خاطرات تجسم خلاق

[نیکاسا]

سلام
من دختری 18 ساله بودم که پدرم تعدادی مجله خارجی دکوراسیون به منزل آورد من که بسیار علاقمند بودم در حال ورق زدن یکی از آنها چشمم به دکور اتاق کار افتاد . در آن صفحه اتاقی با میز کامپیوتر گرد و کامپیوتر دیگر متعلقات قرار داشت که خانمی پشت آن نشسته بود . محیط اتاق بسیار دلنشین بود و یک پنجره در گوشه که گلدانی کوچک فضا را دلنشین تر کرده بود . در همان لحظه تمام وجودم خواست که روزی بتوانم در چنین محیطی کار کنم .
از آن به بعد این عکس رویای من بود و همیشه خود را در آن محیط تجسم میکردم تا اینکه پس از چندی یکی از دوستان پیشنهاد کار در دفترشان را به عنوان مدیر داخلی به من داد و وقتی به آنجا رفتم با کمال تعجب خود را در همان صفحه از مجله یافتم . شباهت زیاد اتاق من با عکسی که دیده بودم متعجبم کرد . تنها تفاوتش گلدان جلوی پنجره بود که وقتی مشغول به کار شدم بعد از دو روز مسئول سرایداری یک گلدان کوچک برای پنجره اتاقم آورد و گفت اینطوری اتاقتون با طراوت میشه .
دیگه من و تصورم کامل شدیم .