سفر و سفرنامه مشهد (زمستان 1391)

[jahanagahi]

خوب اقتضای سن اینست.
احساساتی.
قطره های اشک از فراق دیدار همه عزیزان زائر و عزیزان دوست داشتنی مشهدی از چشمان زاغم می ریزد.
وقتی جوک پراید را بخود یادآوری میکنم این اشک ریختن توام با لبخند می شود.ولی خوب این لبخند را هر فردی ببیند دنیای غصه را می تواند متوجه شود.
نمی دانم از این پس حضوری برای چه عزیزی از انجمن جوک پراید را تعریف کنم.
عاشقتان هستم. واقعا عاشقتان هستم.
هیچ فردی باور نمیکند که عزیزان انجمن در یک دیدار کوتاه تا این اندازه بهم نزدیک شوند و خالصانه بهم ابراز محبت نمایند.

زنگ تفریح:
استاد جهان آگهی این جوک پراید را تعریف کن .
جهان آگهی : آقا اجازه؟
فردی رفت خواستگاری و به خانواده عروس گفت : پراید دارم. خانواده عروس خوشحال شدند که چنین داماد ثروتمندی دارند.ولی بعد از تحقیق گند قضیه در آمد که آن جوان پرادو داشته.
استاد : اینو که صدها بار تکرار کردی .شدی 3
جهان آگهی : آقا اجازه . اگر خواستی جوکی را تعریف کنم که از خنده روده بر بشی.
استاد : جهان آگهی : چه جوکی؟
جهان آگهی : آقا اجازه ؟ جوک پراید رو.
استاد : برو بیرون تا از کل درسها محرومت نکردم.
جهان آگهی : اجازه آقا چشم. دیگه جوک پراید را تعریف نمیکنم.

خواستم تحت تاثیر تاثر من قرار نگیرید و همیشه لبخند را روی لبانتان ببینم.