ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


از فضای مجازی چه خبر ؟
زمان کنونی: 06-09-2024, 11:06 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: 3ObHaN
آخرین ارسال: 3ObHaN
پاسخ: 41
بازدید: 7456

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امیتازات : 2.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
از فضای مجازی چه خبر ؟
02-02-2012, 01:35 AM
ارسال: #21
RE: پيج هاي مرتبط با fb
داستان بامبو و سرخس

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد.

و گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟

پاسخ دادم : بلی.

فرمود: ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس راآفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود.

‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت ۶ ماه ارتفاع آن به بیش از ۱۰۰ فوت ‏رسید. ۵ سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند.. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد.
‏خداوند در ادامه فرمود: آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی. من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم.

‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی!
‏از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم.

‏در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر که بتواند.

‏گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی…


بخشندگی ، انتشار بوی خوش بنفشه است بر ته کفشی که لگدمالش کرده است.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , 3ObHaN , مهدی گل محمدی , arash67 , shahrasebi , oyama
02-02-2012, 10:14 AM
ارسال: #22
RE: پيج هاي مرتبط با fb
قدیما ظرف یکبار مصرف نبود،

دختر همسایه دوبار میومد،

یه بار نذری میاورد،

یه بار میومد واسه ظرفش، آدم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت.

بعد میگن چرا آمار ازدواج کم شده

شما دارین فرصتها رو از جوونا میگیرین… والا

همیشه آنچیزی اتفاق می افتد که منتظرش هستید……
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , kafshduzak , 3ObHaN , arash67 , saeed225 , shahrasebi , sajjad , oyama
02-02-2012, 12:50 PM
ارسال: #23
RE: پيج هاي مرتبط با fb
این ماجرا در خط هوایی TAM اتفاق افتاد

یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است

با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد

مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانوم؟"

زن سفید پوست گفت: "نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است، من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!"

مهماندار گفت: "خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه"

مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: "خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم"

و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: "ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست."

و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت: "قربان این به ای معنی است که شما می توانید کیف اتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید..."

تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند.

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , مهدی گل محمدی , vahid61 , arash67 , saeed225 , shahrasebi , oyama
02-02-2012, 06:25 PM
ارسال: #24
RE: پيج هاي مرتبط با fb
لعنت بر شیطان!

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»!
لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»!
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده‌ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می‌زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد»

فعلاً برو سواری بیاموز!!!

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: saeed225 , shahrasebi , oyama
02-03-2012, 06:42 PM
ارسال: #25
RE: پيج هاي مرتبط با fb
پسر و پدری داشتند در كوه قدم می زدند كه ناگهان پای پسر به سنگی گیر كرد، به زمین افتاد و داد كشید : آ آ آ ی ی ی!!!!
صدایی از دوردست آمد: آ آ آ ی ی ی!!!
پسرك با كنجكاوی فریاد زد : كی هستی ؟؟
پاسخ شنید : كی هستی؟؟
پسرك خشمگین شد و فریاد زد : ترسو!!
باز پاسخ شنید : ترسو!!
پسرك با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟؟
پدر لبخندی زد و گفت : پسرم ، توجه كن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یك قهرمان هستی !!
صدا پاسخ داد: تو یك قهرمان هستی!!
پسرك باز بیشتر تعجب كرد.
پدرش توضیح داد: مردم می گویند كه این انعكاس كوه است ولی این در حقیقت انعكاس زندگی است. هر چیزی بگویی یا انجام دهی ، زندگی عینا به تو جواب می دهد...
اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، آن را حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را كه بخواهی ، زندگی همان را به تو خواهد داد. شمائید كه با حركت خود ، دنیایتان را خلق می كنید. (وینستون چرچیل )

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: Alireza_Kh , مهدی گل محمدی , kafshduzak , arash67 , saeed225 , shahrasebi , oyama
02-04-2012, 10:59 AM
ارسال: #26
RE: پيج هاي مرتبط با fb
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها درگرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگرگفت:من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: Alireza_Kh , saeed225 , مهدی گل محمدی , shahrasebi , vahid61 , oyama
02-09-2012, 02:57 PM
ارسال: #27
RE: پيج هاي مرتبط با fb
تاجر آمريکايي و ماهيگير

يک تاجر آمريکايي نزديک يک روستا تو مکزيک ايستاده بود. در همان موقع يک قايق کوچک ماهيگيري رد شد که داخلش چند تا ماهي بود.
از ماهيگير پرسيد: چقدر طول کشيد تا اين چند تا ماهي رو گرفتي؟
ماهيگير: مدت خيلي کمي.

تاجر: پس چرا بيشتر صبر نکردي تا بيشتر ماهي گيرت بياد؟
ماهيگير: چون همين تعداد براي سير کردن خانواده ام کافي است.

تاجر: اما بقيه وقتت رو چيکار مي کني؟

ماهيگير: تا دير وقت مي خوابم, يه کم ماهي گيري مي کنم, با بچه ها بازي ميکنم بعد ميرم توي دهکده و با دوستان شروع مي کنيم به گيتار زدن. خلاصه مشغوليم به اين نوع زندگي.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و مي تونم کمکت کنم. تو بايد بيشتر ماهي گيري کني.
اون وقت مي توني با پولش قايق بزرگتري بخري و با درآمد اون چند تا قايق ديگر هم بعدا اضافه ميکني. اون وقت يه عالمه قايق براي ماهيگيري داري.

ماهيگير: خوب, بعدش چي؟

تاجر: به جاي اينکه ماهي ها رو به واسطه بفروشي اونا رو مستقيــما به مشتري ها ميدي
و براي خودت کارو بار درست مي کني... بعدش کارخونه راه مي اندازي و به توليداتش نظارت
ميکني... اين دهکده کوچک رو هم ترک مي کني و مي روي مکــــزيکوسيتي! بعد از اون هم
لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورک... اونجاست که دست به کارهاي مهم تري مي زني...

ماهيگير:اين کار چقدر طول مي کشه؟

تاجر: پانزده تا بيست سال.

ماهيگير: اما بعدش چي آقا؟

تاجر: بهترين قسمت همينه,در يک موقعيت مناسب که گير اومد ميري و سهام شرکت رو به قيمت خيلي بالا مي فروشي! اين کار ميليون ها دلار برات عايدي داره.

ماهيگير: ميليون ها دلار! خوب بعدش چي؟

تاجر: اون وقت بازنشسته مي شي! مي ري يه دهکــده ي ساحلي کوچيک! جايي که مي توني تا دير وقت بخوابي! يه کم ماهيگيري کني, با بچه هات بازي کني! بري دهکده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزني و خوش بگذروني

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , shahrasebi , arash67 , saeed225 , vahid61 , oyama , mehdi62
02-09-2012, 06:29 PM
ارسال: #28
RE: پيج هاي مرتبط با fb
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندك زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می كند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی كه این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می كند و...
حال سخن درویشی كه به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی كن كه حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , کامیار کاظمی , MARYAR , shahrasebi , vahid61
02-13-2012, 02:30 PM
ارسال: #29
RE: پيج هاي مرتبط با fb
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیک نیک بروند

از آنجا که لاک پشت ...ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن

ر نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیک نیک رو باز کردند و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند . پیک نیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود
و همه با این موضوع موافق بودند.بعد از یک بحث طولانی،جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد . لاک پشت کوچولو ناله کرد
جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت
بین لاک پشت های کند بود اما قبول کرد که به یک شرط بره؛
اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره . خانواده قبول کردن
و لاک پشت کوچولو به راه افتاد .سه سال گذشت ولاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال هفتم غیبت او پیرترین لاک پشت
دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده، او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید و گفت
« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم »
نتیجه اخلاقی : بعضی از ما ، زندگی مون صرف انتظار کشیدن برای این میشه
تا دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن و آنقدر نگران
این موضوعیم که که خودمون عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , مهدی گل محمدی , shahrasebi , vahid61 , Alireza_Kh
02-25-2012, 10:39 AM
ارسال: #30
RE: پيج هاي مرتبط با fb
قدرت خارق العاده تلقين

می گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد . وقتی که زنگ را زدند بيدار شد
و باعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته شده بود ياداشت کرد و بخيال اينکه
استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب
برای حل آنها فکر کرد . هيچيک را نتوانست حل کند ، اما تمام آن هفته دست
از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد . استاد بکلی
مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دو نمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده
بود .
اگر اين دانشجو اين موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد ، ولی چون
به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می
کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت .

برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد

چند نمونه فراموش نشدنی باعث تغيير نگرش پزشكان و روانشناسان شد .

يك زنداني كه قصد فرار داشت بطور مخفيانه خود را در يكي از اتاقكهاي قطار
جا داده بود و بعد از حركت فهميده بود كه در يخچال قطار قرار دارد .
زنداني مطمئن بود كه در طي چندين ساعتی كه در يخچال قرار دارد منجمد
خواهد شد و دقيقاً اينطور هم شد .
اما بعد از رسيدن به مقصد مشاهده كردند كه زنداني يخ زده در حالي كه
يخچال قطار خاموش بوده است و اين نشان ميدهد كه شخص زنداني به خود تلقين
كرده كه منجمد خواهد شد و اين تلقين براي او حكم يك تصوير ذهنی مطابق با
افكار او داشته و همين باعث شده كه سلولهاي بدن وی واقعاً سرما را حس
كرده و كم كم منجمد شود .

نمونه ديگر آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روی دو تن از مجرمين
محكوم به اعدام انجام شد.

آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم
با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند . در اين هنگام نفر دوم با
چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزی شديد بود . سپس چشمان نفر دوم را
نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه ای خط كشيدند و در اين
حين كيسه آب گرم نيز بالای دست وي شروع به ريختن مي كرد اين در حالی بود
كه دست او به هيچ وجه زخمی نشده بود . اما شاهدان يعنی پزشكان و
روانشناسان با كمال ناباوری ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان
خود را از دست داد چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول
بريده شده و خونريزی مي كند . ريخته شدن خون را نيز بر روی دست خود حس میكرده است . در واقع تصوير ذهنی او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند
نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد .

اين نشان مي دهد كه دستگاه عصبي شما با توجه به آنچه فكر مي كنيد يا خيال
مي كنيد كه حقيقت دارد واكنش نشان می دهد .

دستگاه عصبی شما تجربه خيالی را از تجربه واقعی تميز نمي دهد .
در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتی كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار ميگيرد واكنش نشان مي دهد .
اين يكي از قوانين اوليه و اصولی ذهن است . در واقع اينطوری ساخته شده
ايم. وقتی اين قانون را در افراد هيپنوتيزم شده مشاهده مي كنيم شك میكنيم كه حتما نيرويی مرموز يا فوق طبيعيی در كار است .

در واقع آنچه را كه مي بينيم فرايند طبيعی عمل مغز و دستگاه عصبی انسان
است و نه چيز ديگر .
در پديده هيپنوتيزم اگر بيمار بدرستی گفته هاي شخص هيپنوتيزم كننده معتقد
باشد كارهاي حيرت آور انجام مي دهد و بيمار رفتاری متفاوت از خود نشان
ميدهد زيرا طرز فكر و باورش تغيير كرده است .

هيپنوتيزم يا خواب مصنويی هميشه به نظر اسرار آميز بوده است زيرا هميشه
فهم اينكه چگونه باور كردن مي تواند منجر به رفتار غير عاديی انسان شود
دشوار بوده است . با خواب مصنوعی چنان برخورد شده كه انگار نيرو يا قدرت
ناشناخته ای در كار اس. اما حقيقت اين است كه وقتيی شخصی را متقاعد
میكنيد كه قدرت شنوايی اش را از دست داده رفتار ناشنوايان را پيدا ميكند .
وقتی او را متقاعد مي كنيد كه نسبت به درد حساسيت ندارد، مي تواند بدون
بيهوشی تحت عمل جراحیی قرار گيرد و در اين ميان نيروی مرموزی هم در كار
نيست .

ازتون میخوام که لحظه به لحظه مواظب گفته ها ، فکرها و حرفای دلتون باشین .
مواظب باشین که به خودتون چی میگین هیچ وقت نگین که چرا زندگی من
اینجوریه چون همش دست خودتون و این شمائین که زندگی خودتون رو به ویرونه و
کلبه ای خرابه تبدیل می کنین یا به
قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر

[تصویر: start.gif]

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , مهدی گل محمدی , P@RSA , shahrasebi , vahid61 , arash67 , Alireza_Kh
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  کسب درآمد از سایت نیازمندی ها hamed102 2 655 11-28-2015 02:14 PM
آخرین ارسال: yaser1
  توصیه های نادرستی که از دیگران میشنوید..! mallarme 1 750 04-17-2013 02:28 PM
آخرین ارسال: mallarme
  برایم مهم نیست که برای امرار معاش چه میکنی!!! mehdi098 0 1,067 08-09-2012 11:57 PM
آخرین ارسال: mehdi098
  سریال بسیار آموزنده و الهام بخش فرار از زندان یا پریزن بریک mehdi62 2 868 08-02-2012 09:29 AM
آخرین ارسال: فرهاد قربانی
  چه نوع شغلي براي شما مناسب‌تر است؟ اقاي ايـــده 7 3,125 07-23-2012 11:15 AM
آخرین ارسال: veronika

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS