ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


تجارب موفق
زمان کنونی: 06-02-2024, 02:09 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: faramarz
آخرین ارسال: پول دوست ولی شیرازی
پاسخ: 45
بازدید: 9253

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تجارب موفق
08-14-2011, 09:49 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 08-14-2011 10:10 AM، توسط faramarz.)
ارسال: #1
تجارب موفق
دراين صفحه مي خواهم با شما دوستان خوب، از موفقيت هايي كه در ذهن هر يك از ما ماندگار شده و با يادآوري آنها به خود مي باليم، صحبت كنيم. مطمئنا بسياري از اين تجارب، قابل تكرار هستند. البته شايد با كمي اصلاح و تغيير!
تازه از سربازي برگشته بودم. همه گوشزد مي كردند وقتشه بري سركار. ديگه بايد به فكر سر و سامون دادن به زندگيت باشي!!! خوشم نيومد. چيكار مي كردم؟ نه مغازه داشتم، نه مايه دار بودم، نه پارتي درست و حسابي!! بايد ميرفتم تو كار آزاد. اونم كه محيطش رو نمي پسنديدم. از طرفي هم بايد شروع مي كردم. اونا راس مي گفتن.

تصميمم رو گرفته بودم. اما كسي جدي نمي گرفت. ميگفتن تو كه ديپلمتو بزور گرفتي!! حالا اين بهونه شده كه نري سركار!!! دانشگاه!!! اونم با اينهمه متقاضي خرخون!!! اما من كوتاه نمي اومدم. ميگفتن بزارين يكي دو هفته بشه، خودش ول مي كنه. اما يه جورايي بهم برخورده بود!!! نمي تونم!!! كي گفته؟ مگه من چيم از بقيه كمتره؟؟ منو دس كم گرفتين؟؟؟ نشونتون ميدم. اصن ميدونين چيه؟ من از الان يه دانشجوام!!! اين جمله ها خيلي بهش اميد ميداد. يه حس خوبي بود هر دفعه كه به خودش مي گفت از الان من يه دانشجوام!!!
روزها و هفته ها و ماه ها گذشت. مي گفتن داره وقتشو تلف مي كنه. فايده اي نداره. از شانسش اون سال اولين سالي بود كه كنكور دو مرحله اي شده بود. اما چاره اي نداشت. همه جا جار زده بود ميخوام برم دانشگاه. اگه قبول نميشد چي؟؟؟؟ از اين بدتر ضايع شدن ديگه نداريم!!!
بالاخره روز موعود رسيد. از كنكور برگشت. دودل بود. خوب بود، نه بد بود. بد بود، نه ولي انگار خوب بود. خوب به اونا چي بگم؟؟؟ بمحضي كه ديدنش، با پوزخند پرسيدن خوب چي شد؟؟؟ يهو از دهنش پريد قبولم!!!
داشت واسه يه ضايع شدن اساسي خودشو آماده مي كرد. رفت دم باجه روزنامه فروشي. آقا يه دونم بمن بده. بده ديگه!!! دستاش ميلرزيد. حالا چه خاكي بسرم بريزم، چي بگم؟ عجب غلطي كردما!!! واسه چي جار زدم قبول ميشم!!!
روزنامه رو واز كرد. بترتيب الفبايي نيگا كرد. چيزي نبود!!! نه بزار شايد درست نديدم. يه بار ديگه. نبايد هول بشم. خب نشد ديگه. چيكار كنم!!! بازم نيگا كرد. ايندفعه يكم آروم شده بود. آهان آهان... حرف دال. حالا دال و الف ... و حالا... چي چي اسم منه من ... من من قبول شدم. ايول ايول دم خودم گرم ايول ...
مث ديونه ها تو خيابون داشت ميدويد. قيافش ضايع تابلو بود. كسي نبود كه از ريختش نفهمه چي شده!!!
سلام. سلام.
چه خبرته!!! اينجا رو گذاشتي رو سرت يواش!!!
قبول شدم. من قبول شدم. ديدين!!! گفته بودم كه.
راس مي گي؟؟ بيا ببينم. روزنامه كو؟؟...

اين داستان ادامه دارد.....

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , dara , mas , کامیار کاظمی , madar , mostafa ghobadi , 3ObHaN , mjdehghani , pulaki , arash67 , حامد , ahmad rezaee , venus2 , blacknight19
08-14-2011, 02:09 PM
ارسال: #2
RE: تجارب موفق
كولر خاموشه؟؟؟ گرممه بابا!! روشنش كنين. اگه گذاشتين يه كم بخوابيم!!!
بسه ديگه پاشو. ساعت 8 صبحه. بيا صبحونتو بخور.
جوابي ندادم.
دلينگگگگگگگگ!!!! صداي زنگ دبيرستان بود!!! امروز كه امتحان نداريم؟؟؟؟ برا چي زنگ زدن؟؟؟ نكنه يه وقت برنامه امتحانو اشتباه كردم؟؟؟!!!!
رنگم مث گچ شده بود. حالا چه خاكي به سرم بريزم. فك ميكردم امتحان فرداس. تا امتحان فقط 2 ساعت وقت دارم. اونم يه كتاب 115 صفحه اي كه لاش رو باز نكردم!!! بدبخت شدم!!!
سلام.
سام مليك.
اينقده خر نزن!!!
برو بابا. ردم!!!
فيلم نيا.
حالا مي بيني. يه ساعت پيش فهميدم امتحان امروزه!!!
ميخاي چيكار كني؟؟؟
فقط هر چي كه بنظم مهم باشه تند تند يدور مي خونم. ولي اينو افتادم!!!
...
از جلسه بيرون اومديم. بچه ها اعصابشون بهم ريخته بود. چه سئوالاي بيخودي داده بود نه؟؟؟
نه. منكه همه رو نوشتم. هر چي دم امتحان خونده بودم، همونام امومدن. ايول.
چن ميشي؟؟؟
ده رو فك كنم بيارم. نصف بيشترشو از خودم نوشتم.
...
دو هفته بعد، وقتي كارنامه ها رو دادن، دهنم وا مونده بود!!! بالاترين نمره!!! 18 شدم. بازم ايول به خودم!!! نابغه بوديم و خبر نداشتيما!!!! ايول.

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , mas , madar , mostafa ghobadi , 3ObHaN , mjdehghani , pulaki , arash1367 , habib tousi , ahmad rezaee
08-14-2011, 02:44 PM
ارسال: #3
RE: تجارب موفق
بهمن ماه دو سال گذشته بود.همه به دوستم گفتن نکن این کاررو ... این طاغه ها(طاغه های شلوار)رو نخر بعد از عید ارزون میشه ها... الکی هزینه نکن

آخه طاغه شده بود متری 11 هزار تومن که قبل از اون بود متری 8 هزار تومن.دوست من خرید اونم چقدر 20 طاغه!!!!!!!!!!!!!!!

همه بهش می گفتن موسی خیلی عقلت کمه براچی اینقدر پول دادی به اینا .اونم فقط یه لبخند تقدیمشون می کرد و می گفت :پول خودمه دوست داشتم.

من خودمم به عقلش شک کرده بودم.که چرا موسی این کاررو کرد.موسی طاغه هارو انبار کرد..........

.......15 روز از عید گذشت و همه تولیدی ها بعد از فروش موفق قبل عیدشون رفتن برا خرید طاغه که کاررو دوباره شروع کنن یه دفعه همه تعجب کردن......

طاغه هر مترش 15 هزار تومان.....مجبورم بودن بخرن که کاررو شروع کنن.حالا دیگه نوبت موسی بود که به اینا بخنده.تمام تولیدی میزدن تو سرشون که چرا نخریدن....ولی موسی کاررو شروع کرد و شلوار هایی که تولید می کرد با همون قیمت قبل عید می فروخت.تمام اونایی که متری 15 تومن خریده بودن مجبور بودن قیمتشون رو ببرن بالا.همینم باعث شد موسی از همون اول کارش یه ارزون فروش حساب بشه.چون موسی کارشو تازه شروع کرده بود .و مشتریاش کم بود .یه دفعه همه به این هجوم آوردن و تمام شلواراش رو خریدن........

