کرد که با کار کردن هویتی جدید پیدا می کند. جان تنها یکشنبه ها را به خود استراحت می داد. در آن روز به کلیسا می رفت و حتی به کودکان انجیل هم درس می داد. از همان آغاز بخشی از درآمد خویش را به کلیسا هدیه می کرد. چندان هم به تشویق دیگران اهمیتی نمی داد. کارل گوستاو یونگ، روانشناس مشهور، یک بار طی یک سخنرانی خویش راکفلر را مردی دانست که در ضمیرش تنها برای یک کلمه جا وجود دارد: من.
سه سال و نیم بعد از اولین روز کاری اش از رئیسش درخواست کرد که حقوقش را افزایش دهد، اما وی سر باز زد. راکفلر که معتقد بود به اندازه کافی در کارش خبره شده، شغلش را رها کرد و یک تجارتخانه مستقل برای خودش تاسیس کرد. البته او در این هنگام یک دوست انگلیسی به نام موریس کلارک را نیز در کنار خود داشت. تجارت آنها رونق زیادی پیدا کرد. سیل مهاجران به کشور ادامه داشت و اقتصاد آمریکا رشد می کرد. بروز جنگ داخلی هم میزان تقاضا را افزایش داد. سربازان و کارگران کارخانه ها به غذا احتیاج داشتند و کشاورزان به بذر. کلارک و راکفلر این چیزها را به آنها می فروختند. آنها در اوهایو لوبیا معامله می کردند، در میشیگان گندم و در ایلی نویز نمک و گوشت خوک. پس از اندکی به سراغ محصول جدیدی آمدند که روز به روز بیش از گذشته جای روغن های حیوانی را در فانوس ها و چراغ های خانه ها می گرفت: نفت استخراج شده در پنسیلوانیا. در آن زمان با نفت همان برخوردی می شد که دهه ها بعد با رایانه یا اینترنت صورت گرفت: گروهی فکر می کردند که باید از این به بعد برای طلا نام دیگری به کار برد و گروهی دیگر می ترسیدند که مبادا نتوان مدت زیادی با آن به تجارت پرداخت. راکفلر هم ابتدا مردد بود اما بعد او و کلارک یک پالایشگاه کوچک خریدند. از آن جایی که پالایشگاه سودآور بود راکفلر وام های متعددی یکی پس از دیگری گرفت تا بتواند تجارت نفت را توسعه بدهد. پالایشگاه وی به صورت پیوسته رشد می کرد، هنگامی که کلارک رشد بی حد و حصر و سریع فعالیت هایشان را مورد انتقاد قرار داد میان او و راکفلر شکاف ایجاد شد. اختلافات ریشه دوانید و بالاخره شرکت آنها منحل و به حراج گذاشته شد. هم کلارک و هم راکفلر مصمم بودند در حراج پیروز شده و شرکت را در اختیار بگیرند. بدین ترتیب اوایل فوریه ١٨۶۵ در یکی از آخرین روزهای جنگ داخلی آمریکا در یک دفتر اداری تنگ در کلولند دو مرد جوان که دیگر دشمن هم محسوب می شدند قدرت مالی خود را به بوته آزمایش گذاشتند. کلارک در زندگی بسیار دست و دلباز و تجملگرا بود اما از ریسک اقتصادی می ترسید. در مقابل راکفلر هر گاه یک ایده تجاری را می پسندید دیگر در راه دستیابی به آن از هیچ ریسکی نمی ترسید. کلارک او را بزرگ ترین بدهی سازی که دیده است می نامید. این کاپیتالیست به معنای واقعی هرگونه پیشنهادی را که رقیبش می داد با یک رقم بالاتر بی اثر می ساخت تا آنکه بالاخره گفت: ۶٢ هزار و ۵٠٠ دلار! و برنده حراج شد. کلارک تسلیم شد و راکفلر بزرگ ترین پالایشگاه شهر را در اختیار گرفت. بعدها راکفلر گفت: آن روز را من آغاز موفقیت خود در زندگی ام می دانم.
با پایان جنگ داخلی عطش نفت بیشتر شد. روز به روز مردم چراغ های خویش را بیش از گذشته با نفت پر می کردند. جیمز گارفیلد، نماینده کنگره آمریکا، در سال ١٨۶۵ نوشت: حالا به جای پنبه این نفت است که بر دنیای تجارت حکم می راند. با رشد مصرف نفت به تدریج افراد بیشتری به دنبال پول در آوردن از نفت استخراج شده در پنسیلوانیا افتادند. در کلولند، پیترزبورگ، نیویورک، فیلادلفیا و بوستون پالایشگاه های زیادی تاسیس شد. از آنجایی که نفت تولیدی این پالایشگاه ها تفاوت چندانی با یکدیگر نداشت، آنها تنها می توانستند بر سر قیمت با هم رقابت کنند. هر کس ارزان تر تولید می کرد، برنده بود.
برنده راکفلر بود. برخلاف گاتفرید دایملر، خالق اتومبیل، او محصول جدیدی تولید نکرد. برخلاف هنری فورد، پدر تولید انبوه، او روش جدیدی برای تولید مطرح نکرد. آنچه که راکفلر بنا نهاد به همان اندازه که پیش افتاده و ابتدایی به نظر می رسید، انقلابی بود. این چیز قدرت گستردگی بود. وی با همراهی هنری فلاگلر، شریک جدید خود که سابقا کارخانه نمک داشت، شرکت استاندارد اویل را تاسیس کرد. استاندارد اویل اولین شرکت نفتی ایالات متحده محسوب می شود. شرکت مذکور را یکی از اولین شرکت هایی در طول تاریخ می دانند که آنچه را امروز یکی از اصول اولیه تجارت شمرده می شود مورد توجه قرار داد: مهم داشتن مزیت گستردگی. راکفلر جنگل ها و کشتی های بخار را می خرید، بشکه های مورد استفاده برای نگهداری نفت را خودش تولید می کرد، کار بارگیری و انتقال از طریق کانال ها و دریاها را هم مستقیما انجام می داد. او می خواست با چنین کاری سود خود را مستقل از نوسان هزینه های حمل و نقل و قیمت چوب کند. حتی جاسوس و مامور مخفی استخدام می کرد، پالایشگاه های رقیب را می خرید. برخی از پالایشگاه ها را تعطیل و برخی از آنها را هم با یکدیگر ادغام می کرد. او تولید را افزایش می داد و قیمت ها را پایین می آورد. بدین ترتیب بقیه رقبا تسلیم و یا وادار به فروش مجموعه خویش می شدند. تنها ظرف یک سال استاندارد اویل در کلولند از مجموع ٢۶ رقیب خود، ٢٢ عدد از آنها را تصاحب کرد. به زودی راکفلر صاحب مقادیر عظیمی ذخایر نفت شد. در پی چنین وضعیتی او به مخاطبی محبوب در میان شرکت های راه آهن بدل شد. زیرا این شرکت ها بسیار مایل بودند که کار حمل و نقل نفت تولید شده را بر عهده بگیرند. تنها راکفلر می توانست پر شدن قطارهای آنها را تضمین کند. در آوریل ١٨۶٨ کورنلیوس واندر بیلدت، غول صنعت راه آهن که به اژدها معروف شده بود، نهایت توان خود را به کار برد تا در دفتر این جوان ٢٩ ساله قرارداد نهایی را امضا کند. راکفلر از وضعیت موجود استفاده کرد و قرارداد را با شرط دریافت تخفیف های کلان امضا کرد. بدین ترتیب او توانست باز هم قیمت نفت را پایین آورده و همان طور که خودش می گفت: عرق تعداد بیشتری از رقبا را در آورد.
چند سال بعد بستر بازی تغییر کرد. حالا دیگر نفت از طریق خطوط لوله به نقاط مختلف کشور فرستاده می شد، اما مهم ترین قاعده بازی همچنان پابرجا بود: بزرگ ترین ها برنده می شوند. راکفلر تمامی زمین های منطقه اش را می خرید تا رقبا نتوانند در آنها خطوط لوله نفت بسازند. او در غرب پنسیلوانیا شبکه ای عظیم از خطوط لوله مختص خویش ایجاد کرد. چرنوف، نویسنده بیوگرافی راکفلر، می نویسد: به محض آنکه یک کاوشگر نفت به نفت می رسید، استاندارد اویل در کنارش حاضر می شد تا منابعش را استخراج کند. این کار هم بقای تولیدکنندگان نفت را تضمین می کرد و هم وابستگی بی چون و چرایشان را به استاندارد اویل.
استاندارد اویل به تدریج چنان رشد کرد که به قدرت انحصاری بدل شد. اوایل دهه ١٨٨٠ استاندارد اویل که مقر آن در خیابان برادوی شماره ٢۶ در شهر نیویورک بود به کمک شرکت های تابعه حدود ٩٠ درصد فعالیت های پالایش نفت در آمریکا را تحت کنترل داشت. راکفلر تقریبا کل فعالیت های تولید را در سه پالایشگاه عظیم که بسیار سودده تر از تاسیسات کوچک بودند، متمرکز کرد. ده ها سال بعد آلفرد دی. چندلر، اقتصاددان دانشگاه هاروارد، به این نتیجه رسید که اقدام مذکور سود راکفلر را دو برابر کرد و پایه های یکی از بزرگ ترین محل های تجمع ثروت در تاریخ صنعت را بنا نهاد.
ترجمه: عباس فتاح زاده
نویسنده: Array
منبع: دي سايت
وب سایت: Array

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
07-09-2011, 12:09 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 07-09-2011 12:13 PM، توسط 3ObHaN.)
ارسال: #4
RE: ثروتمندان جهان
بيل گيتس

در سن 43 سالگي ثروتمندترين مرد جهان بود. او از سن 20 سالگي تاكنون رئيس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش آن چيزي در حدود 50 بيليون دلار است (گرچه خود گيتس تاكيد دارد كه بيشتر پول وي در سهام مايكروسافت صرف شده) و ثروت او به اندازه‌اي است كه خارج از درك مردم است. به اين دليل ثروت وي هم مايه رشك ما است و هم كنجكاوي ما را برمي‌انگيزاند.

