12-07-2011, 01:16 PM
خيلي از پيج ها تو ف/ي/س/ب/و/ك هستند كه مطالب جالب و مرتبط با سايت ما ميزارن .
از اين به بعد من مطالب اين پيج ها رو براي دوستاني كه دسترسي به fb ندارند اينجا قرار ميدم .
اميدوارم كه خوشتون بياد .
در ضمن ، ممکن است مطالب تکراری باشد و یا در تاپیک های مشابه موجود باشد . با توجه به پراکندگی موضوعات ، به بزرگی خودتون ببخشید و از کنارش بگذرید .
هفت گام برای بازاریابی کماندوئی
1مزیت حقیقی و ذاتی محصول خود را شناسائی کنید.
2این مزیت حقیقی و واقعی را به یک فایده معنی دار در زندگی افراد تبدیل و ترجمه کنید.
3این مزایا را تا حد امکان به عبارات و جملاتی قابل قبول تبدیل کنید.
4توجه مشتری هدف را جلب کنید.
5مشتری هدف را به هیجان آورید.
6اطمینان پیدا کنید که به وضوح ارتباط برقرار کرده اید و مخاطب منظور شما را درک می کند.
7تمامی اقدامات خود را با یک راهبرد خلاقانه دوباه محک بزید.
نابغه هایی که کودن شمرده میشدند
1- آلبرت انیشتن در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود.یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت انیشتن او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای ...انه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!!
2- توماس ادیسون که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد وپنجاه اختراع جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!!
3- بتهون معلم او می گفت در طول زندگیش "اوچیزی یاد نخواهد گرفت"
4- پیکاسو یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!!
5- هیلتون که مالک بیش از 300هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!!
6- جیمز وات که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!!
7- امیل زولا نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!
8- ناپلئون بنا پارت مدرسه خود را با رتبه 42به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!!
9- لویی پاستور در مدرسه یک محصل متوسط بود ودر دوره لیسانس در درس شیمی بین 22 نفر رتبه 22 را کسب کرد!
فروش به مشتری ها با افزایش شناخت از آنها
منبع : HBR
تنها با درک واقعی و دقیق مشتری ها می توان به آنها چیزی را ارائه کرد که لازم دارند. فناوری این امکان را بوجود آورده است تا شناخت عمیق تری از مشتری فراهم آوریم در اینجا به سه راهکار برای تعمیق شناخت از مشتری ها اشاره می شود با بکار بستن آنها به کسب و کار خود جان تازه ای بدمیم:
جمع آوری اطلاعات مشتری: از هر تعامل و تماس با مشتری به عنوان یک فرصت برای جمع آوری داده ها در مورد وی بهره ببریم و بر اطلاعاتی که مشتری در مورد خودش ارائه می دهد اکتفا نکنیم. این اطلاعات بایستی متمرکز بر رفتار و ترجیجات مشتری باشد.
تقسیم بندی و ف/ی/ل/ت/ر کردن داده ها: برای ایجاد یک راهبرد و استراتژی بازاریابی بهتر است از بخش های کوچکتر بازار و نه تمام بازار استفاده کنیم. با ف/ی/ل/ت/ر کردن صحیح داده ها می توانیم درک درستی از مشتری ها در سطحی مشخص تر و دقیق تر فراهم کنیم.
شناسائی و نوازش مشتریان مهم : به جای حسابگری بر اینکه هر مشتری در هر معامله چه مقدار برای کسب و کار ما سود ایجاد می کند بهتر است پتانسیل مشتری را برای دورۀ طولانی تر بررسی و مورد نظر قرار دهیم. این نگاه بلند مدت به ما کمک می کند تا مشتریان اصلی که وفاداری آنها برای کسب و کار ما سود دراز مدت ایجاد می کنند را شناسائی کنیم.
تبلیغ "دهان به دهان" از جمله روش هایی است که گفته می شود بیشترین تاثیر را بر روی مخاطب دارد و بیش از سایر شیوه های تبلیغی وی را به خرید یک محصول یا خدمت ترغیب می کند. این مدعا مبتنی بر این پیش فرض است که افراد معمولا به آن چیزی که خودشان به طور مستقیم از فردی دیگر می شنوند، بیشتر اعتماد می کنند.
اما به دلیل پیچیده بودن این روش کمتر شرکت یا صاحب کالایی را می توان پیدا کرد که بر روی آن سرمایه گذاری کند. با این حال موسسه PQ Media در آمریکا اخیرا در مورد نتایج یک تحقیق اعلام کرد که شرکت های تبلیغاتی این کشور به تنهایی در سال گذشته میلادی، 35/1 میلیارد دلار صرف تبلیغ برای شرکت های صاحب کالا و خدمات از این طریق کرده اند. جالب است بدانید این رقم نسبت به سال پیش از آن 38 درصد رشد را نشان می دهد.
در تبلیغ دهان به دهان معمولا رسانه ها نقش کمتری دارند، اما با پیدا شدن رسانه های جدیدی نظیر اینترنت، اخیرا اقبال به این روش بیشتر شده است. "بازاریابی ویروسی " یکی از روش هایی است که ریشه در همین شیوه تبلیغ دهان به دهان دارد و با یک برنامه حساب شده در اشاعه یک پیام از طریق اینترنت و به ویژه وبلاگ های شخصی می توان به نتایج چشمگیری دست یافت.
حالا چند وقتی است که تبلیغات چی ها به این فکر افتاده اند که از قابلیت های شیوه تبلیغ دهان به دهان بیشتر بهره بگیرند و با ابتکارات جدید رسانه های دیگری را هم وارد عرصه کنند.
یکی از این ابتکارات استفاده از رانندگان تاکسی در انگلیس به عنوان اشاعه دهنده اصلی یک پیام است. یک شرکت تبلیغاتی در این کشور علاوه بر استفاده از بدنه تاکسی ها برای تبلیغ یک سایت قمار به نام 888، برخی از رانندگان تاکسی ها را آموزش داده است که در مورد این سایت اینترنتی با مسافران صحبت کنند و حتی برای تشویق شان به آنها جوایزی نیز بدهند.
این روش یک شیوه کم هزینه با اثربخشی بسیار زیاد است. به همین دلیل شرکت تبلیغات اجرا کننده این پروژه تلاش می کند تا رانندگان را برای نحوه مواجه و ترغیب مسافرانی که هنگام سوار به تاکسی با تلفن همراه صحبت می کنند، روزنامه می خوانند و یا دوست دارند از پنجره به بیرون خیره شوند، بیشتر آموزش دهد.
نمی دانم این روش در کشور خودمان که فرهنگ هم صحبتی میان مردم در مکان های عمومی خیلی بیشتر از کشور خشک و بی روحی مثل انگلیس رواج دارد، تا چه حد قابل اجرا است.
به هر حال این موضوع قابل توجه دوستانی که هر از گاهی برخی از شیوه های تبلیغاتی جدید را به چوب بیگانه بودن می رانند و آنها را منسوخ می دانند.
چهار تصمیم اصلی برای برندسازی هوشمندانه و مدرن
تصمیم اول: استراتژی (Strategy)
داشتن اهداف و استراتژی های مشخص برای هر کاری نخستین معیار تصمیم گیری است. در کسب و کار موارد زیادی است که به طور کل باید برای ما برای برنامه ریزی، مشخص باشد. برخی از این عوامل عبارتند از:
میزان بودجه در دسترس (عامل تعیین کننده اصلی است)
چگونگی و ماهیت بازار (حوزه جغرافیایی بازار، نوع بازار، نوع مشتریان (B2B یا B2C) و ...)
ماهیت محصول (مصرفی، صنعتی، کالا، خدمات و ... یا نوع صنعت)
چرخه عمر محصول (PLC) مثلا در مرحله معرفی یا رشد تاکید بر فروش شخصی بیشتر است ولی در مرحله افول، روابط عمومی موثرتر خواهد بود.
تصمیم دوم: اطلاعات بازاریابی (تحقیقات بازار / تحقیقات بازاریابی)
برخلاف تصور بسیاری از مدیران که این بخش را صرفا تحقیقات بازار یا بازاریابی می پندارند باید گفت انواع اطلاعات بازاریابی (Mk.IS) به طور کل در چهار بخش وجود دارد:
• تحلیل و شهود مدیران
• اطلاعات داخلی سازمان
• هوش بازاریابی (جاسوسی صنعتی)
• تحقیقات بازار / بازاریابی
دو نکته قابل توجه در این بخش وجود دارد:
یک: به دلیل هزینه های زیاد و ریسک پذیری بالای تحقیقات بازار / بازاریابی معمولا زمانی به سراغ این عامل می رویم که نتوان به سئوالات و خلاء های اطلاعاتی با سه عامل اول پاسخ داد
دو: تحقیقات بازار و تحقیقات بازاریابی دو فعالیت متفاوت است که بسیاری از مدیران این دو را مشابه یا یکسان تصور می کنند. درواقع تحقیقات بازاریابی مربوط به تحقیقات در زمینه 4P بازاریابی یعنی محصول (Product)، قیمت (Price)، کانال توزیع (Place) و ابزارهای پیشبردی (Promotion) است درحالیکه تحقیقات بازار درواقع تحقیق در زمینه 5C یا ارکان بازار است یعنی: سازمان (Corporate)، رقیب (Competitor)، همکاران (Counterpart)، مشتریان (Customer)، شرایط محیطی (Context).
پس بهتر است بدانیم که کدام نوع از تحقیقات مورد نیاز ماست و می تواند پاسخی برای نیازهای اطلاعاتی ما باشد.
مهمترین دغدغه ما در این بخش باید دسته بندی مخاطبان به روشهای متفاوت و در واقع روانشناسی مشتری باشد. این دسته بندی ها به روشهای متفاوتی امکان پذیر است:
انواع دسته بندی انسانها
• دسته بندی های عمومی شامل: جغرافیایی، دموگرافیک، روانشناختی، رفتاری، PRIZM و...
• دسته بندی بر اساس تقسیم بندی نسل ها (نسل جنگ جهانی دوم (Baby Boomers)، نسل X، نسل Y (dot-comes) و نسل Z)
• دسته بندی بر اساس انواع نگرش، فرهنگ، سبک زندگی، طبقات اجتماعی اقتصادی (SEC) و...
• دسته بندی بر اساس تیپ های شخصیتی
• دسته بندی بر اساس جنسیت (رویکرد مردانه / زنانه)
• دسته بندی بر اساس گرایشهای حواس (دیداری / شنیداری / لمسی و...)
• دسته بندی بر اساس سیکل جسمی، عاطفی و ذهنی انسانها (بیوریتم -Biorhythm)
• دسته بندی بر اساس انواع تفکر، هوش و مدل های تصمیم گیری (شهودی یا راست مغزی، منطقی یا چپ مغزی، میان مغزی، فرهنگی و...)
• دسته بندی بر اساس عوامل فرهنگی – اجتماعی شامل: فرهنگ (پاردایم های فرهنگی)، خرده فرهنگ (ملیت، مذهب، گروه های وابسته، اصالت جغرافیایی)، طبقه اجتماعی (موقعیت ویژه شغلی، درآمد، تحصیلات، و ...)
• دسته بندی بر اساس عوامل اجتماعی (گروه های وابسته، رهبران عقیده، خانواده، نقش ها و جایگاهها)
• دسته بندی بر اساس عوامل شخصیتی (سن و دوره عمر خانواده، موقعیت شغلی، جایگاه اقتصادی، سبک زندگی، خودانگاره و تیپ شخصیتی)
• دسته بندی بر اساس عوامل روانشناختی (انگیزش، ادراک، یادگیری، باورها، نگرش ها، ارزش ها و...)
• دسته بندی بر اساس انواع تفکر (خلاق، سیستمی، استراتژیک، و...)
تصمیم سوم: الگوبرداری (Benchmark)
معیار سوم برای اتخاذ تصمیم مناسب این است که نمونه های موفق و ناموفق انجام شده در حوزه فعالیت ما مورد بررسی قرار گیرد. این امر به معنای کپی برداری یا کپی کردن کلیه ایده های خلاقانه یا همه روشهای موفق و عدم استفاده از روشهای ناموفق تجربه شده نیست.
موارد باید در شرایط خود بررسی شده و برای شرایط موجود کسب و کار ما بومی سازی و تحلیل مجدد شوند. شاید لازم باشد برای این تحلیل از طریق نظرسنجی و تحقیقات بازار مجددا آزموده و کنترل شوند.
تصمیم چهارم: خلاقیت (Creativity)
سئوال عمده ای که امروزه اکثر مدیران با آن درگیر هستند این است که آیا خلاقیت برای همه محصولات هم لازم است؟ مانند محصولات بدون رقیب، محصولات با مخاطبان خاص، محصولات خیلی جدی، محصولات دارویی (نیاز به تجویز پزشک)، خدمات، تجربیات، امور جاری و روتین و...
اکثر مدیران ایرانی خلاقیت را یک امر فانتزی و اضافی می دانند که اگر فرصتی هم دست داد می توان در تصمیمات از آن بهره گرفت.
برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که ایرانی ها و افعانی ها خلاق ترین انسانهای روی زمین هستند...! و البته باید بدانیم که این یک «تهدید» است! زیرا خلاقیت اگر بصورت کنترل شده و برنامه ریزی شده در جای خود استفاده نشود نه تنها یک مزیت و فرصت محسوب نمی شود بلکه عوارض و حاشیه هایی به همراه دارد که می توانند ضربات جبران ناپذیری به کسب و کار بزند. آنچه که تحت عنوان خلاقیت در برندسازی مطرح می کنیم و می تواند موجب خلق و تثبیت برندهای قدرتمند شود، «خلاقیت تکنیکی» و مدیریت و هدایت آن در قالب تیمهای آموزش دیده و حرفه ای است. برخی از تکنیکهای خلاقیت که در بازاریابی، تبلیغات و برندسازی از آنها استفاده می شود عبارتند از:
• طوفان ذهنی (Brainstorming)
• دلفی (Delphi)
• شکوفه نیلوفر آبی (MY)
• شش کلاه تفکر (6 Hats)
• گلوله برفی (Snow Ball)
• اسکمپر (SCAMPER)
• تریز (TRIZ)
• و...
پس از انتخاب این چهار تصمیم می توان به گزینش استراتژی های برتر برای برندسازی پرداخت ...
منبع: به نقل از کتاب «مرجع کاربردی کمپین برندسازی و IMBC» / نوشته بهنود الله وردی نیک
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!
داستان اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی به زبان ساده
نوشته نیما نامداری
این روزها خیلیها از اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی صحبت میکنند.
اما به نظر میرسد اغلب آنها دقیقا نمیدانند چه اتفاقی افتادهاست. برای اینکه کمکی به شناخت مساله کرده باشم مجموعه اطلاعاتی که از موضوع دارم را تلاش میکنم به زبان ساده اما خلاصه توضیح بدهم شاید به درد بچههایی که علاقمندند اطلاعات دقیقتری داشته باشند بخورد
قبل از هر چیز باید بدانیم LC یا همان اعتبار اسنادی چیست؟ معمولا در معاملههای بزرگ که فرایند مذاکره و توافق و پرداخت
پول و حمل و بازرسی و تحویلگیری و …زمانبر و طولانی است فروشنده از خریدار میخواهد تعهد بدهد که در انتهای این فرایند اگر همه چیز مطابق توافق بود کل پول را پرداخت کند. برای این
کار به بانک مراجعه میکنند و بانک یک ضمانتامه به ارزش مبلغی که معامله بر اساس آن انجام میشود در وجه فروشنده و به تاریخ موعد پایان معامله صادر میکند.
یعنی به فروشنده تعهد میدهد که معادل این مبلغ را در زمانی که آنها با هم توافق کردهاند از حساب خریدار برداشته و به حساب فروشنده واریز کند. به این سند LC میگویند.
طبعا بانک صادر کننده LC باید پیش از تعهد دادن از طرف خریدار
مطمئن شود که او توان مالی کافی برای اجرای تعهداتش را دارد یعنی یا پول نقد در حساب داشته باشد یا وثیقه ارائه بدهد یا اینکه از نظر بانک بر اساس سوابقش اعتبار مالی او در حدی باشد که بانک حاضر به ریسک شده و از طرف او تعهد بدهد.
فرق اصلی LC با چک در همین ویژگی تعهد اعتبار خریدار از طرف بانک است. چون معمولا معاملات بینالمللی این گونه پیچیدگیها را دارند اغلب LCها ارزی هستند یعنی برای مبادله
پول بین دو کشور استفاده میشوند. اما LC ریالی هم داریم. یعنی اگر دو طرف یک معامله ایرانی باشند هم میتوانند از بانک بخواهند LC ریالی برای آنها صادر کند.
خوب حالا در این اختلاس چه اتفاقی افتاده؟ شخصی به نام مهآفرید خسروی و شرکایش تعدادی شرکت ثبت میکنند. این شرکتها با هم معاملاتی انجام میدهند.
یعنی قرادادهایی بین خودشان امضا میکنند و از بانک میخواهند برای این معاملات LC ریالی (نه ارزی) صادر کند. پس اولا اغلب معاملات واقعی نبوده یعنی خریدار و فروشنده یکی بودهاند ثانیا چون LC ریالی بوده نیازی به کنترلهای ارزی
بانک مرکزی و وزارت بازرگانی هم نبودهاست. آنها این کار را از سال ۸۵ شروع کرده و همه LC ها در یک شعبه بانک صادرات که در مجتمع فولاد خوزستان قرار داشته صادر شدهاست. رئیس این شعبه شریک گروه بوده و در ازای دریافت رشوه دو تخلف زیر را
انجام میدادهاست:
۱- LC ها را در دفاتر شعبه و سیستم نرمافزاری بانک مرکزی ثبت نمیکردهاست. پس کسی خارج شعبه از صدور آنها خبردار نمیشدهاست.
۲- صدور LC ها بدون سنجش میزان اعتبار درخواست کننده (امیرخسروی) بوده یعنی این آدم نه به این میزان پول در حساب داشته و نه وثیقه ارائه میکردهاست.
به عبارت دیگر میتوان گفت همه این LC ها جعلی بودهاند. با این روش حدود ۱۳۰ LC در مجموع به ارزش ۲۸۰۰ میلیارد تومان صادر شده که رسانهها آن را به ۳۰۰۰ میلیارد گرد کردهاند. اما این معنایش این نیست که همه این مقدار پول به دست آنها افتاده زیرا به هر حال LC خودش پول نیست بلکه تعهد مشروط به
پرداخت آن است و اگر اینها میخواستند این اسناد را نقد کنند چون در حساب پول نداشتند عملا مثل چک بیمحل گند کار در میآمد. به همین دلیل آنها LCها را قبل از اینکه موعد سررسیدشان برسد «تنزیل»میکردند. یعنی مثلا اگر یک LC به ارزش ۱ میلیارد تومان و با مهلت یک ساله داشتند پس از شش
ماه آن را به بانک دیگری برده و به مبلغ ۹۰۰ میلیون تومان میفروختند. یعنی از اصل مبلغ که قرار بود یک سال دیگر دستشان را بگیرد صرفنظر میکردند و با کمی تخفیف شش ماهه پول را میگرفتند به این کار تنزیل میگویند و در نظام بانکی کار رایجی است. تقریبا شبیه همان کاری که الان خیلیها با پشتنویسی و خرید و فروش چکهای بیمحل در بازار میکنند.
به این روش موفق شدهاند آن ۲۸۰۰ میلیارد LC را به مبلغ ۱۷۵۰ میلیارد تومان تنزیل کنند. یعنی معادل این مبلغ پول نقد دستشان را گرفتهاست.
حالا سوال این است که اینها چطور LC جعلی را به بانکهای دیگر میفروختهاند. طبق قانون، بانکی که یک LC را تنزیل میکند باید اصل بودن آن را از بانک صادر کننده LC استعلام کند
یا اینکه در سیستم نرمافزاری بانک مرکزی اصالت آن را کنترل کند و چون این LC ها نه در سیستم و نه در دفاتر بانک صادرات ثبت نشده بودند منطقا باید لو میرفتند اما به دو دلیل این
اتفاق نیفتاده:
۱- معمولا بانکها در ثبت اطلاعات LCهای ریالی اهمال میکنند به همین دلیل نبودن سوابق یک سند در سیستم الزاما نشانه جعلی بودن آن نیست و در این گونه موارد شعب بانکها تلفنی با هم چک میکنند. یعنی مسئول بانک تنزیل کننده به رئیس شعبه بانک صادرات در مجتمع فولاد خوزستان (یعنی همان شریک دزد) زنگ میزده و استعلام میکرده که طبعا پاسخ را میشود حدس زد.
۲- این LCهای جعلی در شعب ۷ بانک مختلف تنزیل میشدهاند که اکنون محرز شده دست کم در دو بانک ملی (شعبهای در منطقه آزاد کیش ) و سامان مسئولان
شعبی که تنزیل میکردهاند خودشان شریک این باند بودهاند.
این شعبه خاص بانک صادرات (به دلیل درجه ۳ بودن) حق صدور LC بالای ۲ میلیارد تومان را نداشته در حالی که اغلب LCها بالای این رقم بودهاند. همچنین شعب مناطق آزاد هم که بیشترین سهم را در تنزیل داشتهاند هم قانونا حق تنزیل LCهای خارج از منطقه آزاد را نداشتهاند.
سوال این است چطور این اسناد در این رقمهای درشت در شعب محدودی صادر میشده اما این بانکها به ویژه صادرات و ملی و سامان (و ظاهرا پارسیان) متوجه نشدهاند.
منطقا مبادله چنین ارقام بزرگی در یک شعبه کوچک توجه برانگیز باید باشد. باز در بانک صادرات چون صرفا LC صادر میکرده و پولی از حسابش نمیرفته شاید بشود پذیرفت اما بانکهای دیگر که LC را میخریدهاند یعنی پول از حسابشان خارج میشده خیلی عجیب است که متوجه موضوع نشدهاند.
اما قسمت هالیوودی داستان نحوه لو رفتن آن است. در همه بانکها رایج است عملکرد رئیس شعبه را بر اساس میزان نقدینگیای که در شعبهاش جذب کرده ارزیابی میکنند و بر همین مقیاس سالانه پاداشهایی به آنها میدهند. رئیس طمعکار شعبه بانک صادرات که رشوه میلیاردی میگرفته نتوانسته از پاداش چند میلیونی شب عید صرفنظر کند و برای
اینکه نقدینگی شعبهاش را زیاد نشان دهد رقم کارمزدی که برای بعضی LCهای جعلی درشت میگرفته را در دفاتر شعبه ثبت میکردهاست. یعنی در دفاتر شعبه کارمزد برای LCهایی ثبت میشده که خود LC ها وجود نداشتهاند. این مغایرت ساده سرنخ لو رفتن داستان در بانک صادرات بودهاست.
نکته جالب دیگر اینکه امیرخسروی با این پولها سهام شرکتهای دولتی را میخریدهاست. یعنی در خرید سهام این شرکتها ظاهرا خلافی رخ نداده اما منبع مالی آن، پول ناشی از اختلاس بانکی بودهاست. داستان از اینجا به بعد سیاسی هم میشود. سوالهای اصلی سیاسی که این روزها بین خود حکومتیها مطرح میشود اینها است:
۱- چرا اغلب سهام دولتی خریداری شده توسط امیرخسروی از طریق مذاکره یا رد دیون بوده (نه مزایده یا عرضه در بورس) آن هم عمدتا با سفارش مسئولان بالای دولتی؟
۲- چطور دولت و نهادهای نظارتی کنجکاو نشدند بدانندکسی که در عرض شش سال بیش از ۴۰۰۰ میلیارد تومان سهام شرکتهای دولتی را میخرد منشا درآمدش کجا است؟
۳-همین آدم و شرکایش یک سال قبل مجوز تاسیس بانک آریا را میگیرند و برخی چهرههای نزدیک به معاونان رئیسجمهور هم در تاسیس این بانک حمایت مالی و اداری میکنند و بانک ملت هم با فشار همین مقامات، پذیرهنویسی این بانک را با برخی تخلفات انجام میدهد. هیچ کدام از اینها نمیدانستند این آدم پولش را از کجا آورده؟
۴- ظاهرا یکی از اعضای خانواده امیرخسروی همراه با یکی از مدیران سابق دولتی و یکی از سرمایهداران نوظهور (انصاری) چندین هزار هکتار زمین در اطراف تهران را تقریبا رایگان به دست آوردهاند آیا اینها نشانه وابستگی این گروه به مسئولان دولتی نیست؟
۵- مدتها است که از بانک مرکزی خواسته میشود برای نظارت بر LCهای ریالی دستورالعملهای مناسب تدوین و ابلاغ کند آیا بیتوجهی بانک مرکزی ربطی به این اختلاس نداشته؟
این شرحی از کلیت داستان است که تقریبا از نظر من قطعی است چیزهای دیگری هم هست که شنیدههای نه چندان موثق
هستند. ببخشید طولانی و احتمالا خستهکننده شد. بیشتر برای کمک به دوستان علاقمند نوشتم که چارچوب موضوع دستشان بیاید. فکر میکنم نیاز به تاکید هم نباشد که این مطلب با هدف تحلیل نوشته نشده و صرفا شرح ماوقع است.
از اين به بعد من مطالب اين پيج ها رو براي دوستاني كه دسترسي به fb ندارند اينجا قرار ميدم .
اميدوارم كه خوشتون بياد .
در ضمن ، ممکن است مطالب تکراری باشد و یا در تاپیک های مشابه موجود باشد . با توجه به پراکندگی موضوعات ، به بزرگی خودتون ببخشید و از کنارش بگذرید .
هفت گام برای بازاریابی کماندوئی
1مزیت حقیقی و ذاتی محصول خود را شناسائی کنید.
2این مزیت حقیقی و واقعی را به یک فایده معنی دار در زندگی افراد تبدیل و ترجمه کنید.
3این مزایا را تا حد امکان به عبارات و جملاتی قابل قبول تبدیل کنید.
4توجه مشتری هدف را جلب کنید.
5مشتری هدف را به هیجان آورید.
6اطمینان پیدا کنید که به وضوح ارتباط برقرار کرده اید و مخاطب منظور شما را درک می کند.
7تمامی اقدامات خود را با یک راهبرد خلاقانه دوباه محک بزید.
نابغه هایی که کودن شمرده میشدند
1- آلبرت انیشتن در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود.یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت انیشتن او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای ...انه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!!
2- توماس ادیسون که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد وپنجاه اختراع جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!!
3- بتهون معلم او می گفت در طول زندگیش "اوچیزی یاد نخواهد گرفت"
4- پیکاسو یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!!
5- هیلتون که مالک بیش از 300هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!!
6- جیمز وات که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!!
7- امیل زولا نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!
8- ناپلئون بنا پارت مدرسه خود را با رتبه 42به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!!
9- لویی پاستور در مدرسه یک محصل متوسط بود ودر دوره لیسانس در درس شیمی بین 22 نفر رتبه 22 را کسب کرد!
فروش به مشتری ها با افزایش شناخت از آنها
منبع : HBR
تنها با درک واقعی و دقیق مشتری ها می توان به آنها چیزی را ارائه کرد که لازم دارند. فناوری این امکان را بوجود آورده است تا شناخت عمیق تری از مشتری فراهم آوریم در اینجا به سه راهکار برای تعمیق شناخت از مشتری ها اشاره می شود با بکار بستن آنها به کسب و کار خود جان تازه ای بدمیم:
جمع آوری اطلاعات مشتری: از هر تعامل و تماس با مشتری به عنوان یک فرصت برای جمع آوری داده ها در مورد وی بهره ببریم و بر اطلاعاتی که مشتری در مورد خودش ارائه می دهد اکتفا نکنیم. این اطلاعات بایستی متمرکز بر رفتار و ترجیجات مشتری باشد.
تقسیم بندی و ف/ی/ل/ت/ر کردن داده ها: برای ایجاد یک راهبرد و استراتژی بازاریابی بهتر است از بخش های کوچکتر بازار و نه تمام بازار استفاده کنیم. با ف/ی/ل/ت/ر کردن صحیح داده ها می توانیم درک درستی از مشتری ها در سطحی مشخص تر و دقیق تر فراهم کنیم.
شناسائی و نوازش مشتریان مهم : به جای حسابگری بر اینکه هر مشتری در هر معامله چه مقدار برای کسب و کار ما سود ایجاد می کند بهتر است پتانسیل مشتری را برای دورۀ طولانی تر بررسی و مورد نظر قرار دهیم. این نگاه بلند مدت به ما کمک می کند تا مشتریان اصلی که وفاداری آنها برای کسب و کار ما سود دراز مدت ایجاد می کنند را شناسائی کنیم.
تبلیغ "دهان به دهان" از جمله روش هایی است که گفته می شود بیشترین تاثیر را بر روی مخاطب دارد و بیش از سایر شیوه های تبلیغی وی را به خرید یک محصول یا خدمت ترغیب می کند. این مدعا مبتنی بر این پیش فرض است که افراد معمولا به آن چیزی که خودشان به طور مستقیم از فردی دیگر می شنوند، بیشتر اعتماد می کنند.
اما به دلیل پیچیده بودن این روش کمتر شرکت یا صاحب کالایی را می توان پیدا کرد که بر روی آن سرمایه گذاری کند. با این حال موسسه PQ Media در آمریکا اخیرا در مورد نتایج یک تحقیق اعلام کرد که شرکت های تبلیغاتی این کشور به تنهایی در سال گذشته میلادی، 35/1 میلیارد دلار صرف تبلیغ برای شرکت های صاحب کالا و خدمات از این طریق کرده اند. جالب است بدانید این رقم نسبت به سال پیش از آن 38 درصد رشد را نشان می دهد.
در تبلیغ دهان به دهان معمولا رسانه ها نقش کمتری دارند، اما با پیدا شدن رسانه های جدیدی نظیر اینترنت، اخیرا اقبال به این روش بیشتر شده است. "بازاریابی ویروسی " یکی از روش هایی است که ریشه در همین شیوه تبلیغ دهان به دهان دارد و با یک برنامه حساب شده در اشاعه یک پیام از طریق اینترنت و به ویژه وبلاگ های شخصی می توان به نتایج چشمگیری دست یافت.
حالا چند وقتی است که تبلیغات چی ها به این فکر افتاده اند که از قابلیت های شیوه تبلیغ دهان به دهان بیشتر بهره بگیرند و با ابتکارات جدید رسانه های دیگری را هم وارد عرصه کنند.
یکی از این ابتکارات استفاده از رانندگان تاکسی در انگلیس به عنوان اشاعه دهنده اصلی یک پیام است. یک شرکت تبلیغاتی در این کشور علاوه بر استفاده از بدنه تاکسی ها برای تبلیغ یک سایت قمار به نام 888، برخی از رانندگان تاکسی ها را آموزش داده است که در مورد این سایت اینترنتی با مسافران صحبت کنند و حتی برای تشویق شان به آنها جوایزی نیز بدهند.
این روش یک شیوه کم هزینه با اثربخشی بسیار زیاد است. به همین دلیل شرکت تبلیغات اجرا کننده این پروژه تلاش می کند تا رانندگان را برای نحوه مواجه و ترغیب مسافرانی که هنگام سوار به تاکسی با تلفن همراه صحبت می کنند، روزنامه می خوانند و یا دوست دارند از پنجره به بیرون خیره شوند، بیشتر آموزش دهد.
نمی دانم این روش در کشور خودمان که فرهنگ هم صحبتی میان مردم در مکان های عمومی خیلی بیشتر از کشور خشک و بی روحی مثل انگلیس رواج دارد، تا چه حد قابل اجرا است.
به هر حال این موضوع قابل توجه دوستانی که هر از گاهی برخی از شیوه های تبلیغاتی جدید را به چوب بیگانه بودن می رانند و آنها را منسوخ می دانند.
چهار تصمیم اصلی برای برندسازی هوشمندانه و مدرن
تصمیم اول: استراتژی (Strategy)
داشتن اهداف و استراتژی های مشخص برای هر کاری نخستین معیار تصمیم گیری است. در کسب و کار موارد زیادی است که به طور کل باید برای ما برای برنامه ریزی، مشخص باشد. برخی از این عوامل عبارتند از:
میزان بودجه در دسترس (عامل تعیین کننده اصلی است)
چگونگی و ماهیت بازار (حوزه جغرافیایی بازار، نوع بازار، نوع مشتریان (B2B یا B2C) و ...)
ماهیت محصول (مصرفی، صنعتی، کالا، خدمات و ... یا نوع صنعت)
چرخه عمر محصول (PLC) مثلا در مرحله معرفی یا رشد تاکید بر فروش شخصی بیشتر است ولی در مرحله افول، روابط عمومی موثرتر خواهد بود.
تصمیم دوم: اطلاعات بازاریابی (تحقیقات بازار / تحقیقات بازاریابی)
برخلاف تصور بسیاری از مدیران که این بخش را صرفا تحقیقات بازار یا بازاریابی می پندارند باید گفت انواع اطلاعات بازاریابی (Mk.IS) به طور کل در چهار بخش وجود دارد:
• تحلیل و شهود مدیران
• اطلاعات داخلی سازمان
• هوش بازاریابی (جاسوسی صنعتی)
• تحقیقات بازار / بازاریابی
دو نکته قابل توجه در این بخش وجود دارد:
یک: به دلیل هزینه های زیاد و ریسک پذیری بالای تحقیقات بازار / بازاریابی معمولا زمانی به سراغ این عامل می رویم که نتوان به سئوالات و خلاء های اطلاعاتی با سه عامل اول پاسخ داد
دو: تحقیقات بازار و تحقیقات بازاریابی دو فعالیت متفاوت است که بسیاری از مدیران این دو را مشابه یا یکسان تصور می کنند. درواقع تحقیقات بازاریابی مربوط به تحقیقات در زمینه 4P بازاریابی یعنی محصول (Product)، قیمت (Price)، کانال توزیع (Place) و ابزارهای پیشبردی (Promotion) است درحالیکه تحقیقات بازار درواقع تحقیق در زمینه 5C یا ارکان بازار است یعنی: سازمان (Corporate)، رقیب (Competitor)، همکاران (Counterpart)، مشتریان (Customer)، شرایط محیطی (Context).
پس بهتر است بدانیم که کدام نوع از تحقیقات مورد نیاز ماست و می تواند پاسخی برای نیازهای اطلاعاتی ما باشد.
مهمترین دغدغه ما در این بخش باید دسته بندی مخاطبان به روشهای متفاوت و در واقع روانشناسی مشتری باشد. این دسته بندی ها به روشهای متفاوتی امکان پذیر است:
انواع دسته بندی انسانها
• دسته بندی های عمومی شامل: جغرافیایی، دموگرافیک، روانشناختی، رفتاری، PRIZM و...
• دسته بندی بر اساس تقسیم بندی نسل ها (نسل جنگ جهانی دوم (Baby Boomers)، نسل X، نسل Y (dot-comes) و نسل Z)
• دسته بندی بر اساس انواع نگرش، فرهنگ، سبک زندگی، طبقات اجتماعی اقتصادی (SEC) و...
• دسته بندی بر اساس تیپ های شخصیتی
• دسته بندی بر اساس جنسیت (رویکرد مردانه / زنانه)
• دسته بندی بر اساس گرایشهای حواس (دیداری / شنیداری / لمسی و...)
• دسته بندی بر اساس سیکل جسمی، عاطفی و ذهنی انسانها (بیوریتم -Biorhythm)
• دسته بندی بر اساس انواع تفکر، هوش و مدل های تصمیم گیری (شهودی یا راست مغزی، منطقی یا چپ مغزی، میان مغزی، فرهنگی و...)
• دسته بندی بر اساس عوامل فرهنگی – اجتماعی شامل: فرهنگ (پاردایم های فرهنگی)، خرده فرهنگ (ملیت، مذهب، گروه های وابسته، اصالت جغرافیایی)، طبقه اجتماعی (موقعیت ویژه شغلی، درآمد، تحصیلات، و ...)
• دسته بندی بر اساس عوامل اجتماعی (گروه های وابسته، رهبران عقیده، خانواده، نقش ها و جایگاهها)
• دسته بندی بر اساس عوامل شخصیتی (سن و دوره عمر خانواده، موقعیت شغلی، جایگاه اقتصادی، سبک زندگی، خودانگاره و تیپ شخصیتی)
• دسته بندی بر اساس عوامل روانشناختی (انگیزش، ادراک، یادگیری، باورها، نگرش ها، ارزش ها و...)
• دسته بندی بر اساس انواع تفکر (خلاق، سیستمی، استراتژیک، و...)
تصمیم سوم: الگوبرداری (Benchmark)
معیار سوم برای اتخاذ تصمیم مناسب این است که نمونه های موفق و ناموفق انجام شده در حوزه فعالیت ما مورد بررسی قرار گیرد. این امر به معنای کپی برداری یا کپی کردن کلیه ایده های خلاقانه یا همه روشهای موفق و عدم استفاده از روشهای ناموفق تجربه شده نیست.
موارد باید در شرایط خود بررسی شده و برای شرایط موجود کسب و کار ما بومی سازی و تحلیل مجدد شوند. شاید لازم باشد برای این تحلیل از طریق نظرسنجی و تحقیقات بازار مجددا آزموده و کنترل شوند.
تصمیم چهارم: خلاقیت (Creativity)
سئوال عمده ای که امروزه اکثر مدیران با آن درگیر هستند این است که آیا خلاقیت برای همه محصولات هم لازم است؟ مانند محصولات بدون رقیب، محصولات با مخاطبان خاص، محصولات خیلی جدی، محصولات دارویی (نیاز به تجویز پزشک)، خدمات، تجربیات، امور جاری و روتین و...
اکثر مدیران ایرانی خلاقیت را یک امر فانتزی و اضافی می دانند که اگر فرصتی هم دست داد می توان در تصمیمات از آن بهره گرفت.
برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که ایرانی ها و افعانی ها خلاق ترین انسانهای روی زمین هستند...! و البته باید بدانیم که این یک «تهدید» است! زیرا خلاقیت اگر بصورت کنترل شده و برنامه ریزی شده در جای خود استفاده نشود نه تنها یک مزیت و فرصت محسوب نمی شود بلکه عوارض و حاشیه هایی به همراه دارد که می توانند ضربات جبران ناپذیری به کسب و کار بزند. آنچه که تحت عنوان خلاقیت در برندسازی مطرح می کنیم و می تواند موجب خلق و تثبیت برندهای قدرتمند شود، «خلاقیت تکنیکی» و مدیریت و هدایت آن در قالب تیمهای آموزش دیده و حرفه ای است. برخی از تکنیکهای خلاقیت که در بازاریابی، تبلیغات و برندسازی از آنها استفاده می شود عبارتند از:
• طوفان ذهنی (Brainstorming)
• دلفی (Delphi)
• شکوفه نیلوفر آبی (MY)
• شش کلاه تفکر (6 Hats)
• گلوله برفی (Snow Ball)
• اسکمپر (SCAMPER)
• تریز (TRIZ)
• و...
پس از انتخاب این چهار تصمیم می توان به گزینش استراتژی های برتر برای برندسازی پرداخت ...
منبع: به نقل از کتاب «مرجع کاربردی کمپین برندسازی و IMBC» / نوشته بهنود الله وردی نیک
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!
داستان اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی به زبان ساده
نوشته نیما نامداری
این روزها خیلیها از اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی صحبت میکنند.
اما به نظر میرسد اغلب آنها دقیقا نمیدانند چه اتفاقی افتادهاست. برای اینکه کمکی به شناخت مساله کرده باشم مجموعه اطلاعاتی که از موضوع دارم را تلاش میکنم به زبان ساده اما خلاصه توضیح بدهم شاید به درد بچههایی که علاقمندند اطلاعات دقیقتری داشته باشند بخورد
قبل از هر چیز باید بدانیم LC یا همان اعتبار اسنادی چیست؟ معمولا در معاملههای بزرگ که فرایند مذاکره و توافق و پرداخت
پول و حمل و بازرسی و تحویلگیری و …زمانبر و طولانی است فروشنده از خریدار میخواهد تعهد بدهد که در انتهای این فرایند اگر همه چیز مطابق توافق بود کل پول را پرداخت کند. برای این
کار به بانک مراجعه میکنند و بانک یک ضمانتامه به ارزش مبلغی که معامله بر اساس آن انجام میشود در وجه فروشنده و به تاریخ موعد پایان معامله صادر میکند.
یعنی به فروشنده تعهد میدهد که معادل این مبلغ را در زمانی که آنها با هم توافق کردهاند از حساب خریدار برداشته و به حساب فروشنده واریز کند. به این سند LC میگویند.
طبعا بانک صادر کننده LC باید پیش از تعهد دادن از طرف خریدار
مطمئن شود که او توان مالی کافی برای اجرای تعهداتش را دارد یعنی یا پول نقد در حساب داشته باشد یا وثیقه ارائه بدهد یا اینکه از نظر بانک بر اساس سوابقش اعتبار مالی او در حدی باشد که بانک حاضر به ریسک شده و از طرف او تعهد بدهد.
فرق اصلی LC با چک در همین ویژگی تعهد اعتبار خریدار از طرف بانک است. چون معمولا معاملات بینالمللی این گونه پیچیدگیها را دارند اغلب LCها ارزی هستند یعنی برای مبادله
پول بین دو کشور استفاده میشوند. اما LC ریالی هم داریم. یعنی اگر دو طرف یک معامله ایرانی باشند هم میتوانند از بانک بخواهند LC ریالی برای آنها صادر کند.
خوب حالا در این اختلاس چه اتفاقی افتاده؟ شخصی به نام مهآفرید خسروی و شرکایش تعدادی شرکت ثبت میکنند. این شرکتها با هم معاملاتی انجام میدهند.
یعنی قرادادهایی بین خودشان امضا میکنند و از بانک میخواهند برای این معاملات LC ریالی (نه ارزی) صادر کند. پس اولا اغلب معاملات واقعی نبوده یعنی خریدار و فروشنده یکی بودهاند ثانیا چون LC ریالی بوده نیازی به کنترلهای ارزی
بانک مرکزی و وزارت بازرگانی هم نبودهاست. آنها این کار را از سال ۸۵ شروع کرده و همه LC ها در یک شعبه بانک صادرات که در مجتمع فولاد خوزستان قرار داشته صادر شدهاست. رئیس این شعبه شریک گروه بوده و در ازای دریافت رشوه دو تخلف زیر را
انجام میدادهاست:
۱- LC ها را در دفاتر شعبه و سیستم نرمافزاری بانک مرکزی ثبت نمیکردهاست. پس کسی خارج شعبه از صدور آنها خبردار نمیشدهاست.
۲- صدور LC ها بدون سنجش میزان اعتبار درخواست کننده (امیرخسروی) بوده یعنی این آدم نه به این میزان پول در حساب داشته و نه وثیقه ارائه میکردهاست.
به عبارت دیگر میتوان گفت همه این LC ها جعلی بودهاند. با این روش حدود ۱۳۰ LC در مجموع به ارزش ۲۸۰۰ میلیارد تومان صادر شده که رسانهها آن را به ۳۰۰۰ میلیارد گرد کردهاند. اما این معنایش این نیست که همه این مقدار پول به دست آنها افتاده زیرا به هر حال LC خودش پول نیست بلکه تعهد مشروط به
پرداخت آن است و اگر اینها میخواستند این اسناد را نقد کنند چون در حساب پول نداشتند عملا مثل چک بیمحل گند کار در میآمد. به همین دلیل آنها LCها را قبل از اینکه موعد سررسیدشان برسد «تنزیل»میکردند. یعنی مثلا اگر یک LC به ارزش ۱ میلیارد تومان و با مهلت یک ساله داشتند پس از شش
ماه آن را به بانک دیگری برده و به مبلغ ۹۰۰ میلیون تومان میفروختند. یعنی از اصل مبلغ که قرار بود یک سال دیگر دستشان را بگیرد صرفنظر میکردند و با کمی تخفیف شش ماهه پول را میگرفتند به این کار تنزیل میگویند و در نظام بانکی کار رایجی است. تقریبا شبیه همان کاری که الان خیلیها با پشتنویسی و خرید و فروش چکهای بیمحل در بازار میکنند.
به این روش موفق شدهاند آن ۲۸۰۰ میلیارد LC را به مبلغ ۱۷۵۰ میلیارد تومان تنزیل کنند. یعنی معادل این مبلغ پول نقد دستشان را گرفتهاست.
حالا سوال این است که اینها چطور LC جعلی را به بانکهای دیگر میفروختهاند. طبق قانون، بانکی که یک LC را تنزیل میکند باید اصل بودن آن را از بانک صادر کننده LC استعلام کند
یا اینکه در سیستم نرمافزاری بانک مرکزی اصالت آن را کنترل کند و چون این LC ها نه در سیستم و نه در دفاتر بانک صادرات ثبت نشده بودند منطقا باید لو میرفتند اما به دو دلیل این
اتفاق نیفتاده:
۱- معمولا بانکها در ثبت اطلاعات LCهای ریالی اهمال میکنند به همین دلیل نبودن سوابق یک سند در سیستم الزاما نشانه جعلی بودن آن نیست و در این گونه موارد شعب بانکها تلفنی با هم چک میکنند. یعنی مسئول بانک تنزیل کننده به رئیس شعبه بانک صادرات در مجتمع فولاد خوزستان (یعنی همان شریک دزد) زنگ میزده و استعلام میکرده که طبعا پاسخ را میشود حدس زد.
۲- این LCهای جعلی در شعب ۷ بانک مختلف تنزیل میشدهاند که اکنون محرز شده دست کم در دو بانک ملی (شعبهای در منطقه آزاد کیش ) و سامان مسئولان
شعبی که تنزیل میکردهاند خودشان شریک این باند بودهاند.
این شعبه خاص بانک صادرات (به دلیل درجه ۳ بودن) حق صدور LC بالای ۲ میلیارد تومان را نداشته در حالی که اغلب LCها بالای این رقم بودهاند. همچنین شعب مناطق آزاد هم که بیشترین سهم را در تنزیل داشتهاند هم قانونا حق تنزیل LCهای خارج از منطقه آزاد را نداشتهاند.
سوال این است چطور این اسناد در این رقمهای درشت در شعب محدودی صادر میشده اما این بانکها به ویژه صادرات و ملی و سامان (و ظاهرا پارسیان) متوجه نشدهاند.
منطقا مبادله چنین ارقام بزرگی در یک شعبه کوچک توجه برانگیز باید باشد. باز در بانک صادرات چون صرفا LC صادر میکرده و پولی از حسابش نمیرفته شاید بشود پذیرفت اما بانکهای دیگر که LC را میخریدهاند یعنی پول از حسابشان خارج میشده خیلی عجیب است که متوجه موضوع نشدهاند.
اما قسمت هالیوودی داستان نحوه لو رفتن آن است. در همه بانکها رایج است عملکرد رئیس شعبه را بر اساس میزان نقدینگیای که در شعبهاش جذب کرده ارزیابی میکنند و بر همین مقیاس سالانه پاداشهایی به آنها میدهند. رئیس طمعکار شعبه بانک صادرات که رشوه میلیاردی میگرفته نتوانسته از پاداش چند میلیونی شب عید صرفنظر کند و برای
اینکه نقدینگی شعبهاش را زیاد نشان دهد رقم کارمزدی که برای بعضی LCهای جعلی درشت میگرفته را در دفاتر شعبه ثبت میکردهاست. یعنی در دفاتر شعبه کارمزد برای LCهایی ثبت میشده که خود LC ها وجود نداشتهاند. این مغایرت ساده سرنخ لو رفتن داستان در بانک صادرات بودهاست.
نکته جالب دیگر اینکه امیرخسروی با این پولها سهام شرکتهای دولتی را میخریدهاست. یعنی در خرید سهام این شرکتها ظاهرا خلافی رخ نداده اما منبع مالی آن، پول ناشی از اختلاس بانکی بودهاست. داستان از اینجا به بعد سیاسی هم میشود. سوالهای اصلی سیاسی که این روزها بین خود حکومتیها مطرح میشود اینها است:
۱- چرا اغلب سهام دولتی خریداری شده توسط امیرخسروی از طریق مذاکره یا رد دیون بوده (نه مزایده یا عرضه در بورس) آن هم عمدتا با سفارش مسئولان بالای دولتی؟
۲- چطور دولت و نهادهای نظارتی کنجکاو نشدند بدانندکسی که در عرض شش سال بیش از ۴۰۰۰ میلیارد تومان سهام شرکتهای دولتی را میخرد منشا درآمدش کجا است؟
۳-همین آدم و شرکایش یک سال قبل مجوز تاسیس بانک آریا را میگیرند و برخی چهرههای نزدیک به معاونان رئیسجمهور هم در تاسیس این بانک حمایت مالی و اداری میکنند و بانک ملت هم با فشار همین مقامات، پذیرهنویسی این بانک را با برخی تخلفات انجام میدهد. هیچ کدام از اینها نمیدانستند این آدم پولش را از کجا آورده؟
۴- ظاهرا یکی از اعضای خانواده امیرخسروی همراه با یکی از مدیران سابق دولتی و یکی از سرمایهداران نوظهور (انصاری) چندین هزار هکتار زمین در اطراف تهران را تقریبا رایگان به دست آوردهاند آیا اینها نشانه وابستگی این گروه به مسئولان دولتی نیست؟
۵- مدتها است که از بانک مرکزی خواسته میشود برای نظارت بر LCهای ریالی دستورالعملهای مناسب تدوین و ابلاغ کند آیا بیتوجهی بانک مرکزی ربطی به این اختلاس نداشته؟
این شرحی از کلیت داستان است که تقریبا از نظر من قطعی است چیزهای دیگری هم هست که شنیدههای نه چندان موثق
هستند. ببخشید طولانی و احتمالا خستهکننده شد. بیشتر برای کمک به دوستان علاقمند نوشتم که چارچوب موضوع دستشان بیاید. فکر میکنم نیاز به تاکید هم نباشد که این مطلب با هدف تحلیل نوشته نشده و صرفا شرح ماوقع است.