دقیقا دوروز پیش بود که موسی رو دیدم.پشت یه سوناتا سفید نشسته بود و داشت به سمت خونه می رفت و منو هم رسوند خونه.

آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!

مغز ما یک دینام هزار ولتی است که شوربختانه اکثر ما به اندازه یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , mas , کامیار کاظمی , madar , mostafa ghobadi , 3ObHaN , mjdehghani , pulaki , habib tousi , ahmad rezaee , Shadiii
08-14-2011, 03:13 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 08-14-2011 03:45 PM، توسط faramarz.)
ارسال: #4
RE: تجارب موفق
چند سال پيش يه مغازه كامپيوتر راه انداختم.

با استاد كلاس سخت افزار رفيق شدم، تعداد زيادي نرم افزار برام آورد تو مغازه كه بفروشم. سود 50-50. اين مورد تا حدي جواب داد.

با چند فروشنده مختلف كار كردم. آخرش يه فروشگاه تو پل حافظ پيدا كردم كه سي دي هاي خيلي خوب را در بسته بندي هاي بسيار تمييز با قيمت خيلي مناسب بهم فروخت. اين سي دي ها رو فروختم. سودش عالي بود.

پرينتر رنگي خريدم. چندتا مشتري اومدن و پرينت گرفتم براشون. خوب بود.

جاي مغازه كمي پرت بود. منهم ساعت 17 تا 22 مغازه بودم. بقيش هم مغازه بسته بود. مشتري ها به كندي ميومدن مغازم. اما كم كم مغازه داشت جون مي گرفت.

يه پسره از همون محل بهم گفت تعداد زيادي سي دي بازي و نرم افزار داره. گفت بفروش سودش 50-50. نتيجه داد. خوب بود.

دكوراسيون مغازه حسابي همه اهل محل رو جذب كرده بود.

تو مغازه آهنگ هاي گروه آرين رو ميزاشتم. بيشتر جذب مي شدن. مخصوصا جوونها.

با استاد سخت افزار توافق كرديم كه بگيم تدريس، تعميرات و فروش كامپيوتر و حتي لپ تاپ رو انجام مي ديم. حتي يه مشتري هم اومد و كلي در مورد قيمت و مشخصات فني كامپيوتر سئوال كرد و اطلاعات بهش داديم.

بدون اينكه متوجه باشم، بعد از يك ماه و نيم نصفه نيمه رفتن مغازه، مشتريها داشتن جذب مي شدن و روز بروز بيشتر مي شدن. اما بي تجربگي من باعث شد كه درست زماني كه موفقيت داشت شكل مي گرفت، از ادامه مغازه داري منصرف بشم و پسش بدم. شيش ماه بعد متوجه شدم چه اشتباهي كردم!!!!!!

اما تجربه بي نظيري بود. هنوزم بهش فكر مي كنم و خاطره خوبي ازش دارم.

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , Enaiat , mas , madar , yaser53 , mostafa ghobadi , 3ObHaN , pulaki , حامد , habib tousi , ahmad rezaee
08-14-2011, 05:10 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 08-14-2011 05:12 PM، توسط faramarz.)
ارسال: #5
RE: تجارب موفق
مدتي پيش تصميم به سفر داشتم. با ماشين خودم و بهمراه بچه ها. چيكار كردم؟
اول تصميم گرفتيم كجا بريم: خوب اردبيل و سرعين.

بعد فكر كردم از كجا به كجا بريم؟
- رفتم تو اينترنت سايت GoogleEarth و انواع مسيرهاي رفت و برگشت به سرعين رو بررسي كردم. از بين اونها مسيري رو انتخاب كردم كه به بيشترين و بهترين ديدنيهاي طبيعي و شهري بخوره. نقشه مسير رو نهايي كردم.

- براي هر روز برنامه نوشتم با دقت در حد ساعت. برنامه هاي جايگزين پيش بيني كردم كه اگه اين نشد، اون يكي.

- بعد زمان سفر رو نهايي كردم. با توجه به اينكه آخر هفته و تو تعطيلات قيمت هتل و ويلا و ... حداقل دو برابر ميشه، در مدت 8 روز سفر فقط يه پنجشنبه جمعه داشتيم كه اونو هم با هوشمندي كنترل كرديم.

- نتيجه اين شد كه در مدت 8 روز از ساعت 8 صبح تا 12 شب گشتيم، خورديم، خنديديم و خوش گذرونديم و بجاي يه ميليون، فقط 700 تومن خرج كرديم. آخرش هم باز وقت كم آورديم.

- طبق برنامه تنظيم شده تنها 70 درصد تمام نقاط پيش بيني شده رو ديديم و در مقابل حدود 10 درصد جاهاي جايگزين رو رفتيم. هم فال بود، هم تماشا.

شد يه تجربه و يه خاطره بي نظير.

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mas , کامیار کاظمی , madar , mostafa ghobadi , 3ObHaN , pulaki , حامد , habib tousi
08-14-2011, 06:14 PM
ارسال: #6
RE: تجارب موفق
يه پرينتر رنگي + يه دوربين ديجيتال + يه برگ A4 كاغذ گلاسه === يه عكاسي خانوادگي رايگان.

مدت زياديه كه عكس پرسنلي براي خودم و داداشم نگرفته ام. همين روش مهدي رو بكار برده ام. روش خوبيه.

اگه پرينترتون از اين سه كاره ها باشه، نيازي به اسكنر و كپي هم ندارين. اينم اضافه كنين به حذف هزينه هاتون.

اين همون روش خريدهاي سرمايه اي و چندمنظوره است.

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mas , madar , mostafa ghobadi , 3ObHaN , pulaki , habib tousi , ahmad rezaee
08-14-2011, 09:03 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 08-14-2011 09:04 PM، توسط کامیار کاظمی.)
ارسال: #7
RE: تجارب موفق
حدودا پنج سال پیش بود.نزدیکی رفتن به سربازی بود و تازه درسم را تمام کرده بودم.به تجسم خلاق ایمان داشته و دارم.رفتم پای کامپیوتر و یک چک فرضی برای خودم طراحی کردم و به اسم خود امضا کردم و روی بکگراند موبایلم گذاشتم.چه روزهایی بود بیخیال کتاب میخواندم و خوش بودم.
خواهرم با من تماس گرفت که ریاست جمهوری برای طرح اقتصاد خانوار آگهی داده.تمایل نداشتم بروم برای مصاحبه اما رفتم.
غوغایی بود طی 5 روز از 2000 نفر مصاحبه گرفتند.در رشته کامپیوتر ده نفر کارشناس سخت افزار و 2 نفر کارشناس ارشد شبکه میخواستند با حقوق خوب.تا رسیدم برای مصاحبه گفتم خانم لطفا سوال های الکی نپرسید من میدانم اسکنر چیست و کی برد سخت افزار ورودی ست سوال شبکه بپرسید!
پرسید و در مرحله اول قبول شدم و در مرحله عملی هم جلو افتادم و هنوز هم باورم نمیشود میان آن همه آدم جزء دو نفر کارشناس ارشد شبکه طرح بزرگی مانند اقتصاد خانوار(دسته بندی خانواده ها به دهک ها) بودم.
نصف روز می رفتم با کلی مزایا و حتی میان کارشناسان هم نمونه شدم و از رئیس مرکز آمار تقدیر نامه گرفتم و یک حقوق بالا و راضی کننده!

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , mas , Enaiat , madar , yaser53 , mostafa ghobadi , 3ObHaN , pulaki , habib tousi , ahmad rezaee , Shadiii
08-14-2011, 11:34 PM
ارسال: #8
RE: تجارب موفق
آدم وقتي به گذشته ش نگاه مي كنه باور نمي كنه
<< دنیا هم به آدمهای بدبین نیاز داره هم به آدمهای خوشبین، آدمهای خوشبین هواپیما می‌سازند و آدمهای بدبین چتر نجات. >>
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , mas , کامیار کاظمی , mostafa ghobadi , 3ObHaN , sajjad , pulaki , habib tousi , ahmad rezaee , Shadiii
08-15-2011, 12:31 AM
ارسال: #9
RE: تجارب موفق
<< دنیا هم به آدمهای بدبین نیاز داره هم به آدمهای خوشبین، آدمهای خوشبین هواپیما می‌سازند و آدمهای بدبین چتر نجات. >>


واقعا جمله ی زیبایی بود.مریم خانم

آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!

مغز ما یک دینام هزار ولتی است که شوربختانه اکثر ما به اندازه یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mas , faramarz , مصطفي , MARYAR , mostafa ghobadi , 3ObHaN , pulaki , بهنام ذوالفقارزاده , habib tousi , Shadiii
08-15-2011, 11:06 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 08-15-2011 11:34 AM، توسط faramarz.)
ارسال: #10
RE: تجارب موفق
با هم قرار گذاشتيم صبح زود بريم توچال. برف و بارون و هر چي ميخواد بياد، بياد.
به بابام گفتم زود بيدارم كن بايد برم. گفت برفه. خطرناكه. گفتم طوري نيست با بچه هام.
بيدار شدم ديدم نيم ساعت از قرار گذشته. عصباني شدم. بالاخره كار خودشو كرد. بيدارم نكرد!! اما ميرم.
ايستگاه اول نم نم بارون ميومد. بچه ها رفته بودن. اونموقعام كه موبايل و اين چيزا نبود. خوب باشه، خودم ميرم تا بهشون برسم.
... نزديكاي ايستگاه چهار بودم. از توي ابرا در اومدم. واي چه منظره اي بود. چشم آدم از شدت نور پخش شده تو محيط كور مي شد. سفيدي برف و سفيدي ابر يه طرف، نور شديد افتابم يه طرف!!!
آخه ش. الانه ديگه بايد گرمتر بشه. خوب شد از تو ابرا دراومدما!!!
اما اينطوري نشد!!!! با پديدار شدن آفتاب، باد شديدي شروع شد. ذرات برف رو مثل سوزن تو پوست صورت آدم ميزد. اونقد باد شديد بود كه كولاك شد. يه لحظه هر چي برف رو كوه بود رو ميبرد تو هوا و ميريخت رو سر آدم!!!
يخ كرده بودم. دو قدم راه ميرفتم، 4 تا ملق ميزدم. راستش ترسيده بودم. حس نداشتم!!!
آقا بي خيال. چي شده؟؟؟ مي خواي كمكت كنم؟
نه داداش. كمي آب رفته تو دستكش و پوتينام. يخزده. خيالي نيست. را برم، پاهام گرم ميشه. اين قانون برفه.
ايستگاه پنج اعلام خطر كردن. گفتن برگردين. كولاك شديده!!!
تا جايي كه بشه ميرم. نشد، برميگردم. خيلي ممنون.

ادامه دادم. بازم دو قدم راه و 6 تا ملق رو برفا!! ياد سريال شمال بزرگ افتادم. اون يارو كه آخراي داستان تو طوفان و كولاك موند و يخزد. بدبخت بيچاره. نكنه منم...!!!
اما نه. چيزي نمونده. دو سه تا پيچ تند و بعدشم پناهگاه گرم و يه آش داغ و چندتا خرما و يه چاي توپ ميزنم تو رگ. دوپينگ ميشه. بايد برم. حيفه اينهمه راه ناتموم بمونه.
شدت كولاك به اوج رسيده بود. واقعا مرزي بين زمين و آسمان معلوم نبود. همه جا و همه چيز سفيد بود. بزحمت فاصله يك متري جلوم رو ميديدم. فقط خوشحال بودم كه تو مسير بقيه هم بودن. تنها نبودم!!!
بالاخره پيچ آخر رو تموم كردم. .. آخش. بالاخره رسيدم.
خسته نباشي جوون آفرين. بارك اله. خداقوت.
ممنون. بالاخره رسيدم!!!
تو رستوران غوغايي بود. نيم ساعت بود كه پاي بخاري بودم. مگه فايده داشت؟ نه!! هنوزم دس و پاهام يخزده بود. تند و تند مشغول بخور بخور بودم. تا تونستم خرما خوردم. اونقد كه احساس مي كردم خون توي نوك انگشتاي دستم جمع شده و ميخواد بافشار بزنه بيرون. سردم بود. اما جون گرفته بودم.
توجه توجه. كوهنوردان عزيز. برابر اعلام ايستگاه هواشناسي طي يك ساعت آينده شدت طوفان بيشتر مي شود. اكيدا توصيه مي شود براي برگشت از تله كابين استفاده كنيد. توجه توجه. برابر اعلام ....
يه ريز بلندگو هشدار مي داد.
من مي تونم. ترس نداره. چيزي نيست. اما ريسكش هم بالاس!!! بين منطق و احساس گير كرده بودم. معمولا اين جور وقتا احساسم برنده ميشه. اما نميدونم چي شد اونروز منطق برنده شد. به خودم گفتم نبايد ريسك كنم. اين تو بميري از اون تو بميريا نيستا!!!
بعد از كلي معطلي، سوار تله كابين شدم. شدت باد اونقدر بود كه كابين رو حدود 30 درجه در راستاي محور كابلها از هر طرف تكون ميداد. تو اين هيرو بيري، هر 5 دقيقه برق رو قطع مي كردند كه لنگر ناشي از برخورد باد به بدنه كابين ها كم بشه و موجب سقوط كابين نشه. از شانس زد و درست بالاي عميقترين دره اي كه در بين مسير بود، برق رفت!!!
باد تمام سعيش رو ميكرد كه كابين رو بندازه!!! تاب بازي رو دوس دارم اما اين يكي ديگه تاب خركيه!!! زنده برسم پايين يه سجده شكر بجا ميارم!!! خدايا بخودت سپرده ام!!!

بالاخره از توي توفان خارج شديم و به زير ابرها برگشتيم. بلافاصله، توفان جاي خودش رو به يه ريزش برف ريز داد. آخه بالاتر از ابرها، اختلاف دما، موجب اختلاف فشار ميشه كه عامل ايجاد باد ميشه. هر قدر شدت اختلاف فشار بيشتر باشه، شدت باد و توفان هم بيشتره!!!
عجب كوهي اومديما!!! بابام بفهمه كللمو مي كنه. اما عجب كوهي شدا. كلي خطر كردم. چه حالي داد. ايول....
شب سجده شكر رو بجا آوردم. خدايا ممنون كه به مامان بابام رحم كردي. اما راسياتش خيلي چسبيدا. ايول....
رو تخت دراز كشيده بودم. نه خواب و نه بيدار بودم. هي خواب ميديدم از كوه دارم ميفتم. تو خواب يهو زير دلم خالي مي شد!!! بعدشم نميدونم چرا پاي چپم خود بخود رفت بالا. رسيد به زاويه نود درجه. بعد يهو افتاد پايين!!! ايندفعه ديگه اونقد ترسيدم كه از خواب پريدم. ميترسيدم دوباره بخوابم!!! تا صبح برنامه خوابيدن مام شده بود همين!! يه بارم با صورت ا رو تخت افتادم!!! كوه مارو نكشت، حالا اين تخته گير داده!!! عجب گيري افتاديما!!!

فردا با بچه ها صحبت كرديم. با هيجان داستان رو براشون گفتم. معلوم شد اونا تو همون ايستگاه دو ديدن هوا خرابه برگشته بودن!!!
خاك تو سرتون بدبختاي ترسو!!! دم خودم گرم!!! ايول......

Coolغيرممكن، وجود ندارد.Cool
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , MARYAR , madar , mas , mostafa ghobadi , mehdi098 , 3ObHaN , sajjad , pulaki , habib tousi , ahmad rezaee
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگه دنبال یه جوان و الگوی موفق می گردی اینو ببین. بهانه تراشی دیگه بسه. سعید یوسفی 5 1,645 08-24-2016 11:54 PM
آخرین ارسال: Divar
  موفق ترین فروشنده ی دنیا jahanagahi 2 1,773 08-21-2011 12:49 PM
آخرین ارسال: mhdi855

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS