من چطور شروع کردم؟ - Peanut

[Peanut]

من هر شب بد از اینکه دو سه‌ ساعتی‌ عبادت می‌کنم و درسهای کتابهای مورد نظرم را دره می‌کنم، در آخر به این روش قوه تخیلم را تحریک میکم و به قول معروف به اون دنیا میرم و بر می‌گردم:

۱) من رو تلفنم و رو دسکتاپ عکسهایی از چیزهایی که می‌خوام داشته باشم و جاهایی که می‌خوام برم ببینم را گذشتم. بعضی‌ آذین عکسها (تحریف شده ****) هستن یعنی‌ مثلا عکس خودم را گذشتم رو آگهی روزنامه شخص موفقی‌ که می‌خوام تو همون روزنامه همون جا آگهی مثل مال ایشون داشته باشم.

۲)رو تلفنم یه لیست از موزیک‌هایی که دوست دارم را یکجا جم کردم (Playlist) یعنی وقتی‌ که روش کلیک می‌کنم واسه یک ساعتی‌ همه اون موزیک‌ها پخش میشن و من مجبور نیستم بعد هر آهنگی از اون حالتم بیام بیرو و یه آهنگ دیگه انتخاب کنم

۳) هدفن را میزارم ، به تجربه فهمیدم که اگه موزیک را با هدفن گوش کنم انگار مستقیم میره تو مغزم و به تحریک احساساتم اضافه می‌شه اینجوری. صدا را تا آنجا که می‌شه بلند می‌کنم و بعد تخت گاز بسوی سرزمین رویا هم میرونم.

۴)من طاقت موزیک‌های ملایم و آروم را ندارم به همین خاطر همه موزیک‌های من تند هستن بقیر یکی‌ دوتا که در آخر گوش میدم اونارو

۵) شما باید موزیکی گوش بدید که با شخصیتتون بخونه و دوستش دارید (باش حال می‌کنین) متن خود شعر زیاد مهم نیست چیه ولی‌ سعی‌ کنید از شعر هایی که از جدائی گریه بدبختی اشک ریختن دارم بدون تو می‌میرم اخره دنیا نزدیک، تو قیامت همو میبینیم ...و از این حرفا دوری کنید. بعضی‌ کلماتِ شعری تو مغزتون هی‌ تکرار می‌شه سعی‌ کنین اونها امیدوار کننده باشن ....مثلا بتو می‌رسم، تو مال منی، ما برا هم سخته شدیم، آرزوم اینه، خدایا بم بده، خوشحالم ازینکه اینجام، دیگه آخر جدائی هست، فردا تو می‌آیی..و این چیزا خیلی‌ خوبن

تو این تاپیک موزیک‌ها معرفی‌ کردم اگه مایل بودید ببینین

http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=5703

[mehdi62]

اتفاقا یکی از فامیل های من 2 سال پیش تو مترو کار می کرد با حقوق 800 هزار تومن اون موقع.
برا خودش هم شروع کرده بود یه کارهایی بکنه. کارش تازه گرفته بود و بهش سفارش می دادن. تصمیم گرفت کار مترو رو ول کنه بره برا خودش کار کنه. همه بهش گفتن نکن.
الان دومین کارگاهش رو زده. چندتا کارگر براش کار می کنن. خیلی کارهاشو نمی رسه رد می کنه. تو کارش خبره خبره شده. حقوق سرکارگرش الان نزدیک 1 ملیون بیشتره. چون در واقع معاونش شده.
کنار این کار به غیر خونه خودشون یک خونه هم خریده منتظره گرون شه بفروشه.
بیشتر اهل عمله تا حرف.
در حالی که خیلی ها مثل من حرف می زدیم اون مشغول عمل کردن بود.