کافه گپ میلیاردرها

[mohammadshamosi]

(02-12-2013 12:24 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  قهوه چی.......دو فنجون چای بریز تو جوب که مهمون داریم......
مهندس اومده......
یالله.................سلام ملیکم
این محمد شموسی نیست یه ذره اذیتش کنیم...؟؟؟؟

نمیتونی ببینی داره یکم راحت نفس میکشه

آخه تا کی آزار و اذیت؟

[مهدی گل محمدی]

به سلامتی خانم مالارمه
بزن اون کف قشنگـــــــــــــــرو

[مهدی گل محمدی]

(02-12-2013 05:52 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط:  

(02-12-2013 12:24 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  قهوه چی.......دو فنجون چای بریز تو جوب که مهمون داریم......
مهندس اومده......
یالله.................سلام ملیکم
این محمد شموسی نیست یه ذره اذیتش کنیم...؟؟؟؟

نمیتونی ببینی داره یکم راحت نفس میکشه

آخه تا کی آزار و اذیت؟

تو اومدی؟؟؟؟؟؟
تو اگه راحت نفس نکشیده بودی که الان نصف من بودی.....
ماشالله انقد راحت نفس کشیدی که .........

(بچه ها یه خاطره از محمد بگم با هم بخندیم:
اون شبی که اومدیم خونه ما (ساعت 3.5 نصفه شب).مادرم جاها رو انداخته بود...هممون خوابیدیم...صب قرار بود ساعت 7 پاشیم با هم بریم مهیارو راهی کنیم که بره...ساعت 7 موبایل من زنگ خورد و دیدم همون حین مهیارم بیدار شد.....بابام هم بیدار شده بود نشسته بود رو بروی ما....حالا این وسط دیدیم یکی خواب مونده.......اونم کسی نبود جز محمد......من رفتم جلو و گفتم محمد پاشو....گفتم ولم کن بزار بخوابم....گیر ندید به من.......اقا تو همون لحظه دیدم بابام دستشو گذاشته رو دلش....مهیار گفت محمد پاشو....میخوایم بریم....آقا محمدم پتو رو بغل کرده بود....میگفت نمیخوام...میخوام بخوابم....یه دفعه چشمش افتاد به بابای من ناخواسته درجا بلند ش نشست سرجاش....وای دیگه منو مهیار پاشیدیم رفتیم به سمت حیاط.....اصلا اون صحنه قابل وصف نیست.......محمد با اون لهجه شیرین اصفهانیش یه سلام علیک گرم با پدر اینجانب انجام داد و از اینکه سوتی داده بود خنده اش گرفته بود.....

حیف خیلی زود گذشت........ولی واقعا خوش گذشت....
ای کاش اون روزا دوباره تکرار میشد.....

[mohammadshamosi]

حالا نمیشد یکم آبرو داری کنی؟
باید لو میدادی؟!

[مهدی گل محمدی]

محمد جان....عزیز
هدفم خنده نبود
هدفم بیشتر یاد آوری خاطرات بود و بس....
شاید بچه ها بخونند و بخندند
ولی من اشکم درمیاد وقتی اینارو مینویسم.....

[mohammadshamosi]

عزیزی برام دادا

[Mrs.Seyedi]

دوستان مشهدی لطفا ب دل نگیرید اما واقعا رانندگی در مشهد ده ها برابر سخت تر و وحشتناک تر از تهران است!
آقا یوسف انسانها در شرایط بحرانی و سخت سنجیده می شوند استاد

[cold_fear]

سلام دوستان

من دنبال دو تا داروی گیاهی هستم که اینجا هر چی گشتم پیدا نکردم
یکی ثافسیا و اون یکی لاذن
اسمشونو شنیدید؟تو شهرتون هست؟
ممنون میشم کمک کنید

[MARYAR]

چه حیفی مهدی، دوباره به زودی این روزا و اون خاطرات تکرار می شن باز جمع 18 نفره ما می ره سفر و گل های قشنگ خاطره و مهر می کاره.
زود زود اینبار تو شهر نصف جهان، پس شاد باش و بخند و واسه اون روز کلی نقشه بکش

[MARYAR]

آقا حامد چه اتفاقی برای آقای فرهاد قربانی افتاده؟؟؟؟؟ انشاله بلا دور باشه و تمام خیرها به سمت ایشان روانه باد