ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


هيچ فكر كرده ايد ميلياردرهاي سه سال آينده ايران چه كساني هستند؟و به چه شغلي مشغولند؟
زمان کنونی: 06-18-2024, 05:16 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: mehdi098
آخرین ارسال: shahram......32
پاسخ:
بازدید: 17787

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 22 رأی - میانگین امیتازات : 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
هيچ فكر كرده ايد ميلياردرهاي سه سال آينده ايران چه كساني هستند؟و به چه شغلي مشغولند؟
09-05-2011, 03:42 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 09-05-2011 04:27 PM، توسط سخنگوی دولت.)
ارسال: #44
RE: هيچ فكر كرده ايد ميلياردرهاي سه سال آينده ايران چه كساني هستند؟و به چه شغلي مشغولند؟
میدونی کار تیمی به نوبه خودش مهمه ولی تیمی فکر کردن مهمتر از کار تیمی انجام دادنه.
ای با با. بازم قاطی کردی؟ اراجیف می گی؟
نه بابا.
اصلا یه مثال می زنم تا متوجه بش اگه :
باور کار تیمی داشته باشی چی می شه.

داستان الاغ کور

تو پایین برره باران شدیدی میبارید و من در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراندم ، ناگهان تعادل اتومبیلم بهم خورد و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شدم .

ببینم مردی؟ نه هنوز زندم.

از شانس خوبم ، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و هر چه سعی کردم نتوانستم آن را از گل بیرون بکشم بناچار زیر باران از ماشین پیاده شدم و بسمت مزرعه مجاور دویدم و در زدم .

یکی از برره ای ها که صدام را شنیده بود به آرومی اومد و از پنجره کلبه به من نگاهی کرد و منم ازش درخواست کمک کردم .
پیرمرد برره ای گفت : " من که خودم لاجونم اما بذار ببینم الاغ پیرم چیکار میتونه برات بکنه . "
با هم به سمت طویله رفتیم و کشاورز افسار یه قاطر پیر زوار در رفته رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون تا شکل و قیافه قاطر رو دیدم ، باورم نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکی کنه ، اما چه میشد کرد ، در اون شرایط سخت به امتحانش میارزید.
با هم به کنارجاده رسیدیم و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سردیگه اش رو محکم چفت کرد دور شونه های الاغ بیچاره و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد : " حسن ، علی، مهدی ،قلی، مش حسین، .... یالا همگی با هم سعیتون رو بکنین ... آهان فقط یک کم دیگه ، یه کم دیگه .... خوبه تونستین !!! "

با ناباوری دیدم که قاطر پیرموفق شد اتومیبل رو از گل بیرون بکشه .

با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز تشکر کردم و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کردم :

" هنوزهم نمیتونم باور کنم که این حیوون پیرتونسته باشه ، حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است ، نکنه یه جادوئی در کاره ؟! "

کشاورز پاسخ داد : " ببین عزیزم ، جادوئی در کار نیست "

اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه ، آخه میدونی قاطر من کوره !!!



نمونه یک تیم ورک ایرانی تو یه کودکستان. نتیجه اش همینه که:
در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره از بازی میره بیرون و .... ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

و اما

نمونه یک تیم ورک ژاپنی تو یه کودکستان. نتیجه اش این میشه که:

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن. یه تیم ورک واقعی اینه بابا.

می خام بگم :
من که این همه اراجیف می نویسم خودم فرهنگ تیم ورک کردن را دارم.
داستان مدیر منابع انسانی

بعد از چند هفته از استخدام یک مرد جوان، مدیر منابع انسانی شرکت او را به دفتر خود فرا خواند.

مدیر پرسید: «این یعنی چه؟ هنگام استخدام تو گفتی که 5 سال سابقه کار داری. اما حالا فهمیدیم که این اولین کار توست و اصلاً سابقه کار نداری.»

مرد جوان پاسخ داد: «خب در آگهی استخدام گفته بودید که یک نفر با قوه تخیل قوی می خواهید.»
داستان کارمند دولتی

یک کارمند دولتی از فرط بی حوصلگی به جستجو در قفسه های قدیمی اتاق کارش مشغول شد. در حین جستجو به یک چراغ پیه سوز خیلی قدیمی برخورد. با خودش فکر کرد می تواند از آن به عنوان یک شی زینتی در دکور خانه اش استفاده کند. بنابراین آن را با خود به خانه برد. هنگام تمیز کردن و پولیش چراغ، یک غول از چراغ بیرون آمد و گفت که می تواند سه آرزوی او را برآورده کند.

کارمند گفت: «یک نوشابه خیلی خنک می خواهم.» غول نوشابه ای خنک با یخ را برای او ظاهر کرد و او نیز خورد.

سپس کارمند گفت: «حالا دوست دارم در یک جزیره زیبا و خوش آب و هوا کنار ساحل باشم.» ناگهان خود را در یک ساحل زیبا و رویایی دید.

کارمند برای آرزوی سوم خود گفت: «دوست دارم هرگز کار نکنم.» پوف! کارمند چشم هایش را باز کرد و خود را در اتاق کارش دید.
داستان کوتاه مدیر ارشد

مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد.

صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: «طوطی سمت چپ 500 دلار است.»

مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»

صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی دارد.»

مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌

صاحب فروشگاه: طوطی وسطی 1000 دلار است. برای اینکه این طوطی هر کاری را که سایر طوطی ها انجام می دهند، انجام داده و علاوه بر این توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را نیز دارد.»

و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسیده و صاحب فروشگاه گفت: «‌ 4000 دلار.»

مشتری: «این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟»

صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر ارشد صدا می زنند.»
داستان کوتاه کارمند تازه وارد

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، ....»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.
داستان اولین شانس

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد.

کشاورز گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست.

من سه گاو نر را یک به یک آزاد میکنم، اگر توانستی دُم یکی از این سه گاو رو بگیری، میتوانی با دخترم ازدواج کنی.

مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد.

در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که تا حالا دیده بود به بیرون دوید.

فکر کرد گاوهای بعدی، گزینه بهتری خواهند بود، پس به کناری دوید تا گاو از مرتع بگذرد و از در پشتی خارج شود

دوباره در طویله باز شد.

باورنکردنی بود! در تمام عمر چیزی به این بزرگی و درندگی ندیده بود.

گاو با سُم به زمین میکوبید و خرخر میکرد. جوان بار دیگر با خود فکر کرد گاو بعدی هر چیزی هم که باشد، از این بهتر خواهد بود.

به سمت حصارها دوید و گذاشت گاو دوم نیز از مرتع عبور کند. برای بار سوم در طویله باز شد.

لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. این ضعیف ترین، کوچک ترین و لاغرترین گاوی بود که تو عمرش دیده بود..

این گاو، برای مرد جوان بود! در حالی که گاو نزدیک میشد، در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روی گاو پرید.. دستش رو دراز کرد... اما...

گاو دم نداشت..!

نکته اخلاقی

زندگی پر از فرصت های دست یافتنی است. بهره گیری از بعضی فرصت ها ساده است و بعضی مشکل..

اما زمانی که بهشون اجازه میدیم رد بشن و بگذرن (معمولاً در امید فرصت های بهتر در آینده)، این موقعیت ها شاید دیگه موجود نباشن.

برای همین، همیشه اولین شانس رو بچسب
درک زیبایی

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت.. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند.

سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد..
یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد..
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد،
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد... نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.
هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
نتیجه: آیا ما در شزایط معمولی وساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه‌ای برای قدر‌دانی از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایی کنیم؟
یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد،
اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون، است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟



داستان خانم زیبا و وکیل

یک خانم زیبا و یک وکیل کارکشته که فکر می کرد جواب هر سوالی را می داند در هواپیما کنار هم نشسته بودند.

وکیل پیشنهاد یک بازی را بهش داد.

چنانچه وکیل از خانم سوالی بپرسد و او جواب را نداند، خانم باید 5 دلار به وکیل بپردازد و هر بار که خانم سوالی کند که وکیل نتواند جواب دهد، وکیل به او 50 دلار بپردازد.

سپس وکیل اولین سوال را پرسید:" فاصله ی زمین تا نزدیکترین ستاره چقدر است؟ " خانم بی تامل 5 دلار به وکیل پرداخت.

سپس خانم از وکیل پرسید" آن چیست که با چهار پا از تپه بالا می رود و با سه پا به پایین باز می گردد؟" وکیل در این باره فکر کرد اما در انتها تسلیم شده و 50 دلار به خانم پرداخت.
سپس از او پرسید که جواب چی بوده و خانم بی معطلی 5 دلار به او پرداخت کرد!!!!
خیلی از مطالب داستانی نقل قول هستن. با اجازه راوی:

آقا این یعنی ایثار:
داستان کودک فداکار و خواهرش

سالها پیش من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم، دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود.
او فقط یک برادر پنج ساله داشت. دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.
پسرک از دکتر پرسید: آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟
دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد.
او را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد، به دکتر گفت: آیا من به بهشت می روم؟!
پسرک فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند!
جهان سوم از دید پروفسور حسابی

آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم. به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد .

به نقل از دکتر حسابی

[تصویر: Money-Bag3-428x500.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: YashaR1989 , jahanagahi , 3ObHaN , mosafer bedar , MARYAR , hamed65 , kimyya , arash67 , hadi_sr
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
RE: هيچ فكر كرده ايد ميلياردرهاي سه سال آينده ايران چه كساني هستند؟و به چه شغلي مشغولند؟ - سخنگوی دولت - 09-05-2011 03:42 PM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  بهترین جمله برای دادن پیشنهاد ازدواج به یک خانوم؟ ali725 2 2,511 12-23-2016 08:08 PM
آخرین ارسال: حسن قجر
  تجربیات من (کسب درآمد از کافه بازار) قدم به قدم تا استقلال مالی 100 % تضمینی Amin-Bagheri 4 1,837 07-22-2016 07:12 PM
آخرین ارسال: MashTi Ali
  با این ۱۰ روش پول و ثروت را به سمت خود جذب کنید بيلا بالا 2 1,928 12-06-2015 04:10 AM
آخرین ارسال: سزار3
  تنها راهنمای ثروت که به آن نیاز داریم دهدار 2 1,399 01-17-2015 08:04 PM
آخرین ارسال: abdolhossein
  آیا می دانید بخش عظیم دارایی ثروتمندان از در آمد غیر فعال به دست می آید؟ mehdi098 2 1,211 11-16-2014 01:56 AM
آخرین ارسال: mehdi098
  با ٢٠٠ الي ٤٠٠ ميليون چه كارهاي پربازده اي ميشه انجام داد؟ Taj1363 20 4,958 09-10-2014 08:02 AM
آخرین ارسال: alinjh
  برای پولدار شدن چه کار باید کرد؟ صدفی 5 3,141 08-22-2014 02:32 AM
آخرین ارسال: پول دوست ولی شیرازی
  روش هایی برای رسیدن به آزادی مالی و ثروت iranboy 0 1,018 05-17-2014 03:40 PM
آخرین ارسال: iranboy
  پنج استراتژی برای هوشمندانه کار کردن به جای زیاد کار کردن ceyton 1 1,459 08-12-2013 07:01 PM
آخرین ارسال: نرگس فیاض
  رسیدن به آرامش برای فکر کردن به ایده kamangar 1 1,026 06-11-2013 12:57 PM
آخرین ارسال: neeaz
  چه كسي حاضره ديدنش رو تغيير بدم!!! اقاي ايـــده 53 8,244 04-21-2013 09:20 PM
آخرین ارسال: سودابه
  به نظرشما مشکل این کار چی میتونه باشه ؟؟؟ مجتبی سلطانی 6 1,623 04-15-2013 11:59 PM
آخرین ارسال: bahador
  در سال جدید عملگرا باشید....... mallarme 26 3,534 04-07-2013 12:13 PM
آخرین ارسال: mallarme
  25 سئوال برای پی بردن به هدف زندگی Delta.H 5 1,553 03-28-2013 12:49 AM
آخرین ارسال: بيلا بالا
  خصوصیات افرادی كه اعتماد‌به‌نفس دارند Haavin 3 849 03-03-2013 01:56 AM
آخرین ارسال: Haavin
  چرا به اهدافتان نمی رسید ؟؟؟ Haavin 11 1,608 01-20-2013 12:13 AM
آخرین ارسال: mir abbas
  شما به چه چيزي رسيديد؟؟ اقاي ايـــده 2 645 12-20-2012 02:20 AM
آخرین ارسال: ahmad rezaee
  ميليونرها چه كساني هستند؟ بيلا بالا 7 1,281 11-20-2012 09:06 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
  موفقيت و خوشبختي هنگامي به دست مي آيد که ... بيلا بالا 0 721 11-12-2012 08:15 PM
آخرین ارسال: بيلا بالا
  هرچه افراد بيشتري را بشناسيد که ديد مثبتي نسبت به شما دارند ... بيلا بالا 0 733 11-12-2012 07:54 PM
آخرین ارسال: بيلا بالا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS