خاطرات تجسم خلاق

[jahanagahi]

25 اسفند سال 1387 من تنها در منزل بودم و خانمم چند روزی مسافرت منزل دخترم رفته بود. ساعت 5 بعداظهر بود . بالشی کنار بخاری گذاشتم و دراز کشیدم. در ذهنم مجسم کردم که با همسرم ساکمان را آماده کرده و عازم مشهد برای زیارت هستیم. به راه آهن رفتیم .تابلوی روی واگن را به وضوح میدیدم (تهران - مشهد). سوار شدیم و به مناظر بین راه نگاه میکردم. در مشهد سوئیت بسیار زیبائی را مجسم کردم که در آنجا اسکان پیدا کردیم. خلاصه پس از زیارت برگشتیم.
فردای آنروز هم , همین مسئله تکرار شد.
روز 28 اسفند سال 1387 خانمم از مسافرت برگشت . دو عدد پاکت بمن داد. گفتم موضوع چیست ؟خندید و گفت باز کن.
یک پاکت بلیط رفت و برگشت قطار درجه ا تهران - مشهد
یک پاکت رزرو سوئیتی در یکی از هتلهای بسیار شیک مشهد.
دست هایم شروع به لرزش کرد و اشک از چشمم سرازیر شدو.....

لطفا از یک موضوع کوچک برای تجسم استفاده کرده و تمرین کنید. اعجاز میکند.