یک خبر خوش

[MARYAR]

(03-08-2013 10:53 AM)mohammadshamosi نوشته شده توسط:  سلام به دوستان خوب و عزیزم
صبح آدینه همگیتون بخیر

امروز با یک خبر خوش اومدم

من زمانی که از شرکتی که مشغول کار بودم اومدم بیرون، هر روز انرژی های منفی زیادی از طرف نزدیکترین افراد زندگیم بهم میرسید، ولی با همه صحبت ها و انرژی های منفی مبارزه کردم و سعی کردم از خودم دورشون کنم.
چون مطمئنم بودم تو کارم موفق میشم

تقریبا یکسال پیش بود که یک پروژه بزرگ از طرف شرکت ذوب آهن اصفهان بهم پیشنهاد شد، اون زمان من اصلا وقت هیچ کاری رو نداشتم، به حدی سرم شلوغ بود و پروژه ها رو سرم ریخته بود که شبها دو ساعت فقط میخوابیدم و دوباره به کارم میرسیدم که به موقع سفارشات رو به دست مشتریام برسونم.

به همین خاطر نتونستم این پروژه ذوب آهن رو بگیرم و منصرف شدم ، در حالی که میدونستم اگه این پروژه رو بگیرم از لحاظ مالی بیشترین مشکلاتم برطرف میشه و همچنین از نظر داشتن نمونه کار قوی میشم، ولی با این حال به خاطر کمبود وقت نشد قرارداد ببندم.

خلاصه سرتون رو درد نیارم!
یک هفته پیش بود که یک نفر بهم تماس گرفت و گفت از شرکت فولاد مبارکه سپاهان تماس میگیرم، و بهم پیشنهاد همکاری دادند.
من هم قبول کردم و قرار شد که برای پنجشنبه ساعت 11 شب ( دیشب ) قرار ملاقات بذاریم و صحبت کنیم.

ولی این هفته توی هر کاری که میخواستم انجام بدم شکست میخوردم و ناامید میشدم. از طرف دیگه موج های منفی اطرافیانم هر روز اذیتم میکرد.
به همین خاطر ناامید ناامید بودم، و دیگه تمرکزی نداشتم که روی صحبت هایی که قرار بود برای پنجشنبه با فولاد مبارکه داشته باشم فکر کنم.

دیروز از صبح زود این موج های منفی به نهایت و شدت خودش رسیده بود!
من هم برای اینکه از این موج های منفی در امان باشم ، پناه برده بودم به فایل صوتی دکتر حلت که خانم صدفی توی مسافرت مشهد برامون گذاشت!

دیروز بعدازظهر جریان رو به خانم معاون گفتم و ازش درخواست انرژی مثبت کردم.
وااااااااااااااای
از اون لحظه ای که به خانم معاون گفتم، ایشون سعی کرد بهم کمک کنه و به سمتم انرژی مثبت ارسال میکرد.
و بهم راهنمایی میکرد که چه کارهایی رو انجام بدم که انرژی های منفی رو دفع کنم.

دیگه محمدی که در طول روز بودم نبودم، خودم هم تعجب کرده بودم!
وجودم سرشار از انرژی مثبت شده بود، روحیه خودم رو به دست آورده بودم.

ساعت 10 شب بود که راه افتادم برم که به موقع به قرارم برسم، راس ساعت 11 اونجا بودم.
وقتی وارد شدم یک لحظه ترس وجودم رو گرفت، ولی به این فکر میکردم که پشتیبان هایی دارم که بهم انرژی مثبت میدند.

وارد شدم و صحبت هامون شروع شد.
بحث مبلغ شد، و من مبلغ پیشنهادیم رو بهشون گفتم، خیلی بیش از چیزی بود که اونا در نظر داشتند!!! تقریبا 4 برابر از اون چیزی که اونا در نظر داشتند من اعلام کردم!
ولی وقتی نمونه کارهام رو بهشون نشون دادم، و رزمه کاریم رو بهشون گفتم، نظرشون برگشت و لبخند رضایت رو توی صورت هاشون دیدم.

دیگه سکان و فرمان اون جلسه دست من افتاده بود و به هر طرف میگردوندم ، اونا هم میومدند!
اعتماد به نفسم به حدی بالا بود که بدون هیچ شک و ترسی صحبت میکردم

مدت زمان قراردادی که اونها با بنده میخواستند ببندند تا تابستان 92 بود. ولی بعد از صحبت ها و ارائه نمونه کارهام سه ماه دیگه بهش اضافه شد و تا آخر زمستان 92 تغییر کرد.
یعنی یکسال قرارداد همکاری بسته شد.

آخر کار هم ، جناب مدیر گفت، من نمیدونستم چنین اخلاق خوب و صادقی داری!، وگرنه زودتر اقدام کرده بودم.

دیگه ساعت 2 نصف شب شد، که برگشتم منزل و الان هم اومدم انجمن که بگم:
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
که چنین دوستان و پشتیبان های خوب و عالی دارم
از همتون ممنونم

محمد با هر خطی که ازت خوندم اشک شوق تو چشام حلقه زد، واقعا برات از ته دل خوشحالم داداشی
دیشب با کامیار با هم کلی برات انرژی مثبت فرستادیم و تجسم ها و ... که دیدمت بهت یاد می دم.
طوری که آزمون خودم یادم رفت

بخدا موفقیت تو دیشب برای من از قبول شدن خودم مهمتر بود.
تو برای ما یه دوست و یه برادر صمیمی هستی و ارزشی که داری بیشتر از اینهاست.
مطمئن باش تفکر تو و اندیشه تو بالاتر از همه اندیشه هاست ما که کاری نکردیم.

یه نکته جالب این بود که من دیشب به یکباره تصمیم گرفتم اون تاپیک را بزنم انگار یه صدایی تو ذهنم می گفت این گروه پشتیبان را تشکیل بده تا همه پشتیبان هم باشیم

من مطمئنم تو در سال 92 به جایگاهی خواهی رسید بس رفیع...
موفقتر باشی داداش