گيتس پديده قرن بيستم يعني بزرگترين غول كامپيوتري مي‌باشد. دوستان و آشنايان از قدرت پول وي شگفت‌زده شده‌اند و اين شگفت‌زدگي موجب سرگرمي متداول دربارها و رستوران‌ها گرديده است. اين باور كه هرگز رهبر تجاري ديگري آنقدر پول نداشته جالب و وسوسه‌انگيز است. درواقع، افراد بازرگان خيلي ثروتمندي از قبيل هنري فورد و جان دي راكفلر وجود دارند ولي ثروت گيتس فقط بخشي از جذابيت اوست. طلوع برق‌آساي گيتس همراه با شهرت و اقبال وي مويد ظهور يك نظم تجاري جهاني جديد است نظمي كه تحت تسلط رده ديگري از رهبران تجاري قرار دارد. مي‌توان آنها را آدم‌هاي غيرحرفه‌اي در امور كامپيوتر يا Nerds ناميد ولي آنها چيزهايي را مي‌دانند كه بيشتر ما از آنها آگاهي نداريم. آنها نيروي بالقوه فن‌آوري جديد را به گونه‌اي درك مي‌كنند كه مديران همه فن حريف سنتي فكرش را هم نمي‌توانند بكنند. آنها در مورد چيزهايي كه ما واقعا درك نمي‌كنيم خيلي خيلي زيرك‌اند و اين زيركي همه ما را ناراحت مي‌كند.

وقتي كه نوبت به آينده مي‌رسد آنها آن را به دست مي‌آورند ولي ما به دست نمي‌آوريم. گيتس كه از نظر فني باسواد و از لحاظ روشنفكري نخبه‌گراست نشانه‌اي از رهبران آتي مي‌باشد. گرچه او در رد موند واشنگتن مستقر است احتمالا مي‌توان وي را از بزرگترين بازرگانان ناحيه سليكون ولي (Silicon Valley) ناميد. از نظر برخي‌ها در شركت مايكروسافت او يك چهره صوفيانه و تقريبا مذهبي است در حالي كه از نظر ديگران در صنعت او ضدمسيح است. هر دو نظر غيرمتعارف به نظر مي‌رسد ولي جاي ترديد نيست كه نفوذ او تا چه اندازه قدرتمند مي‌باشد. (با اين همه سروصدا كه درباره سوءاستفاده ادعايي از قدرت انحصار شده فراموش كردن آنچه در گذشته در دهه 1970 بر سر شركت آي‌بي‌ام آمد و هدف تحقيقات ضد تراست بود، آسان مي‌باشد). با همه اين احوال، حافظه ضعيف مي‌شود. امروزه ما شركت آي- بي- ام را در مقايسه با شركت مايكروسافت مقدس‌تر تلقي مي‌كنيم. ماهيت قدرت چنين است. يعني ما از آنچه كمتر درك مي‌كنيم ترس بيشتري داريم.

شما در شيوه مديريت گيتس سرنخي از سبك رهبري در دانشكده‌هاي بازرگاني نخواهيد يافت. درواقع، استادان و كارشناسان مديريت در مورد آنچه رئيس هيئت مديره مايكروسافت و مدير اجرايي آن را اينقدر موفق ساخته به طور عجيبي ساكت هستند. شايد هم احساس حقارت و بي‌اعتنايي مي‌كنند. گيتس سرانجام هاروارد را كه در آن تحصيل حقوق مي‌كرد رها نمود. دانشگاهيان بيشتر رهبران تجاري سنتي يعني مديران اجرايي سنتي را ترجيح مي‌دهند.

پس ما براي شناخت آنچه اين امر را قابل توجه و مهم مي‌سازد به كجا بايد مراجعه كنيم؟ كجا بهتر از خود دانشنامه مايكروسافت يعني Encarta است؟ در اين دانشنامه تحت مدخل گيتس، ويليام، هنري سوم آمده كه «بيشتر موفقيت گيتس در توانايي وي نسبت به برگردان ديدهاي فني به استراتژي بازار و آميختن خلاقيت با بينش فني بستگي دارد.» سرانجام آنچه بيل گيتس را متمايز از هر رهبر تجاري ديگر در تاريخ مي‌كند احتمالا نفوذي است كه او بر زندگي‌هاي ما دارد. در حالي كه قدرت غول‌هاي پيشين معمولا در يك بخش يا صنعت متمركز بود، قدرت نرم‌افزاري مايكروسافت چنگ‌هاي خود را در هر حوزه‌اي از زندگي ما گسترانده است.

سلطان‌هاي رسانه‌اي مانند روبرت مرداك ما را ناراحت مي‌كنند زيرا آنها قدرتي دارند كه آنچه را كه در روزنامه‌ها و تلويزيون‌هايمان ظاهر مي‌شود كنترل مي‌كنند. ولي نفوذ افرادي كه نرم‌افزار را مي‌نويسند غيرقابل پيش‌بيني است. دانشنامه Encarta كه مايكروسافت توليد نموده فقط نمونه‌اي است از چند مورد كه چگونه بيل گيتس و شركتش در هر جنبه از زندگي ما نفوذ مي‌كند. از اين‌كه ما از تسلط بازار نرم‌افزاري‌اش احساس ناراحتي كنيم تعجبي ندارد. اين‌كه از او بدگويي شود و مورد حمله قرار گيرد شگفت‌آور نيست. روي هم رفته، چندتا از رهبران تجاري فرصت بازنويسي تاريخ را پيدا مي‌كنند؟

ولي در شرايط هوچي‌گري و ضدهوچي‌گري، بيل گيتس چه نوع فردي است؟ آيا او فردي تيزهوش است كه اصولا فقط در كامپيوتر تيز و باهوش بوده و در زمان و مكان مناسب قرار گرفته، يا اينكه چيزي بديمن‌تردرباره مردي وجود دارد كه مي‌توانست به راحتي در دهه بيست زندگي خود كناره‌گيري نمايد يا بازنشسته شود ولي ترجيح مي‌دهد كه بيشتر روزها 16 ساعت در روز كار كند.

داستان‌ها در مورد گيتس رياضي‌دان نابغه و برنامه‌نويس كامپيوتر و درباره ساير گيتسها، بازرگان بي‌رحمي كه براي شكست يا سركوب رقابت با تمام توان بيرون مي‌رود، به طور فراوان وجود دارد. تنها با جدا كردن واقعيت از خيال مي‌توان شروع به كشف گيتس واقعي نمود. آنچه از اين تحليل به جا مي‌ماند يك تصوير به مراتب پيچيده‌تر است.

اين تنها يك داستان استعداد فني و ثروت زياد نيست، بلكه يك بينش قابل توجه تجاري و شور و شوق وسوسه‌انگيز براي بردن و پيروز شدن است. همچنين سرگذشتي است پيرامون يك سبك رهبري كاملا متفاوت از آنچه دنياي تجاري و كسب و كار قبلا به خود ديده است.

آنچه كه بيل گيتس به رهبران تجاري آينده پيشنهاد مي‌كند الگوي جديد است الگويي كه ويژگي‌ها و مهارت‌هايي را كه خيلي مناسب براي چالش‌هاي قرن بيست و يكم است گردهم مي‌آورد. بيل گيتس با وجود همه خطاهايش مطالب زيادي براي ياد دادن نسل بعدي بازرگانان و مديران دارد.

از زمان تشكيل مايكروسافت، گيتس اين تصور خود را كه روزي كه روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد دنبال نموده است. (جالب اينكه شعار اصلي او عبارت بود از «روزي روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد كه از نرم‌افزار مايكروسافت استفاده كند» ولي بخش آخر شعار اين روزها از قلم افتاده چون كه برخي افراد را ناراحت مي‌كند)

اكنون با نگاهي به گذشته پي مي‌بريم كه گسترش كامپيوترهاي شخصي از اداره به خانه تقريبا اجتناب‌ناپذير به نظر مي‌رسد.

بازانديشي و بازنگري موضوع خيلي خوبي است ولي همانطور كه گيتس نشان داده آينده‌نگري و دورانديشي خيلي سودآورتر مي‌باشد.

همچنين مهم است يادآور شويم كه صفحات نمايش و صفحات كليد همه جا حاضر و فراگيرند كه همه ما امروزه وجود آنها را بديهي مي‌پنداريم چند دهه قبل جزء داستان‌هاي علمي تخيلي بود. در دهه 1960 هنگامي كه آينده‌گراها در آمريكا سعي كردند كه روند شكل‌گيري اجتماع را در باقيمانده قرن پيش‌بيني كنند آنها طلوع و ظهور كامپيوتر شخصي (PC) را كاملا ناديده گرفتند. بنابراين اين امر تصادفي نيست كه گيتس جوان كتاب‌هاي علمي و تخيلي را به خود اختصاص دهد.

اين‌كه بيل گيتس به تنهايي مسبب بردن كامپيوتر شخصي به خانه‌ها و ادارات در سراسر دنيا باشد و يا اينكه هنري فورد باني ظهور و پيدايش اتومبيل بوده، نادرست است. ولي وجه اشتراك آنها در اين است كه آنها نقش اصلي و محوري در تبديل تصورات به واقعيت بازي كرده‌اند.

گيتس با دگرگوني مايكروسافت و تبديل آن به يك بازيگر مهم در صنعت كامپيوتر و استفاده از جايگاه برتر جديد براي ايجاد بستري جهت رشد خيلي زياد در برنامه‌هاي كاربردي فكر خود را به منصه ظهور گذاشت. گيتس از همان ابتدا و خيلي زود دريافت كه اگر بخواهد فكرش را به نتيجه برساند، لازم و ضروري است كه يك استاندارد صنعتي ايجاد شود. او همچنين مي‌دانست كه اگر هركسي زودتر و قبل از همه‌ به آنجا برسد فرصت و شانس مهم‌تري براي داشتن قدرت در صنعت كامپيوتر خواهد داشت.

چند سال قبل از اين كه شركت آي- بي- ام براي يافتن يك سيستم عامل در كامپيوتر شخصي جديدش به گيتس نزديك شود گيتس تاسف عدم وجود يك سيستم عامل مشترك را مي‌خورد و پيش‌بيني مي‌كرد كه بدون يك سيستم عامل نيروي بالقوه كامپيوترهاي شخصي شناخته نخواهد شد. مقاله‌هايي كه در آن زمان نوشت خبر از آن مي‌داد كه اين فكر را بيش از هركس ديگري در ذهن داشته است. با وجود آن، حقيقت اين است كه هنگامي كه اين فرصت دست داد گيتس آنچه را كه مي‌خواست به خوبي ديد و آن را با هر دو دست گرفت. از آن موقع تاكنون او به همين نحو عمل كرده است.

در اوايل دهه 1980، گيتس طراح اصلي حركت مايكروسافت از توليدكننده زبان‌هاي برنامه‌نويسي به يك شركت نرم‌افزاري متنوع تبديل گرديد كه همه‌چيز از سيستم عامل نظير ويندوز گرفته تا كاربردهايي مانند Excel, Word همچنين ابزارهاي برنامه‌نويسي را توليد مي‌كرد. در اين فرآيند او صنعت كامپيوتر را دگرگون كرد.

آنهايي كه از او انتقاد مي‌كنند و او را متهم به گرايش‌هاي انحصارطلبانه مي‌كنند ممكن است هر از چند گاهي درنگ نمايند و اين‌كه جايگاه انقلاب كامپيوتر شخصي در حال حاضر بدون دخالت به موقع و مصلحت‌جويانه بيل گيتس در كجا بود، فكر و انديشه كنند. سرانجام، با تمام خطاهايش، جر و بحث كردن در مورد اين ادعا كه بيل گيتس نقش مهمي در هدايت دوران تكنولوژيكي جديد داشته سخت و دشوار است. همچنين يادآوري اين نكته ارزشمند است كه برخلاف بسياري از افراد خيلي ثروتمند جهان، او هنوز به دنبال تلاش براي معاش است.

متخصصان كامپيوتر وارث زمين خواهند بود

گيتس يكي از معدود مديران موسس، اجرايي و فني در صنعت كامپيوتر شخصي است كه باقي مانده و از نظر تجاري موفق بوده است. او براستي يك كارشناس حقيقي و متخصص كامپيوتر است.

ويليام هنري گيتس سوم در 28 اكتبر 1955 در شهر سياتل از ايالت واشنگتن به دنيا آمد. والدينش به خاطر وجود كلمه سوم در نامش او را «تري» ناميدند و اعضاي خانواده هرگز او را با نام ديگري صدا نكردند. گيتس متفكري استثنايي بود به طوري كه در سن 8 يا 9 سالگي دانشنامه خانوادگي را از اول تا آخر مي‌خواند. (شركتش يعني مايكروسافت بعدا اولين دانشنامه روي ديسك فشرده را در دنيا به نام انكارتا (Encarta) منتشر كرد.) ولي اولين هديه واقعي او درباره رياضيات بود كه در آن ماهر بود.

بيل جوان همراه با شريك هميشگي و دوستش پل آلن قبلا و در سن 12 سالگي شيفته كامپيوتر و درگير پروژه‌هاي مختلف برنامه‌نويسي بود و برنامه‌نويسي را در سراسر دوره دبيرستان انجام مي‌داد. او و آلن بعدا شركت مايكروسافت را بنيان گذاشتند.

گيتس كه دانش‌آموزي برجسته و باهوش بود برخلاف بيشتر كودكان باهوش، به نظر مي‌رسيد كه در هر كاري كه انجام مي‌دهد بي‌نظير است. شور و شوق وي براي بردن و برنده شدن از همان سنين اوليه معلوم و آشكار بود. در ليك سايد، در مدرسه خصوصي و نخبه‌گراي سياتل كه برخي از تيزهوش‌ترين دانش‌آموزان را در وست كوست آمريكا جذب مي‌كند عشق وي به رياضيات سبب دلبستگي و اشتغال ذهن او به كامپيوتر گرديد. حتي در ليك سايد، بيل گيتس برجسته و ممتاز بود. از اين‌رو بچه‌ها سربه‌سر او مي‌گذاشتند زيرا او آشكارا خيلي باهوش‌تر از بقيه دانش‌آموزان بود.

به طوري كه جيمز والاس و جيم اريكسون در كتابشان به نام هارد درايو خاطرنشان مي‌كنند: «حتي در محيطي مثل ليك سايد كه بچه‌هاي باهوش در خور احترامند، دانش‌آموزي به تيزهوشي گيتس از سوي تعدادي ديگر از دانش‌آموزان مورد تمسخر قرار مي‌گيرد.»

بنابه گفته يكي از همكلاسي‌هاي گيتس كه اكنون يك معمار برجسته در سياتل است: «گيتس اغلب با بچه‌ها در اتاق كامپيوتر معاشرت مي‌كرد.» او از نظر اجتماعي بي‌عرضه و در بين ديگران معذب بود. ذهن اين پسر كاملا مشغول علاقه او به كامپيوتر بود. به ندرت ديده مي‌شد كه تنيس بازي كند ولي نه زياد چيز ديگر. در ابتدا من از گيتس و سايرين در اتاق كامپيوتر ترس داشتم و تا حدي حتي آنها را به صورت بت در مي‌آوردم. ولي بعدا متوجه شدم كه آنها به قدري ... هستند كه نخواستم دور و بر آنها باشم. بخشي از علتي كه من از كار كامپيوتري خارج شدم آنها بودند... آنها از نظر اجتماعي خيلي خشك و متكبر بودند و من واقعا نمي‌خواستم كه اينطوري باشم.»

آيا مصداق ضرب‌المثل «گربه كه دستش به گوشت نمي‌رسد مي‌گويد بو مي‌دهد» نيست؟ شايد اين‌طور باشد. ولي آشكارا گيتس و همكلاسي‌هايش استثنايي بودند حتي طبق استانداردهاي ليك سايد. تا سال سوم دبيرستان گيتس از نظر كامپيوتربازان جوان‌تر ليك سايد چيزي در حد يك كارشناس كامپيوتر محسوب مي‌شد. او اغلب در اتاق كامپيوتر ساعت‌ها جلسه دادگاه برگزار مي‌كرد و داستان‌هايي درباره مزاحمان بدنام كامپيوتري بيان مي‌كرد.

گيتس و برخي از دوستان كامپيوتريش گروه برنامه‌نويسان ليك سايد را كه اختصاص به يافتن فرصت‌هاي پولسازي براي استفاده از مهارت‌هاي تازه به دست آمده برنامه‌نويسي كامپيوتر داشت تشكيل دادند. اكنون الگويي در حال پيدايش بود. همانطور كه بعدا گيتس اظهار داشته: «من طرح دهنده بودم. من فردي بودم كه گفت بياييد دنياي واقعي را فراخوانيم و سعي كنيم كه چيزي را به آن بفروشيم.» در آن موقع او 13 ساله بود.

رابطه نزديك و فني قابل توجه با آلن به مدت دو سال در سال‌هاي آخر دبيرستان به نظر مي‌رسد كه در اين زمان گسترش يافته باشد. نقش آلن در داستان مايكروسافت و در محفل كوچك طرفداران ليك سايد كه شركت استخدام نموده اغلب دست كم گرفته مي‌شود. گيتس، آلن، كنت ايوانز و ريچارد وي‌لند- دو عضو ديگر گروه برنامه‌نويسان ليك سايد- اغلب در تمام طول شب ابتدا به يك كامپيوتر كوچك (Minicomputer) كه مالك آن جنرال الكتريك بود متصل بودند و بعدا به كامپيوتر شركت كامپيوتر سنتر متصل گرديدند گاهي اوقات تا ساعات اوليه صبح به خانه نمي‌رسيدند.

گيتس جوان كه وقتش را اين چنين صرف مي‌كرد والدينش را نگران سرگرمي جديد پسرشان نمود. براي مدتي فعاليت‌هاي او را از ترس اينكه مبادا لطمه‌اي به درسش بزند متوقف كردند. تقريبا به مدت يكسال تمام، گيتس امتناع نمود. به عنوان نشانه‌اي از اشتهاي سيري‌ناپذير وي به دانش، توجه خود را به موضوع‌هاي ديگر معطوف كرد. در اين دوره، او شماري زندگي‌نامه از جمله زندگي‌نامه ناپلئون و فرانكين روزولت را خواند. او گفت مي‌خواستم بدانم كه شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ چگونه فكر مي‌كردند. او همچنين كتاب‌هاي مربوط به كسب و كار، علوم و رمان را مطالعه نمود. يكي از كتاب‌هاي مورد علاقه وي «گيرنده در چاودار» نام داشت كه او بعدا گزيده‌هاي بلندي از كتاب را براي دوست‌هايش از بر خواند. هلدن كالفيلد كه شخصيت اصلي بود يكي از قهرمان‌هاي او شد. ولي اجالتا هرگونه طرحي را كه بيل جوان ممكن بود براي تشكيل يك شركت نرم‌افزاري با دوست دبيرستاني‌اش و رفيق كامپيوتربازش به كار برد موقتا متوقف گرديد. والدينش اصرار داشتند كه او بايد به دانشگاه برود؛ آنها احساس مي‌كردند كه همراه بودن او با دانشجويان ديگر برايش خوب است.

ضريب هوشي بالا و شور و شوق زياد گيتس ورود او را به دانشگاه هاروارد حتمي نمود. در پاييز سال 1937 بدون اين كه سمت و سوي واقعي او مشخص باشد وارد معتبرترين محل يادگيري يعني كمبريج، ماساچوست گرديد.

بعدا او گفت كه هاروارد رفت تا از افرادي كه باهوش‌تر از او بودند چيز ياد بگيرد... و دلسرد و نااميد شد. اظهارنظر احتمالا به همان اندازه كه در مورد خود عقيده بيل گيتس گفته مي‌شود درباره هاروارد هم وجود دارد.

گيتس با انتخاب اوليه حقوق به عنوان رشته اصلي دانشگاهي ممكن است انتظار داشته كه رد پاي پدر حقوقدانش را دنبال كند. ولي درواقع، او علاقه چنداني به حرفه حقوق نداشت و پدر و مادرش در مورد اينكه پسر سرسخت آنها راه خود را خواهد يافت كمي شك داشتند. با وجود اين، در روياهاي پرهيجان خود، هيچكدام از آنها نمي‌توانستند تصور كنند كه چه راهي در پيش روي پسرشان خواهد بود.

همچنان كه معلوم شد گرفتن مدرك از هاروارد مدنظر نبود. در سال 1975 در حالي كه هنوز در دانشگاه بود، گيتس براي يك نسخه از زبان بيسيك (Basic) كه نوعي زبان اوليه در برنامه‌نويسي كامپيوتر است بار ديگر گروه خود را با پل آلن تشكيل داد. گيتس در سال 1977 با توجه به آمادگي دنياي جديد تصميم گرفت كه هاروارد را رها كند و به طور تمام وقت در شركت كوچك نرم‌افزار كامپيوتر كه با دوستش تاسيس كرده بود كار كند. اين شركت مايكروسافت ناميده شد.

از ترك تحصيل در دانشگاه هاروارد تا شكلك كامپيوتر

ظهور مايكروسافت هم سريع بود و هم بي‌وقفه. گيتس به زودي ثابت كرد كه فردي است با درك مفاهيم فني همراه با غريزه‌هاي عالي بازرگاني. هنگامي كه بيماري باعث شد كه آلن شركت مايكروسافت را در اوايل دهه 1980 ترك كند، جايگاه گيتس به عنوان رهبر محكم‌تر شد. در نيمه دوم دهه 1980، شركت مايكروسافت محبوب مركز معتبر مالي وال استريت (Wall Street) گرديد. از بهاي سهام 2 دلار در سال 1986، سهام مايكروسافت تا نيمه اول سال 1996 به 105 دلار افزايش يافت و گيتس را ميلياردر و بسياري از همكارانش را ميليونر كرد.

اما افزايش بهاي سهام شركت مايكروسافت خبر از يك نظم كسب و كار جديد جهاني مي‌داد. تام پيترز كارشناس مديريت مي‌گويد هنگامي كه ارزش بازار مايكروسافت از ارزش بازار شركت جنرال موتورز تجاوز نمود دنياي تجاري دگرگون شد. در خلال نوشتن اين كتاب در 16 سپتامبر سال 1998، ارزش شركت مايكروسافت در بازار از ارزش شركت بزرگ جنرال الكتريك (GE) فراتر رفت و بزرگترين شركت آمريكا گرديد كه ارزش آن در بازار به 262 بيليون دلار رسيد.

گيتس و مايكروسافت عمدتا جدا نشدني‌اند.

فلسفه كسب و كار

سرگذشت مايكروسافت تقريبا سرگذشت يكي از شركت‌هايي است كه رشدي سريع و بي‌وقفه در يكي از رقابتي‌ترين صنايع جهاني داشته است. تحت رهبري بيل گيتس كه شركت را به كمك پل آلن در سال 1974 بنيان نهاد شركت مايكروسافت با دو نفر آغاز به كار نمود و در حال حاضر بيش از 20500 نفر را در استخدام داشته و فروش آن افزون بر 8/8 بيليون دلار در سال مي‌باشد.

شركت مايكروسافت موفقيت خود را ناشي از 5 عامل زير مي‌داند:

- نگرش بلندمدت

- جهت‌دهي به نتايج

- كار گروهي و تلاش همه جانبه فردي

- دلبستگي به فرآورده‌هاي خود و مشتريان و

- گرفتن واكنش مشتري به طور پيوسته.

شركت افراد خيلي باهوش و خلاق را استخدام مي‌كند و با ايجاد شور و شوق آنها را در چالش مداوم و شرايط كار عالي نگه مي‌دارد. (دادن سهام جور واجور نيز كمك خواهد كرد.) با كمتر از 8 درصد، تغييرات پرسنلي آن در صنعت فن‌آوري اطلاعات فوق‌العاده پايين است.

با ايجاد محيطي آرام و دانشگاهي و بيزاري از نشانه‌هاي موقعيت اجتماعي با نگرش پرتوقع نسبت به كارآيي و تامين مهلت‌ها متعادل مي‌گردد. هنگامي كه افراد شركت را ترك مي‌كنند، پژوهش مايكروسافت نظر مي‌دهد كه آنها به اين علت اين كار را كرده‌اند كه چالش تمام شده است. ولي شايد آشكارترين آزمايش فرهنگ مايكروسافت اين است كه بسياري از كاركنان اصلي و اوليه آن هنوز آنجا هستند و كار مي‌كنند. افراد زيادي در سنين اواخر 20 سالگي و اوايل دهه 30 سالگي با استفاده از امكانات سهام شركت ميليونر شده‌اند. آنها به راحتي مي‌توانستند بازنشسته شوند يا كنار بروند ولي نرفتند.

به قول يك مدير مايكروسافت «چه كار ديگري در زندگي خود مي‌كردند؟ در كجا مي‌توانستند اين قدر سرگرمي و لذت داشته باشند؟»

رمز و رازهاي موفقيت

با تحليل دقيق، ده رمز كه موفقيت شركت مايكروسافت و مديران اجرايي استثنايي آن را توجيه مي‌كند، آشكار مي‌گردد. رمزهاي انجام كسب و كار به شيوه بيل گيتس به قرار زيرند:

1- در مكان مناسب و زمان درست دست به كار بزن

نسبت دادن موفقيت مايكروسافت به يك شانس و اقبال فوق‌العاده يعني تضمين قرارداد تامين سيستم عامل براي اولين كامپيوتر شخصي آي بي ام راحت و آسان است. ولي در اين كار عوامل ديگري بيش از شانس و اقبال دخالت داشته است. گيتس اهميت معامله آي بي ام را تشخيص داد. او مي‌دانست كه آن معامله مي‌تواند تاريخ كاربرد كامپيوتر شخصي را دگرگون كند و او بيش از شش ماه به طور خستگي‌ناپذيري كار كرد تا شانس موفق بودن را به حداكثر برساند.

2- عاشق فن‌آوري باش

يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي موفقيت مداوم مايكروسافت دانش و آگاهي فني گيتس بوده است. كنترل تصميم‌هاي كليدي و مهم در اين زمينه به عهده وي بوده و در بسياري از مواقع او سمت و سوي فن‌آوري را خيلي روشن‌تر از رقبايش تشخيص داده و همچنين آماده بوده كه راه را نشان دهد.

3- هيچكس را زنداني خود مكن

گيتس رقيب سرسختي است. هر كاري كه كرده برنده شده. به عنوان يك معامله‌گر، اين كار او را يك مذاكره كننده فوق‌العاده انعطاف‌ناپذير مي‌سازد. او استخواني لاي زخم باقي نمي‌گذارد و به طور آشكار در مورد رقباي كاري صحبت مي‌كند.

4- افراد خيلي باهوش را استخدام كن

«افراد داراي بهره يا ضريب هوشي بالا» اصطلاحي است در مايكروسافت براي باهوش‌ترين افراد. از همان ابتدا، گيتس هميشه اصرار داشته كه شركت به بهترين ذهن‌ها نياز دارد. از اينكه افراد نادان از نظر فن شناختي به او صدمه نمي‌زنند خرسند است. در برخي جاها اين كار به عنوان نخبه‌گرايي محسوب شده و انتقادهايي را برانگيخته ولي اثرات مثبتي داشته است. شركت قادر به استخدام بسياري از دانشجويان تيزهوش شده كه مستقيما از دانشگاه به اميد كار در بهترين شركت جذب مي‌شوند.

5- رمز بقا را فراگير

گيتس به راحتي مي‌پذيرد كه رقبايش بيشتر نبردهاي بازرگاني را به خاطر اشتباهات خودشان باخته‌اند. آنچه او به ويژه در آن مهارت دارد فرار از دام‌هايي است كه ديگران در آن مي‌افتند و اين در حالي است كه او از فرصت‌هاي ناشي از اشتباهات ديگران بهره‌برداري مي‌كند.

6- انتظار تشكر و سپاس‌گزاري را نداشته باش

بيل گيتس اهميت داشتن دوستان را در جايگاه‌هاي بالا مي‌داند. با وجود نبرد جاري او با تنظيم‌كنندگان ضد تراست آمريكا، گيتس تلاش كرده كه نظر مديران اجرايي شركت‌هاي فورچون 500 را جلب نموده و گردهمايي‌هايي از مديران اجرايي در سياتل و ساير شهرها در سراسر ايالات متحده برگزار مي‌كند.

7- جايگاه برتر را برگزين

بيل گيتس نوعي رهبر جديد در كسب و كار است. در طول ساليان، بارها نشان داده كه گويا او نزديك‌ترين ارتباط را با غيب‌گوي صنعت كامپيوتر دارد. درك عميق او از فن‌آوري به عنوان يك شيوه منحصر به فرد از تركيب كردن داده‌ها به او توانايي ويژه‌اي داده كه روندهاي آتي را دريابد و استراتژي مايكروسافت را هدايت و راهنمايي كند. اين كار نيز مايه شگفتي در بين طرفداران مايكروسافت و مرعوب شدن رقباي آن شده است.

8- همه پايگاه‌ها را تحت پوشش قرار ده

عنصر مهم و كليدي موفقيت مايكروسافت همانا توانايي آن در اداره و كنترل چند پروژه بزرگ به طور همزمان مي‌باشد. خود گيتس يك فرد چندكاره اصلي است و گفته مي‌شود كه قادر به انجام چند گفت‌وگوي فني به طور هم‌زمان مي‌باشد، اين توانايي قابل توجه وي در روش و نگرش شركت بازتاب يافته است. به عبارت ديگر مرتب در حال كشف بازارهاي جديد و كاربردهاي جديد نرم‌افزاري است. با اين كار حذف كارهاي بزرگ بعدي منتفي است.

9- يك كسب و كار جمع و جور را تدارك بين

در پيوند با ارزش‌گذاري بازار سهام شركت، مايكروسافت نسبتا شركت كوچكي باقي مانده است. همچنين از نظر داخلي، شركت همواره به بخش‌هاي كوچك‌تر تقسيم شده تا مناسب‌ترين محيط گروه بازرگاني را حفظ كند. گاهي اوقات، تغييرات به قدري سريع بوده كه به نظر مي‌رسد مايكروسافت تقريبا به طور هفتگي بخش‌هاي جديد ايجاد مي‌كند. گيتس به حفظ يك ساختار ساده اعتماد دارد تا او را قادر به حفظ كنترل شركت كند. هر موقع احساس كند كه خطوط ارتباطي در حال كشش يا نامشخص است او در ساده كردن ساختار ترديدي به خود راه نمي‌دهد.

10- هميشه مواظب كارهايت باش

اكنون بيش از دو دهه است كه گيتس در بالاي سر كار و حرفه خود است. او امروزه دیگر ثروتمند ترین مرد دنیا نیست ، در پنجمین دهه از زندگی موفقیت امیز خود ، از مدیریت مایکروسافت استعفا داد و بخش عمده ای از ثروت خود را بخشید . اما با این حال هم اکنون وی دارای بزرگترین خانه ی بورلی هیلز است و یا همسر وی دارای کلکسیون بزرگ خودرو است و معذالك با وجود ثروت هنگفت و موفقيت‌هايش هيچ نشانه‌اي از كم شدن فعاليت گيتس ديده نمي‌شود. او مي‌گويد كه با اين «ترس پنهان» برانگيخته مي‌شود كه ممكن است كار بزرگ بعدي را از دست بدهد. او قصد تكرار اشتباهات ساير شركت‌هاي مسلط كامپيوتري نظير آي- بي- ام و اپل (Apple) را ندارد.
Mark Cuban [از فروش کیسه های زباله تا قرار گرفتن در لیست میلیادرها]

« Mark Cuban» در یک خانواده متوسط در «Pitts burgh» آیالات متحده متولد شد. از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده و همچینین به سبب علاقه فراوان خودش به تجارت به این عرصه قدم گذاشت. در سن 12 سالگی کودکی دست و پا چلفتی با یک عینک ته استکانی در محله های اطراف کیسه زباله می فروخت. و اندک درآمد خود را صرف هزینه های ضروری کودکانه اش می کرد. در همان روزها بود که اصول اولیه تجارت را به خوبی آموخت؛ او دریافت که هیچ شغلی سبب کاهش اعتبار اجتماعی نمی شود و از سویی دیگر آموخت که برای کسب درآمد حتما نیازی نیست که انسان سرمایه کلان اولیه داشته باشد.
او که در مدرسه علیرغم مشکل بینایی و همچنین فرصت اندک برای درس خواندن به سبب کار روزانه اش توانسته بود. همواره بهترین نمرات را به دست آورد، به عنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه دوران تحصیلی را به اتمام رسانده و تصمیم به ورود به دانشگاه گرفت. رشته مورد علاقه او با بازرگانی بود و در سراسر آیالات متحده تنها ده دانشگاه تدریس این رشته را در اختیار داشتند. از میان این ده دانشگاه، کم هزینه ترین یعنی دانشگاه «Indiana» را برگزید وبرای ادامه تحصیل وارد آنجا شد. اگر چه«Indiana» در مقایسه با دیگران کم هزینه تر بود اما به هر حال دوران دانشجویی نیز خرج و مخارج خاص خود را داشت. و «Mark» برای تامین هزینه هایش به مشاغل گوناگونی روی آورد تا بتواند حداقل علاوه بر هزینه تحصیل، خود را از گرسنگی برهاند.
از همان سال اول با مشکلات فراوانی روبه رو شد: سنگینی هزینه ها و اجبار او برای روی آوردن به حرفه های مختلف از یکسو و رفتار خشن و ناملایم ناظم دانشکده از سویی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی سازدولی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی می سازد ولی دیگر تاب ادامه تحصیل برای MBA را نداشت. از همین رو به کارشناسی اکتفا کرد و از دانشگاه بیرون آمد.
با بیرون آمدن از دانشگاه «Cuban» تصمیم گرفت تا تمامی آموخته ها و تجربیات این سالهای سخت را به کار بندد. و تلاش خود را برای آینده ای روشن آغاز نماید. او که با نیاز بازار وقت جامعه به خوبی آَشنایی داشت تصمیم گرفت تا وارد وضعیت کامپیوتر شود، صنعتی که حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد آن نداشت! با بکار گیری تمامی زوآیای اقتصادی و همچنین مطالعه بسیار در مورد مسائل ابتدایی این عرصه، «Cuban» در سال 1983 یک شرکت کامپیوتری با نام «MICroSolutinos» و با کاربری مشاوره کامپیوتری بنا کرد که در عرض چند سال به سرعت به اولین شرکت مشاوره و ادغام سیستم ها تبدیل شدو واز سالی 1990 این شرکت سالانه درآمدی معادل 30 میلیون دلار به دست آورد. اما در آمد واقعی زمانی عاید«Cuban» شد که کمپانی بزرگ «COMPU Sever» اقدام به خرید شرکت«cuban » نمود ودر جریان این معامله سرمایه بسیار خوبی از آن او کرد.
با بدست آوردن این گنج باور نکردنی«Cuban» دیگر تمامی روزهای سخت گذشته را پشت سر گذاشته بود وحال تمامی رویاهایش را در عالم واقعیت می دید. او که در دوران کودکی همیشه آرزو داشت همانند اشراف زاده ها در گوشه ای بنشیند و از گذر زندگی لذت ببرد، تصمیمم گرفت تا کسب و کار را رها کرده و روزهای خوش زندگی را آغاز نماید.
از این رو به همراه یکی از هم کلاسی های قدیمی اش در «Indiana» خانه ای در «Dalls» خرید و هر دو به اتفاق هم به یاد آوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند. اگر چه «Cuban» خرید و هر دو به اتفاق هم به یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند. اگر چه«Cuban» به طور فیزیکی به کار اشتغال نداشت اما ذهن او همواره درگیر مسائل متعدد بود. او که علاقه شدیدی به ورزش بسکتبال داشت، به خود می اندیشید که چرا نمی تواند بازی تیم های مورد علاقه اش را از رادیو دنبال نماید، همین فکر جرقه ای بود برای یک پدیده نوین! "چرا نمی شود شبکه های رادیویی و تلویزیونی را مستیما از طریق اینترنت دریافت کرد؟ "
این سوال به تولد «Broadcast.com» در سال 1995 انجامید و در نتیجه آن«Cuban» به شهرت بسیار بالایی دریافت.
با روی کار آمدن«Broadcast.com» دیگر تمامی کاربران اینترنتی قادر بودند تمامی برنامه های داخواهشان را به طور مستقیم از طریق اینترنت دریافت کنند و این مساله شور و هیجان خاصی در میان مردم پدید آورد. چندی بعد در سال 1999 کمپانی «yahoo» این سایت را به مبلغ 2 میلیارد دلار «Cuban» خرید و با این اقدام او را روانه لیست میلیارددرهای دنیا نمود.
حال او حتی از رویاهای کودکانه اش نیز فراتر رفته بود و دیگر نمی توانست با این سرمایه چه کند؟! ابتدا خانه ای به مساحت 6000 مترمربع در «Dallas» خریداری کرد وبعد یک هواپیمای شخص به قمیت 41 میلیون دلار برای خرید و سرانجام بهترین هدیه زندگی اش را به خودش داد: خرید سهام یکی از تیم های بسکتبال حاضر درNBA با نام «dallas Mavericks» به مبلغ 280 میلیون دلار!
در 14 فوریه سال 2000 با در اختیار گرفتن این تیم، می نماید.
عشق و علاقه فراوان او به این رشته ورزشی سبب شد تا او یک شبکه ورزشی تلویزیون را مختص به این تیم نمایدو همچنین در خطوط هوایی.America Airlines اقدام به بخش مسابقات این تیم می نماید. نکته قابل توجه در مورد تعصب بیش از حد به این رشته و این تیم آن است که او تا به این سن ازداوج نکرده و حتی قصد ازدواج نیز ندارد و چرا که او خود را در عقد تیم بستکبالش می داند وزندگی مشترکین با این تیم را به زندگی های رایج فعلی ترجیح می دهد!!
منبع : LORD (شرکت نوین پندار )

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
07-09-2011, 04:01 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 07-09-2011 04:08 PM، توسط 3ObHaN.)
ارسال: #5
RE: ثروتمندان جهان
امروزه در چین کمتر کسی است که نام میلیاردر معروف «Lika-shing» را نشنیده باشد،مردی که با توانایی و اراده فولادینش در چند دهه اخیر توانسته است شرکت های بزرگی را در هنگ کنگ پایه ریزی نمایدو شعبات آنها را به کشورهای آمریکایی و اروپایی انتقال دهد. این مدیر موفق اخیرا بر اساس رده بندی مجله«Forbes» با سرمایه ای معادل 13 میلیارد دلار به عنوان ثروتمندترین فرد در چین و هنگ کنگ شناخته شده است.
در سال 1928 «Li ka-shing» در «chaozhou» کشور چین به دنیا آمد. خانواده او علاقه فراوانی به علم و دانش داشتند و از همین رو تمام فرزندان را از همان سنین کودکی به فراگیری علوم مختلف تشویق می کردند. در سال 1940 هنگامی که او 12 ساله بود، پدرش تصمیم گرفت تا محل زندگی خانواده را به هنگ کنگ منتقل سازد. اگر چه با مهاجرت خانواده به هنگ کنگ آنها از صدمات جنگ و درگیری آن سال ها رهایی یافتند، اما اندکی بعد، پدر در بستر بیماری افتاد و سرانجام در سا 1943 جان سپرد. با مرگ پدر،«Li ka-shing» که فرزند ارشد خانواده بود ناچار به ترک تحصیل و یافتن شغلی مناسب جهت گرداندن اوضاع مالی خانواده و خواهر و برادر کو چکش شد. پسر 15 ساله ابتدا به یک کارخانه بند ساعت سازی رفت و مشغول به کار شد. چندی بعد در یک فروشگاه لوازم پلاستیکی به عنوان فروشنده به کار مشغول شد. اندکی بعد به سبب کار فراوان و لیاقت و ذکاوتی که از خود به نمایش گذارده بود، به عنوان مسئول فروش فروشگاه و پس از آن نیز مدیریت اصلی فروشگاه را بر عهده گرفت. در سال 1950 با سرمایه نسبتا قابل قبولی که خود پس انداز کرده بود یک کارگاه ساخت لوازم پلاستیکی برای خودش دست و پا کرد و نام آن را «cheung kong» گذاشت. دیری نپایید که کارگاه کوچک «cheung kong» به یک کمپانی بزرگ ساخت اسباب بازی و گل های پلاستیکی تبدیل شد.
در سن 30 سالگی نیز در کنار کمپانی و کارخانه، اقدام به خرید زمین و املاک در هنگ کنگ نمود بطوریکه در عرض مدت کوتاهی پس از دولت حاکم بر هنگ کنگ، او بزرگترین زمین دار این منطقه شناخته شد. دیگر تقریبا همه مردم با نام او به عنوان یک سرمایه دار بزرگ آشنا شده بودند. کسی که از سن 15 سالگی با کار گری دریک کارخانه به عرصه تجارت قدم گذارده بود و حال با در اختیار داشتن چهار کمپانی بزرگ و نامدار «cheung kong» ،«Hutchison Whampoa» ،«cheung Kong infrastructure» و«Hong kong Electric Holdings» به عنوان ثروتمندترین کار آفرین چین و هنگ کنگ لقب گرفته بود.
کمپانی های او هم اکنون در بیش از 24 کشور دنیا چون ایالات متحده، کانادا، انگلستان، آلمان و فرانسه شعبه دارند و بازار کالاهای این کمپانی ها بیش از 450 میلیارد دلار برآورده شده است. البته فعالیت «li ka-shing» در کشورهای دیگر تنها به این موضوع ختم نمی شود، انواع هتل، ترمینال های مسافری، کارخانجات کوچک محصولات متنوع، کمپانی های ارتباطی، کمپانی های حمل و نقل و انرژی همه و همه در کنار مستقلات او در کشورهای مختلف از جمله دارایی های او محسوب می شوند.

اما راز موفقیت او در چیست؟

اولین مساله ای که در چشم آشنایان و دوستان او جلوه گر می شود، اعتماد به نفس فوق العاده اوست. او با اعتماد به نفسی بی نظیر توانست از کارگری و فروشندگی به چنین مقامی دست یابد.

مورد دوم، سخت کوشی اوست. هیچکس در مقابل او جرات ابراز خستگی ندارد چرا که او حتی در همین سنین کهولت از همه بیشتر فعالیت می کند.

مورد سوم را می توان عشق و علاقه فراوان او به تحصیل علوم مختلف و نوین دانست. اگر چه او در دوران نوجوانی موفق به ادامه تحصیل نشد اما این امر هرگز سبب نشد که او از مطالعه کتب مختلف دورماند. او از همان دوران و تا به اکنون که به سنین کهنسالی رسیده است. هر شب بدون استثنا پیش از خواب چند صفحه مطالعه می کند و نزدیکان او هرگز شبی را به یاد ندارند که بدون کتاب به تختش برود.

اما عامل چهارم را که می توان مهم ترین علت تمایز او از دیگر کار آفرینان و مدیران صنعتی در این پهنه سخت رقابت دانست، خلاقیت و نوآوری اوست در تمامی قلمروی صنعتی اش و برای تمامی محصولاتش، در برهه های زمانی مشخص با بکار گیری خلاقیت ذاتی اش نوعی نوآوری پدید می آورد که اگر چه اندک اما فاصله او را از رقیبانش بیشتر می سازد. «li ka-shnig» در این زمینه شهرت عجیبی بدست آورده است. به گونه ای که دیگر برای همگان- چه مصرف کننده، چه مدیران کارخانه هایش و چه رقبای تجاری اش- به مساله ای عادی تبدیل شده که حتی اگر محصول با فروشی بسیار عالی همراه باشد،باز هم او با رسیدن موعد مورد نظر، به گونه ای شکل، کیفیت و یا کمیت آن را تغییر می دهد تا بازار و مصرف کنندگان به یک شکل خاص عادت نکنند و اینگونه رقبا از تولید مشابه به سود کلان دست نیابند.
اینها همه از مواردی است که سبب شده «Li ka-shing » در چین و هنگ کنگ به عنوان مقتدر ترین مدیر و سرمایه دارترین کارآفرین شناخته شود.

مترجم:علی اخلاقی
منبع:http://www.forum.freecenter.ir
1) جک ولش
نشریه فورچون در سال 1999 وی را «مدیر قرن» نامید. عمده شهرت خود را مدیون بازسازی و سازمان‌دهی شرکت جنرال الکتریک است که سطوح مدیریتی را از 29 سطح به 6 سطح کاهش داده، برخی حوزه‌های کسب‌وکار را تعطیل کرده و ‌درصد زیادی از زیردستان خویش را اخراج نمود. به‌رغم تاکتیک‌های قوی و بی‌پروای وی (به خاطر اخراج تعداد زیادی از کارکنان شرکت، به او «جک نوترونی» مشابه با بمب نوترونی لقب داده بودند)، توانست ارزش جنرال الکتریک را از 12‌میلیارد دلار به 280‌میلیارد دلار رساند که بزرگ‌ترین افزایش ارزش در هر شرکتی در زمان هر مدیرعاملی بوده است.

2) استیو جابز
از بنیان‌گذاران شرکت اپل و رییس پیکسار که به عنوان یاغی و هنرمند و به همان اندازه مدیر تجاری، توانست یک سر و گردن بالاتر از سیلیکون ولی قرار گیرد. مجله فورچون او را «مرشد فرهنگی جهانی» نامید که مسوول تغییر شیوه‌ کار و اجرای موسیقی در جهان بوده است. با این‌حال او را به خاطر کارهایی از این قبیل هدف انتقاد قرار داده‌اند: گرایشات برتری‌جویانه، اعتبار زیردستان را برای خود خرج کردن، مدیریت خرد کسب‌وکار، ‌اخراج کارکنان از روی خشم و هر تعداد خلاف‌های اندک مثل پارک کردن مرسدس بنز خود در مکان مخصوص معلولان. ارزش خالص دارایی وی بیش از 20‌میلیارد دلار برآورد می‌شود.

3) سر ریچارد برانسون
ریچارد برانسون در سال 1972 و در سن 22 سالگی، نخستین فروشگاه صفحه موسیقی خویش به نام ویرجین را در لندن افتتاح کرد و نخستین قراردادش را با مایک الدفیلد برای صفحات موسیقی ویرجین امضا کرد. سال بعد یکی از صفحات موسیقی الدفیلد روانه بازار شد و در تعداد میلیونی به فروش رفت که متنی کلاسیک از موسیقی آزمایشی الکترونیکی شد. پنج سال بعد، برانسون قراردادی با یک گروه موسیقی راک امضا کرد که سایر موسسات آنها را رد کرده بودند. برانسون علاوه‌بر فروشگاه‌های صفحه موسیقی و‌ شرکت هواپیمایی، به خاطر تلاش‌های رکوردگذار جهانی مشهور است و به اندازه سلطان تجاری بودن به خاطر بی‌باک بودنش مورد احترام است. او که شخصیت پرجذبه و قابلی پیدا کرده است در تعدادی از پرطرفدارترین نمایش‌های تلویزیونی ظاهر می‌شود. او یک سفینه فضایی نیز دارد. حداقل این که برانسون ثابت کرده است یک نفر می‌تواند در عین حال که یکی از ثروتمندترین و موفق‌ترین مردم جهان است، گرم و دوست‌داشتنی نیز باشد.

4) سام والتون
سام والتون در سطرهای پایانی کتاب خود با عنوان «ساخت آمریکا» نوشت مهم‌ترین قانون در تجارت،‌ شکستن همه قوانین است. او همچنین گفته است، «من همیشه به خودم، به خاطر زیرپاگذاشتن قوانین کسان دیگر، افتخار می‌کردم و همیشه طرفدار انسان‌های سرکش و تک‌رویی بودم که قواعد من را به چالش می‌کشیدند.» رویکرد نوآورانه و جسارت‌آمیز وی به کسب‌وکار، تاسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای جهانی وال مارت بود که در سال 2002 توانست جای شرکت نفتی اگزان را به عنوان بزرگ‌ترین شرکت جهان بگیرد.

5) بیل گیتس
این را دیگر همه می‌دانند که ثروتمندترین مرد جهان کسی است که از دانشگاه اخراج شد. بیل گیتس به جای اتمام تحصیلات در دانشگاه معتبر‌هاروارد، تصمیم گرفت به یک فعالیت پرریسک اشتغال ورزد و تمام وقت خویش را به کسب‌وکار کوچکی به نام «مایکرو سافت» اختصاص داد که با کمک هم‌کلاسی خود پل آلن تاسیس کردند. گیتس که از رویه‌های موجود منبع دسترسی باز توسعه نرم‌افزار رضایت نداشت، تصمیم به پولی کردن سیستم گرفت و درخواست اخلاقی برای منبع بسته کرد. او با تغییر قواعد توسعه نرم‌افزار،‌صنعت نرم‌افزار را به نحوی که امروزه می‌شناسیم تثبیت نمود.


6) دونالد ترامپ
میلیاردر خودساخته، سلطان املاک و مستغلات و به عنوان کسی که قواعد را به وجود می‌آورد شناخته می‌شود. در بین قواعد ترامپ برای موفقیت، این واژه‌ها را پیدا نخواهید کرد: شرم، بخشندگی، هم‌دردی یا مهربانی. دونالد ترامپ، رییس اصالتا قلدر ضعیف‌کُش، یک نماد فرهنگی و یکی از مشهورترین مردان جهان است. از مقایسه عکس‌های تبلیغاتی وی در سال‌های اولیه شهرت یافتن وی با تسلط اخیر وی در صحنه جهانی، روشن می‌شود که ترامپ چهره مشخصا رذیلانه‌ای پیدا کرده است. در حالی که هیچ کس رهبری ترامپ را در کسب‌وکار زیرسوال نمی‌برد، شهرت وی، اگر نه ثروت وی، بیش از آنکه ناشی از معاملات تجاری خاص یا تصمیمات حرفه‌ای باشد به خاطر تصویر «رییس پست فطرت» و زندگی شخصی پرسرو صدای وی بوده است.

7)‌ هنری فورد
پدر خودروهای امروزی،‌ بنیانگذار شرکت خودروسازی فورد‌ و مخترع خط مونتاژ متحرک خودرو، رهبر تجاری کاملا غیرمتعارفی بود. هنری فورد با پافشاری بر تولید انبوه خودروهای ارزان برای یک بازار گسترده، زمانه خویش و نیز سرمایه‌گذاران را به چالش کشاند. او دستمزدی بسیار بیشتر از آنچه مرسوم بود به کارکنان شرکت پرداخت که این کار را «مشوق دستمزد» نامید و بدین وسیله توانست نیروی کار قوی را جذب و نگه دارد. فورد از «سرمایه‌داری رفاهی» حمایت می‌کرد و علاقه غیرمعمولی به وضعیت زندگی کارکنان نشان داد و آنها را ملزم به زندگی طبق قوانین تعیین شده در «واحد جامعه‌شناختی» خود می‌کرد، به طوری که چگونگی گذراندن ساعات فراغت آنها را مشخص و محدود می‌ساخت. ریسک‌های وی نتیجه داد و شرکت فورد به ترسیم چشم‌انداز مدرن شهری کمک کرد.

8) ری کراک
ری کراک نخستین رستوران مک دونالد را باز نکرد. او صرفا یک شرکت کوچک خانوادگی را به حق امتیاز جهانی چند‌میلیارد دلاری تبدیل نمود. استعداد کراک مثل هنری فورد و قبل از او این بود که راهی پیدا کرد تا کالاهای با کیفیت را به یک بازار انبوه وارد کند. او با معرفی خط مشی‌های اکید برای چگونگی تولید و فروش اقلام غذایی، انقلابی در صنعت رستوران به وجود آورد. او فروش همبرگر را به یک علم تبدیل کرد و حتی صاحبان حق امتیاز خود را مجبور به گذراندن لیسانس همبرگرشناسی در موسسه آموزشی مک دونالد کرد. اما ‌کراک بر خلاف فورد، به خاطر پرداخت دستمزد تا حد امکان اندک به کارکنانش مورد انتقاد واقع شد و متهم گردید که سعی در دور زدن قوانین حداقل دستمزد را داشت.

9) لی کا شینگ
ماجرای لی کا شینگ، ماجرای آمریکایی واقعی است: سخت‌کوشی، ‌عزم استوار و انتخاب‌های هوشمندانه که او را از فقر خارج ساخت و به محیط زیست اهمیت می‌دهد. تنها تفاوت این است که شینگ از چین است. ثروتمندترین مرد در هنگ کنگ، مجله فوربس ارزش خالص دارایی‌های شینگ را 5/26‌میلیارد دلار گزارش کرده است. برای مردی که دیپلم دبیرستان ندارد چنین ثروتی بد نیست. او هنوز به گذشته معمولی خویش وفادار مانده است (خانواده‌اش هنگامی که ژاپن چین را اشغال کرد از کشور فرار کردند) و ترجیح نمی‌دهد ثروت خویش را به رخ بکشد. او به آرامی و مطبوع سخن می‌گوید و از کفش و ساعت ارزان قیمت استفاده می‌کند. در عین حال نظم و انضباط وی و جهت‌گیری روشن در کسب‌وکار باعث شده که لقب سوپرمن به وی بدهند. با اینکه ترکیبی منحصربه‌فرد از شرق و غرب جهان است کاملا به هیچ قالبی در نمی‌آید.

10) روپرت مورداک
سلطان رسانه‌های خبری و یکی از قدرتمندترین مردان جهان با مالکیت شرکت‌های بسیاری از قبیل نیوز کورپرویشن، فاکس نیوز و نیویورک پست،‌ روپرت مورداک 109‌مین مرد ثروتمند جهان است و مقام اعظم در رتبه کاتولیکی سنت گریگوری کبیر (لقبی که پاپ جان پل دوم به این استرالیایی – آمریکایی اعطا کرد هر چند که مورداک پروتستان است) وی به خاطر قدرت بسیار زیادی که در رسانه‌ها کسب کرده و استفاده غیراخلاقی از اموال خود در مسیر دیدگاه‌های سیاسی دست راستی خویش، مورد انتقاد وسیعی واقع شده است. او در سراسر فعالیت کارآفرینی خویش، منافع رسانه‌ای و سیاسی خویش را با ترسیم دقیق یک خط متوازن ساخته است، اما همیشه بدون حادثه نبوده است.

11) کری پاکر
وقتی که در سال 2005 کری پاکر از دنیا رفت ثروتمندترین مرد در استرالیا و سهام‌دار اصلی شرکت نشر و پخش بود. وقتی پدر وی فرانک پاکر، سلطان رسانه از دنیا رفت،‌ کری امپراتوری خانوادگی را به ارث برد که اگر به خاطر اختلاف خانوادگی نبود به برادر بزرگ‌ترش کلاید می‌رسید که با عزیمت او به آمریکا اختلاف خاتمه یافت. کری پاکر که رقیب قسم‌خورده غول رسانه‌ای روپرت مورداک بود اغلب با اتهامات مختلف روبه‌رو می‌شد تا جایی که متهم به فرار مالیاتی،‌ جنایت سازمان یافته و قاچاق مواد مخدر شد، اگر چه پاکر سرانجام از تمام اتهامات تبرئه شد هنوز در استرالیا به عنوان کسی که در جنایات سازمان یافته نقش داشته است به یاد آورده می‌شود.

12) آندرو کارنگی
مهاجر فقیر اسکاتلندی که با تشخیص نیاز به تغییر، توانست به ثروتمندترین مرد در آمریکا تبدیل شود. او خود را با بازارهای در حال توسعه تطبیق داد، سرمایه‌گذاری سنگینی در فناوری‌های نو کرد و هراسی نداشت که توصیه‌های خویش را زیر سوال ببرد.
در سن 33 سالگی، بیمناک از این‌که عمر خود را وقف ثروت‌اندوزی کردن، راحتی و آسایش را از وی سلب کرده است، نامه‌ای به خودش نوشت و توصیه نمود که دنیای کسب‌وکار را در عرض دو سال برای همیشه ترک کند. نیازی به گفتن نیست که او به این توصیه عمل نکرد. این تنها باری نبود که حرف و عملش با هم همخوانی نداشت. برای مثال، کارنگی در توجه صریح به برابرطلبی سیاسی و حقوق کارگران در تشکیل اتحادیه نظیر نداشت؛ اما او تاکتیک‌های ضد اتحادیه‌ای هنری فریک را تایید کرد که منجر به مرگ تعداد نامعلومی در جنگ هوم‌ستید شد. کارنگی تلاش کرد به این شعار خود که «انسانی که ثروتمند می‌میرد بدنام شده می‌میرد»، عمل کند: او در زمان مرگش،‌ 350‌میلیون دلار عمدتا برای ایجاد کتابخانه‌های عمومی و پشتیبانی از نهادهای علمی اهدا کرد.

13) بوریس برزویسکی
نسبت به اکثر بخش‌های جهان،‌ فساد بخش شناخته‌شده‌ای از تجارت و سیاست در روسیه است، البته تجار و سیاستمداران معمولا از اشاره به جنبه شرارت‌بار جاه‌طلبی‌های خود خودداری می‌ورزند، اما ‌بوریس برزویسکی یک استثنا است. در حالی که این میلیاردر همه اتهامات در رابطه با ارتباطات خود با فعالیت‌های جنایی را رد می‌کند، او علنا تهدید کرده است جای ولادیمیر پوتین را «با زور» می‌گیرد. برزوسکی کمک کرد تا پوتین به قدرت برسد و اکنون او را متهم به جنایت می‌کند.
تعجبی ندارد که برزویسکی هدف عملیات ترور قرار گیرد. او عضو برجسته آکادمی علوم روسیه بود. قبل از این‌که از خرید و فروش خودرو به ثروت هنگفتی دست یابد کتاب‌ها و مقالات بیشماری درباره ریاضیات کاربردی منتشر ساخت. او در حال حاضر به نام پلاتون النین و با پناهندگی سیاسی در لندن زندگی می‌کند.

14) ارکادی کوهلمان
او خود را «از نوع بچه بدهای» تشکیلات بانکداری می‌نامد. ارکادی کوهلمان که بنیانگذار و رییس اجرایی ای ان جی دایرکت یکی از بانک‌های با رشد بالا در آمریکا است می‌گوید او حتی بانک‌ها را دوست ندارد و از کارت‌های اعتباری متنفر است. کوهلمان جدای از «انرژی‌بخشی» به صنعت بانکداری،‌ یک شورشی با ذهن قوی است که بانک خود را بدون دستگاه‌های خودپرداز یا شعبات رنگ و وارنگ اداره می‌کند. همه معاملات به صورت الکترونیکی بدون نیاز به حداقل سپرده یا کارمزد از مشتری انجام می‌شوند. کوهلمان می‌گوید که وی برخلاف اکثر مدیران مالی قصد دارد به مردم کمک نماید تا پول‌شان را پس‌انداز کنند نه این‌که خرج کنند. او می‌خواهد پس‌اندازکردن پول را «مطلوب سازد.»

15) میکائیل دل
میکائیل دل یکی از مهم‌ترین نوآوران صنعت رایانه شناخته می‌شود که با کاهش واسطه و فروش مستقیم رایانه شخصی به مصرف‌کننده، به مصرف‌کنندگان اجازه داد تا با تلفن یا نامه، دستگاه‌ها و تجهیزات را سفارش دهند. او که از دانشگاه اخراج شد یکی از سه تولیدکننده اصلی رایانه شخصی و یکی از مردان ثروتمند جهان است. (اگر ارزش ویژه دارایی‌های وی را مقایسه کنید به نظر می‌آید که دل می‌تواند 6 تا 7 دونالد ترامپ را بخرد.) برخی از رقبای دل، به مدل تجاری منحصربه‌فرد وی طمع کردند، اما بدون اینکه موفقیتی به‌دست آورند. او القابی مثل «مرد سال» را از مجله PC، «مدیر عالی در کسب‌وکار آمریکا» از نشریه Worth و «کارآفرین سال» از مجله Inc دریافت کرده است. تارنمای دل کام، یکی از بزرگ‌ترین سایت‌های تجارت الکترونیکی مصرفی در فضای مجازی است.

16) رومن آبراموویچ
برخی زمان‌ها او را «الیگارشی آرام» می‌نامند، پانزدهمین مرد ثروتمند جهان همیشه چشم خود را روی روابط پنهانی بسته است. رومن آبراموویچ که وزنه‌ای در صنعت نفت روسیه و مالک باشگاه فوتبال چلسی است با تصمیمات تجاری متهورانه و اغلب حیرت انگیز خود جهان را تحت‌تاثیر قرار داده است. با وجود اتهامات وارده به وی که ثروتش را از راه بدبخت کردن دیگران به دست آورده است، مجله اکسپرت، آبراموویچ را مرد سال روسیه معرفی کرد و جایزه مرتبه افتخار را به خاطر کارهای نیکوکارانه برای توسعه منطقه چوکتکا دریافت کرد که نماینده و فرماندار آن منطقه نیز هست. آبراموویچ قبل از رسیدن به چهل سالگی معاملات تجاری چند میلیارد دلاری انجام می‌داد. او تایید کرده است که میلیاردها دلار بابت زد و بندهای سیاسی پرداخته است.

17) جف بزوس
آمازون کام، یکی از پیشتازان تجارت الکترونیکی است که ابتدا برای کتاب استفاده می‌شد. اینک یکی از پیشتازان در توسعه وب شده است که چگونگی خرید و فروش هر چیزی از فیلم و موسیقی و لوازم آرایش و وسایل منزل را تغییر داده است. آمازون با اکتشاف و کاربرد فناوری‌هایی از قبیل آمازون کیندل و آمازون مکانیکال ترک، چگونگی مطالعه کتاب و تعامل مصرف‌کنندگان با رهبران بازار را تغییر داده است. جف بزوس، مردی که در پشت این پدیده است می‌گوید بیشتر موفقیت خود را مدیون شانس و اقبال و کشف شهودی بوده است. بزوس همیشه یک چشم به مشتری داشته است و ریسک‌های زیادی را پذیرفته که برخی اوقات به نفع آمازون نبوده است. با این حال او موفق به هدایت آمازون از میان بحران دات کام در دهه 1990 شد که توانست یکی از معدود ستون‌های بادوام وب شود. بر خلاف مدیران سایر سایت‌های پیشتاز وب مثل eBay، یاهو و گوگل، جف بزوس پست اجرایی خود را از آغاز یعنی زمانی که فقط کتاب می‌فروخت، حفظ کرده است.

18) سرگئی برین و لری پیج
این دو با هم دوره دکترا را در استنفورد دنبال می‌کردند که موتور جست‌وجوی گوگل را توسعه دادند و شرکت سهامی گوگل را تاسیس نمودند و دو مرد ثروتمند جهان شدند. در سال 2007 در کنار اریک اشمیت، کسی را که استخدام کردند تا به آنها در مدیریت گوگل کمک کند طبق فهرست جهانی مجله PC مهم‌ترین افراد در وب هستند. آنها سرمایه‌گذاران شرکت تسلا موتورز شده‌اند که قصد تولید خودروهای پیشرفته الکترونیکی را دارد. آنها یک بوئینگ 767 نیز خریده‌اند که به یک هواپیمای مدیریتی بسیار بزرگ مبله شده لوکس تبدیل شده است. آنها هنوز به طور رسمی در دوره مرخصی از تحصیل دکترای خود در استنفورد به‌سر می‌برند.

19) اینگوار کامپارد و خانواده
بسیاری از میلیون‌ها نفری که از صدها فروشگاه IKEA در سطح جهان خرید می‌کنند نمی‌دانند که دو حرف اول این فروشگاه زنجیره‌ای اثاثیه منزل از حروف نخست اسامی «اینگوار» و «کامپارد» گرفته شده است. (دو حرف آخر نیز از مزرعه الماتارید و دهکده آگونارید که او به دنیا آمده بود، گرفته شده است) یکی از نوآوری‌های اساسی در پشت موفقیت IKEA شیوه کامپارد در یافتن راه‌هایی برای کاهش دادن هزینه‌ها است، در حالی که طرح‌های اصیل و صاحب سبک ارائه می‌کند که به راحتی به منزل برده شده و قابل پیاده کردن است. کامپارد به خاطر خست و صرفه‌جویی معروف است. با این‌که ثروتمندترین مرد اروپایی در جهان شناخته می‌شود (البته ثروت وی از لحاظ قانونی متعلق به کل خانواده است) او ترجیح می‌دهد با یک ولووی قدیمی رانندگی کرده و در قسمت اکونومی کلاس سفر کند.

20) جورج سوروس
جورج سوروس ادعا می‌کند که از طریق تحلیل‌گری مالی در وال استریت شروع به پول درآوردن کرد تا بتواند ثروت کافی برای پرداختن به علایق خویش که نویسندگی و فلسفه بود پس‌انداز نماید. او از اندیشه‌های فیلسوف بزرگ انگلیسی سر کارل پوپر تاثیر فراوانی پذیرفت که کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» پوپر باعث شد تا سوروس موسسه جامعه باز را تاسیس کند نهادی که هدفش «شکل‌دهی به سیاست عمومی برای ترویج حکمرانی دموکراتیک، حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی، حقوقی و اجتماعی» اعلام شده است. سوروس به خاطر عمل نکردن به ایده‌آل‌های شفافیت خود مورد انتقاد قرار گرفته است، چون موسسه جامعه باز، بیش از آنچه قانون تکلیف کرده است از فعالیت‌های خود را افشا نکرده و اهداف مطلقا سیاسی را دنبال می‌کند. البته اکثر آن انتقادات از جانب کسانی می‌آید که هوادار دموکرات‌ها نیستند.
منبع : وبلاگ تازه های مدیریت

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  ده خرید گران قیمت میلیاردرهای جهان کامیار کاظمی 1 1,668 06-14-2017 10:06 PM
آخرین ارسال: مدینه
  ۲۰ میلیاردر جهان در سال ۲۰۱۵ amirshams 0 753 04-15-2017 03:31 PM
آخرین ارسال: amirshams
  فقیرترین ثروتمند جهان Amiraliamirali 2 1,189 09-24-2015 10:51 PM
آخرین ارسال: Amiraliamirali
  کجلد کرک کریستیانسن یکی از ثروتمندان جهان وکسی که از فروش اسباب بازی میلیونر شد. mahan.teymouri 0 878 08-21-2015 03:11 PM
آخرین ارسال: mahan.teymouri
  فقيرترين ثروتمند جهان asdplm 0 936 06-22-2015 05:50 PM
آخرین ارسال: asdplm
  ثروتمندترین افراد جهان در سال ۲۰۱۴ alireza091111 1 1,199 06-07-2014 07:29 PM
آخرین ارسال: forbes
  بزرگترین میلیاردر جهان mjdehghani 1 1,575 05-30-2014 01:03 AM
آخرین ارسال: MARYAR
  همه چی درباره ثروتمندان ..... mallarme 32 7,024 11-19-2013 11:23 AM
آخرین ارسال: مصطفي
  میلیاردرهای زیر 40 سال جهان REZA HAJISALIMI 1 1,387 08-20-2013 08:29 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
Rainbow میلیاردرهای فوتبال جهان چه کسانی هستند؟ MARYAR 2 2,110 04-28-2013 11:42 AM
آخرین ارسال: karafarin
  ثروتمند ترین زنان جهان karafarin 2 1,367 03-16-2013 05:06 PM
آخرین ارسال: سعید محمدی
  با ثروتمند ترین مرد جهان آشنا شوید MARYAR 3 1,788 03-07-2013 09:26 AM
آخرین ارسال: صابری
  ثروتمندان بازنده و برنده......... mallarme 4 1,313 03-05-2013 12:27 AM
آخرین ارسال: مصطفي
  الگوسازی از ثروتمندان بزرگ جهان سعید یوسفی 6 2,469 01-17-2013 12:55 AM
آخرین ارسال: سعید یوسفی
Rainbow دست‌ودل بازترین میلیاردر جهان کیست؟ صدفی 0 1,287 04-08-2012 02:25 AM
آخرین ارسال: صدفی
  جوانترین ثروتمندان سال گذشته سعید.کرمی 0 1,090 03-16-2012 10:50 AM
آخرین ارسال: سعید.کرمی
  اين خانم منشي اكنون به عنوان پر درآمدترين نويسنده در جهان شناخته شده است اقاي ايـــده 1 1,498 02-20-2012 12:33 AM
آخرین ارسال: MARYAR
  پردرآمدترين زوج هاي سينماي جهان از نگاه فوربس MARYAR 0 878 01-08-2012 01:32 AM
آخرین ارسال: MARYAR
  با‌هوش‌ترین میلیاردر جهان mehdi098 1 1,352 01-06-2012 02:55 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
  ثروتمندترین مرد جهان با هر نفس ۶۵۰ دلار به ثروتش افزوده می شود!! کامیار کاظمی 9 2,774 12-25-2011 07:09 AM
آخرین ارسال: 3ObHaN

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS