ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


کافه گپ میلیاردرها
زمان کنونی: 06-16-2024, 06:27 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 17 مهمان
نویسنده: اقاي ايـــده
آخرین ارسال: رضا سلطانی
پاسخ: 3366
بازدید: 498508

ارسال پاسخ 
کافه گپ میلیاردرها
02-11-2013, 02:43 AM
ارسال: #801
RE: کافه گپ میلیاردرها
(02-11-2013 02:41 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  تمام 7000 پستم را به تک تک شما عزیزان تقدیم میکنم.
قربون اون دست و پنجه ی طلاییتون....

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , cold_fear , sir-mahyar , فرهاد قربانی , mir abbas , Mrs.Seyedi , mohammadshamosi , yu3f
02-11-2013, 02:45 AM
ارسال: #802
RE: کافه گپ میلیاردرها
(02-11-2013 02:41 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  تمام 7000 پستم را به تک تک شما عزیزان تقدیم میکنم.

7000 هزار پست کاملا مفید . یعنی یه پست من ندیدم اقا هوشنگ بزنه و غیر تخصصی ، غیر مفید و یا اسپم باشه . در هر حال مشغول شاد کردن دل ما جووون ها هستن ، یا با راهنمایی هاشو یا با شیرین زبانی هاشون یا با نصیحت های پدرانشون Heart
اقا هوشنگ تشکر میکنم که تمام وقت و انرژی خودتون رو درست در زمانی که وقت استراحتتون هست ( البته میدونم 160 سالگی تصمیم به بازنشستگی و مهاجرت به افق جهت استراحت دارید Big Grin ) رو در اختیار ما جووون ها قرار میدید . باشد فرصتی برای جبران Sad

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , مسعود کوچولو , cold_fear , sir-mahyar , فرهاد قربانی , mir abbas , Mrs.Seyedi , mohammadshamosi , سولاو , yu3f
02-11-2013, 03:52 AM
ارسال: #803
RE: کافه گپ میلیاردرها
چگونه به جاي يك دختر خارجي ، برادر پاسداري را تحويلم دادند !

روايتي از يك خاطره واقعي در جنگ
هر كسي ممكنه تو زندگيش ، دچار توهم و اشتباه بشه .. گاهي اوقات اين اشتباهات باعث دلخوري مي شه و گاهي هم جنبه طنز به خودش مي گيره .... آن چه كه قصد دارم براتون تعريف كنم ، ماجراي طنزيه كه در ايام جنگ برام رخ داد ، و فكر مي كنم هيچگاه از خاطرم نره ..

در اوج جنگ بوديم . يكي از ماموريت هاي ما ، حمل مجروحين جنگي به تهران و شهرستان ها بود . همان طور كه مي دانيد ، هواپيماي سي - ۱۳۰ ، چند منظوره است . يعني هم قابليت حمل بار و مسافر را داره ، هم مي تونه چتر باز با تجهيزاتشون رو حمل كنه ، هم قادره با زدن برانكارد داخلش ، تبديل به آمبولانس هوايي بشه ...

نقش آمبولانس اين هواپيما ، خيلي كمك به نجات جان رزمندگان مي كرد . و رسوندن به موقع اين عزيزان به مركز استان ها و بيمارستان ها ، از جمله وظايف ما در ماموريت هاي جنگي بود . بخاطر همين موضوع در اكثر فرودگاه هاي كشور ، گروه هايي به نام " ستاد تخليه " اين وظيفه را بعهده داشتند. البته اين نكته را هم اضافه كنم ، وقتي ما به فرودگاهي براي حمل مجروحين جنگي مي رفتيم ، تا تكميل شدن ظرفيت هواپيما ، خدمه به نوعي خود را سر گرم مي كردند .... بعضي ها به كافه ترياي فرودگاه مي رفتند و با نوشيدن يك فنجان قهوه يا چاي ، خستگي را از تنشان بيرون مي اوردند ... برخي هم با مجروحاني كه حال حرف زدن داشتن ، به گفتگو مي نشستند .. ولي من عادت داشتم به جاي حرف زدن و قهوه خوردن ، در حمل مجروحين به بچه هاي ستاد تخليه كمك نمايم . و اعتقادم بر اين بود كه ، حتي ده دقيقه زود رسيدن ، باعث نجات جان چند نفر مي شه ...

خب حالا كه با حال و هواي آن ايام آشنا شديد ، با اجازه تون به اصل ماجرا مي پردازم :

در يكي از روزهايي كه صدام حسين نامرد ، حسابي به خاك ما تجاوز كرده بود و بچه هاي دلير رزمنده ما در گير دفاع از خاكمون بودند ، ما ماموريت داشتيم از اين ور دارو و آذوقه ببريم و در مراجعت زخمي ها را با خودمون به تهران بياريم . راستش رو بخواهيد ، زمان ماموريت رو يادم رفته ! مكانش هم غرب كشور بود . بين فرودگاه سنندج يا كرمانشاه هم شك دارم ! ولي فكر مي كنم كرمانشاه بود . ما طبق معمول با هزار مكافات نشستيم ...... اما چرا مكافات ؟ واقعيت اينه كه بخاطر نزديكي اين منطقه به خاك عراق ، مرتب جنگنده هاي دشمن بمباران مي كردند و يا شيميايي مي زدند . اينه كه هميشه وضعيت اين منطقه " قرمز " بود . و ما براي اجتناب از آتش خودي ها ، قبلش اعلام مي كرديم كه وضعيت را " سفيد " اعلام كنند تا ما بشينيم !! تازه ستون پنجم هم در اين منطقه زياد بود . نا كس ها به هيچ كس رحم نمي كردند .

به محض نشستن هواپيما ، گروه هاي مستقر در فرودگاه سريع محموله را تخليه كردند ، و نوبت به آوردن مجروحين به داخل هواپيما شد ... همانطور كه اشاره كردم ، من همراه خدمه نرفتم و در آوردن مجروحين كمك مي كردم .... صداي ناله از هر طرف بلند بود ... يكي پا نداشت ، يكي دستش قطع شده بود .... يكي شكمش گلوله خورده بود ... بعضي ها هم در شرايطي كه سرم به بدنشون وصل بود و خون زيادي ازشون بيرون ميامد ، در حال نماز خوندن بودند . ما مي گفتيم : برادر وقت گير آوردي ؟ ترو خدا بجومب ..الان دوباره مي زنند و اين بار همه مون ناك اوت مي شيم !

در حالي كه تند تند زخمي ها رو از سالن به سوي هواپيما مي آوردم ، يهو شنيدم يكي از پاسداران كه ظاهرآ مسئول بقيه بود ، خطاب به يكي از اعضاي گروه تخليه گفت : " چيسي " را يادتون نره ... "چيسي " را حتمآ با اين هواپيما بفرستين .... با شنيدن نام "چيسي " پيش خودم گفتم حتمآ يكي از خانم هاي گزارشگر ، تركش خورده .... بهتره برم اونو من بيارم ... تا هم كمي زبون انگليسي بلغور كنم ... يه كم هم از كارش بپرسم ..... يكي نبود بگه آخه مرد حسابي .... به تو چه ؟!! حالا چه وقت تمرين زبونه ؟!!

در اين گير و دار بود كه اومدم زرنگي هم بكنم . پيش خودم گفتم ، اگه تنها برم كه اين خانم چيسي را بيارم ، سر ديگه برانكارد را حتمآ يكي از برادران سپاه مي گيره .... و اگه ببينه كه دارم با اين خانوم حرف هم مي زنم ، اگه هيچي هم نگه ، اينقدر چپ چپ به من نيگا مي كنه كه حرف زدن معمولي رو هم يادم ميره ، چه برسه زبون خارجي ....

اين بود كه بدو بدو رفتم سراغ يكي از همكارانم كه داشت قهوه مي خورد .... اسمش سرهنگ قوي پنجه بود . او يكي از بهترين خلبانان پايگاه بود ..... با او رو در واسي نداشتم ... در حال دويدن هي پشت سرم رو نيگا مي كردم كه خداي نكرده كسي نره " چيسي " خانم را حمل كنه ..... نذاشتم سرهنگ طفلي قهوه اش را تموم كنه ....... به عبارتي زهرش كردم ... جريان را سريع بهش گفتم و دو نفري رفتيم داخل بيمارستان صحرايي ......

از اولين پاسدار پرسيدم " چيسي " كجاست ؟ با انگشت دست انتهاي سالن را نشونم داد ... براي اين كه صد در صد مطمئن بشم ، بار ديگه از برادري ديگر اين سئوال را نمودم .... او هم همون نقطه را نشوونم داد ...... قند تو دلم داشت آب مي شد .... به سرهنگ گفتم موقع آوردن تند تند قدم هايت را بر نداري تا بتونم كمي حرف بزنم .....

خلاصه به انتهاي سالن رسيديم .... ولي من هيچ خانمي را نديدم ... پيش خود گفتم ديدي بردنش ؟!!..... از مسئول بخش با ناراحتي پرسيدم برادر جان چيسي كجاست ما اومديم كه ببريمش ... انتظار داشتم كه ناراحت بشه و بگه آخه به شما چه مربوط است ؟ يا چيزي تو اين مايه ها .... ولي با كمال تعجب ديدم ، نه تنها ناراحت نشد ، بلكه خيلي هم دوعامون كرد كه خدا خيرتون بده .... اجرتون با آقام امام حسين ( ع) ..... و رفت در اطاق كوچكي را باز كرد و گفت بفرمائيد ... "چيسي " را اين جا مي زاريم تا از بقيه جدا بشه ....

ولي ديدم از خانم خارجي خبري نيست ... در عوض يك برادر پاسدار را نشون دادن كه اين چيسي است !! يعني چي ..... ؟ مگر ما با اينا شوخي داريم ...؟ طاقت نياوردم و خطاب به مسئول برادران گفتم ..... چيسي اينه ..؟ گفت آره برادر .... گفتم .... گفتم ... آخه اين كه چيسي نيست ؟ گفت چيسي همين است .... وقتي ديد ما مات و مبهوت مانديم گفت :

رزمندگاني كه گلوله يا تركش به معده يا مثانه آن ها اصابت مي كنه .... براي خروج مايعات و ادرار ، ما اين دسنگاه چيسي را بهش وصل مي كنيم ....... ديگه بقيه حرف هاش رو نشنيدم ... فقط دهان آن برادر را مي ديدم كه تكان مي خورد ...... وقتي به خود اومدم ديدم يك سر برانكارد دست من است ... و سر ديگش را سرهنگ قوي پنجه تو دستش گرفته ... بوي ادرار آزارم مي داد .... يرهنگ خطاب به من گفت :

بهروز گفتي يواس يواش گام بردارم ................؟



منبع :
http://oldpilot.blogfa.com/post-50.aspx

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: Delta.H , مــجــیــנ , goldmen , mir abbas , Mrs.Seyedi , mohammadshamosi , مسعود کوچولو , jahanagahi , yu3f , sir-mahyar
02-11-2013, 12:20 PM
ارسال: #804
RE: کافه گپ میلیاردرها
[/quote]آقای رضایی خودت که میدونی من به شما ارادت دارم دربست.
اولین دفتر پستی که به چشمم خورد میفرستم بیاد




شرمنده كرديد آقاي بهرامي باعث زحمت مي شويد خيلي ممنون.

(02-10-2013 11:27 PM)صدفی نوشته شده توسط:  آقای رضایی ما در خدمت شما هستیم به روی چشم کل سمینارهای جناب حلت رو رایت میکنم واستون پست میکنم فقط یه لطفی کنید آدرس پستی و کد پستیتونو واسم پ.خ کنید

بينهايت از عنايت شما خانم صدفي و همسر عزيزتان متشكرم ولي خدائيش شوخي كردم

به زحمت نيفتيد .


دوستان كافه چي كجائيد من مهمون دارم ،‌لطف كنيد دوتا سان شاين براي مهمونام بياريد

[تصویر: %D8%B3%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%A7%DB%8C%...%D9%81.jpg]

هر روز فرصت های بیشتری برای ثروتمند شدن ایجاد می شود
برای تماس و مشاوره با من می توانید پیام دهید
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , jahanagahi , M3HDI , mohammadshamosi , Delta.H , mir abbas , hadi1987 , sir-mahyar
02-11-2013, 02:13 PM
ارسال: #805
RE: کافه گپ میلیاردرها
محمد پس من کوشم؟؟؟ آبجی مریم کجاست؟؟؟

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , mohammadshamosi , کامیار کاظمی , yu3f , mir abbas , sir-mahyar
02-11-2013, 02:47 PM
ارسال: #806
RE: کافه گپ میلیاردرها
دانستني ها و واقعياتی که تا به حال نمي دانستيد!

۱- موش و اسب نمي توانند بالا بياورند.
۲- اين جمله سخت ترين تلفظ را در زبان انگليسي دارد: "Sixth Sick Sheik’s Sixth Sheep’s Sick”
۳- اگر بيش از يک ساعت با تلفن حرف بزنيد، مقدار باکتري هاي گوش شما ۷۰۰ برابر مي شود.
۴- فندک زودتر از چوب کبريت اختراع شد.
۵- وقتي مي خوابيد ممکن است بدون آنکه متوجه شويد، ۷۰ نوع حشره ريز و حدود ۱۰ عنکبوت بخوريد.
۶- قوي ترين و انعطاف پذير ترين عضله در بدن انسان زبان است.
۷- امکان ندارد با چشم باز عطسه کنيد.
۸- اگر به هنگام خميازه کشيدن به زبانتان دست بزنيد، خميازه شما متوقف مي شود.
۹- راست دست ها بطور متوسط ۹ سال بيشتر از چپ دست ها عمر مي کنند.
۱۰- ماهي ها نمي توانند زبانشان را از دهانشان بيرون بياورند.
۱۱- خرس هاي قطبي چپ دست هستند.
۱۲- چشم هاي شترمرغ از مغزش بزرگتر هستند.
۱۳- شپش ها مي توانند مسافتي ۳۵۰ برابر طول بدنشان بپرند. در مقايسه با انساني که بخواهد به اندازه يک زمين فوتبال بپرد.
۱۴- شما نمي توانيد خودتان را قلقلک دهيد. زيرا مغزتان درک مي کند که خودتان خودتان را قلقلک داده ايد. تنها جاي بدن که قلقلک مي آيد، سقف دهان است.
۱۵- چشم هاي آبي رنگ حاصل جهش ژنتيکي هستند. قبل از اين جهش ژنتيکي چشم همه انسان ها قهوه ای بود.

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: goldmen , Mrs.Seyedi , mohammadshamosi , jahanagahi , مهدی گل محمدی , کامیار کاظمی , yu3f , Delta.H , vahid61 , mir abbas , حامد , ahmad rezaee , M3HDI , مسعود کوچولو , sir-mahyar
02-11-2013, 10:05 PM
ارسال: #807
RE: کافه گپ میلیاردرها
اینو مخصوص استاد قربانیان ساختمBig Grin
[تصویر: pride.gif]

.



[تصویر: emza01.png]
[تصویر: emza02.png]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mir abbas , mohammadshamosi , jahanagahi , مــجــیــנ , حامد , کامیار کاظمی , M3HDI , yu3f , sir-mahyar
02-11-2013, 10:29 PM
ارسال: #808
RE: کافه گپ میلیاردرها
(02-11-2013 10:05 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  اینو مخصوص استاد قربانیان ساختمBig Grin
[تصویر: pride.gif]

هزاران آفرین و هزاران سپاس تقدیم به استاد حمزه عزیزم.موفق هستی موفقتر باشی.وقتی خانواده را برای دیدن دعوت کردم , تا این اندازه با خانواده نخندیده بودیم.

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مــجــیــנ , ahmad rezaee , mohammadshamosi , M3HDI , yu3f , mir abbas , Delta.H , sir-mahyar , vahid61
02-11-2013, 11:08 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 02-11-2013 11:45 PM، توسط MARYAR.)
ارسال: #809
RE: کافه گپ میلیاردرها
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند.

استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.

استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!


همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، برای هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .



خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت ، رشد ، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،


نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!

10_004 تقدیم به همه دوستان میلیاردرم

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مسعود کوچولو , mohammadshamosi , 3ObHaN , yu3f , jahanagahi , mir abbas , کامیار کاظمی , Delta.H , sir-mahyar , ahmad rezaee , سولاو , safari-cht , ebrahim.ev
02-11-2013, 11:49 PM
ارسال: #810
RE: کافه گپ میلیاردرها
بچه های گیلان کجان اصلا هیچ خبری ازشون نیست .
اقا فرهاد .....
اقا مهیار....
اقا مسعود....
.......
کسی اینورا نیس36

منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , Delta.H , sir-mahyar , yu3f , صابری , jahanagahi
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  ضرب المثلهای میلیاردرها مهدی ر 9 2,022 06-09-2015 11:49 AM
آخرین ارسال: رها آزاد
  گالری اتومبیل میلیاردرها Delta.H 111 20,051 11-30-2014 06:19 PM
آخرین ارسال: omid.movafaghiat

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 17 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS